نويسنده : انجمن عقب ماندگي ذهني آمريکا
برگردان: احمد به پژوه و هادي هاشمي
برگردان: احمد به پژوه و هادي هاشمي
پيش درآمد
براي تشخيص عقب ماندگي ذهني براساس تعريف 2002 انجمن عقب ماندگي ذهني آمريکا، کارکرد هوشي و رفتار سازماني فرد بايد به طور معناداري زير ميانگين باشند و ترکيب اين دو عامل بايد در طول دوران رشد، ظاهر شوند. به طور معمول اين مسئله به اجراي يک مقياس فردي از هوش، يک سنجش انفرادي از رفتار سازشي و تصميم گيري بر اساس بررسي اسناد و مصاحبه ها و مشاهدات مربوط به ناتواني قبل از هجده سالگي، نياز دارد.تشخيص عقب ماندگي ذهني مي تواند در بعضي از موارد با مشکل مواجه شود و ممکن است به کاربرد قضاوت باليني نياز داشته باشد. قضاوت باليني اغلب در موارد زير ضرورت دارد.
1-زماني که افراد از زمينه هاي فرهنگي و زباني متفاوتي هستند و تفاوت معناداري نسبت به جريان غالب يا فرهنگ کلي دارند؛
2- زماني که اطلاعات اوليه يا وجود ندارد و يا اينکه ناقص هستند؛
3- به دلايل امنيتي يا پزشکي، امکان ندارد کارکرد رفتار سازشي فرد بر اساس تعريف 2002 و مفروضه هاي آن سنجيده شود؛
4- روش هاي سنجش استاندارد، مناسب نيستند؛ زيرا افراد داراي ناتواني هاي چندگانه، محدوديت هاي حسي - حرکتي و يا مشکلات رفتاري دارند که استفاده و يا تفسيرهاي معتبر در مقياس هاي استاندارد را محدود مي کند؛
5- خطر تأثير ناشي از استفاده ي مکرر از ابزارهاي مشابه، خارج از فاصله ي زماني توصيه شده وجود دارد؛
6- استفاده ي افراد از زبان، زبان محلي يا نظام ارتباطي که به طور معناداري با هنجارهاي جمعيت مورد نظر، تفاوت دارد؛
7- فرد مورد نظر خردسال است و بالقوه از نظر مهارت هاي زباني و کارکردي محدوديت دارد؛
8- از نظر انتخاب افراد مطلع و اعتبار مشاهدات افراد مطلع، مشکلاتي وجود دارد؛
9- مشاهده ي مستقيم از عملکرد واقعي افراد محدود است و مشاهدات مستقيم ديگري ضرورت دارد؛
10- وقتي که تلاش مي شود سن شروع را تعيين کنيم، مشکلاتي بروز مي کند. اين موضوع، اغلب براي افراد مسن تر، مشکل ساز است.
هر کدام از اين موقعيت ها، ممکن است به قضاوت باليني براي تصميم گيري و ترکيب دروندادهاي به دست آمده از يک گروه چند رشته اي که مسئوليت آنها تلفيق سنجش چند بعدي و اطلاعات زمينه اي است، نياز داشته باشد.
فرض هاي ضروري براي کاربرد تعريف 2002 عقب ماندگي ذهني، بر قضاوت باليني تقدم دارد. براي مثال، در فرض هاي اول و دوم، به استفاده از قضاوت باليني نيازي نيست.
شايد قضاوت باليني، مشکل آفرين باشد، به ويژه اگر با مشاهدات مستقيم توسط متخصصان آموزش ديده و داده هاي حاصل از سنجش، مرتبط نباشد. در اين ارتباط، سالويا و سيلديک (1991) اظهار کرده اند:
"قضاوت ها، دلالت دارند بر اينکه داده هاي حاصل از سنجش، بدترين و بهترين هستند. قضاوت هاي انجام شده توسط افراد وظيفه شناس، توانا و واقع نگر مي تواند کمک ارزشمندي در فرايند سنجش محسوب شود. در مقابل، قضاوت ذهني، نادرست و سوگيرانه، امکان دارد در بهترين شکل، موجب انحراف و در بدترين وجه، موجب زيان شود" .
خوشبختانه همان گونه که ابزارهاي سنجش بهبود يافته اند و همان گونه که افراد با عقب ماندگي ذهني بيشتري در مدرسه حضور مي يابند و ارزيابي هاي مناسب افزون تري را در طول دوره ي رشد دريافت مي کنند، نياز به استفاده ي گسترده از قضاوت باليني در تشخيص عقب ماندگي ذهني، کاهش يافته است.
تعريف قضاوت باليني
قضاوت باليني، نوع خاصي از قضاوت است که در سطوح بالاي مهارت و تجربه ي باليني قرار دارد و به طور مستقيم از داده هاي گسترده به دست مي آيد. قضاوت باليني براساس آموزش صريح متخصصان باليني، تجربه ي مستقيم با افراد عقب مانده ي ذهني و آشنايي با فرد مورد نظر و محيط هاي او قرار دارد. بنابراين، متخصصاني که داده هاي گسترده ي مربوط به سنجش را جمع آوري نکرده اند، نبايد ادعاي قضاوت باليني داشته باشند. قضاوت هاي باليني نبايد به عنوان توجيه کننده ي ارزيابي محدود، وسيله اي براي تصورات قالبي يا پيش داوري، جانشيني براي پرسش هاي کشف کننده ي نامناسب، دليلي براي از دست دادن يا ناکافي بودن داده ها يا راهي براي حل مشکلات سياسي، قلمداد شود. به بيان دقيق تر، قضاوت باليني بايد به عنوان ابزاري براي متخصصان آموزش ديده و با مهارت در عقب ماندگي ذهني و تجارب جاري با ( مشاهدات ) افراد با عقب ماندگي ذهني و خانواده هايشان، استفاده شود.رهنمودهايي براي قضاوت باليني
کارکرد تشخيصي، تحت تأثير چند عامل قرار دارد. رهنمودهايي براي قضاوت باليني که در اين بخش ذکر شده است، کاربرد قضاوت باليني را افزايش مي دهد.1-مطمئن باشيد که بين مقياس مورد استفاده براي سنجش و هدف هاي ارزيابي، هماهنگي وجود دارد؛
2- ويژگي هاي روان سنجي و مناسب بودن مقياس هاي انتخاب شده براساس سن و جنس، گروه فرهنگي، زبان اصلي، وسايل ارتباطي و محدوديت هاي حسي حرکتي بررسي شود؛
3- نسبت به شرايط مورد نياز براي آزمونگر و ويژگي هاي آزمونگر و امکان پيش داوري حساس باشيد؛
4- شرايط کاربرد ابزارهاي مورد نظر بايد با دستورالعمل هاي مربوط، متناسب باشد،
5- از روش هاي حرفه اي منتشر شده رايج و استانداردهاي اخلاقي استفاده کنيد؛
6- از افرادي براي جمع آوري اطلاعات استفاده کنيد که فرد مورد نظر را به خوبي مي شناسند و مي توانند اطلاعات معتبر و درست در اختيار شما قرار دهند؛
7- در تفسير آزمون ها يا مقياس ها، فرصت هاي فردي و تجاربي که مربوط به مشارکت، تعامل و نقش هاي اجتماعي است توجه کنيد؛
8- در تفسير نمره هاي آزمون، به عوامل سلامت رواني و جسمي که بر رفتار فرد تأثير مي گذارند، حساس باشيد؛
9- از اعضاي گروه چند رشته اي و فرد مورد نظر به عنوان يک عضو، استفاده کنيد؛
10- از رهنمودهاي تشخيصي ارائه شده در اين راهنما، براي مشخص کردن محدوديت هاي معنادار در هوش و رفتار سازشي پيروي کنيد.
بازشناسي عوامل خطرساز بالقوه و مزاياي قضاوت باليني در راهنماي 2002 با عبارت احتياط آميز، استاندارد و دستورالعمل هاي موجود در همه ي گروه هاي حرفه اي علاقه مند به آزمون گري، همخواني دارد ( براي مثال، انجمن پژوهش هاي آموزشي آمريکا (1)، انجمن ملي اندازه گيري در آموزش و پرورش (2)، 1999؛ انجمن روان پزشکي آمريکا (3)، 1994؛ انجمن روان شناسي آمريکا (4)، 1992، 1999 ).
پينوشتها:
1.American Educational Research Association
2.National Council on Measurement in Education
3.American Psychiatric Association
4.American Psychological Association
انجمن عقب ماندگی ذهنی آمریکا؛ (1389)، عقب ماندگی ذهنی، ترجمه ی احمد به پژوه و هادی هاشمی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول