پيام سلول ها

مطالعه ي سلول زنده يکي از تجارب شگفت انگيز است. يک تکه از برگ گياه آبي ايلوديا را روي شيشه ميکروسکوپ بگذاريد و با يک عدسي قوي به آن نگاه کنيد. منظره زيبا و منظمي از حيات در آن مشاهده خواهيد کرد؛ هر يک
سه‌شنبه، 8 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پيام سلول ها
پيام سلول ها

 

نويسنده: راسل چارلز آرتيست (1) (2)زيست شناس و گياه شناس




 

مطالعه ي سلول زنده يکي از تجارب شگفت انگيز است. يک تکه از برگ گياه آبي ايلوديا (3) را روي شيشه ميکروسکوپ بگذاريد و با يک عدسي قوي به آن نگاه کنيد. منظره زيبا و منظمي از حيات در آن مشاهده خواهيد کرد؛ هر يک از سلول ها ساختمان زيبايي دارد. معمولاً انتهاي برگ داراي دو طبقه سلول است، ولي اگر دقت کنيم خواهيم ديدکه سلول ها از همديگر جدا هستند و هرکدام استقلال کاملي دارند و مثل اين که مي توانند به تنهايي به زندگي و فعاليت خود ادامه دهند. جدار سلول ها که آن ها را از هم جدا مي سازد سفت است و تغيير نمي کند. هر برگ از صدها هزار سلول،که مانند آجرهاي يک ساختمان روي هم چيده شده اند، تشکيل يافته است.
هسته ي مرکزي که جسمي است تيره و در داخل سلول قرارگرفته و روباني از سيتوپلاسم آن را احاطه کرده است، اغلب به دشواري ديده مي شود. در پيرامون سلول غشايي وجود دارد و چون سخت به پروتوپلاسم چسبيده است، معمولاً ديده نمي شود ولي اگر روي شيشه اي که در زير عدسي ميکروسکوپ واقع شده آب نمک غليظي بريزيم ، غشا رؤيت مي شود، چون آب سلول بيرون مي آيد و پروتوپلاسم منقبض شده از غشا جدا مي شود. در اصطلاح اين کار را پلاسموليز مي نامند.
در سلول گياهي حرکت وجود دارد. با اين که در ظاهر برگ يک نبات محکم به نظر مي رسد، در داخل سلول گياهي، در پوسته ي سيتوپلاسم اجسام خيلي کوچکي وجود دارند که کلروپلاست ناميده مي شوند و حرکت مي کنند. حرکت آن ها شبيه حرکت حيوانات کوچک نيست، بلکه شبيه حرکت قايق ها به رودخانه است. قسمت مايع سلول، يعني خود پروتوپلاسم، حرکت و جريان دارد و مثل دريا مواج و متلاطم است. اين قانون که جسم زنده بايد حرکت کند در سلول نباتي نيز جاري است.
ما نيرو يا نيروهايي را که باعث حرکت پروتوپلاسم مي شوند نمي شناسيم. در وضع فعلي علوم نبايد به فکر کشف علت حرکت پروتوپلاسم افتاد. ولي اين حرکت در سلول هاي حيواني و نباتي وجود دارد که آن را جريان پروتوپلاسمي يا جريان دوري مي نامند. دوري بودن جريان مخصوصاً در سلول ايلوديا بهتر مشاهده مي شود. در سلول اين نبات تکه هاي کوچکي که دور خود درگردشند به نظر مي رسند.
حال اگر روي شيشه يک کشت آميب بگذاريم و شيشه را گرم کرده، با ميکروسکوپ به آن نگاه کنيم، خواهيم ديد که مثل سلول ايلوديا پروتوپلاسم آميب در جريان و حرکت است. آميب که جانوري يک سلولي است، بر روي شيشه قرار نمي گيرد و نيز زير آب نمي رود بلکه در آب جاري مي شود، برخلاف سلول نباتي، غشاي اين سلول حيواني محکم نيست بلکه غشاي آن فقط براي محدود کردن آن است؛ از اين رو درحين جريان شکل بدن حيوان عوض مي شود و بدنش درازتر مي گردد، مثل اين که پا در مي آورد. اين قسمت پروتوپلاسم را پاي کاذب مي نامند. هنگامي که به وسيله ميکروسکوپ مي بينيم که آميب با پاهاي کاذب در جريان است، تصور مي کنيم که حيوان با پاهاي خود حرکت مي کند.
با بزرگ نمايي زياد ميکروسکوپ، ذرات واقعي ماده درون بدن آميب را مي توان ديد، که در ضمن حرکت آن به درون پاهاي کاذب آن جريان پيدا مي کنند. پروتوپلاسم جسم حيوان دو قسمت مشخص دارد: يکي داخلي که خيلي رقيق و دائماً در حرکت است و ديگري خارجي که غليظ تر و لزج است و قسمت داخلي را کاملاً مي پوشاند. بعضي از علما تصور مي کنند که اين اختلاف غلظت باعث مي شود قسمت داخلي تحت فشار قسمت خارجي به حرکت درآيد و پاهاي کاذب توليد مي کند. بعضي ديگر مي گويند توليد پاهاي کاذب نتيجه ي فشار سطحي است.
پديده هاي فوق را هر سال دانشجوياني که شروع به تحصيل علم زيست شناسي مي کنند مي بينند، ولي ما نمي توانيم به آنان بگوييم چرا اين پديده ها توليد مي شوند. حتي اگر تئوري سابق را قبول کنيم که رقت و غلظت پروتوپلاسم آميب باعث حرکت آن مي شود، آن وقت بايد اقرار کنيم که از عواملي که باعث غليظ يا رقيق شدن پروتوپلاسم مي شود هيچ آگاهي اي نداريم.
در بالا ما دو سلول را از نظرگذرانديم. اولي يک سلول نباتي که جزو يک برگ بود و دومي يک حيوان يک سلولي. بعضي از دانشمندان آميب را ابتدايي ترين حيوانات مي دانند، و جريان پروتوپلاسم آميب و توليد پاهاي کاذب او را ساده ترين حرکات حيواني مي توان ناميد. سلول هاي ايلوديا
هم که يک نبات کوچک است نسبتاً ساده هستند. پس ما دو نوع سلول ساده را مطالعه کرديم. با وجود اين، هر يک از اين دو سلول تشکيلات مفصل و پيچ درپيچي دارند که کارهاي مختلف زندگي را انجام مي دهند. اين کارها به قدري دقيق انجام مي گيرند که کار دقيق ترين ساعت ها پيش آن ها بي ارزش مي نمايد.
حال که حرف از ساعت به ميان آمد، يادآور مي شويم که ساعت هاي خودکوک بسيار دقيقي ساخته شده که بعضي از آن ها با يک حرکت بازو خودبه خود کوک مي شوند، و همين که ساعت شروع به کارکرد ديگر متوقف نمي شود و به اصطلاح نمي خوابد. حال چگونه ممکن است ثابت کرد که اين ساعت ها با اين همه دقت خودبه خود و تصادفاً به وجود آمده اند و فکر و دست صنعتکاران ماهر در ساختن آن ها به کار نرفته است، يا براي کوک کردن ساعت هايي که احتياج به کوک کردن دارند، حرکت بازوي صاحب آن ها لازم نيست؟ همچنين چگونه مي توان ادعا کرد که يک سلول با آن همه دقت و تشکيلات پيچيده تصادفاً به وجود آمده و حرکت دائمي آن نيز تصادفي است؟ ما مجبوريم عقلاًٌ و منطقاً قبول کنيم که يک عقل کل و حکمت عاليه اين سلول را از ماده بي شعور به وجود آورده است، و آن عقل کل و حکمت عاليه همانا خداست.
ممکن است کساني ادعا کنند که عواملي در اطراف وجود دارند که باعث تغييرات در موجود زنده مي شوند. مثلاً بعضي عوامل طبيعي از قبيل حرارت يا فشار او سموزي را در غليظ يا رقيق شدن پروتوپلاسم مؤثر مي دانند. ولي پروتوپلاسم اغلب بدون دخالت عامل خارجي حرکت و مخصوصاً حرکت دوراني مي کند. پس بايد قبول کرد که عامل عمده در خود پروتوپلاسم است. اگر هسته سلول را با کالبد شکافي ميکروسکوپي آن برداريم، سلول مي ميرد و با هيچ وسيله اي نمي شود از مرگ آن جلوگيري کرد زيرا مدير و تنظيم کننده لازم امور حياتي سلول از ميان رفته است. به همين گونه براي اداره ي جهان و خلق سلول و اشخاص عاقل نيز مبدأ و مرکزي وجود دارد که بايد درجست وجوي آن بود.
نبايد تصورکرد که چون من علت عمل پديده هاي پروتوپلاسم را نمي دانم يا نمي توانم دريابم، به خدا قائل مي شوم. هرچند که بعضي از اشخاص مي گويند چون علوم نمي توانند اسرار خلقت را کشف کنند پس بايد به خدا قائل شد، اما من چنين نيستم. حتي اگر روزي برسد که تمام اسرار پروتوپلاسم را نيز به خوبي درک کنيم، باز بايد بگوييم که يک عقل کل آن را آفريده و به کار انداخته است.
نظريه هاي زيادي پيشنهاد شده که سعي دارند بگويند موجود زنده از مواد غير زنده به وجود آمده است. بعضي هاگفته اند زندگي از ميکروب ها و ويروس ها شروع شده است، و بعضي ها تصورکرده اند که نخستين جانداران تکه هاي بزرگ پروتوپلاسم بوده اند. در هر حال همه تشبثاتي که براي درست کردن موجود زنده از مواد غير زنده به عمل آمده، عقيم مانده اند. به علاوه، کسي که منکر وجود خداست نمي تواند ثابت کند که سلول هاي زنده خودبه خود و تصادفاً به وجود آمده اند. البته اين عقيده شخصي ايشان است و تمام تفاسيرشان نيز جنبه ي خصوصي دارد و نمي توانند ثابت کنند که تمام اجسام زنده به طور تصادفي به وجود آمده اند. قائل شدن به اين که اجسام زنده تصادفاً در نتيجه ي پيدا شدن اوضاع و احوال غيرممکني به وجود آمده اند، مشکل تر از قائل شدن به وجود خالق مدبر است.
من ادعا مي کنم که هرکدام از اين سلول ها ( که پي بردن به ماهيت آن ها براي ما مقدور نيست ) و همچنين تريليون ها سلول ديگر، دليل بر وجود عقل و حکمت عاليه اي است که ما آن را خدا مي ناميم. علم قبول اين حقيقت را مجاز مي داند و مي پذيرد.
من به وجود خدا ايمان راسخ دارم.

پي‌نوشت‌ها:

1- Russell Charles Artist.
2- داراي درجه ي B. S. از دانشگاه باتلر و M. S. از دانشگاه نورث وسترن، دکتر در فلسفه از دانشگاه مينسوتا، فارغ التحصيل از دانشگاه زوريخ سوئيس، چند سال استاد کالج فرانکفورت آلماني و از سال 1953 استاد و رئيس قسمت زيست شناسي درکالج ديويدليپس کامب شهر ناشويل ايالت تنسي، عضو آکادمي هاي علوم ايالات اينديانا و تنسي و تگزاس، مؤلف چند کتاب در زيست شناسي.
3- Elodea.

منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط