جريانات اخلاقي قبل از مولانا

در جهان اسلام ملاحظات علمي و فلسفي در باب اخلاق را مي توان در اخلاق فلسفي، اخلاق عرفاني و كلام يافت. اخلاق فلسفي با آغاز نهضت ترجمه شكل گرفت و در آثار فيلسوفان مسلمان خود را نشان داد. كساني چون كندي، زكرياي
دوشنبه، 7 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جريانات اخلاقي قبل از مولانا
جريانات اخلاقي قبل از مولانا

 

نويسنده: مهناز قانعي خوزاني




 

1. اخلاق فلسفي

در جهان اسلام ملاحظات علمي و فلسفي در باب اخلاق را مي توان در اخلاق فلسفي، اخلاق عرفاني و كلام يافت. اخلاق فلسفي با آغاز نهضت ترجمه شكل گرفت و در آثار فيلسوفان مسلمان خود را نشان داد. كساني چون كندي، زكرياي رازي، ابوالحسن عامري، ابن مسكويه و نصيرالدين طوسي تأليفات مهمي در اخلاق به جاي گذاشته اند. (1) به موازات اخلاق فلسفي، دو جريان اخلاقي ديگر نيز وجود داشته است. يكي از آنها اخلاق عرفاني است كه به نحو كاملاً منسجم و پرداخته در نمط هشتم و نهم اشارات ابن سينا و سپس در اوصاف الاشراف خواجه نصير و احياء العلوم غزالي مشاهده مي شود. اين جريان اخلاقي را از آثار عارفان مسلمان نيز مي توان استخراج كرد. جريان سوم را مفاهيم و مسائل كلاميي تشكيل مي دهد كه به نحوي با موضوعات اخلاقي مرتبط بوده اند. مسائلي چون خير و شر اخلاقي، جبر و اختيار و مسئوليت انسان، حسن و قبح و حجيت عقل. البته اين مسائل در كلام اسلامي، با عناوين اخلاقي مطرح نشده اند و اصولاً اكثر آنها از اين جهت كه با افعال و صفات الهي ارتباط دارند مورد بحث بوده اند، اما در حقيقت اين مسائل و مباحث پيرامون آن دسته اي از مهمترين مباحث فلسفه ي اخلاقي را در دنياي اسلام تكشيل مي دهد. (2)
بررسي مباحث حكمت خلقي در آثار فلاسفه مسلمان نشان مي دهد كه اخلاق فلسفي نزد آنان به هيچ وجه اخلاق ارسطويي محض نيست، بلكه صبغه ي اشرافي و عرفاني در آن مشهود است. اين امر البته مي تواند ريشه هاي متفاوتي داشته باشد. قرآن و فرهنگ اسلامي همان گونه كه مهمترين ريشه ي تصوف بوده است (3)، يقيناً در نگاه و انديشه و بالطبع آثار فيلسوفان مسلمان نيز تأثيري عميق بر جاي گذاشته است. نفوذ گسترده ي افكار نوافلاطوني از طريق آثار منسوب به ارسطو و غير آن نيز، عامل بسيار مهم ديگري است. علاوه بر اينها آشنايي حكما با آثار متصوفه و تأثير و تأثر متقابل اين دو گروه را، به هر صورت كه باشد، نمي توان ناديده گرفت. (4)

2. شريعت، طريقت و اخلاق

گرچه تصوف را نمي توان نوعي نظام اخلاقي دانست، اما بي شك مي توان گفت نوع خاصي از اخلاق و روش تربيت از آن به دست مي آيد كه هدف در آن، تغيير و تحول اميال و رغبت ها و عواطف و اراده ي بشري به اوصاف و اراده الهي است. (5) اين مسئله كه صوفيان از آن به تخلق به اخلاق الله تعبير مي كنند (6)، البته حقيقت آن صرفاً از طريق عبارات فهميده نمي شود، بلكه چنانكه خود تأكيد مي كنند تنها كسي آن را مي فهمد كه تجربه كند و تنها كسي تجربه مي كند كه سير خاصي را طي كند. اين سير، سيري وجودي است كه اولاً و اصلاً در درون انسان اتفاق مي افتد و اصطلاحاً سلوك ناميده مي شود. سلوك مانند هر حركتي مبدأ، منتها و مسير و نيز لوازم و موانعي دارد. (7)
استناد صوفيان در اصل و اساس سلوك به قرآن كريم و سنت پيامبر است. (8) از نظر ايشان تخلق به اخلاق الهي، بدون متابعت از رسول خدا كه بعينه متابعت از فرمان الهي است، امكان پذير نيست. (9) از اين جهت، صوفيه عمدتاً در التزام به احكام و اعماق شريعت، تفاوتي با ساير متشرعين ندارند، اما آنان به ظاهر شريعت اكتفا نمي كنند، بلكه شريعت را حاوي باطن و روحي مي دانند كه آن را طريقت نام مي نهند. (10) از نظر ايشان تنها راه دريافت حقايق قرآن، حضور دل است كه بدون پاكي آن به دست نمي آيد، اما دل آنگاه به طور كامل پاك مي گردد كه در آن جز خدا نباشد. (11) تصوف علم حقايق ايمان است و بدون حقيقت ايمان نمي توان به پاكي دل رسيد. (12) از نظر آنان، انسان موجودي است كه مانند عالم هستي و در انطباق با آن، داراي درجات و لايه هاي وجودي متعددي است كه يكي بر ديگري احاطه دارد، دل بر نفس و نفس بر جسم و بنابراين هر چه كه در يكي از مراتب پديد آيد، در مراتب ديگر اثر مي گذارد. قانون الهي كه با وحي نازل شده است، ظاهري دارد كه شريعت ناميده مي شود و باطني كه طريقت نام دارد. طريقت، همان روح شريعت و اعمال قلبي و سِرّي است كه انسان در حين التزام به شريعت، به آن ملتزم مي شود و چون به قلب و سرّ آدمي مربوط مي شود، مستلزم توجه و تعمق بيشتري است. (13) در مقام مثال شريعت چون تن است و طريقت رفتن در آن راه و حقيقت رسيدن به مقصود. (15) شريعت، افعال است و طريقت، اخلاق و حقيقت، احوال، آن كسي كه افعال او در مجاهده و متابعت سنت نباشد، اخلاق او بر هدايت و طريقت نست و هر كس اخلاق او بر هدايت و طريقت نباشد، احوال او بر استقامت نيست (16)، اما عكس آن ممكن است صادق نباشد؛ يعني هر كس كه ملتزم و عامل به شريعت است، لزوماً وارد در طريقت نيست. ممكن است اصل، حقيقت و جان دين، توسط متشرعان مفعول واقع شود و با صبر و استقامت تحمل رنجي كه لازمه ي طي اين راه است، باعث مي شود كه اكثريت دينداران به ظاهر دستورات ديني اكتفا كرده و به آن دلخوش دارند. (17)
مي توان گفت اخلاق عرفاني، از جهتي بحث و بررسي منازل، مقامات و حالات سلوك است، زيرا غايت سلوك نيز چون غايت اخلاق نيز به كمال انساني است. علاوه بر اين در سلوك نيز، همچون اخلاق، همه ي افعال و احوالي كه به نوعي در حيطه ي اختيار و اراده واقع مي گردند، از جهت تأثير مثبت يا منفي در رساندن انسان به کمال مذکور به نحو عميق مورد بررسي، دقت و مراقبت قرار مي گيرد. در عموم نظام هاي اخلاقي غير از اخلاق عرفاني، روح انسان وجود ثابتي تلقي مي شود که بايد آن را چون يک ديوار به زيور فضايل آراست و يا از زشتي رذايل زدود؛ اما در اخلاق عرفاني، فضيلت و رذيلت و حالات و مقامات، جوهره ي روح انسانند نه اعراض آن، به همين دليل عناصر و عوامل متشکله ي اخلاق عرفاني بسيار گسترده تر و دقيق تر از عناصر تشکيل دهنده ي نظام هاي اخلاقي ماهوي است. در اخلاق عرفاني که اخلاقي وجودي است، همه ي حالات روحي و دروني انسان، با تنوع بي حد و تفاوت هاي گسترده ي آن به نوعي دخيل هستند. (18)
البته بايد توجه داشت که عرفا عمدتاً بنا نداشته اند که سلوک و تصوف را به صورت علم ارائه کنند. زيرا اساس عرفان، اشراق، انکشاف و انجذاب است، نه عقل و منطق. (19) علم عرفان، يقيناً خود عرفان نيست و چنانکه ابونصر سراج، در اللمع آورده " تصوف دانشي است که بيشتر آن اشارات است که بر اهل راه پوشيده نيست و چون به شرح کشيده شود حقيقت معنا پوشيده مي گردد ". (20) اخلاق عرفاني از احوال انسان جدا نيست و نمي توان آن را صرفاً در قالب اصول و قواعد اخلاقي خلاصه کرد. (21) زيرا گرچه در سلوک، امور و حقايقي وجود دارد که قابل بيان، انتقال به غير و استفاده ي ديگران است، اما اين حقايق بدون تجربه ي عارفانه ي خود شخص، هرگز واقعاً فهميده نمي شود. (22)
مبناي همه احوال و مقامات، توجه انسان به نقص، عجز و نياز خود، تصديق وجود کمال مطلق و امکان حرکت به سوي آنست. اين توجه در سالک شوق و ميل ايجاد کرده و باعث نوعي حرکت آگاهانه در وجود او مي گردد. (23)
اصول و مباني مشترکي، که در آثار بيشتر صوفيان مسلمان وجود دارد و مي توان آنها را اصول و مباني اخلاق عرفاني را دانست، عبارتند از:

1. براي ادامه ي حرکت در مسير، توجه، تمرکز مستمر و برنامه ريزي شرط لازم است. اين برنامه ريزي نه تنها افعال ظاهري انسان، بلکه احوال و حرکات دروني و باطني را نيز شامل مي گردد. (24) عرفا تأکيد دارند که اين برنامه بايد مبتني بر دين الهي باشد، (25) البته فهم عميق و دقيق دين جز با حضور و پاکي دل امکان پذير نيست. (26)
2. وجود انسان بر اساس مباني عرفاني، مانند عالم، داراي غيب و شهود است. شهود انسان، بدن و قوا و شئون مربوط به آن است. غيب آدمي نيز داراي لايه ها و بطون مختلفي است که تعبيراتي چون نفس، دل، روح و سِرّ اشاره به آنها دارد. شناخت اصل و حقيقت عالم تنها از طريق وصول به غيب و حقيقت خود امکان پذير است. (27) شناخت و وصول به باطن و حقيقت خود نيز، بدون تصفيه ي دل امکان پذير نيست. تصفيه ي دل تنها از طريق تهذيب نفس ممکن مي شود. (28)
3. سلوک، حرکتي در اصل وجود و هويت انسان است. اين حرکت داراي مراحل و منازلي است که به ترتيب يکي لُبّ و مغز ديگري است. در اين حرکت آدمي از پوسته به مغز و از مغز به حقيقت و لب خود واصل مي شود. اين مراحل که منطبق بر سه مفهوم شريعت، طريقت و حقيقت نيز هست (29)، گويي راهي خارج از وجود انسان است، گرچه در واقع چنين نيست، که آدمي درون آن حرکت مي کند. مي توان اين حرکت وجودي را شبيه ايجاد مرحله به مرحله پوسته، مغز و روغن در گردو دانست. (30)
4. عمده ي آنچه که در اخلاق عرفاني مورد بحث قرار مي گيرد، مرحله ي طريقت است. شريعت، حفظ ظواهر و واجبات و احکام و دوري از منهيات الهي است و حقيقت نيز مرحله ي است که از آن سخن نمي توان گفت. طريقت، که باطن شريعت و مربوط به احوال قلب و باطن انسان است، خود مقامات، موانع و مسائل بي شماري دارد که مي توان اصول آنها را از طريق علم تصوف، منتقل کرد. (31)
5. در هيچ مرحله اي از مراحل سلوک نمي توان به نفس خود اطميمان به خود تکيه کرد. (32)
6. غايت انسان معرفت ذات و صفات حق است و سعادت او در رسيدن به آن است. (33) بنابراين غايت اخلاق عرفاني، مانند غايت اخلاق فلسفي سعادت است، با اين تفاوت که نيل به سعادت، کامل در اخلاق عرفاني، بدون رسيدن به مقام فنا امکان پذير نيست. (34) مقام فنا، که گاه از آن به اتحاد تعبير شده است (35)، مقامي است که در آن اوصاف بشري سالک به کلي دگرگون شده از « خود » او چيزي باقي نمي ماند. پس از وصول به اين درجه دل آينه تمام نماي جمال حق مي گردد و « خود » الوهي آدمي ظهور مي کند. (36)
7. در سلوک توقف در هر منزلي از منازل و دل به آن خوش داشتن بازدارنده، راهزن و باعث سقوط از حقيقت آدميت است. (37) به همين دليل نه تنها دنيا بلکه آخرت و نه تنها تعلقات، بلکه خودي انسان نيز حجاب راه حق است. گرچه تهذيب نفس و قطع تعلقات مادي و شهواني با عقل امکان پذير است، اما تصفيه ي کامل نفس، و ريشه کن کردن انانيت که بزرگترين حجاب انسان است، تنها با عشق ممکن است.
8. تکيه به عقل در مراحل بالاتر سلوک، حجابي بزرگتر از حجاب هاي نفساني ظلماني را سد راه انسان مي سازد. تنها اخلاق ايماني که بر اساس عشق و معرفت ايماني است، مي تواند مزاج نفس را به کلي مبدل کرده و آدمي را تا وادي فنا پيش برد. عقل همواره خود را مي بيند، اما عشق سيري ناپذير است و آرام ناپذير. خودبين نيست و هرگز به آنچه که هست آرام نمي گيرد، مگر يکسره در معشوق نيست و فاني گردد. (38)
9. در سلوک بخصوص در مراحل عالي آن گريزي از وجود پير و مرشد نيست و بدون امر، اين راه به پايان خود نمي رسد. (39)
10. رعايت ادب در اخلاق عرفاني يا سلوک روحاني اهميت ويژه اي دارد. ادب، يعني رعايت حد، که لازمه ي آن تسليم در مقابل خدا، حق و قانون است. آنچه که انسان را به بي ادبي، يعني تجاوز از حد دعوت مي کند، غرور است و آنچه که او را به رعايت وامي دارد، تواضع است که خود جلوه اي است از عشق، يعني غير نگري. سلوک از مجاهده با نفس آغاز مي شود و غلبه بر نفس، بدون اجتناب از غريزه ي تجاوزجويي حيواني ممکن نيست، پس سلوک، ناچار در مسير رهايي از خود مستلزم رعايت ادب و تواضع است. (40)

پي‌نوشت‌ها:

1. براي آشنايي با آراء و آثار اينان نک. غلامرضا اعواني، " اخلاق "، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 7، ص 207.
2. همان، ص 204.
3. عبدالحسين زرين کوب، جستجو در تصوف ايران ( تهران: اميرکبير، 1369، چ چهارم ) ص 21.
4. نک. همو، دنباله ي جستجو در تصوف ايران ( تهران، اميرکبير، 1376، چ چهارم ) ص 267-268. براي مثال آنچه که در اسرار التوحيد در باب ملاقات ميان ابوعلي سينا و ابوسعيد ابوالخير نقل شده ( نک. محمدبن منور، اسرارالتوحيد، به کوشش ذبيح الله صفا، تهران، اميرکبير 1354، چ سوم، ص 209-211 ) و آنچه در مورد احترام عين القضات همداني به ابن سينا و افکار وي در تاريخ ثبت شده ( نک. مايل هروي، خاصيت آينگي، تهران: نشر ني، 1374، ص 75 ) و وضوح صبغه و روش فلسفي در آثار برخي از بزرگان متصوفه چون حکيم ترمذي ( نک. عبدالحسين زرين کوب، جستجو در تصوف ايران، ص 52-53 )، امام محمد غزالي، ( نک. همان، ص 103 ) و عين القضات همداني ( نک. مايل هروي، مايل هروي، خاصيت آينگي، تهران: نشر ني، 1374، ص 24، 43 )، اختصاص فصولي از کتاب مهم اشارات به بيان حالات و مقامات عارفان توسط ابن سينا ( نک. الاشارات و التنبيهات، قم: نشرالبلاغه، 1375، ج3، ص 363 و بعد )، تلفيقي که سهروردي ميان حکمت بحثي و حکمت ذوقي در حکمة الاشراق انجام داد و اينکه حکماي راستين را عارفاني چون ذوالنون مصري، بايزيد بسطامي و ديگران دانست ( نک: محسن جهانگيري " حکمت اشراق " فلسفه در ايران، تهران: حکمت، 1358، ص 190-191 ) و بالاخره آنچه که صدرالمتألهين در حکمت متعاليه نشان داد و اينکه وصول به حقيقت و حکمت را نه تنها مستلزم استفاده از عقل و برهان، بلکه علاوه بر آن نيازمند عمل و عبادات قلبي و بدني و مجاهده با نفس و رياضات شرعي و الهي دانست ( محمد صدرالدين شيرازي، الاسفار الاربعة، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1981، الطبعة الثالثه، ج1، ص 3 ). همه و همه نشانه ها و نمونه هايي براي تأييد اين مدعا هستند.
5. گرچه حقيقت تصوف از قرن اول و دوم هجري به صورت زهد و عزلت از دنيا و بي اعتنايي به آن در مقابل عظمت و جمال الهي وجود داشته است، اما از قرن سوم به بعد نضج علمي يافته و به تدريج کامل شده است ( نک. جلال الدين همايي، تصوف در اسلام، تهران: هما، 1374، چ سوم، ص 81 ). حتي اگر نتوان از صورت اوليه تصوف نظامي اخلاقي استنتاج کرد، قطعاً از تصوف نظام مند و داراي اصول و قواعد به سامان مي توان.
6. از ابوسعيد ابوالخير نقل است که گفت رسول ( ص ) در وصيت اصحاب گفته " تخلقوا باخلاق الله "، ما شما را همين مي گوييم، راه خداي گيريد و همه را به خداي ببينند: از خداي به خلق نگريد که « من نظر الي الخلق بعين الخلق طالت خصومته معهم و من نظر الي الخلق بعين الحق استراح منهم » ( محمد بن منور، پيشين، ص 394؛ همچنين نک. عبدالکريم قشيري، ترجمه ي رساله ي قشيريه، به کوشش بديع الزمان فروزانفر، تهران: علمي و فرهنگي، 1361، چ دوم، ص 369 ).
مولانا جلال الدين نيز از تخلق به اخلاق الله سخن گفته و آن را همان مقام فناي سالک و بقاي بالله دانسته که در آن حق، گوش و چشم و دست و پاي بنده مي گردد ( نک. جلال الدين مولوي، فيه مافيه، به کوشش بديع الزمان فروزانفر، تهران: اميرکبير، 1384، ص 123 ).
شاهد ديگري که مي توان در قابليت تصوف براي استنتاج نظامي اخلاقي آورد، استنادي است که عرفا و متصوفه در جاي جاي آثار خود به حديث نبوي " انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق " مي نمايند و براي اثبات مطابقت و موافقت تصوف با اخلاق، احوال و افعال پيامبر بدان استشهاد مي کنند ( براي مثال نک. ابونصر سراج، اللمع، به کوشش رينولد الن نيکلسون، ترجمه ي مهدي مجتبي، تهران: اساطير، 1382، ص 143، 146، 148، 179 و نيز ابوالقاسم قشيري، پيشين، ص 392 ).
7. نصرالدين طوسي، اوصاف الاشراف، ص 5.
8. براي مثال نک: ابونصر سراج، پيشين، ص 124؛ محمدبن منور، پيشين، ص 360؛ ابوحفص شهاب الدين عمر سهروردي، عوارف المعارف، ذيل احياء العلوم، بيروت: دارالمعرفه، بي تا، ج5، ص 59.
9. همان، ص 60.
10. خواجه عبدالله انصاري، " رسالة جمالي " رسائل جامع، به کوشش وحيد دستگردي ( تهران: کتابفروشي فروغي، 1365 ) ص 264؛ جلال الدين همايي، پيشين، ص 94.
11. ابونصر سراج، پيشين، ص 124.
12. همان، ص 67.
13. نجم الدين رازي، مرصادالعباد، به کوشش محمدامين رياحي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352، ص 161-162؛ ابوبکر محمد کلابادي، التعريف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحليم محمود و طاها عبدالباقي سرور ( قاهره، بينا، 1380 ق/ 1960 م ) ص 87.
14. خواجه عبدالله انصاري، " رساله ي واردات " رسائل جامع، ص 37. اين قاعده نه تنها در کل دين الهي، بلکه در تک تک دستورات و اعمال آن نيز قابل تعميم است که هر يک از آنها ظاهري دارد و باطني و مقصود و حقيقتي. در آثار عرفاني گاه و بيگاه به برخي از اين حقايق اشاره شده است. براي مثال نماز که عبادت جامع است، خود داراي مراتب مختلفي است. ظاهر نماز به شريعت مربوط مي شود و وقتي صحيح است که نمازگزار شرايط ظاهري صحت نماز را به جاي آورد، اما پاکي نمازگزار از خوهاي ناشايسته چون کبر، عجب، حسد و غيره، شرط صحت در مرتبه ي طريقت و انحصار توجه و افتقار به خداوند، شرط صحت آن در مرتبه ي حقيقت نماز است ( نک. محمد لاهيجي، شرح گلشن راز، به کوشش کيوان سميعي، تهران: سعدي، 1374، ص 351 ).
15. مثنوي معنوي، مقدمه دفتر پنجم.
16. محمدبن منور، پيشين، ص 323.
17. ابونصر سراج، پيشين، ص 75؛ ابوحامد غزالي، احياء العلوم، ج1، ص 2.
18. با نظري ديگر مي توان عرفان و تصوف را شامل دو بخش دانست. بخش عملي که روابط و وظايف انسان را با خودش، با جهان و با خدا مشخص مي کند و بخش نظري که در مقام توضيح و تفسير هستي است. عرفان در بخش عملي به علم اخلاق و در بخش نظري به فلسفه شبيه است و البته در هر بخش ويژگي هاي خاص خود را داراست. تفاوت عرفان در بخش عملي با علم اخلاق اين است که برخلاف اخلاق، سير و سلوک عرفاني پويا و متحرک است. ( در مورد تفاوت اخلاق عرفاني و اخلاق غيرعرفاني نک. مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي 2، تهران: صدرا، 1369، ج هفتم، ص 87-88 ).
19. سيدابوالقاسم پورحسيني، " تصوف و عرفان " فلسفه در ايران، ( تهران: حکمت، 1358 ) ص 212.
20. ص 88. کلابادي صاحب کتاب مهم تعرف نيز در مورد نامي که بر کتاب خود نهاده تأکيد مي کند که تعرف جشن مذهب تصوف است نه حقيقت آن. « مذهب هر کسي جويد و به جستن يابد، اما حقيقت هر کس نتواند جستن و هر جوينده نيابد ». نک. اسمعيل بن محمد المستعلي البخاري، شرح تعرف، به کوشش حسن منوچهر، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1346، ص 246.
21. گفتگو با شهرام پازوکي، « اخلاق ايماني و اخلاق يوناني »، نقد و نظر، سال چهارم ( زمستان و بهار 1376-1377 ) ص 512.
22. ابونصر سراج، پيشين، ص 88؛ ابوبکر کلابادي، پيشين، ص 87؛ اسمعيل مستملي بخاري، ص 246.
23. محاسبي، حارث بن اسد، الرعاية لحقوق الله، به کوشش عبدالقادر احمد عطا ( مصر: مطبعة السعادة، 1390ق/ 1970 م. الطبعة الثالثة )، ص 39؛ محمدبن منور، پيشين، ص 299؛ سنايي غزنوي، حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة، به کوشش مريم حسيني ( تهران: نشر دانشگاهي 1382 )، بيت 844 و بعد، بيت 526-538؛ فريدالدين عطار، منطق الطير، به کوشش صادق گوهرين، تهران: علمي و فرهنگي، 1382، چ نوزدهم، بيت 334.
24. ابوبکر کلابادي، پيشين، ص 87، فريدالدين عطار، منطق الطير، بيت 332.
25. ابونصر سراج، پيشين، ص 149.
26. همان، ص 134.
27. ابوحامد غزالي، کيمياي سعادت، به کوشش احمد آرام، تهران: کتابخانه مرکزي، 2535، ج هفتم، ص 10-11؛ نجم الدين رازي، پيشين، ص 189.
28. ابوحامد غزالي، احياء العلوم، بيروت، بي جا، بي تا، ج 3، ص 48 - 52؛ نجم الدين رازي، پيشين، ص 198. دل، جام جهان نما و آينه ي جمال حق شمرده شده، که بدون شناخت مراتب قبلي وجود خود، شناخت آن غير ممکن است.
29. محمدبن منور، پيشين، ص 323؛ نجم الدين رازي، پيشين، ص 162.
30. نک. برهان الدين محقق ترمذي، معارف، به کوشش فروزانفر ( تهران: اداره کل نگارش وزارت فرهنگ، بي تا ) ص 14. اينکه براي نيل به حقيقت بايد در درون سير کرد، به متصوفه ي مسلمانان اختصاص ندارد. در سنت اشراقي مسيحيت نيز چنين اعتقادي وجود دارد. اگوستين، که باني تفسير افلاطوني از مسيحيت است، توصيه مي کند تا براي يافتن حقيقت به درون خويش بازگرديم، حقيقتي که روشنائي بخش عقل نيز هموست نک:
C. E. schuetzingeran, the German controversy on st. Augustine Illumination, New York, 1960. p. 74.
از نظر وي، حقيقت، که غايت روح و عالي ترين کمال انسان است، در ضمن علو و برترينش از خود انسان به او نزديکتر است:
St. Augustine, " confessions " the Great Book of the western world, trans. By clarck & Edinburg, the university of chicago, 1950, p. 16.
اما آدمي تنها در صورتي اين حقيقت را خواهد يافت که به اعماق وجود خويش سفر کند. نيز نک:
E. Gilson, the christian philosophy of st. Augustine, trans. By L. E. M. Lynch. New York, 1960, p. 103.
31. اسمعيل مستملي بخاري، ص 109-110؛ علي هجويري، 498-499؛ و البته علم تصوف، خود تصوف نيست. ( نک. ابونصر سراج، پيشين، ص 88؛ اسماعيل مستملي بخاري، پيشين، ص 246 ).
32. محمدبن منور، پيشين، ص 88؛ اسماعيل مستملي بخاري، ص 250-251؛ خواجه عبدالله انصاري، « مقولات » رسائل جامع، به کوشش وحيد دستگردي ( تهران، فروغي، 1365 ) ص 156.
33. ابوحامد غزالي، کيمياي سعادت، ص 10-11؛ نجم الدين رازي، پيشين، ص 110.
34. محمدبن منور، پيشين، ص 88؛ ابن سينا، اشارات، ج3، ص 389-390.
35. ابن سينا « رسالة في العشق »، رسائل، ص 393؛ نصيرالدين طوسي، اوصاف الاشراف، ص 96.
36. احمد غزالي، سوانح العشاق، به کوشش ايرج افشار ( تهران: انتشارات فرهنگ ايران زمين، 1359 ) ص 33-34؛ نجيب مايل هروي، خاصيت آينگي ( تهران: نشر ني، 1374 ) ص 84.
37. محمدبن منور، پيشين، ص 315.
38. خواجه عبدالله انصاري " کنزالسالکين " رسائل جامع، ص 44-46.
39. عين القضات همداني، گزيده ي تمهيدات ( ذيل خاصيت آينگي )، ص 135-136؛ قشيري، پيشين، ص 729.
40. زرين کوب، پله پله تا ملاقات خدا ( تهران: انتشارات علمي، 1382، چ بيست و يکم ) ص 272-273؛ ابوالحسن علي بن عثمان هجويري، کشف المحجوب، به تصحيح ژوکوفسکي ( تهران: کتابخانه طهوري )، 1358، ص 443-445؛ ابوحفص شهاب الدين عمر سهروردي، عوارف المعارف، ص 149-150؛ تاج الدين حسين خوارزمي، شرح فصوص ( به کوشش نجيب مايل هروي، تهران: مولي، 1364 )، ج1، ص 80.

منبع مقاله:
قانعي خوزاني، مهناز؛ ( 1390 )، اخلاق در نگاه مولانا؛ هستي و چيستي، تهران: نگاه معاصر، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.