نويسنده: جورج ارل ديويس (1) (2) فيزيکدان
با ترقي علوم و از بين رفتن موهومات و خرافات، عقايد ديني هم بايد با روش هاي علمي و منطقي تحت مطالعه و انتقاد قرار بگيرند.
عوامل متعددي اين کار را ايجاب مي کند، ولي عامل مهم به نظر ما همانا علاقه به کشف حقيقت است. بايد از اشتباهات خدانشناسان و اشخاص بي عقيده اجتناب کنيم، ولي درعين حال نبايد به پيشاني هرکسي که به سنن و اخبار ديني ايرادي مي گيرد داغ لامذهبي بزنيم؛ چه، ممکن است شخصي به وجود خدا قائل شود و سنن و اخبار مذهبي را قبول نکند.
در اين که ميان دانشمندان عده اي هستند که وجود صانع را انکار مي کنند شکي نيست، ولي معلوم نيست که خدانشناسان دانشمند به نسبت خود بيش از خداشناسان عامي باشند. در واقع اغلب دانشمندان تصور مي کنند که نسبت فوق در ميان اشخاص عادي بيش از محيط علمي است.
در مورد خودم اگر ادعا کنم که تربيت خانوادگي و محيط مدرسه در ايمان داشتن من به وجود خدا بي اثر بوده، ادعايي بيجا کرده ام، چون ما هميشه تحت تاثير تربيت و دروس دوران طفوليت هستيم. با وجود اين، با اطمينان مي توانم بگويم که اعتقاد من به وجود خدا هرچند با آنچه در طفوليت ياد گرفته ام مطابقت مي کند، ولي مباني آن با مباني کليسايي به کلي مغاير است.
از آن جايي که من با علم فيزيک سروکار دارم و مطالعات زيادي در عالم شگفت انگيز طبيعت کرده ام، به نظر من حرکت نوساني کوچک ترين اتم به همان اندازه عجيب است که حرکت بزرگ ترين ستارگان جهان؛ و در اين عالم، هر شعاع نور، و هر واکنش فيزيکي يا شيميايي، و همه خصوصيات موجودات زنده، با پيروي از قوانين ثابت و معيني صورت مي گيرد؛ و علم است که، موضوع فوق را کشف کرده، هرقدر بيشتر توسعه پيدا مي کند زيبايي و پيچ و خم هاي آن را بيشتر نشان خواهد داد.
ولي با ظهورکشفيات شگرف علمي مسائلي ناگزير مطرح مي شود که تازه نيست، بلکه مسائل قديمي به وجه روشن تري به ميان مي آيند. اين مسائل در دستگاه آفرينش، که بشر هم يکي از مظاهر اسرارآميز آن است، خودنمايي مي کند، و يکي از اهم اين مسائل اين است که « آيا خدايي وجود دارد و آيا وجودي متعال اين دنيا را آفريده است؟» همراه با آن سؤال مشکل ديگري نيز باقي مي ماند، و آن اين که اغلب جوانان با حيرتي آميخته به جرقه اي از عقل و استدلال مي پرسند: « اگر خدا ما را آفريده، پس خدا را که آفريده است؟»
در اين که هيچ دليل علمي براي وجود خدا يا عدم وي موجود نيست، نمي توان شک کرد. حتي به ظن قوي هيچ وقت هم چنين دليلي پيدا ، نخواهد شد. ما در يک عالم طبيعي زندگي مي کنيم که عميق ترين مطالعات در آن، با وجود دقت و متانت تمام، هرگز نخواهند توانست اين موضوع، يعني وجود خدا، دليلي مادي پيدا کنند. مسلم است که محيط طبيعي نمي تواند از خارج از عالم طبيعت اطلاعاتي به ما بدهد، همان گونه که در اتاقي که در و پنجره و منفذي به بيرون ندارد، نمي توان اطلاعي از خارج به دست آورد.
چون ما نمي توانيم براي وجود يا عدم خدا دليل مادي بياوريم، پس بهتر است از معلومات ذهني خويش براي استنباط اين موضوع استفاده کنيم، و استنباطي که هيچ يک از علوم بشري نمي تواند منطقاً آن را رد کند اين است که « هيچ موجود مادي نمي تواند خود را بيافريند ».
اگر جهان مي توانست خودش را خلق کند، آن وقت لازم بود که دنيا خود حاوي قدرت خلقت باشد و ما بايستي قبول کنيم که عالم خودش خداست، که در اين صورت به لزوم وجود خدايي قائل مي شويم که هم مادي است و هم مافوق الطبيعه. ولي من ترجيح مي دهم به خدايي قائل شوم که خود ماده نيست اما عالم مادي را با مشيت بالغه خويش آفريده و بر آن تسلط کامل دارد.
من به استنباط مزبور اين نکته را نيز اضافه مي کنم که « به هر اندازه که گيتي رو به توسعه و تکامل مي رود، به همان اندازه وجود يک حکمت عاليه روشن تر نمايان مي شود ». توسعه تکاملي جهان که با علم ثابت شده دليل بزرگ ما بر وجود صانع است. از جهاني ازکائنات که از ذرات ابتدايي « بدون شکل و تهي » تشکيل شده، چندين بيليون سيارات و ثوابت به وجود آمده که اشکال معين و محدود دارند و درحرکات و سکون خود تابع قوانين لايتغيري هستند که عقل بشر از احاطه بر زمان ابداع و ادامه ي آن ها عاجز است و همه ي اين ذرات بي شمار و آنچه بسيار کوچک تر از آن هاست نيز عموماً از قوانين و سنن مزبور پيروي مي کنند.
دليل فوق براي اثبات وجود صانع کافي است. ولي من مي خواهم بر آن اضافه کنم که از اين ذرات کوچک که ستارگان بزرگ را به وجود آورده اند، ميلياردها حجم زنده نيز به وجود آمده اند، و حتي عده اي از اين جانداران داراي فکر و ابتکارند و مي توانند اشياي حيرت آور زيبايي بيافرينند و در اسرار حيات و وجود بينديشند.
ادوارد فيتزجرالد، (3) با کسب الهام از رباعيات خيام، منجم بزرگ ايراني، اعجاز آفرينش را با تعبيري بسيار زيبا بيان مي کند: « از اولين گل زمين خميره ي آخرين آدمي را سرشتند و از آخرين خرمن بذرش را پاشيدند، و آنچه که ما در آخرين فجر حساب بايد بخوانيم در اولين صبح خلقت نوشته شد ». (4)
به عقيده ي من، تجلي يک حکمت عاليه به دنبال تکامل و توسعه ي تدريجي جهان دليلي کافي براي اثبات وجود خداست، حتي بدون استدلال به اين که: هيچ ماده اي نمي تواند خود را بيافريند.
پينوشتها:
1- George Earle Davis.
2- داراي درجه ي .M. S (درجه ي کارشناسي در علوم فني ( Bachelor of Science ). ازکالج دولتي آيووا، دکتر در فلسفه از دانشگاه مينسوتا، سابقاً به عنوان فيزيکدان آزمايشگاه نيروي دريايي و از 1948 رئيس قسمت اتمي کارخانه ي کشتي سازي نيويورک، متخصص در طيف سنجي و تشعشع آفتاب و مسائل هندسي و فيزيکي نور.
3- Edward Fitzgerald.
4- خوش باش که پخته اند سوداي تو دي
فارغ شده اند از تمناي تو دي
قصه چه کنم که بي تقاضاي تو دي
دادند قرارکار فرداي تو دي
(خيام)
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم