به نظر من همين سؤال که مؤلف اين مجموعه مطرح کرده دليل قاطعي بر وجود خداست.
« آيا خدا وجود دارد؟ » لازمه ي اين سؤال فکرکردن يا داشتن قوه ي تفکر است، و ممکن نيست که ما چنين قابليتي داشته باشيم بدون آن که نيرويي اين قابليت را در ما به وجود آورده باشد.
من يک آدم ماشيني نيستم، و قدرت انديشه ام قادر به دريافت و تصور چيزهايي است که از حيطه ي قدرت يک مغز ماشيني جديد خارج است.
اگر بتوان منطق را به يک سيستم تبديل کرد، ممکن است مغز ماشيني آن را داشته باشد، ولي تفکر و انديشه ي انساني چيز ديگري است، زيرا انديشه نيرويي دارد که قادر به رد و قبول قوانين است، و استدلال و قضاوت دارد، و زيبايي را ستايش مي کند، و از سمفوني و مزاح لذت مي برد. منطق فقط در صحت و سقم يک استدلال رياضي مي تواند حکم کند، در صورتي که انديشه و تفکر خود خالق اين استدلال در وهله ي اول است و قادر به ابدع و کشف مفاهيم و قضاياي جديد رياضي است. انديشه حتي قادر به انتقاد و تحليل از خود است. شايد ماشيني درست کنند که بتوانند شطرنج را خوب بازي کند، ليکن چنين ماشيني نمي تواند در موقع اشتباه حريف نيشخند بزند و هنگام خبط و اشتباه خود متأسف شود. فکر و انديشه قدرتي داردکه مافوق دستگاه هاي ماشيني و قوانين فني است، و به همين دليل من فلسفه مکانيکي گرانه را در بيان و تعريف انسان کافي نمي دانم، زيرا من « مي توانم فکرکنم »!
همچنين من از اين جهت به خدا ايمان دارم که به من عواطف و احساسات عطا کرده است. آيا با اقرار به احساسات خود را محکوم مي کنم؟ آيا اعتراف مي کنم که ايمان من منطقي نيست و با داشتن ايمان من نتيجه ي ترس از بي ايماني است و يا اين که ايمان در قلب من توليد احساسات مي کند؟ ابداً، چون همين طبيعت احساساتي ما خود دليل علم و حکمت عاليه ي خالق ماست، زيرا اگر ما احساسات نداشتيم چگونه دوام حيات ميسر مي شد، و اگر تمايلات و احساسات جنسي نبود، ادامه ي نسل بشري چگونه امکان پذير بود؟ چرا عاطفه و محبت پدر و مادر باعث کاهش مرگ و مير در اطفال مي شود؟
از آن جهت به خدا ايمان دارم که او به من قوه ي قضاوت اخلاقي عطا کرده است. نسل بشر داراي يک حس غريزي شناخت حق از باطل است، و معاني خير و شر را به صورت غريزي مي داند. اين موضوع را لويس (3) درکتاب خود دفاع از مسيحيت (4) به وجه احسن بيان کرده است. وي مي گويد: « اگرچه ممکن است ما اختلاف عقيده داشته باشيم، ولي هميشه براي حقانيت خود دليل مي آوريم، چون معتقديم که رقباي ما معني کلمات انصاف و عدالت را مي دانند ».
اراده ي انساني يکي ديگر از دلايل ايمان من به خداست. به همه ي کارهايي که براي اجراي يک تصميم از روي شعور انجام گيرد، اراده مي گويند. روان شناسان معمولاً قواي عقلي و فکري را به سه قسمت مهم تقسيم مي کنند که عبارتند از: احساس، ادراک و اراده. يعني ما اول چيزي را مي خواهيم و آرزو مي کنيم، بعد فکر ما آن خواهش را تبديل به تصميم مي کند و سپس اراده ما به آن جامه ي عمل مي پوشاند.
انسان در تمام صفات و مزايا با ساير مخلوقات روي زمين اختلاف و تفاوت دارد و بيان کتب آسماني که خلقت او را در احسن صور و خود او را جانشين خدا بر زمين شمرده اند کاملاً درست است. (5)
من نمي توانم بيشتر از آنچه درکتب آسماني آمده، چيزي اظهارکنم. دلايل علمي براي اثبات وجود خدا فقط مي توانند مؤيد بيانات صريح و اساسي آن کتاب ها باشند. کودک در سنين اوليه چيزي از قدرت مفکره و تولد خود نمي داند، ولي به تدريج که بزرگ شد و به سن رشد رسيد، در نتيجه ي الهامات و مشاهدات شخصي او و آنچه راجع به زندگي و فعاليت هاي آن مي شنود معلوماتي کسب مي کند. به همين طريق نيز عقيده به اين که او مخلوق خداست، از جانب پروردگار با بيان مخصوص الوهيت بدو الهام مي شود. (6) فعاليت هاي خود انسان تابع مشاهدات اوست و در اين قسمت وي صفات و خصوصياتي را، همچنان که اشاره شد، در انسان مي يابد که مؤيد بيانات کتب آ سماني راجع به آفرينش انسان است.
دانشمندان براي تجربه اهميت زيادي قائلند و ايمان من نيز به خدا از طريق تجربي حاصل شده است. هرچند که اين امر کاملاً شخصي است ، ولي براي من مدرکي است که از تمام برهان هاي رياضي قوي تر و قانع کننده تر است. من اين تجربه را در خوابگاه محصلان دانشگاه کورنل که سي و دو سال پيش در آن جا تحصيل مي کردم به دست آوردم. در اين کشف و شهود وجود خدا برايم مسلم شد و وجدي بي پايان، و عقيده و هيجان و نشاطي تازه- توأم با غمي نو- به من بخشيد. اکنون ايمان به وجود خدا براي من چنان پراهميت و پرارزش است که حاضرم تمام مقام ها و مراتب علمي خود و هرچه در جهان دارم فدا کنم تا به وضع سابق خود باز نگردم. عامل اصلي اين کشف و شهود من همانا ذات پاک پروردگار بود که به فضل خود آن را در دل من انداخت و مرا به وجود خود معتقد و مؤمن ساخت. آري، خدا وجود دارد.
پينوشتها:
1- Robert Horton Cameron.
2- داراي درجه ي M. A. و دکترا در فلسفه از دانشگاه کورنل، مأمور سابق تحقيقات در دانشگاه و مؤسسه ي مطالعات عالي پرينستون، بعداً عضو مؤسسه ي تکنولوژي ماساچوست، در بيست سال گذشته استاد رياضي دانشگاه مينسوتا بوده است، از انجمن رياضيدانان امريکا جايزه ي چونت دريافت داشته، متخصص در تحليل رياضي، مخصوصاً در توابع دوري و اخذ توابع اوليه در فاصله ي تابع و تئوري قياس مي باشد.
3- C. S. Lewis.
4- The Case for Christianity.
5- « پس خدا آدم را به صورت خود آفريد، او را به صورت خدا آفريد، ايشان را نر و ماده آفريد » (سفر پيدايش، 1 : 27 ).
« تا خدا را طلب کنند که شايد او را تفحص کرده بيابند با آن که از هيچ يک از ما دور نيست. زيرا که در او زندگي و حرکت و وجود داديم چنان که بعضي از شعراي شما نيزگفته اند که از نسل او مي باشيم » (اعمال رسولان، 17 : 28 و 29 ).
قرآن کريم در اين باره مي فرمايد : « وَ اِذ قال رَبُّکَ لِلمَلائِکَهِ اِنّي جَاعِلُ فِي الاَرضَ خَليفَهً... » (بقره: 30 )؛ يعني: « و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: من مي خواهم در زمين جانشيني بيافرينم...».
6- « يؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يشَاءُ وَمَنْ يؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِي خَيرًا كَثِيرًا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ » (بقره: 269)؛ يعني: « به هرکه خواهد حکمت دهد، و آن را که حکمت داده شد، خير بسياري داده شده است، و متذکر نشوند مگر صاحبان خرد ».
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم