نويسنده: دكتر عبدالرسول خيرانديش (1)
چكيده
اين نظر كه وسعت جغرافيايي ايران، تاريخ آن را مشهون از تحولات ارضي كرده و لذا تحولات دريايي در آن چندان مؤثر نبوده است را مي توان كهنه و قديمي دانست. توسعه ي دانش تاريخ نگاري، بخصوص در زمينه ي تاريخ اقتصادي و نگرش هاي نوين جغرافيايي به تاريخ، نشان مي دهد كه تحولات تمدني و تاريخي ايران پيوندهاي مستقيم و غيرمستقيم با دريا داشته است. ايران با بيش از شش هزار كيلومتر مرز دريايي و امكان دسترسي به چندين دريا، از جمله اقيانوس هند، همواره اقتصاد و سياست آن مبتني بر درياگرايي بوده است.واژگان كليدي: دريا، درياگرايي، تاريخ نگاري، تاريخ نگري، تاريخ اقتصادي، جغرافياي تاريخي، خليج فارس
درآمد
ايران كشوري وسيع با قلمروي يكپارچه است، آنچنانكه هيچ عامل جغرافيايي وحدت سرزميني آن را با خدشه روبرو نمي سازد. در گذشته ي تاريخي نيز اين كشور، وسيع تر و با چند برابر وسعت فعلي بوده است. با همه ي اين احوال آيا مي توان تاريخ و فرهنگ ايران را «ارضي» (agrarian) دانست؟ پاسخ سريع، ساده و (به تعبير نگارنده) سطحي به اين سؤال نزد برخي از محققان خارجي مثبت است؛ حال آنكه واقعيت امر چنين نيست. بدون شك در فلات ايران، زندگي و معيشت مبتني بر زمينداري براي دوره اي طولاني از تاريخ آن، پديده اي غالب به شمار مي آيد ولي همواره ترقي و تكلف زندگي براي همين منطقه در فلات مركزي ايران كه به دور از سواحل و درياها مي نمايد، متكي به تجارت دريايي بوده است. خواه اين ترقي در مفهوم امروزي «رشد و توسعه» باشد و خواه در تلقي ديروزي از «تجمل و تكلف». چنانكه در يك قرن اخير، نفت صادراتي ايران از طريق مرزهاي دريايي (جنوب)، با عبور از اقيانوس هاي دور و نزديك (جهان) صادر مي شود و در مقابل، ثروت و كالا به كشور وارد مي شود و يا آنكه در گذشته ها، پارچه و شيشه و گلاب و قالي و ... تا چين و هند و زنگبار برده مي شد و به جاي آن، طلا و ادويه و هر آنچه كه به آن «طرائف دريا» مي گفتند، به دست مي آمد. اعصار شكوه و عظمت تاريخ و تمدن ايرانيان كه از نشانه هاي آن دسترسي هرچه بيشتر به همين طرائف دريا كه شامل طلا و مرواريد و عود و عنبر و مشك و ابريشم و ساج و صندل و چرم هاي مرغوب و داروهاي نافع و ظروف گرانبها و سلاح هاي عالي و موادغذايي چون برنج و شكر و موز و نارگيل بوده، به طور مستقيم بستگي و پيوستگي با دريا داشته است. براي آنكه تصويري روشن تر از اين اعصار داشته باشيم لازم است در نظر بياوريم كه علاوه بر ادوار اساطيري و حماسي، در دوره ي هخامنشيان، ايرانيان، به تمامي درياهاي شناخته شده ي جهان آن روزگار دسترسي داشته اند؛ در ادوار سلوكي، اشكاني و ساساني نيز تا حدود زيادي همين موقعيت حفظ شد. حتي ايرانيان در مجموعه ي تمدن اسلامي و دولت خلافت، همين دسترسي دريايي از چين تا اندلس را دارا بوده اند. «فارس» كه سرزميني بر ساحل اقيانوس هند است و مهد تمدن ايراني و دولت هاي باستاني ايران به شمار مي آيد، به خاطر چنين دسترسي به بازارهاي جهاني، مشهور و معروف است. حتي به موازات آن، استقرار دولت هايي مانند اشكاني و ساساني و سپس خلافت عباسي در «دل ايرانشهر» (عراق كنوني) تداوم همين وضعيت به شمار مي آيد. در اعصار ديگري از تاريخ ايران كه پرچمداري تمدن به خراسان و آذربايجان منتقل شد نيز چنين بوده است.به عنوان مثال در قرون نخستين اسلامي كه دولت هاي ساماني و غزنوي خوش درخشيدند، هم از طريق ساحل «مكران» (بلوچستان كنوني) و هم از طريق درياي پارس با برخورداري از بندري مانند «سيراف» و از طريق سواحل هندوستان، طرائف دريا به خراسان مي رسيد. چنانكه از «ماوراءالنهر» راه هاي تجاري از طريق «كشمير» يا «تبت» به درياي «بنگال» مي رفته و بدين جهت بدان دريا نام درياي سمرقند و گاهي «هرقند» (هركند) داده بودند و علاوه بر آن، تجارت با نواحي دريايي «خوارزم» و مازندران و در امتداد آن رود «اتل» (ولگا) تا حوزه ي اسكانديناوي گسترش داشت. بر اين مسيرهاي تجاري كه همه به درياها منتهي مي شدند، بايد تجارت ادويه از سمت هندوستان و جاده ي ابريشم كه از چين مي آمد و تا سواحل مديترانه كشيده مي شد و خراسان و آسياي مركزي بخش هاي مهمي از آن بودند نيز اشاره داشت.
پس از خراسان، از اوايل قرن هشتم تا اوايل قرن دهم هجري كه تأسيس دولت صفويان است و تمامي اعصار مغول و جلايري و تركمانان را دربرمي گيرد، آذربايجان نقش درجه اولي در تجارت و سياست ايران داشت. دسترسي توأمان به تجارت اقيانوس هند از طريق خليج فارس به اتكاي بندر هرموز و درياي مديترانه از طريق درياي سياه به اتكاي بندر ترابوزان، از مشخصه هاي اصلي موقعيت دريايي ايران اين دوران است. در هيچ يك از ادوار شناخته شده ي تاريخ ايران، در باب تجارت مرواريد كه از محصولات خليج فارس است و نيز تجارت مستقيم با اروپا كه از طريق درياي سياه و مديترانه صورت مي گرفت، مشابه اين دوران ديده نشده است. پس از آن با انتقال پايتخت به اصفهان، تجربه ي جديدي از دسترسي به دريا صورت گرفت. تا اين زمان كه آغاز قرن هفدهم ميلادي/ يازدهم هجري است، راه هاي زميني كهنسال تجارت شرق و غرب، در خاك آسيا متروك و تجارت در آنها منسوخ شد. اما دولت صفويان هم حاكميت ايران را در خليج فارس احيا كرد و هم سرسختانه از موقعيت خود در درياي سياه از طريق گرجستان و ارمنستان در مقابل عثماني دفاع نمود. اكنون كه مركزيت سياسي درست به قلب فلات مركزي ايران يعني اصفهان آمده بود، تشابهاتي با دوره ي سلجوقيان بزرگ كه مركزيت آن در اصفهان قرار داشت، ديده مي شد. سلجوقيان در عصر نظام الملك علاوه بر دسترسي به اقيانوس هند از طريق ايالات فارس، كرمان و مكران و سراسر عراق و عربستان، به سواحل مديترانه و درياي سياه نيز رسيدند. آنان در همان حال كه از ثروت هاي اين درياها بهره مي بردند، آخرين اعصار رونق جاده هاي تجاري ابريشم و ادويه را نيز شاهد بودند. اما روزگار صفويان همراه با جدال عثماني ها كه شرق مديترانه را در اختيار داشته و نيز همزمان با جهانگشايي اروپاييان از طريق تسلط بر اقيانوس ها بود و علي رغم تلاش هايي كه صورت گرفت، ايرانيان تجارت اقيانوس هند و پيشتر از آن، مديترانه را از دست دادند و اين سرآغاز قطعي زوال جنبه ي مادي تمدن آنان بود كه پايان درياگرايي قديم ايرانيان نيز مي تواند به شمار آيد. تا آن هنگام كه نفت ايران با عبور از اقيانوس ها به سرزمين هاي دوردست رسيد و عصر درياگرايي نوين آنان آغاز شد.
آنچه كه تا اين جا با اشاره اي بسيار گذرا به مقوله ي «درياگرايي» شد، نظر به پيوند تاريخ و تمدن ايراني با تجارت دريايي در مقياسي جهاني دارد. تاكنون در بررسي تاريخ و تمدن ايران توسط محققان، دريا بسيار كم ديده شده و فقط در برهه هايي كه واقعه ي سياسي و نظامي بزرگي رخ داده است، يادي از دريا صورت مي گيرد. حال آنكه درياگرايي بر آن است كه همواره اقتصاد جامعه ي ايراني و در متن آن تجارت (دريايي) به عنوان عامل اصلي تجمل و تكلف و توسعه و ترقي زندگي ايرانيان كه اعصار شكوه و اعتلاي آن را گواهي مي دهد، متكي به دريا بوده است. آن هم پيوند با دريا نه در مفهومي محلي، يعني فقط نواحي ساحلي و يا منطقه اي مانند درياي مازندران و خليج فارس، بلكه در پيوند تاريخ و تمدن ايراني با اقيانوس ها و درياها در مقياسي جهاني. اين پديده يعني تأثير قاطع درياگرايي بر تاريخ ايران نه تنها پژوهشي در گذشته ها بلكه نگرشي به آينده نيز به شمار مي آيد. كساني كه چنين داعيه اي را گزافه مي پندارند لازم است ادامه ي اين نوشته را ملاحظه نمايند.
نخستين عرصه اي كه مي توان درياگرايي ايرانيان را در آن مشاهده كرد، حماسه ها است. فرهنگ ايراني داراي مجموعه ي بسيار ارزشمندي از حماسه هايي است كه كردار شاهان و اعمال پهلوانان را به نمايش مي گذارند. حال اگر حماسه را واقعيتي (تاريخي) بدانيم كه در قالب ادبيات (نظم يا نثر)و با بياني هنري به دست ما رسيده، هسته ي تشكيل دهنده ي واقعيت آن، خود گوياي مطالب بسياري درباره ي درياگرايي ايرانيان است. نيز اگر حماسه ها را آرماني بدانيم كه به صورت روايت تاريخي متجلي شده است، همين وجه آرماني و مضموني كه روايت مي كند خود واجد اهميت و گوياي يك رويكرد معين در عرصه ي واقعيت به شمار مي آيد. بر اين اساس مي دانيم كه تاريخ حماسي ايرانيان از آغاز تا زمان فريدون به واقع تاريخ جهاني است. تاريخ جهاني نيز جغرافيايي جهاني مي خواهد. چنانكه روايات ايراني، آدم يا كيومرث را مرتبط با «سرانديب» (سيلان) و سيام (تايلند) را منسوب به فرزندش سيامك مي داند. جمشيد پنجاه سال بر درياها كشتيراني و فتوحات كرده است و چون در برابر ضحاك آواره شد، تا درياي چين نيز رفت. بنا به روايات كوش نامه، از نسل جمشيد، آبتين و سپس پسرش فريدون مدتها در بيشه ي چين بودند و سپس با كشتي به آن سوي كوه قاف رفتند و پس از آن وارد گيلان شدند. به تعبيري جغرافياي اين داستان تمامي آسيا و سواحل شرقي و شمالي آن را دربرمي گيرد. از شعبه اي ديگر از نسل جمشيد، خانداني پديد آمد كه رستم پهلوان از آنهاست. جدّ اعلاي آنها به نام گرشاسب چنانكه اسدي طوسي روايت مي كند، در اقيانوس هند دريانوردي كرده و جزاير بسياري را ديده است. از نسل او سام نيز بنا به روايت سام نامه در درياهاي ايران تا هند و سپس چين مسافرت كرده و عجايب بسيار را در جزاير و سواحل ديده است. از همين خاندان، رستم پهلوان لشكركشي هاي بسيار در دريا و خشكي، در نواحي دوردست انجام مي دهد. رستم با كشتي به جنگ «هاماوران» مي رود و اين روايت در شاهنامه وجود دارد. بر اساس جهانگيرنامه او به شمال آفريقا سفر مي كند و درياهاي آن حدود تا «اندلس» را مي بيند. روايات حماسي، قبرهاي گرشاسب و سام و رستم را در جزيره اي از اقيانوس هند مي داند. از فرزندان رستم، فرامرز هندوستان را متصرف مي شود و برزو به يمن مي رود. از همين خاندان، پهلواني به نام شهريار (پسر برزو) مدتها در هند و سيلان به جنگ اشتغال داشت. پسر فرامرز به نام آذربرزين نيز در جدال با بهمن، پادشاه كياني، در درياها لشكركشي كرده است.
به مانند پهلواناني كه نام برده شده اند، پادشاهان سلسله ي كياني نيز به درياها و سرزمين هاي دوردست رفته اند. كيكاووس به «هاماوران» رفت و در پي او، رستم به آن سرزمين شتافت. كيكاووس سفري نيز با كمك مرغان به آسمان داشت كه سرانجام در ساحل دريا بر زمين فرود آمد. جانشين او، كيخسرو، در تعقيب قاتل پدرش، افراسياب، به چين رفت و از آنجا وارد دريا شد و با عبور از اقيانوس هند به مكران رسيد.
حال اگر از روايات حماسي اندكي فاصله بگيريم و به رواياتي كه مضمون حماسي تاريخي دارند وارد شويم باز هم با همان پيش فرض كه يا دربردارنده ي هسته اي از واقعيت هستند يا گوياي يك آرمان، نگاهي به داراب نامه مي اندازيم. در اين كتاب داراب، پسر هما روانه ي درياها مي شود و از درياي عمان تا درياي يونان دريانوردي مي كند. او جزاير بسيار مي بيند و سرانجام تا پيش از رسيدن به پادشاهي ايران، مدتي بر درياها پادشاهي مي كند. براساس روايات ايراني، پس از چندي اسكندر، از نسل دارا، سراسر يونان و مصر و زنگ و شام و ايران و هند را گرفت و درياهاي آن حدود را درنورديد.
چنين مضامين داستاني را در كتاب سمك عيار نيز مي توان ديد. پادشاهان و پهلوانان در اين كتاب، سرزمين ها و درياهاي بسياري را پشت سر مي گذارند. در ديگر آثار داستاني مانند هزار و يك شب نيز سرزمين ها و درياهاي بسيار در سراسر جهان در روايت داستان ها نام برده مي شوند.در ديگر آثار داستاني نيز به همين نحو است؛ چنانكه در «داستان مهر و ماه»، سرزمين ها و درياهاي حد فاصل چين تا اندلس عرصه ي داستان به شمار مي آيند.
از اين نوع منابع حماسي و داستاني در ادبيات فارسي بسيار است و به همين اندازه اكتفا مي شود. در هر حال حتي اگر فقط به پديده ي تخيل هم در چنين رواياتي نظر داشته باشيم، صرف به كارگيري عناصر داستان در مقياس جغرافياي جهاني گوياي دانش جهاني و نشانه اي از خواسته هاي سازندگان اين داستان ها مي تواند در مقياسي جهاني و لاجرم دريايي اقيانوسي به شمار آيد.
اين همه نشان مي دهد كه چه در بطن واقعيات و مستندات تاريخي و تمدني ايرانيان و چه در متن حماسه و داستان هاي مشهور ايراني، «دريا» سهم و نقشي مستمر و مؤثر داشته است. از اين رو است كه در برانگيختن تخيل يا حس آرمان خواهي آنان تأثيرگذار ديده مي شود. اما چنانكه سيري در وقايع تاريخ ايران داشته باشيم باز هم نقش درياگرايي در شكل گيري سلسله هاي قدرتمند اين سرزمين را درخواهيم يافت.
دولت وسيع و مقتدر هخامنشيان به تمام درياهاي پيرامون فلات ايران، شامل درياي مازندران، سياه، مديترانه، سرخ، خليج فارس، درياي عمان، و اقيانوس هند دسترسي داشته و مرزهاي آن، چنين درياهايي را هم دربرمي گرفته است. لذا همچنان كه دولتي در مقياس جهاني به شمار مي آمد، دريا در امنيت و اقتصاد آن نقش مهمي ايفا مي كرد. چنانكه براي حفظ امنيت در فراسوي مرزهاي شمالي، لشكركشي به سمت ماساژت ها و سكاهاي آن سوي دريا (سياه) ضرورت يافت و تأكيد بر بهره مندي اقتصادي از درياي مديترانه موجب تصادم با يونانيان و سفرهاي اكتشافي آسكيلاس به سواحل هند شد. در همان حال توسعه ي تجارت ميان اقيانوس هند، خليج فارس و مديترانه ايجاب كرد كه ترعه ي سوئز ساخته شود. به طور كلي مرزهاي پيرامون امپراتوري هخامنشيان، اعم از رودها و درياها نشان مي دهد كه با يك امپراتوري دريايي، هرچند با گستره ي ارضي بسيار روبرو هستيم. نقوش و نوشته هاي كاخ هاي هخامنشيان نيز نشان مي دهد ملت هايي از آفريقا، لبنان، يونان، مصر و سند... كه همگي در سواحل درياهاي دوردست هستند، جزو خراج گذاران اين امپراتوري بوده اند.
شكل گيري امپراتوري اسكندر در واقع براي برپايي يك دولت يوناني در گستره ي سرزميني هخامنشيان بود؛ بخصوص در محور تجاري كه از يونان به هند مي پيوست. اين مسير اعم از آنكه از راه دريا يا خشكي باشد، همان قلمرو هخامنشيان بود. حتي در سمت اروپا و مديترانه گسترده تر نيز شد. دولت هاي جانشين اسكندر شامل بطليموسيان در مصر، آنتيگونه در يونان و سلوكيان در ايران همين گستره ي ارتباطات دريايي در حد فاصل هند تا مديترانه را حفظ كردند كه همچنان در آن، ايران و درياهاي پيرامون آن، نقش اصلي را ايفا مي كرد؛ زيرا مبدأ بسياري از كالاهاي تجاري هند بود. دولت اشكاني كه چند دهه بعد به قدرت رسيد نيز همين شرايط دولت سلوكي را دارا شد. منتهي چون دولت روم مدتي بعد از ايتاليا سربرآورد، مديترانه از دسترس ايرانيان خارج شد. با اين حال دوره ي اشكاني يكي از ادوار رونق تجارت خارجي (دريايي) ايران تا چين و هند و آفريقا بوده است. دولت ساساني نيز كوشيد اين گستره ي تجاري را حفظ كند. اما علاوه بر مديترانه، اينك ايرانيان درياي سياه را نيز از دست مي دادند، زيرا ارمنستان از دايره ي قدرت سياسي ساسانيان خارج شده بود. تلاش هاي مكرر دولت ساسانيان براي بازگشت به مديترانه در زمان شاپور، انوشيروان و خسروپرويز در مجموع نتيجه اي پايدار نداشت. با اين حال ساسانيان كوشيدند موقعيت خود را به عنوان مبدأ يا مسير عبور كالاهاي مشرق زمين به سوي اروپا حفظ كنند. در مجموع دوره ي ايران باستان و تحولات آن نشان داده بود كه رابطه ي مستقيم ميان قدرت اقتصادي و يا وسعت قلمرو دولت هاي ايراني با دسترسي آنها به درياي مديترانه وجود دارد. اما عواملي مانند قدرت نظامي روم و اتكاي هرچه بيشتر آن به سمت مسيحيت، مانع عمده اي در برابر دسترسي ايران به مديترانه بوده است. اين مانعِ ايجاد شده با بهره گيري از اعتقادات ديني، با ظهور اسلام با شرايط جديدي روبرو شد.
مسلمانان در همان قرن اول هجري، در حالي كه با رسيدن به سند و عبور از سيحون و استقرار در قفقاز، قلمرو امپراتوري هاي باستاني ايراني را صاحب مي شدند؛ در مديترانه نيز توانستند سراسر شرق و جنوب آن را متصرف شوند. سپس سواحل غربي مديترانه (اندلس) را هم دارا شدند. به اين ترتيب ارتباطات و تجارت اقيانوس هند و مديترانه را در اختيار گرفتند و دامنه ي اين تجارت شرق آفريقا تا هند و نيز چين را دربرگرفت. از درياهاي شناخته شده ي آن روزگار فقط درياي سياه با تأخيري طولاني در دسترس آنان قرار گرفت. از آن پس تا مدت ها آنچه كه قلمرو خلافت اسلامي خوانده مي شد، صرف نظر از تحولات سلسله اي و نيز شكل گيري حكومت هاي تابعه ي آن، سراسر عرصه هاي دريايي خاورميانه كنوني در دسترس مسلمانان بود.
وحدت ديني در اين قلمرو و تسهيل مسافرت و تجارت در آن، اقتصادي در مقياسي جهاني را پديد آورد و به مانند حكومت هاي ايران باستان، نيروي دريايي مسلمانان بر درياها مسلط بود و تمام آنچه از تجارت دريا به دست مي آمد، در اختيار آنان قرار مي گرفت. براي چندين قرن دولت روم شرقي (بيزانس) براي دسترسي به محصولات هندي و آفريقايي، نيازمند تجارت با جهان اسلام بود. پس از شش قرن كه ايران هم در چارچوب همين قلمرو معنوي جهان اسلام فعاليت تجاري مي كرد، با تشكيل دولت ايلخانان شرايط عوض شد.
از آنجا كه اين نوشته در چارچوب ايران و خليج فارس است، استنتاج هاي عمومي درباره ي شرايط دريايي جهان اسلام، در قرون نخستين اسلامي را به فرصتي ديگر واگذار مي نمايم و دامنه ي بحث را به موقعيت جهان ايراني در اين مجموعه متمركز مي سازم. در ارزيابي جايگاه دريا و درياگرايي براي جهان ايراني در اين دوران كه همچنان در كليت فلات ايران قابل ارزيابي است، لازم است توجه داشت كه عليرغم وحدت نسبي تجارت و مسكوكات، اين واقعيت هم در كار بود كه مسير ثروت كم كم به خارج از قلمرو سياسي جهان ايراني جريان پيدا كرد و آن هم در قدم اول به دليل انتقال ثروت به مركزيت خلافت بود. در قرن اول هجري كه فتوحات در جريان بود به دليل شرايط جنگي، غنيمت سهم مهمي در جريان ثروت داشت و نه در مرزها و نه در درياها ثباتي وجود نداشت كه تجارت فرصت شكوفايي بيابد. اما از قرن دوم جريان ثروت به سوي مركز خلافت، به صورت ماليات هاي گوناگون روانه بود. منتهي چون از پايان همين قرن دولت هاي مستقل كم كم در ايران پديدار شدند، ثروتي كه به سوي بغداد، مركز خلافت جريان مي يافت، خارج از قلمرو سياسي جهان ايراني قلمداد مي شود. حال آنكه در اعصار اشكاني و ساساني چنين تلقي را نمي توان از پرداخت ماليات ايالات به مركزيت تيسفون (سلوكيه) داشت. اما پس از آن، از آنجا كه اين ثروت خارج از قلمرو سياسي حكومت هاي ايراني، صرف مخارج سنگين دربار خلافت مي شد، جرياني يك طرفه از ثروت دانسته مي شود لذا در جريان عمومي ثروت نه تنها با داخله ي ايران، بلكه در پيوندهاي اقتصادي ايران با ديگر كشورها نيز نقشي نداشت.
در قدم دوم شكل گيري حوزه هاي سياسي متعدد در مرزهاي فلات ايران با علايق گوناگوني چون جهادگري يا تجارت، پيوندهاي آنها با خارج از آن را فاقد وحدت رويه و علايق هماهنگ و همانند ساخت. هرچند در مقام توصيف مي توان علت آن را فقدان وحدت اداري و مقدم بر آن، مركزيت سياسي بيان كرد. اما در تحليل آن با اين واقعيت روبرو هستيم كه حكومتي مانند غزنويان منبع ثروت خود را از جنگ در هندوستان، سامانيان در آميزه اي از كشاورزي ماوراءالنهر و جهادگري و تجارت در تركستان، و آل بويه بيشتر از تجارت با حوزه ي اقيانوس هند به دست مي آوردند. در چنين شرايطي هماهنگي سازمان يافته اي ميان علايق اقتصادي وجود نداشت. اين امر موجب مي شود جهان ايراني كليت و تماميت حيات اقتصادي خود را از دست بدهد. اين در حالي بود كه چه براي همكاري و چه هماوردي با قدرت هاي دريايي آن روزگار، مانند دولت تانگ در چين، بيزانس در درياي سياه و فاطميان در مصر، نوعي از انديشه و عمل مبتني بر «دريانگري جهاني» لازم بود. در چنين شرايطي دولت غزنويان كه مشغول كسب غنيمت از نواحي داخلي هند بود كمتر به تجارت نواحي دريايي سند و جنوب هند دسترسي يافت، امري كه سخت مورد علاقه ي فاطميان مصر و شام بود. دولت سامانيان نيز هرچه بيشتر صورت يك اقتصاد زميني را به خود مي گرفت و در اعماق نواحي تركستان با صحراگردان، پيوندهاي اقتصادي بيشتري مي يافت. هرچند اين دولت از سمت كشمير و بدخشان و سرانجام شمال هند با خليج بنگال كه آن زمان درياي سمرقند هم خوانده مي شد، پيوندهايي داشت؛ نيز با خليج فارس از طريق بيابان حد فاصل فارس و كرمان و خراسان مرتبط بود، اما نمي توان آن را تعيين كننده دانست. چنانكه در پي اقتصاديات، دولت ساماني متأثر از سياست صحراگردان شد و جاي به دولت تركان قراخاني داد؛ همچنان كه دولت غزنوي مستقر در كوهستان هاي افغانستان جاي به غوريان كوه نشين همان سرزمين سپرد. در اين ميان دولت بوئيان وضعيتي متفاوت داشت. اين دولت كه به مانند طاهريان و سپس صفاريان، دست يابي به نواحي داخلي ايران را وجهه ي همت خود ساخته بود، سرانجام موفق تر از صفاريان توانست فارس را به دست آورد و خلافت عباسي را محدود به عراق سازد. تا اين زمان فارس همچنان به مانند روزگار باستان، كانون اصلي اقتصاد و تجارت دريايي جهان ايراني بود. خارج ساختن فارس و سواحل آن از دست خلافت كاري سخت بود كه دليل آن هم ثروت هاي خاص حاصل از تجارت دريايي آن بود. «بصره»، «سينيز»، «جنابه»، «مهروبان» و سرانجام «سيراف» كانون هاي پر تلاش تجارت و دريانوردي بودند. موفقيت بوئيان در به دست آوردن تجارت اقيانوس هند، اين دولت را در مقام نماينده ي درياگرايي جهان ايراني در قرن چهارم قرار داد. بخصوص تجارت جهاني سيراف با چين و آفريقا و هندوستان و نيز حوزه ي درياي سرخ، يكي از ادوار درخشان درياگرايي ايرانيان را پديد آورد. نه تنها رقيبي مانند فاطميان، بلكه شريكي همچون عباسيان از اين عرصه عقب رانده شدند. اما در عين حال كه مبدأ اين تجارت دريايي سواحل شمالي خليج فارس بود، در دست بوئيان قرار داشت، اما مقصد آن كه سواحل مديترانه و درياي سياه بود، خارج از قلمرو سياسي ايران و حتي خلافت عباسي قرار مي گرفت. به همين جهت به موقعيتي مانند دوران هخامنشيان نرسيد. اما به هر حال همين تجارت با درياهاي شرقي در احياي ثروت و توسعه ي زندگي اقتصادي ايرانيان بسيار مؤثر بود. دامنه ي اين ثروت نه فقط فارس و كرمان و اصفهان و همدان كه خراسان را هم تحت تأثير قرار داد. ثروتي كه صحراگردان سلجوقي را از فراسوي خراسان به سوي خود كشيد.
قدرت و قلمرويي كه سلجوقيان در پي ساقط كردن بوئيان به دست آوردند، فرصتي استثنايي به شمار مي آيد. زيرا اين سواركاران تيرانداز به سرعت از سيحون تا خليج فارس و ساحل مديترانه را به تصرف درآوردند. حتي با فتح ملازگرد در سال 1071 ميلادي، به سمت سواحل درياي سياه گام هايي بلندي برداشتند. اما اين دولت از نظر برخورداري از مركزيت سياسي، عمري كوتاه به اندازه ي مدت وزارت عميدالملك و نظام الملك داشت و از نظر وحدت اداري هم عمري كوتاهتر از آن داشت، زيرا به مقتضاي شرايط داخلي خاندان سلجوقي و منافع لشكرهاي تركمان، به سلجوقيان كرمان، اتابكان فارس، اتابكان آذربايجان، سلجوقيان عراق و سلجوقيان روم تقسيم شد. هر يك از اين دولت ها به دريايي دسترسي داشتند، اما به يكديگر پشت كرده بودند. در نتيجه ي اين اقدام نمادين خواجه نظام الملك كه دستمزد ملاحان جيحون را به خراج انطاكيه (در نزديكي مديترانه) حواله داد، در حد همان اقدام نمادي باقي ماند. غلبه ي علايق صحراگردان عليرغم امكانات خوبي كه جامعه و اقتصاد دهقاني و شهري جهان ايراني در اختيار آنها مي گذاشت، موجب شد تا فرصت طلايي عصر سلجوقيان كه قلمرو وسيع آنان يادآور اعصار باستاني بود، از دست برود. پيوند يافتن سراسري تجارت از سواحل هند و فارس تا مديترانه و درياي سياه قرن ها بود كه فرصت و امكان تحقق نيافته بود. اما دولت سلجوقيان قدرت درك آن را در شرايطي كه وزارت تضعيف و اتابكان قدرت مي يافتند، نداشت. اين در حالي بود كه تكاپوي صليبيون براي تصرف سواحل شرقي مديترانه نيرويي تازه نفس و پرقدرت را جايگزين بيزانس فرسوده و ضعيف مي ساخت. تجزيه ي دولت سلجوقي كه همزمان با انحطاط دولت فاطميان نيز بود، موجب شد براي چندين قرن سواحل شرقي مديترانه نه فقط از دسترس جهان ايراني، بلكه از دست مسلمانان هم خارج گردد. به اين ترتيب تعامل اقتصادي سواحل خليج فارس و مديترانه امكان تحقق نيافت. لشكرهاي سلجوقي نيز تمامي ارضي ميان اين دو دريا را عرصه ي تاخت و تاز ساختند. به همين دليل بقاياي تجار و دريانوردان به داخله ي خليج فارس عقب نشستند و دولت «بني قيصر»را در كيش به وجود آوردند؛ دولتي كه در تمام روزگار سلجوقيان، درياگرايي جهان ايراني را نمايندگي كرد.
دولت «بني قيصر» (ملوك كيش) و متعاقب آن «ملوك هرموز» در حد فاصل قرون پنجم تا دهم هجري نمونه ي عالي و اصلي دولت هاي دريانورد ايراني بودند. موقعيت تام و تمام دريايي آنان را دولت ها و خاندان هايي در همان اعصار همراهي مي كردند كه علايق مشخصي در درياگرايي داشتند. دولت سلجوقيان هيچگاه سد راه تجارت دريايي بني قيصر نشد و شعبه ي كرماني آن دولت، از كرمان تا عمان را در اختيار داشت. دولت سلغريان فارس و قراختاييان كرمان نيز اساساً اقتصادي در پيوند با دريا داشتند و خاندان طيبي از جانب سلغريان در درياي پارس مستقر شده بود. بيشترين صيد مرواريد در تاريخ ايران مربوط به همين دوران است كه قرون هفتم و هشتم هجري است. نيز تجارت دريايي در رقابت با مملوكان مصر كه جانشين فاطميان شده بودند، در سراسر اقيانوس هند تا چين گسترده شد. مستندات تاريخي در هيچ دوره اي به مانند قرون هفتم و هشتم از تكاپوي ايرانيان در عرصه ي دريا خبر نداده اند.
همچنين در همين قرون هفتم و هشتم اغلب فرمانروايان فارس لقب «امير» يا «پادشاه بحر» داشته اند. مبادلات اقتصادي از طريق اين دريا به درجه اي رسيد كه ماركوپولو از «ونيز»، بنيامين تودلايي از اسپانيا و ابن بطوطه از مراكش را نيز به ديدار خليج فارس كشاند.
ثروتي كه از درياي پارس (خليج فارس و درياي عمان) به داخل ايران كشانده مي شد، حتي دولت هاي برآمده از صحرانوردان مانند تيموريان و تركمانان را نيز به سمت اين دريا مي كشاند.
اما قرن نهم، در مسير درياگرايي ايرانيان، دوراني سخت حساس بود. تهاجمات صحراگردان بسياري از بنيان هاي اقتصادي جامعه ي ايراني را ضعيف ساخته بود. رقيباني نيز در شمال درياي مازندران مانند «اردوي زرين» و يا «مملوكان» از درياي سرخ تا هند به ميدان آمده بودند. در چنين شرايطي تحولاتي در مديترانه ي شرقي روي داد كه بر موقعيت دريايي ايران تأثير گذاشت. بدين معني كه در پي تحولات در مديترانه، اروپاييان موفق شدند از طريق اقيانوس اطلس به اكتشافات جغرافيايي دست يازند. هنگامي كه كشتي هاي پرتغالي ها در آغاز قرن دهم كه آغاز دولت صفوي است به سواحل جنوبي ايران رسيدند، مشخص شد كه طي يك قرني كه پشت سر گذاشته شده، چگونه تحول در كشتي سازي و توپ ريزي، فاصله ي شگفت انگيزي ميان دريانوردي ايرانيان و به طور كلي مسلمانان با اروپاييان ايجاد كرده است. دانش جغرافيايي نيز در حالي كه در اروپا متحول مي شد، در ايران تحول و توسعه ي خاصي را نشان نمي داد. بدين ترتيب قرن دهم بدون توجه خاصي به دريا گذشت. «ملوك هرموز» نيز در برابر پرتغاليان تنها ماندند. اما در آغاز قرن يازدهم شرايط اقتصادي و اوضاع سياسي، دولت صفوي را به سوي درياگرايي سوق داد. نتيجه ي اين امر، اعاده ي قدرت و موقعيت سياسي و نظامي ايرانيان بود. اما اين امر تلاش هايي بيشتر و در جهات و جوانب گوناگون را طلب مي كرد كه شامل اقدامات اقتصادي و ارتباطي و فراهم شدن زمينه هاي پيشرفت بندرنشينان و تاجران و دريانوردان بود. امري كه از طبقه ي سواركار زميندار قزلباش بعيد مي نمود. حضور پايتخت در اصفهان و سپس در دوره ي زنديان، در شيراز، دسترسي و توجه بيشتري به دريا را ممكن مي ساخت. تلاش هاي نادر براي تأسيس نيروي دريايي نيز هرچند شروع خوبي بود، اما ادامه نيافت. به اين ترتيب تا با سر كار آمدن قاجاران فاصله ي دريانوردي ايرانيان با اروپاييان بسيار زياد شده بود. دولت قاجاريه در ابتداي كار خود حتي نظر خوشي نسبت به فرمانروايان محلي سواحل خليج فارس نداشت. اما رشد روزافزون تجارت از طريق دريا و تكاپوي انگليس ها در هند و روس ها در دو سوي درياي مازندران و اينكه دو جنگ بر سر هرات به دو رشته جنگ در سواحل خليج فارس در سال هاي 1253 و 1273 ه.ق. انجاميده بود، عاقبت قاجاريه را متوجه اهميت دريا و تلاش هاي جديد وادار ساخت. اين تلاشي نابسنده بود و هر چند سيري رو به رشد داشت، اما تجارت دو جنگ جهاني اول و دوم نشان داد مرزهاي آبي را نيز مانند مرزهاي خشكي، همچنان طي قرون متمادي حراست شده تر بايد حفظ كرد.
اما تحولي كه طي قرون جديد در ممالك اروپايي رخ داده بود، آنان را به بهره گيري از دريا كشانده بود. رشد طبقه ي تاجر و دريانورد، اساس تحول اجتماعي آنان را تشكيل داد و كم كم جامعه ي زميندار فئودال جاي خود را به طبقه اي داد كه به اقتصاد مرتبط يا مبتني بر دريا روي مي آورد. توسعه ي دانش هاي جغرافيا و نجوم، ترقي فنون كشتي سازي و كشتيراني، اختراع سلاح هاي جديد، شكل گيري مناسبات جديد پولي و نيز دگرگوني در تلقي از دولت و حاكميت و سرزمين و ملت و نظاير آن نيز موجب شد در هند، فرانسه، انگلستان و روسيه بهره گيري از دريا اساس كار قرار گيرد؛ آنچنان كه اگر تمدن هاي اروپاي غربي در قرون جديد را تمدني درياگرا بدانيم كه همه چيز را مرتبط با آن شناخته و ساخته و هدايت مي شد، سخني به گزافه نيست. بعدها دولت هايي مانند ايالات متحده و ژاپن نيز همين راه را رفتند. چنانكه در دنياي كنوني شاخص هاي اقتصادي مرتبط با دريا از ملاك هاي اصلي توسعه دانسته مي شود. سخن در اين باره بسيار است و به همين اندازه به عنوان اشاره كفايت مي شود.
تجربه ي تاريخي ادوار مختلف تمدن و تاريخ ايران و اسلام كه مروري كوتاه در آن صورت گرفت نشان مي دهد دريا سهمي اساسي در توسعه ي قدرت و قلمرو و نيز ثروت و رفاه آنها داشته است. ارائه ي تصويري از تاريخ و تمدن آنها بدون يا به دور از دريا ناشي از ضعف در مطالعات تاريخي است كه خود را محدود به تحولات ارضي و تكاپوي سواركاران ايلي و زمينداران فاقد آينده نگري كرده است. حال آنكه نه از ديد منطقي بدون دريا، امنيت و اقتدار و تجمل و تكلف زندگي امكان پذير بوده است و نه مطالعات گسترده در منابع به نحوي دقيق نقش دريا، اعم از سلب و ايجاب را انكار مي كند. شرايط و مراحلي كه دارندگان تمدن جديد غرب در بهره گيري از دريا و به واقع اقيانوس ها از سر گذراندند نيز مؤيد اين نظر است كه در سياره اي كه سه چهارم آن را آب فراگرفته، براي كشورهايي كه چند صد يا چند هزار كيلومتر دسترسي به ساحل درياهاي آزاد دارند، دريا اساس و مبناي توسعه ي اقتصادي و اجتماعي و بنيان قدرت ملي است.
نگاه به گذشته آنچنانكه بتواند به روشني نقش دريا در فراز و نشيب موقعيت تمدن ها و دولت ها را نشان دهد، اين پيام را در خود دارد كه نگرش به آينده ي تاريخ نيز با عنايت به دريا ممكن خواهد بود. بدين جهت است كه همچنان دريا و بهره گيري از آن حتي در عصر فضا، تكنولوژي برتر و گستره ي اين عرصه ي فعاليت اقتصادي را شامل مي شود. دنياي علم نيز براي حل مشكلاتي كه از نظر زيست كره و زيست محيط و حل مشكل آب و غذا و انرژي و نظاير آن در پيش است، بيش از هر چيز به مطالعات اقيانوس شناسي روي آورده است. تاريخ گذشته ي زمين چنان بوده كه اسناد و مدارك آن در درياهاي گرم تا درياهاي يخ زده، ثبت و ضبط شده دانسته مي شود. لذا همچنان كه حيات از درياها شروع شده، ادامه ي آن را نيز با دريا ممكن مي بيند. از اين روست كه تصوير جهان آينده براي بشريت در آينه اي به نام دريا رؤيت شده است. درياگرايي بدين معني كه دريا محور توسعه ي اقتصادي و اجتماعي دانسته شود براي بسياري از كشورها تجربه اي مثبت بوده است، آنچنانكه بخش هاي مختلفي مانند جمعيت و اسكان و حمل و نقل را داراي سمت و سويي مرتبط با دريا بسازد و بخش هاي صنعت و كشاورزي و آموزش و مديريت منابع را نيز با آن همسو نمايد. بدين ترتيب به جاي اسكان جمعيت در شهرهايي كه با استقرار و گسترش در اراضي كشاورزي و مصرف آبهاي شيرين و از ميان بردن خاك هاي ارزشمند و ايجاد پس ماندها و پس آب هاي صنعتي و شهري مشكلات فراوان توليد مي كنند. همچنان ضرورت توسعه ي حمل و نقل، هزينه هاي فراوان جاده سازي و امور مرتبط با آن را موجب مي شوند؛ يا در همان حال سعي شود تغذيه و اشتغال را همچنان از زمين هاي محدودي تأمين كرد كه روز به روز از وسعت و كيفيت آن كاسته مي شود. چنانكه هرچه بيشتر سرمايه هاي ملي و انساني را با هزينه هاي گزاف صرف خود مي سازد، صورت گيرد، ديگر بازده چنداني ندارد. در دنياي اقتصادهاي پيشرفته، بيشترين اسكان و اشتغال و حمل و نقل و تغذيه و... با بهره گيري از اراضي ساحلي و دريا است. اين نشان مي دهد كه درياگرايي يك ضرورت است و تأخير در درك آن خسارت. ايران داراي بيش از شش هزار كيلومتر مرز دريايي در شمال و جنوب است كه دو سوم آن در ساحل خليج فارس و درياي عمان قرار دارد. آيا اين مرزهاي طولاني و اراضي مرتبط به آنها چشم انداز يك توسعه ي اقتصادي و اجتماعي بر مبناي يك تجربه متفاوت را بخصوص در سواحل درياي پارس (خليج فارس و درياي عمان) را گوشزد نمي نمايد؟
پينوشتها:
1.هيئت علمي دانشگاه شيراز
منبع مقاله:خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، (1392)، پژوهشنامه خليج فارس (دفتر ششم)، تهران، نشر خانه كتاب، چاپ اول.
/م