نويسنده: فرانک آلن (1)(2) استاد فيزيک زيستي
بسياري کوشيده اند اين مطلب را آشکار سازند که جهان مادي نيازمند آفرينده اي نيست. ولي آنچه در آن شک نيست اين است که جهان وجود دارد. درباره اصل و منشأ آن چهار راه حل مي توان تصورکرد: اول اين که علي رغم آنچه هم اکنون گفتيم، جهان را خواب و خيالي بيش ندانيم؛ دوم اين که بگوييم خودبه خود از عدم برخاسته است؛ سوم اين که جهان آغازي نداشته و از ازل بوده است؛ چهارم اين که جهان آفريده شده است.
فرض اول مستلزم قبول اين مطلب است که اصلاً مسئله اي براي حل کردن وجود ندارد جز مسئله ي متافيزيکي ضمير و خودآگاهي آدمي،که آن
خود نيز در اين حالت وهم و خواب و خيالي بيش نخواهد بود.
مسئله ي وهمي بودن جهان اخيراً در علم فيزيک به دست سرجيمزجينز(3) درکتاب جهان اسرارآميز(4) از نو زنده شده و او در آن کتاب مدعي است: « جهان از لحاظ مفاهيم فيزيک جديد قابل تصور به صورت مادي نيست، و دليل آن به نظر من اين است که جهان تنها به صورت مفهوم ذهني درآمده است ». بنا به اين گفته ممکن است کسي بگويد که قطارهاي راه آهن خيالي ظاهراً پر از مسافران وهمي بر فراز پل هاي غيرعادي ساخته شده از مفاهيم ذهني از روي رودخانه هاي بي واقعيت عبور مي کنند!
فرض دوم، يعني اين که جهان ماده و انرژي به خودي خود از عدم برخاسته نيز مانند فرض اول به اندازه اي بي معني و محال است که به هيچ وجه قابل ملاحظه و اعتنا نيست.
فرض سوم، يعني اين که جهان از ازل وجود داشته، با تصور آفرينش يک جز، مشترک دارد، و آن اين که ماده بي جان و انرژي آميخته به آن، يا يک آفريدگار شخصي، هميشه وجود داشته است. در هيچ يک از اين دو تصور اشکالي که بيش از تصور ديگر باشد ديده نمي شود. ولي قانون ترموديناميک ثابت کرده است که جهان پيوسته رو به وضعي روان است که در آن تمام اجسام به درجه حرارت پست مشابهي مي رسند و ديگر انرژي قابل مصرف وجود نخواهد داشت. در آن حالت، ديگر زندگي غيرممکن خواهد بود. اگر جهان آغازي نداشت و از ازل موجود بود، بايد پيش از اين چنين حالت مرگ و رکودي حادث شده باشد. خورشيد سوزان و ستارگان و زمين آکنده از زندگي گواه صادقي است بر اين که آغاز جهان در « زمان » اتفاق افتاده و لحظه خاصي از زمان آغاز پيدايش آن بوده.
و بنابراين نمي تواند جز « آفريده »، باشد. ناچار، يک علت بزرگ نخستين يا يک خالق ابدي بر همه چيز دانا و توانايي بايد باشدکه جهان را ساخته باشد. شايستگي زمين براي زندگي به اندازه اي زياد است که نمي توان پيدايش حيات را بر آن نتيجه تصادف دانست: نخست اين که زمين کره اي است که به آزادي درفضا به حال تعادل است ( به گفته کتاب ايوب از عهد قديم: « او ( خدا ) زمين را به روي هيچ آويخته است » (5) ) و برگرد محورخود حرکت دَوَراني روزانه دارد که از آن شب و روز حادث مي شود، و در عين حال حرکت انتقالي سالانه به دور خورشيد را نيز انجام مي دهد. اين حرکت ها سبب پيدا شدن تعادل و ثابت ماندن محور زمين در فضا مي شود، و چون تمايل محور قطبين نسبت به سطح حرکت انتقالي يعني دايره البروج (حدود 23 درجه ) با آن حرکات ضميمه مي شود، نتيجه آن است که فصول سال نظمي پيدا مي کند و سطح قابل سکونت زمين مضاعف مي شود و بيش از آنچه برکره ي ثابتي امکان وجود زندگي گياهي باشد بر اين کره گردان حيات نباتي تنوع و توسعه پيدا مي کند.
دوم اين که جوي که ازگازهاي نگاهبان زندگي بر سطح زمين تشکيل شده، آن اندازه ضخامت ( حدود هشتصد کيلومتر ) و غلظت دارد که بتواند همچون زرهي زمين را از شر مجموعه ي مرگبار بيست ميليون سنگ آسماني در روز که با سرعتي حدود پنجاه کيلومتر در ثانيه به آن برخورد مي کنند، در امان نگاه دارد. جو زمين، علاوه برکارهاي ديگري که دارد، درجه ي حرارت را بر سطح زمين در حدود شايسته براي زندگي نگاه مي دارد، و نيز ذخيره ي بسيار لازم آب و بخار آب را از اقيانوس ها به خشکي ها انتقال مي دهد، که اگر چنين نبود، همه قاره ها به صورت کويرهاي خشک غيرقابل زيستي درمي آمد. به اين ترتيب، بايدگفت که اقيانوس ها و جو زمين همچون چرخ لنگري براي زمين هستند.
چهار خاصيت قابل توجه آب است که زندگي در اقيانوس ها و درياها
و رودخانه ها را در زمستان هاي دراز از خطر زوال حفظ مي کند: 1. خاصيت جذب اکسيژن آن به مقدار زياد در درجات پست حرارت؛ 2 . اين که بزرگ ترين وزن مخصوصي آن در 4 درجه بالاي درجه ي حرارت يخ بستن است و به همين جهت آب عمق درياچه ها و رودخانه ها به حال مايع مي ماند؛ 3 . کمتر بودن وزن مخصوص يخ از آب که به آن سبب يخ در سطح آب قرار مي گيرد و فرو نمي رود؛ 4 . اين خاصيت که چون آب منجمد شود مقادير زيادي حرارت از خود پس مي دهد.
خشکي ها پهنه اي استوار براي موجوداتي هستند که بر روي آن ها به سر مي برند. خاک در خود مواد معدني خاصي دارد که گياه آن ها را جذب مي کند و به صورت خوراکي هاي مورد نياز جانوران درمي آورد. وجود فلزات در نزديکي سطح زمين سبب شده است هنرهاي گوناگوني که تمدن از آن ها ساخته مي شود امکان پذير باشد. بدون شک اشعياي نبي در آن جا که از خدا سخن رانده وگفته است: « آن ( زمين ) را عبث نيافريده، آن را چنان آفريده که قابل سکونت باشد (6) »، حق سخن را ادا کرده است.
از کوچکي زمين نسبت به فضا غالباً به صورت تحقيرآميز ياد شده است. اگر زمين به کوچکي ماه و قطر آن يک چهارم قطر کنوني آن بود، نيروي جاذبه ( يک ششم جاذبه زمين ) ديگر براي نگاه داشتن آب ها و هوا بر روي آن کفايت نمي کرد، و درجه حرارت به صورتي کُشنده بالا مي رفت. برعکس، اگر قطر آن دو برابر قطر کنوني مي بود، سطح زمين چهار برابر سطح فعلي، و نيروي جاذبه دو برابر نيروي کنوني مي شد و ارتفاع جو به شکل خطرناکي تقليل پيدا مي کرد، و فشار هوا از يک کيلوگرم بر سانتي متر مربع به دو کيلوگرم بالا مي رفت و همه اين عوامل عکس العمل شديدي بر زندگي مي داشت. نواحي سرد و زمستاني بسيار زيادتر مي شد و جاهاي قابل سکونت به صورت قابل ملاحظه اي کاهش پيدا مي کرد. نقاط اجتماع مردم از يکديگر دور و ارتباط بسيار دشوار يا تقريباً غيرممکن مي شد.
اگر زمين ما به بزرگي خورشيد بود و چگالي (7) خود را حفظ مي کرد، نيروي جاذبه (8) 150 برابر مي شد و ارتفاع جو به حدود شش کيلومتر تنزل مي کرد و بخار شان آب غيرممکن مي شد و فشار هوا تقريباً به 000 1 کيلوگيرم بر 2/5 سانتي متر مربع مي رسيد. يک جانور يک کيلوگرمي 150کيلوگرم وزن پيدا مي کرد و اندام آدمي به کوچکي اندام سنجاب مي شد. زندگي عقلي براي چنان موجوداتي ديگر امکان پذير نبود.
اگر فاصله زمين تا خورشيد دو برابر فاصله کنوني آن بود، حرارتي که از خورشيد به آن مي رسيد به ربع حرارت کنوني تنزل مي کرد، و سرعت حرکت بر مدار آن به نصف مي رسيد، و طول مدت زمستان دو برابر مي شد، و بنابراين همه موجودات زنده يخ مي بستند. اگر فاصله تا خورشيد نصف مي شد،گرما چهار برابر و سرعت مداري دوبرابر و طول مدت فصول نصف ( اگر تغيير فصلي امکان داشت ) و زمين به اندازه اي سوزان مي شد که حيات بر آن نمي توانست برقرار بماند . زمين از لحاظ بزرگي و کوچکي و دوري و نزديکي به خورشيد و ازحيث سرعتي که بر روي مدارخود دارد، چنان به آيين است که مي تواند مرکز حيات باشد، و نوع بشر، همان گونه که اکنون مشاهده مي شود، به زندگي جسمي و عقلي و روحي خود ادامه دهد.
اگر در آغاز زندگي نقشه اي درکار نبود، موجودات زنده ناچار بايستي بنا به تصادف پيدا شده باشند. اکنون تصادف، يا چنان که اصطلاح شده است احتمال، نظريه ي رياضي تکامل يافته اي است که با آن دسته از موضوعات معرفت تطبيق مي شود که در وراي يقين مطلق قرار دارند. اين نظريه محکم ترين اصولي را که به وسيله آن ها مي توانيم حقيقت را از خطا تشخيص دهيم و حدود امکان حدوث هر شکل خاص از موجودات را حساب کنيم در اختيار ما مي گذارد.
پروتئين ها جزء اصلي همه ياخته هاي زنده را تشکيل مي دهند و عبارتند از پنج عنصرکربن و هيدروژن و نيتروژن و اکسيژن وگوگرد که شايد در مولکول سنگين وزن آن ها 40000 اتم وجود داشته باشد. چون 92 عنصر شيميايي در طبيعت موجود است که همه بدون نظم و اتفاقي توزيع شده اند، اندازه تصادف و احتمال کنار هم قرارگرفتن آن پنج عنصر براي ساختن مولکول هاي پروتئين و مقدار ماده اي که بايستي پيوسته در حال مخلوط شدن باشد، و طول مدت زماني که براي صورت گرفتن اين ترکيب لازم مي شود، همه قابل محاسبه است. يک رياضيدان سوئيسي به نام شارل اوژن گوي (9) اين حساب را کرده و حد احتمال را 1 نسبت به ** يافته است. (10) يعني در هر ** ترکيبي که ممکن است صورت گيرد ( و اين عدد به اندازه اي بزرگ است که باکلمات نمي توان آن را پيدا کرد ) تنها يک بار احتمال آن هست که ترکيبي مانند ترکيب پروتئين از آن مخلوط بي ترتيب حاصل شود. مقداري از مواد که ممکن است در نتيجه زيرو رو شدن آن ها درکنار يکديگر يک مولکول پروتئين ساخته شود، مطابق حساب او، ميليون ها بار بيش از همه ي ماده اي است که سراسر جهان را تشکيل مي دهد. براي آنکه چنين حادثه اي بر سطح زمين صورت پذير شود، تقريباً بي نهايت بيليون سال يعني ** سال وقت لازم است.
پروتئين ها از مواد زنجيري موسوم به اسيدهاي آمينه ساخته شده اند. اين که زنجير ترکيبي اتم هاي اين مواد چگونه به يکديگر پيوسته، خود مطلب بسيار جالب توجهي است. اگر اتم ها به صورت غلطي به يکديگر پيوسته شوند، به جاي آن که مايه حيات باشند زهر کشنده خواهند شد. پروفسور ج . ب. ليدز (11) انگليسي حساب کرده است که زنجير يک پروتئين ساده ممکن است به** شکل مختلف تشکيل شود. غيرممکن است که اين همه احتمال به تصادف جمع شوند تا مولکولي از پروتئين ساخته شود.
ضمناً، پروتئين ماده شيميايي بي جاني است و چون گوهر اسرارآميز زندگي به آن درآميزد زنده مي شود. فقط عقل بي پايان يعني ذات خداوند است که مي توانسته بداند چنين مولکولي قابل پذيرفتن حيات است و توانسته آن را بسازد و به آن زندگي ببخشد.
پينوشتها:
1- Frank Allen
2-از دانشگاه کورنل دکترا گرفت، استاد فيزيک زيستي دانشگاه مانيتوباي کانادا ( 1944 _ 1904 )، متخصص در رؤيت رنگ هاي مبحث فيزيولوژيکي نور، تهيه ي هواي مايه، و تغييراتي که در انسان با غده ها پيدا مي شود، و نشان طلايي از انجمن پادشاهي کانادا دارد.
3- Sir James Jeans.
4- The Mysterious Universe, p. 169.
5- کتاب ايوب، 26 : 7 .
6- اشعياي نبي، 18:45.
7- density؛ وزن مخصوص.
8- gravity؛ گرانش.
9- Charles Eugene Guye.
10- نقل از مجله ي Listemer، 22 آوريل 1948.
11- J. B. Leathes.
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم