ترجمه ي: محمدرضا بديعي
زندگي بودا
نخست، چنين تصور مي شود که ما درباره ي زندگي سيدارتا (1) از نژاد گوتاما (2) وابسته به خاندان سلطنتي ساکيا (3)، يا همان طور که در تاريخ شناخته شده است، بودا يا شخص بيدار ( حدوداً 560 - 480 ق م. ) اطلاعات بسيار زيادي در دست داريم. اما چنين تصوري غيرعاقلانه خواهد بود. قديمي ترين زندگينامه ي منسجم بودا، بوداکاريتا (4)، توسط آساوگوهسا (5) در حدود سال 100 قبل از ميلاد نوشته شد. پيش از اين کتاب، شناخت ما از زندگي بودا صرفاً ممکن بود از منابع پراکنده در مطاوي کتابهاي مقدس بودايي حاصل شود. علاوه بر اين، از کتابهاي مقدس مزبور نوعي ادبيات به نام جاته که ها (6) استنساج کرده اند.جاته که ها سرگذشت بودا را پيش از آخرين تجسد و روشن نگري او توصيف مي کنند. در حالي که اين قصه ها اطلاعاتي کم اهميت و غير « مهم » راجع به زندگي بودا در اختيار ما مي گذارند، براي درک آموزه هاي اخلاقي و متافيزيکي بودايي از اهميت فراواني برخوردارند. درنتيجه، تأثيرشان هنوز هم در بسياري از جامعه هاي بودايي مشهود است. افزون بر اين، ما مي توانيم دريابيم که داستان زندگي بودا آن گونه که اکنون در اختيار ماست، في نفسه يک گزارش با سبک ويژه است. موقعي که شخص به زندگينامه ي رهبر مذهبي بزرگ ديگر همين عصر، ماهاويرا، نگاه کند، مي توان يک داستان بسيار مشابه را ملاحظه کند. اين داستانها را مطابق يک الگوي همگاني زندگينامه ي مذهبي هندي فراهم مي آورند. هدف چنين زندگينامه اي دقيقاً نقل کردن زندگي مبتني بر واقعيات شخص براي معرفي وي به عنوان مظهر يک حقيقت کيهاني نيست.
اعتقاد بر اين است که بودا در هند شمالي در شهر لومبيني (7)، درست داخل مرز نپال، در سال 560 پيش از ميلاد، به دنيا آمده است. گفته اند پدرش، سودهودانا (8)، پادشاه همين ناحيه ي شمالي بوده است، و بنابراين، بودا در ميان طبقه ي جنگجويان - فرمانروايان به دنيا آمده است، نه در ميان طبقه ي روحاني. نقل کرده اند که مادرش، ماهامايا (9)، بدون ارتباط با کسي آبستن گشت، و هفت روز پس از متولد شدن پسرش که بعداً توسط عمه اش بزرگ شد، درگذشت. اندکي بعد از تولدش، مطابق سنت مردم خود، با يک روحاني برهمن براي ديدن طالع و پيش بيني آينده ي سيدارتاي نورسيده مشورت کردند. آنگاه، برهمن به پدر بودا اطلاع داد که اين شاهزاده ي نوخاسته يا پادشاهي بزرگ يا يک رهبر مذهبي بزرگ خواهد شد.
پدرش، که آرزو داشت فرزندش پس از وي بر تخت پادشاهي بنشيند، تصميم گرفت پسر خود را از تجربه کردن هرگونه يأس و ناکامي دنيوي، بدقت محافظت کند. درنتيجه، بودا در يک محيط ممتاز و نازپرورده نشو و نما يافت، و مهارتهايي که براي يک فرامانرواي غيرمذهبي ضروري بود به وي آموزش داده شد. در موقع مناسب، بودا با دختر عمويش ياسوداهارا (10) ازدواج کرد و صاحب يک پسر به نام راهولا (11) شدند. اما بوداي آينده، به رغم زيستن در ناز و نعمت درباره ي دنياي خارج از دروازه هاي کاخ در شگفت ماند.
يک روز، در 29 سالگي، او به ارابه رانش گفت که مي خواهد از کاخ بيرون رود و شهر را ببيند. اين خواهش او فوراً به پادشاه اطلاع داده شد، و پادشاه از شاهزاده جوان خواست تا گردش خود را يک روز به تعويق اندازد. در طي اين يک روز، پادشاه براي تمام تداعي کننده هاي ناخوشايند ناشي از فناپذيري انساني، مانند ناتواني و پيري، تدابيري اتخاذ کرد تا آنها از ديدرس فرزندش پنهان بمانند. متأسفانه پادشاه در مورد تدابيرش، يک مرد پير را از قلم انداخته بود. شاهزاده، که هيچ گاه آدم کهنسال نديده بود، از ارابه رانش پرسيد که پيرمرد دچار چه عيب و علتي است. ارابه ران در پاسخ گفت که اين امر صرفاً معلول حمله و هجوم اجتناب ناپذير پيري است. بودا، در حالي که از اين موضوع آشفته گشته بود، بدون اطلاع پدرش گردشهاي بيشتري را در خارج از کاخ ترتيب داد، و در طي همين گردشها بود که او با بيماري و مرگ نيز مواجه شد. اما در آخرين گردش خود در دنياي خارج از کاخ به عنوان يک شاهزاده، با يک مرد مقدس آواره مواجه گشت. موقعي که شاهزاده درباره ي اين مرد پرسش کرد، به او گفته شد که اين مرد کسي است که از مفاسد اين جهان نجات يافته است. شاهزاده سيدارتا، در حالي که عميقاً تحت تأثير قرار گرفته بود، تصميم گرفت که برود و چنين کاري انجام دهد.
در نيمه شب، او همسرش، ياسوداهارا، و فرزندش را که در خواب بودند به عنوان خداحافظي بوسيد. او، که بر اسب مورد علاقه اش زين بسته بود، سوار شد و از زندگي دنيوي خويش براي هميشه دور شد. در وهله ي نخست، او مانند ماهاويرا يک زندگي فوق العاده پررياضت را در پيش گرفت. او لخت و عريان در همه نوع آب و هوايي در روستاها پرسه مي زد، پيوسته روزه دار بود، استحمام نمي کرد، بي آنکه بخوابد راه مي رفت، و به طور کلي تاپاها را که در سرامنه ها آن دوران معمول بودند، انجام مي داد. همچنين به نظر مي رسد که او زير نظر دو آموزگار مراقبه ي مشهور دوره ي خود، آرادا کالاما (12) و يودراکا راماپوترا (13)، که نامهايشان براي ما به واسطه ي وجود ديگر متون مذهبي آن دوران آشناست، آموزش ديده باشد. بودا از اين آموزگاران ياد گرفت که چگونه به حالات خلسه که تمرين يوگا (14) را حتي تا به امروز شاخص ساخته است، فرو رود. اما او به آن بصيرت ديني که در آرزويش بود نايل نيامد. درنتيجه او رياضت کشي سخت خود را، مصممانه براي رسيدن به روشن نگري، دوچندان کرد.
يک روز، همان طور که روي شنهاي گرم کرانه ي گنگ نشسته و به مراقبه مشغول بود، به نخستين نتيجه گيري مهم خود نايل شد، بدين معني که طريقه ي رياضت کشي سخت و توان فرسا ثمربخش نيست. درست بعد از اين بود که يک زن روستايي رهگذر به نام سوجاتا (15)، به او اطمينان داد که موجودي فوق طبيعي است، و به او غذا تعارف کرد و او از آن خورد. اين امر عملاً به دوران رياضت توان فرسادي بودا پايان بخشيد. در آن وقت بود که بودا جست و جويش را براي روشن نگري در چارچوب آنچه بعداً خود وي آن را « راه ميانه » ناميد، طرح کرد. منظور او از اين اصطلاح، اعتدال در همه ي امور بود. انسان بايد به اندازه اي که براي حفظ سلامتي اش کافي است غذا بخورد و نه بسيار. انسان بايد به اندازه اي که کافي است استراحت کند و نه خيلي زياد. اين راه اعتدال يک جدايي اساسي از اعمال مذهبي آن دوران بود.
اما، به رغم اين طرح نو، بودا هنوز هم راه گريزي براي سامسارا، چرخه ي تولد و مرگ، پيدا نکرده بود. او، مصمم به يافتن راه گريزي، زير يک درخت بو [ درخت انجير هندي ] در بوده گايا (16) به مراقبه نشست. او سوگند خورد که تا به روشن نگري يا مردن نرسد از جا برنخيزد. در ماه مه تقريباً سال 525 قبل از ميلاد در شبي که ماه در حالت بدر بود، او به روشن نگري رسيد. هنگامي که از جا برخاست، او ديگر شاهزاده سيدارتا گوتاما وابسته به خاندان ساکيا نبود، اما بودا، کسي که بيدار گشته بود، شده بود.
بودا، پس از گذراندن روزهاي بسيار در حالت مراقبه، از روي ترحم به خاطر رنج بشريت به حرکت درآمد. با آنکه او در آن موقع مي توانست به نيروانا وارد شود، تصميم گرفت براي انتقال دادن بصيرت خود به ديگران در جهان بماند. در طي 45 سال ديگر، متون مقدس به ما آگاهي مي دهند که او پيام جديدش را درباره ي رستگاري تبليغ کرد و شمار فراواني پيرو گرد آورد. او اين پيروان را در يک نظم رهباني بودايي، سانگه، احتمالاً مطابق الگوي جاين ها، سازماندهي کرد. بودا مجموعه اي از قوانين پيچيده، به نام وينه يه، ابداع نمود که اعضاي سانگه، با مرعي داشتن آنها زندگي خود را مي گذراندند. او همچنين تعاليم خود را در طي يک رشته از سخنرانيها براي پيروانش تشريح کرد؛ مجموعه ي اين سخنرانيها را سوتراها (17) ناميده اند.
وينه يه و سوتراها، همراه با سومين گروه متون آموزشي، ابيدارمه (18) يا متون فلسفي، کتاب مقدس بودائيسم اوليه را، که مجموعاً با عنوان تريپيتيکه (19) شناخته مي شود، تشکيل مي دهند. قسمت اصلي سوتراها و وينه يه ها از زمان بودا نشئت مي گيرد. پيوسته هاي بعدي به اين کتابهاي مقدس، و تکامل ادبيات ابيدارمه، بر کوششهايي براي شرح دادن برخي از عبارات و سر درآوردن از معاني ضمني کتابهاي مقدس اوليه تا جامع ترين حد آنها دلالت دارند. در سالهاي آغازين نضج گرفتن بودائيسم، متون مزبور توسط راهبان به ياد سپرده مي شدند و به شاگردانشان از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يافتند. صرفاً در حدود 400 سال پس از مرگ بودا بود که براي نخستين بار اين متون به رشته ي تحرير در آمدند. کهنترين نسخه هاي متون مقدس که به دست ما رسيده اند، به زبان پالي (20) يک زبان محاوره اي در هند مرکزي، درست بعد از زمان حيات بودا، نوشته شده اند.
نوشته شدن اين متون به زبان متداول ميان مردم باعث شد که آنها بيشتر از متوني که برهمن ها به زبان سنسکريت، يک زبان باستاني آريايي که اکثر مردم ديگر به آن صحبت نمي کردند يا آن را نمي فهميدند، نوشته بودند قابل دسترسي باشند. اين استفاده از زبان بومي، بي ترديد عاملي در گسترش سريع آيين بودايي در سرتاسر شمال هند پيش از مرگ بودا در 80 سالگي در حدود 480 قبل از ميلاد بود. اين تأکيد بر انتقال دادن انديشه هاي اصلي آيين بودايي در زبان روزمره، هنوز هم يکي از ويژگيهاي مهم اين آيين است. موقعي که گسترش آيين بودايي در سرتاسر آسيا آغاز شد، يکي از نخستين چيزهايي که راهبان مبلغ انجام دادند عبارت بود از ترجمه ي متون مقدس به زبان همان مردماني که برايشان تبليغ مي کردند.
شاگردان بودا
همه ي دينهايي که داراي يک بنيانگذار برجسته اند با مشکل مهم ناشي از مرگ بنيانگذار خويش مواجه شده اند. آن دينهايي که بر اين مشکل فايق آمده اند، همانهايي بوده اند که به سبب وجود برخي از شاگردان لايق خود توانسته اند کار بنيانگذار را ادامه دهند. برخورداري از چنين خصوصيتي يکي از موارد تداوم آيين بودايي بود. در واقع، شماري از چهره هايي که هنوز هم در محرابها ديده مي شوند در زمره ي چنين شاگرداني قرار دارند.اين طور به نظر مي آيد که شاگرد مورد علاقه ي بودا، ساريپوترا بوده باشد. ساريپوترا که در يک خانواده ي برهمن به دنيا آمده بود و ظاهراً يک سخنگوي توانمند براي هندوئيسم زمان خويش بود، پس از اينکه او و بودا درباره ي شايستگيهاي نظامهاي مربوط به خود مباحثه کردند، به آيين بودايي گرويد. پس از اين، ساريپوترا با استعداد چشمگيرش براي عرضه کردن آيين بودايي در سر تا سر هند شروع به سير و سفر نمود، و گفته اند که براي بسياري از نوکيشان آيين جديد به اقامه ي دليل پرداخت. باز هم گفته اند که اين جانشين حتمي بودا، چند ماه پيش از مرگ مربي خود از جهان رخت بربسته بود. اکنون، خاطره ي او را به عنوان تجسم فرزانگي گرامي مي دارند. ياد دوست ساريپوترا، ماهامااوگالايانا (21) را نيز که با او به آيين بودايي گرويده بود، گرامي مي شمارند. علت شهرت خاص او به خاطر برخورداري احتمالي اش از توانمنديهاي فوق طبيعي است.
راهبي که پس از مرگ بودا مسئوليت تداوم بخشيدن به آيين بودا را عهده دار شد، ماهاکاسياپا (22) بود. وي به سبب رياضت و وسواس اخلاقي اش شهرت دارد، گفته اند که ماهاکاسياپا برگزار کننده ي نخستين شوراي بودايي حدوداً در سال 480 قبل از ميلاد بوده است. در همين شورا بود که درباره ي متون کليدي آيين بودا توافق حاصل شد، و مسير آينده ي آن مشخص گشت. همچنين بوداييان چين و ژاپن از وي به عنوان بنيانگذار ذن ياد مي کنند. در صومعه هاي ذن معمولاً تنديس ماهاکاسياپا در جانب راست تنديس بودا ديده مي شود.
در سمت چپ تنديس بودا، تنديس آناندا (23)، دومين رهبر مکتب ذن، مشاهده مي شود. او را به عنوان خدمتکار خصوصي بودا بسيار محترم مي شمارند. هنگامي که بودا، که به نظر مي رسد عموي آنادا بوده است، درگذشت، وي يگانه راهبي بود که مي توانست تمام سخنان بودا را واژه به واژه ازبر بازگو کند.
کانون هنر: تصوير بودا
اکنون، ما بودا را به بسياري از تنديسها و نقاشيهاي مربوط به او که در طي قرنهاي متمادي آفريده شده اند، پيوند مي دهيم. اما شگفتي آور خواهد بود که خبردار شويم که قضيه هميشه اين طور نبوده است. هنر بودايي اوليه در بر دارنده ي تصاويري از بودا نبود. به جاي آن، بودا به گونه اي نمادين توسط تصويري از يک فيل، يک ردپا، يک چتر، يا تصويرهايي ديگر نشان داده مي شد. همچنين در همين دوره ي اوليه هيچ گونه معبد بودايي وجود نداشت. بسياري از تاريخ نگاران امور هنري معتقدند که بعد از سال 300 قبل از ميلاد بود که هنرمندان بودايي نسبتاً به تصوير کردن چهره ي واقعي بودا پرداختند، تا به آفريدن آثاري نمادين درباره ي وي. در اين تاريخ بود که هنرمندان اخير به آفريدن شمايلهاي هنرمندانه ي زنده نما، نه فقط از مردم عادي بلکه همچنين از خدايان، عادت داشتند. از آنجا که کهنترين تنديسهاي بودا به نواحي شمال غربي هند در جايي که دو تمدن يوناني و هندي با هم تلاقي کرده بودند، مربوطند. به نظر مي رسد که اين عقيده را بيشتر تأييد کند.در حالي که برخي از تصويرهاي بودا به طرز کاملاً رئاليستي ساخته شده بودند، هنرمندان بودايي بزودي طرحهاي خاص خود را درباره ي اينکه بودا را چگونه بايد مجسم ساخت، بروز دادند. در يک جامعه ي اساساً بيسواد، هنرمندان بودايي يک جزو بسيار سودمند را براي تعاليم شفاهي راهبان واعظ سيار به وجود آوردند. خيلي زود تنديسها و نقاشيهاي مربوط به بودا، به سبکي خاص به صورت ابزارهاي تعليماتي درآمدند. هر کدام از اين تنديسها و نقاشيها، داراي به اصطلاح « سي و سه مشخصه ي خجسته » بود. اينها مشخصه هايي بدني بودند که بر مبادي فوق طبيعي و تحول روحي متعالي بودا دلالت مي کردند. افزون بر اين، بودا را در يک اثر هنري براي نشان دادن برتري روحي اش بسيار بزرگتر از ساير چهره هاي پيرامون وي ترسيم مي کردند.
با آنکه اين قانون کلي به رسميت شناخته شده ي هنرمند بودايي در سرتاسر هند نفوذ يافت، هنوز هم مجال بسيار گسترده اي براي کار هنرمند نابغه ي محلي وجود داشت. از اين رو، پا به پاي اشاعه يافتن آيين بودا، سبکهاي جديدي نيز براي توصيف و تجسم بودا ابداع شدند. مثلاً،
Katra بودا، هندي،
اوايل قرن اول ميلادي.
راه بودايي
بودا تجزيه و تحليل خود را درباره ي وضعيت بشري بر مبناي سه استنباط اساسي که وي آنها را سه نشانه ي هستي (24) ناميد، بنياد نهاد. نخستين نشانه يا ويژگي طبيعت هستي بشري، و پايه ي کل نظام ديني بودايي، ناپايداري ( انيتيا (25) ) ست. بودا گفته است همه چيز در حالت تغيير دايم است. هيچ چيز در جهان مادي پايدار نيست. اشيا ممکن است اين تصور را به وجود آورند که پايدارند، اما اين فقط يک پندار است. با دادن زمان کافي، همه چيز، کوه ها، درياها، آسمانها، و بويژه انسان ها، دگرگون خواهند شد و در نهايت کنار خواهند رفت، يعني آنها ناپايدارند. دومين نشانه ي هستي، ناخوشايند بودن ( دوکه (26)، معني تحت اللفظي آن " رنج " است ) است که از همين ناپايداري نشئت گرفت. همه ي اشيايي که پايدار نيستند، از ديدگاه بودا، ناخوشايندند. اعتماد شخص بر هر شيء مادي بيهوده است و محکوم به شکست است. سومين نشانه ي هستي نيز از نخستين نشانه حاصل مي شود. اين نشانه عبارت است از انديشه ي اناتمن (27). بودا معتقد بود که انسانها از يک روح پايدار ( آتمن ) برخوردار نيستند. از ديدگاه بودا، انسان موجودي مرکب از يک ابر پيوسته ي متغير، ساخته شده از اجزاي مادي و ذهني است. بنابراين، به عقيده ي بودا، سخن گفتن درباره ي يک « جوهر » ابدي مربوط به انسان که بعد از مرگ تداوم مي يابد بکلي نادرست است. برخي از صفات مشخصه و ويژگيها ممکن است از يک زندگي به زندگي ديگر تداوم يابند، اما [ تداوم ] شخصيت في نفسه ممکن نيست. گذشته از اين، همه ي پديده هاي ظاهراً عيني در جهان، در واقع از پيامدهاي عاملهاي پيوسته متغيرند. اين انديشه، که بودايي ها آن را پره تيترا - ساموتپادا (28) مي نامند، به اين معني است که تقريباً هيچ چيز به خودي خود مستقل از علتهاي قبلي وجود ندارد.اما بودا از اين استنباط تا حدي بدبينانه در قبال وضعيت بشر فراتر مي رود تا پيشنهاد کند که راه خروجي براي برون شدن از اين، مخمصه ي انساني وجود دارد. اين راه عبارت است از چهار حقيقت شريف (29)، نخستين راه اين است که زندگي، در ذات خويش، ناخوشايند است. راه دوم اين است که انديشه ي ناخوشايند بودن جهان به سبب عطشهاي ( تريشنا (30)، به طور تحت اللفظي، " تشنگي " ) مداومي است که در انسان پديد مي آيد و از جهل ( اويدا ) (31) در مورد طبيعت حقيقي واقعيت ناشي مي شود. سومين راه حقيقت شريف اين است که اين نيازمندي نبايد سرنوشت همه ي انسان ها باشد، و اينکه راهي براي رهايي يافتن از قيد اين ناخوشايندي جهان وجود دارد. آخرين مسير حقيقت شريف اين است که راه نجات يافتن از قيد بندگي جهان در خط سير هشت گانه (32) واقع است، هشت جزء اين خط سير آزادسازي عبارتند از: 1. ديدگاه درست ( يعني صواب يا صحيح )، 2. قصد درست، 3. سخن درست، 4. اعمال درست، 5. امرار معاش درست، 6. کوشش درست، 7. توجه درست، و 8. تمرکز درست. در اينها، در چند عبارت کوتاه و آسان براي به خاطر آوردن، برنامه ي کامل بودا براي نجات مندرج است.
اين فهرست با بررسي دقيق تر به سه بخش جداگانه تقسيم مي شود؛ بخش نخست، ديدگاه درست و قصد درست، به هسته ي نهفته ي درک شخص از طبيعت واقعيت مربوط است، بودا براي آنکه برنامه اش درباره ي آزاد سازي نتيجه بخش باشد، مي دانست کساني که مي خواهند از برنامه ي مزبور پيروي کنند، بايد شيوه اي را که براي تعبير و تفسير جهان برگزيده اند از بن تغيير دهند. انجام دادن چنين کاري هدف و مقصود ديدگاه درست است، يعني داشتن يک جهت يابي عاري از درک جهان به مثابه ي اشياي مادي متشکلي که تعيين کننده بودند و رسيدن به درکي از جهان به مثابه ي يک رشته از روندهاي پيوسته ي دگرگون شونده و بر همديگر اثرگذار. از اين درک تازه از جهان، دومين مرحله ي خط سير هشت گانه، قصد درست، حاصل مي شود. موقعي که شخص اعتقاد پيدا کرد که تحليل بودايي درباره ي هستي صحيح است و مصمم شد تا از خط مشي بودايي براي رستگار شدن متابعت کند، اين امر به نتيجه مي رسد. اين به معني رفتار کردن به شيوه اي نيکوکارانه و بدون زيان و پرداختن به تمام مراحل خط سير هشت گانه است.
سه مرحله ي ديگر را طبق خط سير هشت گانه براي نتيجه بخش بودن بصيرتهاي حاصل شده از دو مرحله ي نخست و به مرحله ي اجرا درآوردن آنها در دنيا طرح ريزي کرده اند. سخن درست، همان طور که از نامش استنباط مي شود، بر مبناي استفاده ي صحيح از سخن متکي است، اما اين در واقع متضمن راهي درست است که در آن، انسان ها بر يکديگر تأثير متقابل دارند. از اين رو، شخص از دروغ گفتن، تهمت زدن، غيبت کردن، و به طور خلاصه از گفتن ( يا احتمالاً حتي از انديشيدن ) هر چيز که باعث آشفتگي يا رنجش خاطر ديگري شود، لذت نمي برد. اين قصد آزار نرساندن به ديگري، در عين حال در مرحله ي ديگر خط سير هشت گانه، اعمال درست، داراي نقش است. در اين مرحله شخص مرتکب دزدي، قتل نفس، رابطه ي نامشروع جنسي ( قانوني که بر حسب اينکه مرتکب شونده راهب باشد يا فردي عادي داراي اجراهاي متفاوت است )، نوشيدن مشروبات الکلي، و به طور کلي اعمالي که موجبات رنجش يا عصبانيت ديگري را فراهم آورد، نمي شود. پنجميمن مسير، امرار معاش درست، با چهارمين خط سير که در آن امرار معاش شخص به هر وسيله اي که باعث اذيت و آزار، مانند فروش جنگ افزار، خريد و فروش مواد مخدر، داشتن شغل قصابي، و مانند اينها شود همتراز است. ششمين مسير خط سير هشت گانه کاملاً ساده است، و آن عبارت است از کوشش درست. بودا باور نداشت که مرتکب نشدن گناه براي هدايت شخص به سوي کاميابي نهايي بسنده باشد، بلکه شخص به انجام دادن يک کوشش مثبت، هم به انجام دادن کار نيک و هم به عمل کردن به دستورهاي مذهبي، نياز دارد.
فقط در موقعي که به دو مسير آخر خط سير هشت گانه، توجه درست و تمرکز درست مي رسيم، با اعمالي مواجه مي شويم که صريحاً ما را به سوي مذهب جلب مي کنند. توجه درست منحصراً يک عمل معنوي بودايي است که عبارت است از مراقبت دقيق از انديشه ها و اعمال خود شخص، انجام دادن اين عمل معمولاً مختص راهبان و راهبه هاست. به شخص عمل کننده به توجه درست، تأکيد مي کنند: « در موقع راه رفتن، از راه رفتن خود آگاه باش؛ در موقع نشستن، از نشستن خود آگاه باش؛ در حين نفس کشيدن، از تنفس خود آگاه باش. » اين است نخستين مرحله ي کوشش بودايي براي « بيدار شدن » که اساس آخرين مسير خط سير هشت گانه، تمرکز درست، يا آن طور که ما آن را تلقي مي کنيم، مراقبه ي درست، را تشکيل مي دهند.
مراقبه ي بودايي را در عين حال مي توان به دو مقوله تقسيم کرد: نخستين مقوله عبارت است از سَمادي (33). سمادي به طور تحت اللفظي به معناي « آرامش پايدار » يا به ديگر سخن آرام ساختن ذهن است. اگر شخص به عمل توجه اقدام ورزد، نخستين چيزي که درمي يابد اين است که ذهن در جنبش مداوم است، افکارمان بدون فرا خوانده شدن برمي جوشند و در سراسر ذهن در يک گرداب پيوسته متلاطم شناور مي مانند. براي اينکه شخص هرچه بيشتر به درون طبيعت حقيقي واقعيت نفوذ کند، بودايي ها معتقدند که نخست لازم است که اين فوران افکار آرام شود. اين هدف اعمالي است که براي فراهم ساختن سمادي در نظر گرفته اند. دومين مرحله ي اين روند تمرين ويپاسِنِه (34)، مراقبه ي « بصيرت » است. از راه تمرين کردن اين نوع از مراقبه است که درک نهايي ماهيت واقعيت مي تواند حاصل شود، و رهايي از چرخه ي بي پايان سامسارا به دست آيد.
پينوشتها:
1- Siddhartha
2- Gautama
3- Sakya
4- Buddhacarita
5- Asvaghosa
6- Jatakas
7- Lumbini
8- Suddhodana
9- Mahamaya
10- Yasodhara
11- Rahula
12- Arada kalama
13- Udraka Ramaputra
14- Yoga
15- Sujata
16- Bodh Gaya
17- Sutras
18- Abhidharma
19- Tripitika
20- Pali
21- Mohamaudgalyana
22- Mahakasyapa
23- Ananda
24- Tree Marks of Existence
25- Anitya
26- Duhkha
27- Anatman
28- Pratitya- Samutpada
29- Eour Noble ( i .e.Great ) Truths
30- Trsna
31- Avidya
32- Eightfold Path
33- Samadhi
34- Vipasana
هوکينز، بردلي؛ (1392)، آيين بودا، ترجمه ي محمدرضا بديعي، تهران: نشر اميرکبير، چاپ پنجم