جهانی شدن فرایندی است که نخستین نشانه های آن از طریق انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه ظاهر شد. از آن جا که این هر دو انقلاب ریشه در تلاش های رهایی جویانه عصر رنسانس وعصر روشن گری داشتند و به پیدایش تمدن نوینی منجر شدند که بعدها «تمدن و فرهنگ بوروژوازی» یا«مدرنیسم» لقب گرفت، جهانی شدن را می توان در عین حال عالی ترین مرحله تکامل تمدن بوروژوازی و محتملاً پایدارترین شکل تحول فرهنگ مدرنیسم به شمار آورد.
هر دو انقلاب بزرگ سده هجدهم تصورات نوینی از آزادی، قدرت و اقتدار را اشاعه دادند و شکل گیری مفهوم کلی و فراگیر «جامعه بشری» را امکانپذیر ساختند.
دست آوردهای هر دو انقلاب به سرعت هر چه تمام تر در سرتاسر جهان گسترش یافت و از طریق جهانی کردن برخی ویژگی های فرهنگی، و تکنولوژی نو، شرایط لازم برای پیدایش ایده جهانی شدن را در فاصله یک صد سال بعد فراهم ساخت.
امروزه، در سال های آغازین قرن بیست و یکم، به نظر می رسد که حرکت ناهمسوی «آزادی» به وسیع ترین معنای فردی و اجتماعی آن از یک سو و «قدرت» به گسترده ترین دلالت های آن از سوی دیگر- در قالب هایی نظیر قدرت تکنولوژی، صنعت فرهنگ سازی و سلطه بلامنازع دولت ها و حکومت ها بر سرنوشت مردم- در پهنه بالنسبه وسیعی که به سحر تکنولوژی ارتباطات به سطح یک دهکده جهانی تقلیل پیدا کرده است به حرکتی همگرا و همسو بدل می شود.
شواهد موجود نیز نشانه آن است که جهان از طریق ادغام مهارناپذیر اقتصاد، فرهنگ، سیاست و سبک زندگی به سوی همگنی و همگرایی هر چه بیشتر پیش می رود. از این رو، امید می رود که در عرصه تضارب سازوکارهای این همگرایی که از سویی از طریق سنتز میان دو پدیده متضاد ادغام اقتصادی و تجزیه سیاسی و قومی و از سوی دیگر از طریق سنتز میان دلالت های فلسفی و فرهنگی متضاد مدرنیسم و پسامدرنیسم حاصل می شود، سطح قابل توجهی از یک دستی زندگی اجتماعی و ادغام فرهنگی نتیجه شود. به این اعتبار این پدیده از بعد جامعه شناختی به لحاظ یکپارچه تر شدن روز افزون ملت ها در نظام شهروندی جهانی، از بعد اقتصادی به لحاظ یکپارچه شدن فرایندهای تولید و توزیع در سطح جهانی و تشابه روزافزون الگوهای مصرف در همه جوامع امروزی شده و از بعد سیاسی به لحاظ یکپارچه شدن روز افزون نظام های سیاسی در سطح جهانی حائز اهمیت است.
جهانی شدن، به ساده ترین معنا، فرایند این قبیل ادغام هاست که از بعد جامعه شناختی به ویژه به دلیل کاهش تضادها و تعارض های موجود میان روند حرکت «آزادی» مردم از یک سو و «اقتدار حکومت گران» از سوی دیگر قابل بررسی و توجه است.پدیده جهانی شدن تا حدود سه دهه قبل به لحاظ آثار و مظاهر (اقتصادی و سیاسی) آن بیشتر مورد توجه اقتصاددانان و سیاست پیشگان بود و کم تر مورد توجه جامعه شناسان، فرهنگ شناسان و صاحب نظران قرار داشت. با این همه، این واقعیت را نباید به معنای بی توجهی مطلق توسعه گران و توسعه شناسان به این پدیده تلقی کرد. به ویژه پس از دو جنگ جهانی اول و دوم، واقعیت جهانی شدن به قدری بر همه جنبه های اجتماعی بشر تأثیر گذاشته است که امروزه دیگر نادیده گرفتن آثار آن در بحث توسعه به هیچ روی قابل توجیه و قابل قبول نیست.
در وهله نخست باید میان سه مفهوم «جهانیت» یا «جهان بودگی» (1) «جهان گرایی» (2) و «جهانی سازی» (3) تفاوت قائل شد:
جهانیت به معنی قرار داشتن در جهان، تعلق داشتن به آن و وابسته بودن به آن و نیز داشتن ارتباط با اجزاء و عناصر دیگر جهان به عنوان یک جزء و یک عنصر از آن است؛ خواه در بعد فردی و در سطح خرد باشد و خواه در بعد اجتماعی و در سطح کلان.
جهان گرایی به معنای نگرش فرهنگی یا فلسفی یا ایدئولوژیکی معطوف به یکپارچگی جهانی پدیده های فکری و فرهنگی است.
و بالاخره جهانی سازی خواه به عنوان یک پروژه (جهانی سازی) و خواه به عنوان یک فرایند (جهانی شدن) به معنی ادغام و یکپارچه شدن نظام های زندگی امروزین در راستای به وجود آمدن یک جامعه بشری یکپارچه و همبسته است. اگر چه در بحث حاضر صرفاً با مفهوم اخیر یعنی با جهانی سازی سرو کار داریم ولی باید توجه داشت که این مفهوم به قدر کفایت دلالت های معناشناختی دو مفهوم دیگر را نیز در خود نهفته دارد. زیرا بدون درک موقعیت وابسته بودن به جهان با جهان بودگی و جهت گیری فکری به سوی آن جهان گرایی تحقق «جهانی شدن»، «جهانی سازی» ناممکن است.
پینوشتها:
1.globality
2.globalism
3.globalization
زاهدی مازندرانی، محمد جواد؛ (1388) نقش سازمان های غیردولتی در توسعه پایدار، تهران: مازیار، چاپ اول