نويسنده: ايروينگ ويليام نبولچ (1) (2) عالم طبيعي
بعضي از دانشمندان که مجذوب علم مي شوند، تصور مي کنند که علم مي تواند تمام مسائل را حل کند. حيات در نظر آن ها عبارت از مجموع فعل و انفعالات فيزيکي و شيميايي است. پديده هايي که سابقاً ايجاد آن ها به قواي مافوق بشر نسبت داده مي شد، يکي بعد از ديگري وارد علوم معمولي شده، رابطه ي عليت و معلوليت آن ها کشف مي شود. به نظر آنان در اين جهان مقصدي وجود ندارد، و به موجب دومين قانون ترموديناميک، يعني رابطه ي حرارت و حرکت، هنگامي که سوخت خورشيد تمام شود همه موجودات منظومه ي شمسي و از جمله زمين و سکنه آن در يک حال افسردگي و پژمردگي از بين خواهند رفت و همه چيز فاني خواهد شد.
برتراند راسل چکيده ي عقايد ماديون را به طريق ذيل بيان مي کند: « بشر مولود عواملي است که در ايجاد آن ها تدبيري به کار نرفته و غايتي در نظر گرفته نشده است؛ اصل بشر، نمو او و حتي عواطف او چون آرزو، ترس، عشق و عقيده، چيزي جز مظهر تلفيق تصادفي اتم هاي مختلف نيست. هيچ کس، هرقدر هم شجاع و زيرک باشد، بر مرگ چيره نخواهد شد و پس از مرگ باقي نخواهد ماند. تمام کارهاي قرون متمادي، فداکاري ها، الهامات و تمام نتايج و تجليات ذکاوت و هوش انساني محکومند که با خاموش شدن منظومه ي شمسي از بين بروند و بناي بزرگي که انسان به وجود آورده دير يا زود، هنگام خراب شدن جهان، زير ويرانه ها مدفون خواهد شد.
اگر چه ترديد مختصري در اين موضوع مي شود، ولي به قدري به حقيقت نزديک است که هيچ فلسفه اي نمي تواند بدون قبول آن قوام پيدا کند ».
ولي تمام دانشمندان چنين فکر نمي کنند و علم را قادر مطلق نمي دانند؛ علم نمي تواند همه چيز را حساب و اندازه بگيرد؛ علم نمي تواند اعتماد و زيبايي يا خوشحالي را تعريف کند؛ علم نمي تواند زندگي را تعريف کند، و طبعاً هدف زندگي را هم نمي شناسد و قادر نيست به صورت صحيح وجود يا عدم خدا را ثابت کند.
علم مي کوشد فرضيه هاي خود را تکميل کند و به حقايق نزديک تر شود، ولي مثل اين است که هرقدر به حقايق آن ها نزديک تر مي شويم آن ها دورتر مي روند. دريافت ما از جهان به وسيله ي حواس ناقص و ابزار غير دقيق ماست. تعبير از جهان نسبي است و شکل غلطي از آن در ذهن ما مصور است. نويسنده و طبيعيدان بزرگ امريکايي آليور وندل هومز(3) در اين مورد مي گويد: « هر قدر معلومات بشري زيادتر مي شود، شکاف ميان علم و مذهب تنگ تر مي گردد و فهم درست علوم امکان ايمان به خدا را بيشتر مي کند ».
علم نمي تواند بگويد که يک ذره خيلي کوچک که حتي با ميکروسکوپ هم ديده نمي شود ازکجا آمده، و نمي تواند معين کند روي چه قانون و تصادفي بايد ذرات و اتم ها با هم جمع شوند تا يک جسم زنده به وجود بيايد. اين فرضيه که تمام حيوانات عالي از تبدلات و تغييرات حيوانات پايين تر و يا ازدواج دو نوع متفاوت آن ها به وجود آمده اند، منطقي نيست و با عقل وفق نمي کند.
البته علم احتياج به ايمان و اطمينان دارد: ايمان به حواس پنجگانه، ايمان به ابزارکار، ايمان به قول استاد و ايمان به احتمالات و تصادفات. از لحاظي مي توان گفت که علم و دين روي يک پايه بنا شده اند، با اين تفاوت که علم در محيط خود مي تواند عقيده خود را در معرض آزمايش قرار دهد و در صورت لزوم عوض کند و اشتباهات خود را اصلاح کند.
ايمان ديني باکشفيات علمي راسخ تر مي شود. خيلي از پيش بيني هاي کتب آسماني را علوم ثابت کرده اند و به ظن قوي خيلي هاي ديگر را نيز ثابت خواهند کرد. علم نجوم ثابت مي کند که جهان ابتدايي داشته و علم فيزيک فناي دنيا را پيش بيني مي کند. عقيده ي ازلي و ابدي بودن جهان با مباني علمي امروزي وفق نمي کند. تحول و تغيير يکي از خواص مشخصه عالم است و در اين مورد علم و مذهب هم عقيده اند.
همچنان که گفته شد، فعلاً علم نمي تواند وجود خدا را ثابت يا خدا را تعريف کند. عظمت جهان بعضي از منجمان بي طرف را وادار به پذيرفتن اين عقيده کرده است که يک قدرت نامعلوم که شايد هيچ گاه معلوم نخواهد شد، جهان را با عظمت و نظم فوق العاده به وجود آورده است. چد والش (4) مي گويد: « آنچه از هر مؤمن يا ملحد مي توان خواست، اين است که ثابت کند کفه احتمال به جانب اوست ». بديهي است که اين برخوردي احمقانه با مسئله است اما گفته تامس ميلر فور سايت (5) مستحکم است و در عمق جان تأثير مي کند: « آنچه عقل محدود بشري مي تواند از وجود خدا دريافت کند، بايد نتيجه ي تجربه او از خدا باشد.
يعني اول بايد تجربه کرد و سپس به تفسير تجربه پرداخت ».
اما من خودم به عنوان يک دانشمند نمي توانم منکر نقش تصادف در اين جهان بشوم، چون مي بينم که در زندگي روزانه ي ما تصادف نقش بزرگي بازي مي کنند. همچنين فلسفه ي مادي را دور نمي اندازم، چون علما وقتي که قوانين مادي را به کار مي بندند موفق مي شوند و اشکالات پديده ها را روشن مي کنند. ولي درعين حال به خدا ايمان دارم، چون معتقدم که اولين الکترون و پروتون و اولين اتم يا اولين اسيد آمينه و پروتوپلاسم، يا اولين مغز بشري ممکن نيست تصادفاً به وجود آمده باشند. از آن جهت به خدا معتقدم که وجود عيني الهي او تنها توضيح منطقي اشيا است بدان صورت که وجود دارند.
پينوشتها:
1- Irving William Knobloch.
2- داراي درجه يM. A. از دانشگاه بوفالو، دکتر در فلسفه ازکالج دولتي ايووا، عضو فني سابق بنگاه نگهداري وحوش و ماهي ها، از سال 1945 استاد علوم طبيعي در دانشگاه دولتي ميشيگان، متخصص در چند رشته گياه شناسي.
3- Oliver Wendell Holmes.
4- chad Walsh.
5- Thomas Miller Forsyth
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم