نويسنده: مرلين گرانت اسميت (1) (2) عالم نجوم و رياضي
آيا خدا وجود دارد؟ جواب اين سؤال مسئوليت بزرگي براي فرد در برابر خالق و همنوع خود ايجاد مي کند. از اين رو در جواب گفتن بايد جانب احتياط را رعايت کرد. اگر خدايي وجود دارد نمي توان او را به مفهوم ساده خالق يا صانع قبول کرد، بلکه سلطان واجب الاطاعتي بايد دانست که تمام نوع بشر محکوم به اطاعت از اوامر او نسبت به رعايت حال همنوع و عبادت معبود مي باشند.
يکي از مطالب قابل توجه در اين اواخر، اقرارگروه کثيري از دانشمندان بزرگ به وجود خدا است که اغلب در نوشته هاي خود به صورت مستقيم و غيرمستقيم بدان اشاره کرده اند، و اينک در ذيل مواردي چند ذکر مي شود.
سر جيمز جينز مي گويد: « جهان ما بيشتر به يک انديشه ي بزرگ شبيه است تا به يک ماشين بزرگ. من به عنوان يک نظر، نه به عنوان تعريف علمي، مي گويم که دنياي ما مخلوق يک هوش بزرگ است که مظهر اعلاي فکر و هوش ماست... و به نظر مي رسد که افکار علمي نيز در اين جهت سير مي کند ».
ايمانوئل کانت (3) مي نويسد: « دو چيز همواره افکار مرا به خود مشغول داشته و روزبه روز بر تحسين و هراسم مي افزايد؟ يکي آسمان هاي پرستاره در دنياي خارج ما، و ديگري قانون اخلاق در دنياي درون ما ».
دکتر الکسيس کرل (4) برنده جايزه نوبل مي گويد: « جهان مادي، علي رغم وسعت فوق العاده اش، براي بشر خيلي تنگ است، و محيط اجتماعي و اقتصادي اش نيز سزاوار او نيست. انديشه ي وي به کمک محاسبات دقيق رياضي به کنه الکترون ها و اوج افلاک پرستاره رسيده است. هرچند که او بر مقياس و ميزان کوه ها و اقيانوس ها و رودخانه هاي روي زمين ساخته شده، ولي به جهان ديگري تعلق دارد، به جهاني که هرچند در درون اوست ليکن از حيّز زمان و مکان بيرون است ».
جورج رومانيز (5) زيست شناس مشهور مشاهده کرد که در عالم حيوانات هر « نوع » نسبت به محيط زندگي خود عکس العملي متناسب با زندگاني خويش نشان مي دهد. او با مشاهده رفتاري که مخصوص زنان و مرداني است که مدعي تدين به ديانت مسيح هستند، چنين نتيجه گرفت که آنان ازگونه خاصي زندگي برخوردارند، و بر اثر آن خود يک مسيحي پرحرارت شد و به اين نتيجه رسيد که تنها خدا مي تواند چنين معجزه اي
در زندگي آدمي پديد آورد.
ويليام جيمز (6) روان شناس و فيلسوف مشهور امريکايي مي گويد: « ما همواره با خداي خود معامله مي کنيم و در اين معامله است که مقدرات اصلي ما تعيين مي شود ».
مطلب مشهوري است که مي گويند: هر جا اثري ديده شود بايد به دنبال مؤثر آن گشت. دانشمندان هميشه درجست وجوي علل هستند و در ماوراي علل، علت اولي را جست وجو مي کنند. در بعضي از موارد علل به آساني پيدا مي شوند، ولي در برخي ديگر بايستي رنج فراوان کشيد و تفحصات علمي فراواني کرد تا پس ازکنار زدن علل ظاهري علت اصلي را آشکار سازند... در علم طب، از طريق عکسبرداري، از اين امر استفاده هاي فراوان مي شود، و با تعيين علت اصلي مرض، معالجه ي آن آسان خواهد شد. مثلاً تب تيفوئيد تقريباً به کلي از ميان رفته و امراض جهاز تنفسي درمان پذير شده است و در ربع قرن اخير از اين راه جان اکثر بيماران را نجات داده اند. در قسمت زيست شناسي نيز در دفع آفات و امراض نباتي و حيواني پيشرفت فراواني به عمل آمده است، و با کشف قرانين جديد و طرز استعمال آن ها در علم شيمي به ترقيات شگرفي نايل شده اند. اکثر روياهاي انساني با کشف انرژي هاي مکتوب اتم ها جامه ي حقيقت خواهند پوشيد. با اطلاعات اتمي تازه و اختراع وسايل فني جديد، علم نجوم به مرحله اي رسيده که قيود دنياي مادي را گسسته، پي به عظمت عمل و عکس العمل نامتناهي مي برد.
موارد مزبور و هزاران مورد ديگر، همه از جست وجوي علل در زير يا ماوراي معلول ها به وسيله تحقيقات علمي حاصل شده است. علت و معلول لازم و ملزوم هم و ذاتاً توأمند. ما و محيط ما و تمام عالم خلقت همه مجموعه اي از معلول ها هستيم و براي اين جمع معلول يک علت نامرئي اولي وجود دارد که من آن را خدا مي نامم.
به موازات قانون علت و معلول قوانين ديگري را مشاهده مي کنيم و مي بينيم که تمام وظايف طبيعت از روي قوانيني ثابت اجرا مي شوند. به تازگي نيز قوانين جديدي کشف شده است همچون قوانين زير اتمي و قوانيني که کهکشان ها و حرکت ستارگان تابع آن ها هستند. البته کشف اين قوانين نتيجه زحمات طاقت فرساي جمعي از دانشمندان بزرگ است، ولي بايد اذعان کرد که اين قوانين تازگي ندارند و از بدو وجود عالم بوده اند، منتهي بشر تازه به وجود آن ها پي برده است. آيا مي توانيم قبول کنيم که اين قوانين توسط ماده وضع شده اند؟ کثرت و انبوهي آن ها و هماهنگي و نظام آن ها و ذات و طبيعت آن ها نشان مي دهد که اين امر غير ممکن است. پس اين قوانين موجدي دارند که مافوق طبيعت مادي است، و من آن مبدأ و واضع قانون را خدا مي نامم.
اين موجد و مقنّن بزرگ وجودي خيالي و زايده ي تخيل و اوهام نيست، بلکه حقيقت مطلقي است که در طي اعصارو قرون انبيا و اوليا، بشر را به سوي او خوانده و او را به مردم شناسانده اند.کتاب هاي آسماني از جانب او براي هدايت توده گمراه بشر نازل شده است و نزول وحي به پيامبران مبين وجود و حقيقت اوست. اولين درسي که به بشر آموخته اين است که جهان و تمام موجودات آفريده ي يد قدرت اويند، و او آن اولي است که آن را آغازي نيست.
پينوشتها:
1- Merlin Grant Smith.
2- داراي درجه ي A. M. و دکترا در فلسفه از دانشگاه ايلينويز، سابقاً جزو کادر تعليماتي دانشگاه نورث وسترن و استاد رباضيات و نجوم درکالج گرينويل و رئيس کالج اسپرينگ آربر، از سال 1933 رئيس و استاد رياضيات و فيزيک و نجوم درکالج روبرتس و سلين، داراي درجه ي دکتراي افتخاري حقوق و علوم ازکالج گرينويل وکالج سيتل پاسيفيک، متخصص در معادلات تفاضلي و مسائل يک بعدي.
3- Immanuel Kant.
4- Alexis Carrel.
5- George Romanes.
6- William James.
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم