آموزش و پرورش و جهاني شدن
نويسنده:ليدا کاکيا
منبع:روزنامه جام جم
منبع:روزنامه جام جم
رد توجه محققان علوم اجتماعي قرار گرفته است. چرا که اين پديده اجتماعي نوظهور ، بيش از پيش زندگي بشر را با تغيير روبه رو کرده است. اگر چه جهاني شدن در دو عرصه سياست و اقتصاد نمود بارزتري دارد ولي جهاني شدن فرهنگ نيز داراي اهميت زيادي است.در رابطه با تعريف جهاني شدن ، بايد گفت جهاني شدن به معني نزديکي و تعامل هر چه بيشتر جوامع جهاني ، براي ارتقا يافتن به سطح بالاي دموکراسي ، تصميم گيري ، آگاهي و اقتصاد آزاد است.به تعبيري ، جهاني شدن به عنوان يک فرآيند ، خواهان تشکيل جامعه مدني منطبق با عصر اطلاعات است.جهاني شدن از طرفي سعي به در نورديدن فضا و زمان دارد و از جهتي ، محلي گرايي را از منظر پسامدرنيسم تقويت مي کند. حال با اين مقدمه مي خواهيم جهاني شدن را در آموزش و پرورش بررسي کنيم.
مفهوم جهاني شدن از مفاهيمي است که در سالهاي اخير مواگر چه پروسه جهاني شدن هيچ تعهدي به هيچ مکتبي ندارد ولي اين پديده جديد فرآروي جوامع ، خواهان انتقال و تحرک جوامع از سنت به مدرن و پسامدرن است و در طرف ديگر قضيه نيز ، جهاني کردن سنتهاي محلي را از نظر دور نمي کند.جهاني شدن را مي توان به صورت تشديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان تعريف کرد ، به گونه اي که در آن ، جوانع دور از هم طوري به يکديگر وابسته مي شوند که حوادث محلي از رويدادهايي تاثير مي پذيرند که در مناطق دور دست شکل مي گيرند.در اين صورت ، جهاني شدن يک فرآيند چند عليتي ، چند لايه و پراحتمال و همچنين عدم قطعيت ، پايداري و ناپايداري است.
در رابطه با علل جهاني شدن ، مي توان به مواردي همچون «رشد بازارهاي مالي جهاني ، فروپاشي نظام سوسياليستي و پايان جنگ سرد ، رشد فعاليت شرکتهاي چند مليتي ، انقلاب فناوري اطلاعات ، ارتباطات و حمل و نقل و بين المللي مسائل زيست محيطي اشاره کرد.در خصوص تاريخ جهاني شدن نيز معمولا توافقي در ميان صاحبنظران امر وجود نداشته است و هر يک براساس رهيافت هاي گوناگون تاريخي به اين قضيه مي نگرند ولي بيشترين توافق مربوط به دهه 1970 به بعد است که با کشف و استفاده از اينترنت از سوي پنتاگون ، روند ارتباطات سرعت يافته است.
همچنين مواردي همچون : خصوصي سازي آموزشي ، کم شدن مدارس دولتي و ورود امکانات و تجهيزات پيشرفته به مدارس ، تداعي کننده جهاني شدن اقتصاد و اقتصاد سرمايه داري است.به هر حال ، ساختارهاي امروزي در کليه جنبه هاي زندگي ، متاثر از عصر فضاست که به همراه ديگر اجزاء ، کل آموزش و پرورش را تحت تاثير قرارداده است.از طرفي ، ضرورت هاي جهان کنوني بسياري از کشورهاي پيشرفته را بر آن داشته است که پيوسته نظام آموزش و پرورش خود را بررسي ، تحليل و نقد کنند و راههاي ناسودمندکار را رها سازند و شيوه هاي جديد و سازگار با ضرورت هاي جهان کنوني و آينده نه چندان دور را بر پا دارند.براي مثال ، اداره آموزش و پرورش شهر «توپيليو» از ايالت مي سي سي پي ايالات متحده امريکا تلاش گسترده اي را براي پديد آوردن مهارت ها و پندارهاي لازم براي کفايت و شايستگي مدني و دست يافتن به رفتارهاي مسوولانه اجتماعي انجام داد.به طور کلي ، ساختار آموزش و پرورش در زمينه هايي همچون تمرکز زدايي ، فناوري سطح بالا و مشارکت کارکنان ، تحت تاثير جهاني شدن واقع شده است.اين ساختار در کشورهاي پيشرفته زودتر شروع شده و اصولا کشورهاي غربي مبدع اين الگوها بوده اند و به نظر مي آيد که کشورهاي ديگر جهاني نيز متاثر از اين فرآيند رو به رشد شده اند.
الف - در تشکيلات آموزش و پرورش ، ساختاري تازه و مبتني بر مشارکت ايجاد شود.
ب - در سطح خود نواحي آموزش و پرورش ، رسالت و هدف و برنامه درسي را ارائه کنند و همچنين مدرسه ، خود نوع هدفها و فعاليت ها و چگونگي دستيابي به آنها را مشخص و پيگيري کند.
ج - ايجاد فرهنگ يادگيري همگاني در مدرسه ، به طوري که يادگيري براي همه مهم باشد و اصل ياد گرفتن نه اين که چه کسي چه مقامي دارد سرلوحه کار قرار گيرد.
اين امر ، فقط مي تواند با دقت نظر مسوولان سازمان آموزش و پرورش ايجاد شود. به طور کلي ، تمرکز زدايي ، بهره گيري از فناوري هاي جديد و کارآمد در سازمان آموزش و پرورش و ايجاد روح مشارکت همگاني از جمله تغييراتي است که به تبع تغييرات ساير سازمان ها در آموزش و پرورش شکل مي گيرد. ناکارآمدي تفکر سنتي در آموزش و پرورش واقعيت اين است که جهاني شدن تاثيرات زيادي را برآموزش و پرورش داشته است و يا در حال تاثيرگذاري است. آموزش و پرورش قسمتي از وجود جامعه را تشکيل مي دهد و جامعه امروزي داراي نگرش جهاني است.تفکر سنتي ارتجاعي نه تنها جايي در آموزش و پرورش ندارد بلکه در هيچ بخشي از کشور مشاهده نمي گردد.
آموزش و پرورش امروزي مبتني برنگرشهاي روزمره است. از طرفي در حال حاضر ساختار اهداف آموزش ، ديگر وسيله اي در دست حکومت نيست و برخلاف نظريه مارکس ، تمامي طبقات جامعه در کشورهاي پيشرفته امر آموزش را زيرنظر دارند و اين فرآيند نيز از مرکز به سمت پيرامون در حال گسترش است.گذشته از مثبت يا منفي بودن پديده جهاني شدن ، به نظر مي رسد که رخداد اين پديده در عصر فضا ، فرصتهاي لازم را نه تنها براي تبادلات آموزش و پرورش در سطح جهان به وجود آورده است بلکه امتيازاتي را نيز براي کشورهاي جهان سومي مانند ايران فراهم کرده تا از اين طريق بتوانند پايه هاي آموزشي جامعه خويش را محکم کنند و گامي بلند براي آينده پيش روي خويش بردارند.ورود فناوري آموزشي سطح بالا ، گسترش خطوط و پايگاه هاي اينترنتي ، ورود رايانه هاي نو به بازار ، افزايش مشارکت مدرسه محوري همگي متاثر از پديده جهاني شدن است بنابر اين ، براي جا نماندن از جامعه مدني جهاني ، بايد کودکان و نوجوانان را با اين پديده آشنا کرد و ضمن رفع مشکلات آنان ، زندگي در زمان بي زمان را به آنها آموخت. به طور طبيعي در طول زمان ، نظام آموزش و پرورش و کارکنان ، مديران و کارگزاران آن دستخوش اين تغييرات خواهند شد و عدم ايجاد تغييرات غيرطبيعي خواهد بود. اين دسته از تغييرات پيش از آن که به طور مستقيم برنتايج پيامدهاي ناشي از آموزش و پرورش موثر باشند ، در بهبود عملکردها موثر خواهند بود به عبارتي ، اگر اين نظام درصدد پاسخگويي مطلوب به نيازهاي اجتماعي است ، بايد به اصلاح و تجديدنظر در خود بپردازند.
پس بايد گفت که همراه تغيير جهان بيني ها، فرهنگها و اعتقادات گوناگون انسان ، اهداف آموزش و پرورش نيز تغيير خواهد کرد.با همه اين احوال ، جهاني شدن جوامع را به اشکال گوناگون تحت تاثير قرار داده است و نوعي تغيير در بينش ديني ، فرهنگي ، اقتصادي و سياسي آنان ، که از طرفي منطبق با زمان و مکان و همچنين فراتر از آن است را به وجود آورده است.پس مي توان اين گونه بيان کرد که در حال حاضر و با توجه به جهاني شدن مکان و زمان ، اهداف آموزش و پرورش نيز بر طبق اصول زير تغيير يافته است :
1- آموختن و فراگرفتن از حالت خشک و انفعالي يکسويه خارج شده است و به صورت خيال و کنش چند سويه ميان دانش آموزان و پرورش کاران پي ريزي و استوار شده است.يادگيرندگان در فراگرد يادگيري نقشي کوشاتر پيدا کرده اند و در تعيين و تعبيه مواد درسي ، اثر در خور توجه به دست آورده اند.
2- مهارت هاي ادراکي پيچيده اهميتي در خور توجه يافته است و کوشش مي شود ناتواني هاي انديشيدن انتقادي ، پرسش کردن ، جستجو کردن ، انديشيدن مجرد و پديد آوردن و سنجيدن کودکان و نوجوانان با مشارکت و درگيري ذهني و عملي آنان پرورش يابد.
3- همه هستي انسان کانون توجه پرورش کاران قرار گرفته است و ابعاد عاطفي ، عقلي ، جسمي و اخلاقي در پيوندي سازگار با هم و در پاسخ به نيازهاي فردي و خواست هاي اجتماعي پرورش مي يابد. به عبارتي ، انسان به صورت يک موجود خود زمان در کليات هستي پرورش داده مي شود.
4- يادگيري وسيله اي است که در راه خدمت به زندگي و گشودن دشواري هاي واقعي و افزايش شوق و تعهد استوار مي شود و موضوعات کهنه ، مرده و نامرتبط به زندگي از درون نظام آموزش و پرورش خارج مي شود.
5- گذشته ، حال و آينده به صورت پويا و معني دار به هم مرتبط مي شوند و از پيوند سازنده آنها راه پديد آمدن گزينه هاي درست براي آينده همواره مي شود.
6- دامنه ارتباط آموزش و پرورش با مردم گسترده مي شود و فراگرد مشارکت و پيام رساني ميان آموزشگاه با جامعه گسترده تر مي گردد و به صورت قانوني ، آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان وظيفه مشترک ميان آموزشگاه و خانواده به شمار مي آيد.
7- سرانجام ، ساختار آموزشگاه ها کوچک و پر نرمش مي شود و از دشواري هاي بزرگ کاسته مي شود. کوچک شدن آموزشگاه از پيوندهاي عاطفي و شناسايي فردي سرشار مي شود لذا اين فرآيند که در بعضي کشورهاي جهان در حال تکامل است ، به نظر مي رسد الگوهاي مناسبي براي پيشرفت و ترقي در کشورهاي جهان سوم باشد.
مفهوم جهاني شدن از مفاهيمي است که در سالهاي اخير مواگر چه پروسه جهاني شدن هيچ تعهدي به هيچ مکتبي ندارد ولي اين پديده جديد فرآروي جوامع ، خواهان انتقال و تحرک جوامع از سنت به مدرن و پسامدرن است و در طرف ديگر قضيه نيز ، جهاني کردن سنتهاي محلي را از نظر دور نمي کند.جهاني شدن را مي توان به صورت تشديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان تعريف کرد ، به گونه اي که در آن ، جوانع دور از هم طوري به يکديگر وابسته مي شوند که حوادث محلي از رويدادهايي تاثير مي پذيرند که در مناطق دور دست شکل مي گيرند.در اين صورت ، جهاني شدن يک فرآيند چند عليتي ، چند لايه و پراحتمال و همچنين عدم قطعيت ، پايداري و ناپايداري است.
در رابطه با علل جهاني شدن ، مي توان به مواردي همچون «رشد بازارهاي مالي جهاني ، فروپاشي نظام سوسياليستي و پايان جنگ سرد ، رشد فعاليت شرکتهاي چند مليتي ، انقلاب فناوري اطلاعات ، ارتباطات و حمل و نقل و بين المللي مسائل زيست محيطي اشاره کرد.در خصوص تاريخ جهاني شدن نيز معمولا توافقي در ميان صاحبنظران امر وجود نداشته است و هر يک براساس رهيافت هاي گوناگون تاريخي به اين قضيه مي نگرند ولي بيشترين توافق مربوط به دهه 1970 به بعد است که با کشف و استفاده از اينترنت از سوي پنتاگون ، روند ارتباطات سرعت يافته است.
تاثير جهاني شدن بر ساختار آموزش و پرورش
با توجه به نگرش ساختارگرايي ، مي توان گفت که آموزش و پرورش نيز جزيي از يک کل است که تحت تاثير جهاني شدن و فرآيند نوگرايي اخير قرار گرفته است.امروز همانند دولت ملتها يا بهتر از آن کشورها ، ساختار آموزش و پرورش متاثر از فرآيندي است که طبق نظريه پخش فضايي هاگراستراند ، کانون آن در کشورهاي شمال واقع شده است.اين فرآيند ، معرفي کننده ليبراليسم نو براي کشورهاي جهان است و نمود آن در ساختار آموزش و پرورش کشورهاي متاثر از جهاني شدن ، خلاقيت ، ابتکار ، مدرسه محوري ، مشارکت و غيره است.همچنين بايد بدانيم افکار عمومي جهان همانند ديگر اجزا ساختاري را مي پسندد که برپايه اصول و مبناي دموکراسي غربي باشد و آن را بهترين الگو براي جامعه عصر فضا مي داند. امروزه ساختارهايي که ديروز برمبناي تمرکزگرايي دولت مدرن و بروکراسي آموزش و پرورش بنا يافته بود ، جاي خود را به ساختار محلي و بومي شده عصر پسامدرن داده است که سعي مي کند از طريق جهاني شدن ، ساختارهاي کوچک را جهاني کند. اين مکتب براي پيشرفت و ترقي جامعه مدني جهاني و يا جامعه شبکه اي ، بهترين الگو را در مدرسه محوري ، مشارکت از پايين ، احترام به ذهنيت افراد و خلاقيت آنان مي داند که مطمئنا تحت تاثير اراده انساني به دنبال ساختار شکني دولت تمرکزگرا و يکسان ساز است.همچنين مواردي همچون : خصوصي سازي آموزشي ، کم شدن مدارس دولتي و ورود امکانات و تجهيزات پيشرفته به مدارس ، تداعي کننده جهاني شدن اقتصاد و اقتصاد سرمايه داري است.به هر حال ، ساختارهاي امروزي در کليه جنبه هاي زندگي ، متاثر از عصر فضاست که به همراه ديگر اجزاء ، کل آموزش و پرورش را تحت تاثير قرارداده است.از طرفي ، ضرورت هاي جهان کنوني بسياري از کشورهاي پيشرفته را بر آن داشته است که پيوسته نظام آموزش و پرورش خود را بررسي ، تحليل و نقد کنند و راههاي ناسودمندکار را رها سازند و شيوه هاي جديد و سازگار با ضرورت هاي جهان کنوني و آينده نه چندان دور را بر پا دارند.براي مثال ، اداره آموزش و پرورش شهر «توپيليو» از ايالت مي سي سي پي ايالات متحده امريکا تلاش گسترده اي را براي پديد آوردن مهارت ها و پندارهاي لازم براي کفايت و شايستگي مدني و دست يافتن به رفتارهاي مسوولانه اجتماعي انجام داد.به طور کلي ، ساختار آموزش و پرورش در زمينه هايي همچون تمرکز زدايي ، فناوري سطح بالا و مشارکت کارکنان ، تحت تاثير جهاني شدن واقع شده است.اين ساختار در کشورهاي پيشرفته زودتر شروع شده و اصولا کشورهاي غربي مبدع اين الگوها بوده اند و به نظر مي آيد که کشورهاي ديگر جهاني نيز متاثر از اين فرآيند رو به رشد شده اند.
تمرکززدايي
از چند دهه گذشته ، کشورهاي غربي به سوي تمرکززدايي رفتند ، در واقع در سايه تمرکز نداشتن به تفويض اختيارات بيشتري پرداختند و کارکنان خود را هر چه بيشتر خودگردان کردند. از طرفي ، اين امر باعث رشد هويت شخصي و گسترش تعلق گروهي در کارکنان شده است.چرا که در مباحث مديريت نئوکلاسيک ، روابط انساني جايگاه ويژه اي دارد و ثابت شده است در سازمان هاي کوچک به علت نزديکي بيشتر کارکنان ، اثر بخشي و کارايي بيشتر خواهد بود. در سايه اين تحولات مديريتي و سازماني ، نظام آموزش و پرورش نيز به سمت تصميمات منطقه اي محلي و مدرسه اي کشيده شد و تعداد مدارس بزرگ کاهش يافت.در همين خصوص ، طرح مديريت مدرسه اي مطرح شد. البته اين امر مخالف سازمان ناحيه اي نيست ؛ چرا که همواره ناحيه مي تواند براي هدايت مدارس و هماهنگ کردن کار آنها جايگاه خويش را حفظ کند.فناوري
به کارگيري فناوري هايي همچون کامپيوتر، ماهواره و سيستم هاي اطلاع رساني ديگري همانند اينترنت در آموزش و پرورش هم موثر افتاد. با بهره گيري از رايانه ، معلمان به جاي تلاش در عرضه محتوا و مواد درسي ، بيشتر به تعامل با شاگردان مي پردازند که در نتيجه آن ، بهبود يادگيري دانش آموزان خواهد بود.مشارکت
مشارکت کارکنان به بهبود روحيه و رشد بهره وري منجر خواهد شد. در واقع در سايه مشارکت ، تعهد سازماني کارکنان افزايش خواهد يافت.اين امر مي تواند آموزش هاي مناسب و برنامه هاي درسي مطلوب را براي مدارس در پي داشته باشد. به طوري که در يک پروسه نظارت و کنترل ، مديران متحول شوند و به مشارکت کارکنان ايمان بياورند. لازمه اين امر آن است که :الف - در تشکيلات آموزش و پرورش ، ساختاري تازه و مبتني بر مشارکت ايجاد شود.
ب - در سطح خود نواحي آموزش و پرورش ، رسالت و هدف و برنامه درسي را ارائه کنند و همچنين مدرسه ، خود نوع هدفها و فعاليت ها و چگونگي دستيابي به آنها را مشخص و پيگيري کند.
ج - ايجاد فرهنگ يادگيري همگاني در مدرسه ، به طوري که يادگيري براي همه مهم باشد و اصل ياد گرفتن نه اين که چه کسي چه مقامي دارد سرلوحه کار قرار گيرد.
اين امر ، فقط مي تواند با دقت نظر مسوولان سازمان آموزش و پرورش ايجاد شود. به طور کلي ، تمرکز زدايي ، بهره گيري از فناوري هاي جديد و کارآمد در سازمان آموزش و پرورش و ايجاد روح مشارکت همگاني از جمله تغييراتي است که به تبع تغييرات ساير سازمان ها در آموزش و پرورش شکل مي گيرد. ناکارآمدي تفکر سنتي در آموزش و پرورش واقعيت اين است که جهاني شدن تاثيرات زيادي را برآموزش و پرورش داشته است و يا در حال تاثيرگذاري است. آموزش و پرورش قسمتي از وجود جامعه را تشکيل مي دهد و جامعه امروزي داراي نگرش جهاني است.تفکر سنتي ارتجاعي نه تنها جايي در آموزش و پرورش ندارد بلکه در هيچ بخشي از کشور مشاهده نمي گردد.
آموزش و پرورش امروزي مبتني برنگرشهاي روزمره است. از طرفي در حال حاضر ساختار اهداف آموزش ، ديگر وسيله اي در دست حکومت نيست و برخلاف نظريه مارکس ، تمامي طبقات جامعه در کشورهاي پيشرفته امر آموزش را زيرنظر دارند و اين فرآيند نيز از مرکز به سمت پيرامون در حال گسترش است.گذشته از مثبت يا منفي بودن پديده جهاني شدن ، به نظر مي رسد که رخداد اين پديده در عصر فضا ، فرصتهاي لازم را نه تنها براي تبادلات آموزش و پرورش در سطح جهان به وجود آورده است بلکه امتيازاتي را نيز براي کشورهاي جهان سومي مانند ايران فراهم کرده تا از اين طريق بتوانند پايه هاي آموزشي جامعه خويش را محکم کنند و گامي بلند براي آينده پيش روي خويش بردارند.ورود فناوري آموزشي سطح بالا ، گسترش خطوط و پايگاه هاي اينترنتي ، ورود رايانه هاي نو به بازار ، افزايش مشارکت مدرسه محوري همگي متاثر از پديده جهاني شدن است بنابر اين ، براي جا نماندن از جامعه مدني جهاني ، بايد کودکان و نوجوانان را با اين پديده آشنا کرد و ضمن رفع مشکلات آنان ، زندگي در زمان بي زمان را به آنها آموخت. به طور طبيعي در طول زمان ، نظام آموزش و پرورش و کارکنان ، مديران و کارگزاران آن دستخوش اين تغييرات خواهند شد و عدم ايجاد تغييرات غيرطبيعي خواهد بود. اين دسته از تغييرات پيش از آن که به طور مستقيم برنتايج پيامدهاي ناشي از آموزش و پرورش موثر باشند ، در بهبود عملکردها موثر خواهند بود به عبارتي ، اگر اين نظام درصدد پاسخگويي مطلوب به نيازهاي اجتماعي است ، بايد به اصلاح و تجديدنظر در خود بپردازند.
تاثير جهاني شدن بر اهداف آموزش و پرورش
هدف کلي آموزش و پرورش در هر جامعه اي اين است که هر فرد را طبق الگوي اعتقادات و ارزشهاي فرهنگي ، ديني ، اجتماعي و سياسي خود تربيت کند و انساني متناسب و شايسته آن جامعه تحويل دهد. بر همين اساس ، هر جامعه اي از انسان مطلوب خود تصوري دارد و معنا و غايت معيني براي آموزش و پرورش قايل است.از اين رو مي کوشد افراد خود را براساس اين تصور و معنا تربيت کند. بنابر اين تعيين هدفها مستلزم ملاحظات فلسفي ، ديني ، فرهنگي ، سياسي ، اقتصادي و اجتماعي است.با توجه به اين تعريف ، رابطه مستقيم و هماهنگ ميان جامعه و آموزش و پرورش وجود دارد. با عنايت به نياز آموزشي انسان براي فرهنگ سازي و تمدن ، اين سازمان ، جزئي از اين کل ارگانيک است.پس بايد گفت که همراه تغيير جهان بيني ها، فرهنگها و اعتقادات گوناگون انسان ، اهداف آموزش و پرورش نيز تغيير خواهد کرد.با همه اين احوال ، جهاني شدن جوامع را به اشکال گوناگون تحت تاثير قرار داده است و نوعي تغيير در بينش ديني ، فرهنگي ، اقتصادي و سياسي آنان ، که از طرفي منطبق با زمان و مکان و همچنين فراتر از آن است را به وجود آورده است.پس مي توان اين گونه بيان کرد که در حال حاضر و با توجه به جهاني شدن مکان و زمان ، اهداف آموزش و پرورش نيز بر طبق اصول زير تغيير يافته است :
1- آموختن و فراگرفتن از حالت خشک و انفعالي يکسويه خارج شده است و به صورت خيال و کنش چند سويه ميان دانش آموزان و پرورش کاران پي ريزي و استوار شده است.يادگيرندگان در فراگرد يادگيري نقشي کوشاتر پيدا کرده اند و در تعيين و تعبيه مواد درسي ، اثر در خور توجه به دست آورده اند.
2- مهارت هاي ادراکي پيچيده اهميتي در خور توجه يافته است و کوشش مي شود ناتواني هاي انديشيدن انتقادي ، پرسش کردن ، جستجو کردن ، انديشيدن مجرد و پديد آوردن و سنجيدن کودکان و نوجوانان با مشارکت و درگيري ذهني و عملي آنان پرورش يابد.
3- همه هستي انسان کانون توجه پرورش کاران قرار گرفته است و ابعاد عاطفي ، عقلي ، جسمي و اخلاقي در پيوندي سازگار با هم و در پاسخ به نيازهاي فردي و خواست هاي اجتماعي پرورش مي يابد. به عبارتي ، انسان به صورت يک موجود خود زمان در کليات هستي پرورش داده مي شود.
4- يادگيري وسيله اي است که در راه خدمت به زندگي و گشودن دشواري هاي واقعي و افزايش شوق و تعهد استوار مي شود و موضوعات کهنه ، مرده و نامرتبط به زندگي از درون نظام آموزش و پرورش خارج مي شود.
5- گذشته ، حال و آينده به صورت پويا و معني دار به هم مرتبط مي شوند و از پيوند سازنده آنها راه پديد آمدن گزينه هاي درست براي آينده همواره مي شود.
6- دامنه ارتباط آموزش و پرورش با مردم گسترده مي شود و فراگرد مشارکت و پيام رساني ميان آموزشگاه با جامعه گسترده تر مي گردد و به صورت قانوني ، آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان وظيفه مشترک ميان آموزشگاه و خانواده به شمار مي آيد.
7- سرانجام ، ساختار آموزشگاه ها کوچک و پر نرمش مي شود و از دشواري هاي بزرگ کاسته مي شود. کوچک شدن آموزشگاه از پيوندهاي عاطفي و شناسايي فردي سرشار مي شود لذا اين فرآيند که در بعضي کشورهاي جهان در حال تکامل است ، به نظر مي رسد الگوهاي مناسبي براي پيشرفت و ترقي در کشورهاي جهان سوم باشد.