نویسنده:مهناز عابدینی-عباس همایون بخت
به مناسبت سالگرد شهادت شهید آیتالله مدنى دومین شهید محراب
شهید محراب آیتالله سید اسدالله مدنى در سال 1293 هجرى شمسى مطابق با 1323 هجرى قمرى در دهخوارقان (آذرشهر کنونی) دیده به جهان گشود. وى فرزند آقا میرعلى بود که در بازارچه شهر به شغل بزازى اشتغال داشت. سیداسدالله دوران کودکى را در آذرشهر سپرى کرد و در حالى که بیش از چهار سال نداشت مادرش را از دست داد و با فقدان مادر در دامان پدر و نامادرى پرورش یافت. وى در کودکى شروع به خواندن و نوشتن نمود وتحصیلات ابتدایى را در مدرسه طالبیه تبریز فرا گرفت. سیداسدالله دوران کودکى سختى را تجربه کرد. در شانزده سالگى با از دست دادن پدر، بار سنگین اداره منزل وامرار معاش نامادرى و سه فرزند دیگر بر دوش او افتاد و در همان مغازه بزازى شغل و حرفه پدر را ادامه داد.
در عنفوان جوانى جهت کسب علم و تحصیل در مدارج بالاتر تصمیم گرفت به شهر قم مهاجرت کند. علىرغم نامساعد بودن جو کشور به جهت استبداد رضاخانى و سختگیرى حکومت نسبت به حوزه و روحانیت، ایشان با انتخاب این مسیر گامى نو در پیش روى خود قرار داد. البته با وجود تمام این مشکلات در مسیرى که انتخاب کرده بود بسیار ثابت قدم و استوار گام بر مىداشت. شهید مدنى مبارزات سیاسى و اجتماعى خود را از دوران تحصیلش در قم شروع کرد. مبارزاتى که هر روز براى وى سختى و مصایبى جدید از جمله تبعیدهاى اجباری، ممنوع الخروج بودن از کشور، تهدید و... را به دنبال داشت. پس از سکنى گزیدن در جوار بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام و گذراندن دوران مقدماتى شروع به یادگیرى اصول و فلسفه و همچنین اخلاق وعرفان نمود و در این خصوص از محضر اساتیدى چون آیتالله حجت کوه کمرى و آیتالله سید محمدتقى خوانسارى بهرهمندشد. همچنین به مدت چهار سال افتخار شاگردى حضرت امامخمینی(ره) را داشت که خود امام هم از شاگردان برجسته حاج شیخ عبدالکریم حائرى به شمار مىرفتند. ارتباط ایشان و امام نیز از شهر قم آغاز گردید. شهید محراب ارتباط نزدیکى با امام خمینی(ره) داشت و ارادتى خاص نسبت به وى از خود نشان مىداد. این ارادت تا جایى پیش رفت که آیتالله مدنى عقیده داشت امام علاوه بر حیات ظاهرى حق حیات معنوى نیز بر گردن همه ما دارد.
شهید محراب پس از چندى به نجف اشرف هجرت نمود و در حوزه علمیه آن شهر به تکمیل تحصیلات خود مبادرت ورزید و در آنجا از مجالس علمى و کلاسهاى درس آیات عظام، سید عبدالشایسته شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی، سیدابوالقاسم خویى و آیتالله حکیم استفاده کرد و پس از چندى اجازه اجتهادش از جانب آیتالله حکیم صادر گردید. سختکوشى و پشتکار ایشان باعث شد که علاوه بر تحصیل مورد توجه بسیارى از علماى نجف قرار گیرد و در کنار تحصیل به تدریس نیز بپردازد. ایشان از طرف آیتالله حکیم به تدریس لمعه، رسایل، مکاسب و کفایه پرداخت و در مدت کمى از جمله اساتید معروف حوزه علمیه نجف به شمار آمد.
شهید مدنى نخستین کسى بود که در نجف به نداى امام لبیک گفت و کلاسهاى درس خود را تعطیل نمود و وقتى که امام به عراق تبعید شد، شهید محراب همواره یار و پشتیبان ایشان بود و امام نیز وى را به جلسات خود دعوت مىکرد وامور حساس را به او مىسپرد. معروف است که هرگاه امام به علتى نمىتوانست جهت اقامه نماز جماعت حاضر شود آیتالله مدنى به جاى امام نماز جماعت را اقامه مىکرد.
هنگام اقامتش در نجف ایام تابستان به طور مرتب به ایران سفر مىکرد و به تبلیغات دینى و مبارزه با مفاسد اجتماعى حاکم مىپرداخت. یکى از مکانهایى که شهید در ابتدا از آنجا مبارزهاش را آغاز نمود، دره مرادبیک همدان است. این دره به علت خوش آب و هوا بودن، یکى از مکانهاى تفریحى همدان بهشمار مىآمد که مردم در این مکان تحت عنوان تفریح به بىبند و بارىهاى اخلاقى نیز روى مىآوردند و از این منطقه در اذهان جلوه نامطلوبى به جاى گذارده بودند. خودشهید نیز در ذکر این کار چنین بیان کرده است: “من دیدم باید همدان را حرکت بدهم، از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند.” بنابراین در دره مرادبیک ایشان خوردن مشروبات الکلى را ممنوع اعلام کرد و همچنین دستور داد از ورود افراد بىحجاب به آنجا جلوگیرى به عمل آید. این اقدامات در دره مرادبیک موثر واقع شد و باعث گرایش تعداد زیادى از مردم متدین همدان به ایشان گردید که در پى آن از وى درخواست کردند به همدان برود. تمام این اقدامات و زحماتى که ایشان متحمل مىشد، همه از ایمان راسخ واتکا به منشاء لایزال الهى سرچشمه مىگرفت. او ابتدا از خود شروع کرد و پس از تهذیب نفس، کردار، اعمال وافکار خود به اصلاح جامعه پرداخت. از جمله ویژگىهاى بارزى که کمک بسیارى در راهبرد اهدافش داشت جذابیت و محبوبیت او در بین مردم بود.
با وجودى که از لحاظ علمى در مرتبه ممتازى قرار داشت و با توجه به داشتن درجه اجتهاد آنقدر متواضع بود که هرگز آن را جایى اظهار نمىکرد و همیشه خود را مقلد امام خمینی(ره) مىدانست. این در حالى بود که امام ایشان را “سید العلماء الاعلام” خطاب کرده بودند. با وجود منزلتى که داشت همیشه در میان مردم بود و خود را قطرهاى از این دریا مىدانست. آیتالله مدنى در سفر به همدان ارتباط خود را همواره با امام حفظ نمود و در کارها و اقدامات خود با امام مشورت مىکرد.
آیتالله مدنى در سال 1343 در چند نوبت که به ملایر سفر کردبا استقبال بسیار گرم مردم و علماى آن خطه روبرو شد. در این مدت همیشه روحانیون به دیدن ایشان مىرفتند. از جمله خدماتى که در این شهر از خود بجا گذارده است تاسیس دبیرستان ملى دینى مىباشد. در همین سال نیز مراجعتى به نجف مىنماید و سپس به همدان بر مىگردد. در این سالها شهید محراب همواره در سفر بود، البته این سفرها باعث نمىشد که وى برنامه زندگىاش تغییر کند. ایشان همیشه در زندگى مقید به رعایت نظم خاصى بود که حتى در تبعید هم آن را حفظ مىکرد. خدمت به بندگان خدا و رسیدگى به امور مردم چیزى بود که آیتالله همواره به این امر توصیه مىنمود و خود نیز شیفته انجام آن بود.
در اوایل دهه پنجاه بسیارى از علما و روحانیون خرمآباد که بعد از وفات مرحوم آیتالله روحالله کمالوند نیاز شدیدى به وجود یک عالم زعیم حس مىکردند، از ایشان دعوت به عمل آوردند. وى نیز با پذیرفتن این دعوت به خرمآباد رفت و فصل جدیدى را از زندگى خود در آن خطه آغاز کرد. پس از ورود در حوزه علمیه آیتالله کمالوند شروع به تدریس دروس خارج نمود و چندى بعد از جانب امام طى حکمى مدیریت و سرپرستى این حوزه به ایشان سپرده شد. نیاز منطقه و مقبولیت عامه و همچنین شناختى که امام از وى در طى سالهاى متمادى داشتند موجب شد که از سوى امام به عنوان وکیل تامالاختیار و نماینده ایشان در خرمآباد معرفى گردد. شهید با دریافت وجوه شرعیه و کمک به افراد محروم و پرداخت شهریه به طلاب و همچنین تاسیس مراکز عام المنفعه کمکهاى بسیارى در اصلاح امور و رفاه مردم خرمآباد نمود.
با وجود اختیار نیابت امام در این شهر و اینکه امانتدار اموال مردم بود همواره ساده و بدون تکلف زندگى مىکرد. سادهزیستى و زهد او همیشه زبانزد عامه مردم بود و در حد فقیرترین افراد جامعه روزگار مىگذرانید و اسراف وتبذیر در زندگى ایشان جایى نداشت. هرگاه به میهمانى دعوت مىشد شرط مىکرد که سفره نباید رنگین باشد.
شخصیت شناخته شده و خصوصیات اخلاقى و رفتارى وى باعث شد که حتى بعد از تبعید هم مردم با ایشان ارتباط خود را حفظ کنند. پس از تبعید به نورآباد در دیدارى که مردم خرمآباد با وى داشتند، فرمود: “مساجد و حوزه علمیه را حفظ کنید، مجتهد تربیت کنید، اسلحه شما تبلیغ است، در مقابل ظلم و ستمگر تبلیغ از بمب اتم هم موثرتر است.” در نورآباد علاوه بر دیدار با مردم استان لرستان، از نقاط مختلف دیگر از جمله شیراز، کازرون و دیگر شهرستانهاى فارس مردم جهت استفاده از محضر این عالم جلیل القدر به دیدارش مىشتافتند. ساواک که موقعیت جدید وى را خطرى جدى مىدانست، در این منطقه نیز او را ممنوع الملاقات کرد و ناچار پس از اتمام مدت دو سال تبعید مجبور شدند که شهید محراب را به گنبد روانه کنند.
در این شهر آیتالله مدنى مدرسه علمیه منظریه و مسجد جامع را پایگاه مبارزات خود قرارداد. پس از مدتى که گذشت در اثر ارتباط با مردم روحانیون و تحت تاثیر قرار دادن آنها باز هم رژیم ایشان را به منطقهاى دیگر و این بار به بندر کنگان تبعید کرد. آیتالله مدنى در کنگان مدت کمى (حدود 20 روز) اقامت داشت و به علت بیمارى ساواک وى را در تاریخ 3/5/1357 به مهاباد فرستاد. آیتالله مدنى که در ورود به هر خطهاى اقدامى مثبت انجام مىداد، این بار با ورود به مهاباد شعار وحدت برادران اهل تسنن و تشیع را پیش کشید و آنها را از خطر توطئه تفرقه انداز مسئله شیعه و سنى که در بین اهالى آن شهر ایجاد کرده بودند، آگاه ساخت. در پایان تبعید در مهاباد ایشان به درخواست مردم و علماى تبریز به این شهر عزیمت کرد تا باز هم همچون دیگر نقاط ایران وظیفه شرعى و ملى خود را به انجام برساند.در خصوص این دعوت در گزارش ساواک تبریز به تهران چنین آمده است: “نامبرده (آیتالله مدنی) از وعاظ افراطى و مخالف مىباشد و به علت طرفدارى از خمینى واظهار مطالب خلاف مصالح کشور از همدان به مهاباد تبعید گردیده، مدت تبعید وى اخیرا به اتمام رسیده. آقایان میرزامحمدعلى قاضى طباطبایى و میرحسن انگجى از طریق عبدالحمید بنابى که از روحانیون تبریز مىباشند، نامهاى به نامبرده نوشته و از وى دعوت کردهاند که در تبریز اقامت نماید.”
البته حکومت، رفتن وى را به تبریز به هیچ وجه صلاح نمىدانست ولى آیتالله مدنى قبل از هر اقدام رژیم وارد تبریز شده و در کنار آیتالله قاضى طباطبایى و دیگر مبارزین به ادامه راه و اعتلاى پرچم اسلام همت گمارده بود. رژیم که با رفتن ایشان به تبریز موافقت نداشت، منتظر کوچکترین فرصت بود تا وى را به نقطهاى دیگر تبعید نماید. به همین دلیل ساواک تبریز را مامور کرد تا اگر نامبرده تحریکى علیه نظام داشت، وى را سریعا دستگیر کنند. در همین روزها آیتالله مدنى سخنرانى تندى علیه نظام ایراد کرد که بلافاصله دستگیر و به همدان فرستاده شد. شهید محراب در اوایل زمستان 1357 در میان استقبال عظیم مردم وارد همدان شد. آیتالله مدنى حدود یک دهه از عمرش را در همدان بسر برده بود و همگان با او آشنایى داشتند و نیز مشتاق بودند که وى هرچه زودتر رهبرى مردم همدان را بر عهده گیرد. در ماههاى اول ورود مجددش به آنجا بود که انقلاب اسلامى پیروز شد و او نیز فصلى بسیار سخت و پرمخاطره را در دوران زندگىاش آغاز نمود.
آیتالله مدنى در اولین دوره انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگى انتخاب شد و طى حکمى امام ایشان را با توجه به آشوبها و مشکلات کشور به سمت نماینده تام الاختیار خود و همچنین امام جمعه این شهر منصوب کرد. این معلم اخلاق و اسوه تقوا در بحبوحه انقلاب به اصلاح شهر همدان همت گمارد، که در این هنگام اوضاع آشفته شهر تبریز به علت نفوذ گروهى منافق در کمیتههاى انقلاب و همچنین کارشکنىهایى که در این شهر هم مرز با کردستان انجام مىشد، امام را بر آن داشت که ایشان را طى حکمى جهت جلوگیرى از انحراف انقلاب و آرام کردن اوضاع متشنج تبریز به این شهر روانه کند.
وى پس از آرام کردن اوضاع نسبى تبریز به همدان بازگشت که پس از چند روز با شهادت حضرت آیتالله سیدمحمدعلى قاضى طباطبایى دوباره اوضاع آن شهر دگرگون شد. این بار امام خمینی(ره) طى حکمى ایشان را به نمایندگى خود در تبریز و امامت جمعه این شهر منصوب کرد. آیتالله مدنى نماز جمعه را به عنوان یکى از ارکان مهم نظام مىدانست و همیشه از این موضوع جهت تثبیت نظام جمهورى اسلامى و خدمت به مردم استفاده مىکرد و مخالفین نظام و منافقین که نماز جمعه و بیدارگرىهاى امام جمعه را سد راهى جهت رسیدن به اهداف خود در ایران مىدانستند، با اتکا به قدرت پوچ و ریاکارانه تروریستى خود سرمایههاى گرانقدر را از این طریق از ملت ما گرفتند.
روز جمعه 20 شهریور سال 1360 محوطه نماز جمعه (میدان نماز) توسط نیروهاى کمیته و شهربانى و سپاه محافظت شده بود. آیتالله مدنى طبق معمول همیشه از سمت شرق میدان وارد شد و بعد از دیدار نزدیک با مردم به سمت جایگاه رفت. آن روز قرار بود که نیروهاى شهربانى که آماده به جبهه بودند از آقا قرآن هدیه بگیرند. بعد از ایراد خطبهها آیتالله مدنى نماز جمعه را خواند و به اقامه نماز نافله پرداخت که منافقى کوردل از صف دوم نماز برخاست و خود را به ایشان رساند و بىدرنگ دو نارنجک منفجر شد و آیتالله مدنى در حالى که خون زیادى از بدنش رفته بود، بر روى زمین افتاد که با کمک همراهان سریعا به بیمارستان منتقل شد. به علت جراحات زیاد مداوا روى ایشان موثر واقع نگردید و ایشان جام شهادت را در محراب نماز از دست جد خود حسین بن على علیه السلام نوشید.
سالها قبل از شهادت در یکى از جلسات درسش گفته بود: “من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکى اینکه آیا من سید اسدالله هستم؟ واقعا سید هستم؟ دیگر اینکه آیا شهید مىشوم یا نه؟ یک شب امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم که بالاى سر من آمد و دستى بر سرم کشید واین جمله را فرمود: یا بنى انت مقتول. (پسرم تو شهید مىشوی) که جواب دو سوال من در آن بود.”
پس از شهادت مظلومانه این سید جلیلالقدر، استاد شهریار که در این حادثه بسیار متاثر شده و گریسته بود در رثاى ایشان اینچنین سرود:
شهید محراب آیتالله سید اسدالله مدنى در سال 1293 هجرى شمسى مطابق با 1323 هجرى قمرى در دهخوارقان (آذرشهر کنونی) دیده به جهان گشود. وى فرزند آقا میرعلى بود که در بازارچه شهر به شغل بزازى اشتغال داشت. سیداسدالله دوران کودکى را در آذرشهر سپرى کرد و در حالى که بیش از چهار سال نداشت مادرش را از دست داد و با فقدان مادر در دامان پدر و نامادرى پرورش یافت. وى در کودکى شروع به خواندن و نوشتن نمود وتحصیلات ابتدایى را در مدرسه طالبیه تبریز فرا گرفت. سیداسدالله دوران کودکى سختى را تجربه کرد. در شانزده سالگى با از دست دادن پدر، بار سنگین اداره منزل وامرار معاش نامادرى و سه فرزند دیگر بر دوش او افتاد و در همان مغازه بزازى شغل و حرفه پدر را ادامه داد.
در عنفوان جوانى جهت کسب علم و تحصیل در مدارج بالاتر تصمیم گرفت به شهر قم مهاجرت کند. علىرغم نامساعد بودن جو کشور به جهت استبداد رضاخانى و سختگیرى حکومت نسبت به حوزه و روحانیت، ایشان با انتخاب این مسیر گامى نو در پیش روى خود قرار داد. البته با وجود تمام این مشکلات در مسیرى که انتخاب کرده بود بسیار ثابت قدم و استوار گام بر مىداشت. شهید مدنى مبارزات سیاسى و اجتماعى خود را از دوران تحصیلش در قم شروع کرد. مبارزاتى که هر روز براى وى سختى و مصایبى جدید از جمله تبعیدهاى اجباری، ممنوع الخروج بودن از کشور، تهدید و... را به دنبال داشت. پس از سکنى گزیدن در جوار بارگاه حضرت معصومه علیهاالسلام و گذراندن دوران مقدماتى شروع به یادگیرى اصول و فلسفه و همچنین اخلاق وعرفان نمود و در این خصوص از محضر اساتیدى چون آیتالله حجت کوه کمرى و آیتالله سید محمدتقى خوانسارى بهرهمندشد. همچنین به مدت چهار سال افتخار شاگردى حضرت امامخمینی(ره) را داشت که خود امام هم از شاگردان برجسته حاج شیخ عبدالکریم حائرى به شمار مىرفتند. ارتباط ایشان و امام نیز از شهر قم آغاز گردید. شهید محراب ارتباط نزدیکى با امام خمینی(ره) داشت و ارادتى خاص نسبت به وى از خود نشان مىداد. این ارادت تا جایى پیش رفت که آیتالله مدنى عقیده داشت امام علاوه بر حیات ظاهرى حق حیات معنوى نیز بر گردن همه ما دارد.
شهید محراب پس از چندى به نجف اشرف هجرت نمود و در حوزه علمیه آن شهر به تکمیل تحصیلات خود مبادرت ورزید و در آنجا از مجالس علمى و کلاسهاى درس آیات عظام، سید عبدالشایسته شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی، سیدابوالقاسم خویى و آیتالله حکیم استفاده کرد و پس از چندى اجازه اجتهادش از جانب آیتالله حکیم صادر گردید. سختکوشى و پشتکار ایشان باعث شد که علاوه بر تحصیل مورد توجه بسیارى از علماى نجف قرار گیرد و در کنار تحصیل به تدریس نیز بپردازد. ایشان از طرف آیتالله حکیم به تدریس لمعه، رسایل، مکاسب و کفایه پرداخت و در مدت کمى از جمله اساتید معروف حوزه علمیه نجف به شمار آمد.
شهید مدنى نخستین کسى بود که در نجف به نداى امام لبیک گفت و کلاسهاى درس خود را تعطیل نمود و وقتى که امام به عراق تبعید شد، شهید محراب همواره یار و پشتیبان ایشان بود و امام نیز وى را به جلسات خود دعوت مىکرد وامور حساس را به او مىسپرد. معروف است که هرگاه امام به علتى نمىتوانست جهت اقامه نماز جماعت حاضر شود آیتالله مدنى به جاى امام نماز جماعت را اقامه مىکرد.
هنگام اقامتش در نجف ایام تابستان به طور مرتب به ایران سفر مىکرد و به تبلیغات دینى و مبارزه با مفاسد اجتماعى حاکم مىپرداخت. یکى از مکانهایى که شهید در ابتدا از آنجا مبارزهاش را آغاز نمود، دره مرادبیک همدان است. این دره به علت خوش آب و هوا بودن، یکى از مکانهاى تفریحى همدان بهشمار مىآمد که مردم در این مکان تحت عنوان تفریح به بىبند و بارىهاى اخلاقى نیز روى مىآوردند و از این منطقه در اذهان جلوه نامطلوبى به جاى گذارده بودند. خودشهید نیز در ذکر این کار چنین بیان کرده است: “من دیدم باید همدان را حرکت بدهم، از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند.” بنابراین در دره مرادبیک ایشان خوردن مشروبات الکلى را ممنوع اعلام کرد و همچنین دستور داد از ورود افراد بىحجاب به آنجا جلوگیرى به عمل آید. این اقدامات در دره مرادبیک موثر واقع شد و باعث گرایش تعداد زیادى از مردم متدین همدان به ایشان گردید که در پى آن از وى درخواست کردند به همدان برود. تمام این اقدامات و زحماتى که ایشان متحمل مىشد، همه از ایمان راسخ واتکا به منشاء لایزال الهى سرچشمه مىگرفت. او ابتدا از خود شروع کرد و پس از تهذیب نفس، کردار، اعمال وافکار خود به اصلاح جامعه پرداخت. از جمله ویژگىهاى بارزى که کمک بسیارى در راهبرد اهدافش داشت جذابیت و محبوبیت او در بین مردم بود.
با وجودى که از لحاظ علمى در مرتبه ممتازى قرار داشت و با توجه به داشتن درجه اجتهاد آنقدر متواضع بود که هرگز آن را جایى اظهار نمىکرد و همیشه خود را مقلد امام خمینی(ره) مىدانست. این در حالى بود که امام ایشان را “سید العلماء الاعلام” خطاب کرده بودند. با وجود منزلتى که داشت همیشه در میان مردم بود و خود را قطرهاى از این دریا مىدانست. آیتالله مدنى در سفر به همدان ارتباط خود را همواره با امام حفظ نمود و در کارها و اقدامات خود با امام مشورت مىکرد.
آیتالله مدنى در سال 1343 در چند نوبت که به ملایر سفر کردبا استقبال بسیار گرم مردم و علماى آن خطه روبرو شد. در این مدت همیشه روحانیون به دیدن ایشان مىرفتند. از جمله خدماتى که در این شهر از خود بجا گذارده است تاسیس دبیرستان ملى دینى مىباشد. در همین سال نیز مراجعتى به نجف مىنماید و سپس به همدان بر مىگردد. در این سالها شهید محراب همواره در سفر بود، البته این سفرها باعث نمىشد که وى برنامه زندگىاش تغییر کند. ایشان همیشه در زندگى مقید به رعایت نظم خاصى بود که حتى در تبعید هم آن را حفظ مىکرد. خدمت به بندگان خدا و رسیدگى به امور مردم چیزى بود که آیتالله همواره به این امر توصیه مىنمود و خود نیز شیفته انجام آن بود.
در اوایل دهه پنجاه بسیارى از علما و روحانیون خرمآباد که بعد از وفات مرحوم آیتالله روحالله کمالوند نیاز شدیدى به وجود یک عالم زعیم حس مىکردند، از ایشان دعوت به عمل آوردند. وى نیز با پذیرفتن این دعوت به خرمآباد رفت و فصل جدیدى را از زندگى خود در آن خطه آغاز کرد. پس از ورود در حوزه علمیه آیتالله کمالوند شروع به تدریس دروس خارج نمود و چندى بعد از جانب امام طى حکمى مدیریت و سرپرستى این حوزه به ایشان سپرده شد. نیاز منطقه و مقبولیت عامه و همچنین شناختى که امام از وى در طى سالهاى متمادى داشتند موجب شد که از سوى امام به عنوان وکیل تامالاختیار و نماینده ایشان در خرمآباد معرفى گردد. شهید با دریافت وجوه شرعیه و کمک به افراد محروم و پرداخت شهریه به طلاب و همچنین تاسیس مراکز عام المنفعه کمکهاى بسیارى در اصلاح امور و رفاه مردم خرمآباد نمود.
با وجود اختیار نیابت امام در این شهر و اینکه امانتدار اموال مردم بود همواره ساده و بدون تکلف زندگى مىکرد. سادهزیستى و زهد او همیشه زبانزد عامه مردم بود و در حد فقیرترین افراد جامعه روزگار مىگذرانید و اسراف وتبذیر در زندگى ایشان جایى نداشت. هرگاه به میهمانى دعوت مىشد شرط مىکرد که سفره نباید رنگین باشد.
شخصیت شناخته شده و خصوصیات اخلاقى و رفتارى وى باعث شد که حتى بعد از تبعید هم مردم با ایشان ارتباط خود را حفظ کنند. پس از تبعید به نورآباد در دیدارى که مردم خرمآباد با وى داشتند، فرمود: “مساجد و حوزه علمیه را حفظ کنید، مجتهد تربیت کنید، اسلحه شما تبلیغ است، در مقابل ظلم و ستمگر تبلیغ از بمب اتم هم موثرتر است.” در نورآباد علاوه بر دیدار با مردم استان لرستان، از نقاط مختلف دیگر از جمله شیراز، کازرون و دیگر شهرستانهاى فارس مردم جهت استفاده از محضر این عالم جلیل القدر به دیدارش مىشتافتند. ساواک که موقعیت جدید وى را خطرى جدى مىدانست، در این منطقه نیز او را ممنوع الملاقات کرد و ناچار پس از اتمام مدت دو سال تبعید مجبور شدند که شهید محراب را به گنبد روانه کنند.
در این شهر آیتالله مدنى مدرسه علمیه منظریه و مسجد جامع را پایگاه مبارزات خود قرارداد. پس از مدتى که گذشت در اثر ارتباط با مردم روحانیون و تحت تاثیر قرار دادن آنها باز هم رژیم ایشان را به منطقهاى دیگر و این بار به بندر کنگان تبعید کرد. آیتالله مدنى در کنگان مدت کمى (حدود 20 روز) اقامت داشت و به علت بیمارى ساواک وى را در تاریخ 3/5/1357 به مهاباد فرستاد. آیتالله مدنى که در ورود به هر خطهاى اقدامى مثبت انجام مىداد، این بار با ورود به مهاباد شعار وحدت برادران اهل تسنن و تشیع را پیش کشید و آنها را از خطر توطئه تفرقه انداز مسئله شیعه و سنى که در بین اهالى آن شهر ایجاد کرده بودند، آگاه ساخت. در پایان تبعید در مهاباد ایشان به درخواست مردم و علماى تبریز به این شهر عزیمت کرد تا باز هم همچون دیگر نقاط ایران وظیفه شرعى و ملى خود را به انجام برساند.در خصوص این دعوت در گزارش ساواک تبریز به تهران چنین آمده است: “نامبرده (آیتالله مدنی) از وعاظ افراطى و مخالف مىباشد و به علت طرفدارى از خمینى واظهار مطالب خلاف مصالح کشور از همدان به مهاباد تبعید گردیده، مدت تبعید وى اخیرا به اتمام رسیده. آقایان میرزامحمدعلى قاضى طباطبایى و میرحسن انگجى از طریق عبدالحمید بنابى که از روحانیون تبریز مىباشند، نامهاى به نامبرده نوشته و از وى دعوت کردهاند که در تبریز اقامت نماید.”
البته حکومت، رفتن وى را به تبریز به هیچ وجه صلاح نمىدانست ولى آیتالله مدنى قبل از هر اقدام رژیم وارد تبریز شده و در کنار آیتالله قاضى طباطبایى و دیگر مبارزین به ادامه راه و اعتلاى پرچم اسلام همت گمارده بود. رژیم که با رفتن ایشان به تبریز موافقت نداشت، منتظر کوچکترین فرصت بود تا وى را به نقطهاى دیگر تبعید نماید. به همین دلیل ساواک تبریز را مامور کرد تا اگر نامبرده تحریکى علیه نظام داشت، وى را سریعا دستگیر کنند. در همین روزها آیتالله مدنى سخنرانى تندى علیه نظام ایراد کرد که بلافاصله دستگیر و به همدان فرستاده شد. شهید محراب در اوایل زمستان 1357 در میان استقبال عظیم مردم وارد همدان شد. آیتالله مدنى حدود یک دهه از عمرش را در همدان بسر برده بود و همگان با او آشنایى داشتند و نیز مشتاق بودند که وى هرچه زودتر رهبرى مردم همدان را بر عهده گیرد. در ماههاى اول ورود مجددش به آنجا بود که انقلاب اسلامى پیروز شد و او نیز فصلى بسیار سخت و پرمخاطره را در دوران زندگىاش آغاز نمود.
آیتالله مدنى در اولین دوره انتخابات مجلس خبرگان از طرف مردم همدان به نمایندگى انتخاب شد و طى حکمى امام ایشان را با توجه به آشوبها و مشکلات کشور به سمت نماینده تام الاختیار خود و همچنین امام جمعه این شهر منصوب کرد. این معلم اخلاق و اسوه تقوا در بحبوحه انقلاب به اصلاح شهر همدان همت گمارد، که در این هنگام اوضاع آشفته شهر تبریز به علت نفوذ گروهى منافق در کمیتههاى انقلاب و همچنین کارشکنىهایى که در این شهر هم مرز با کردستان انجام مىشد، امام را بر آن داشت که ایشان را طى حکمى جهت جلوگیرى از انحراف انقلاب و آرام کردن اوضاع متشنج تبریز به این شهر روانه کند.
وى پس از آرام کردن اوضاع نسبى تبریز به همدان بازگشت که پس از چند روز با شهادت حضرت آیتالله سیدمحمدعلى قاضى طباطبایى دوباره اوضاع آن شهر دگرگون شد. این بار امام خمینی(ره) طى حکمى ایشان را به نمایندگى خود در تبریز و امامت جمعه این شهر منصوب کرد. آیتالله مدنى نماز جمعه را به عنوان یکى از ارکان مهم نظام مىدانست و همیشه از این موضوع جهت تثبیت نظام جمهورى اسلامى و خدمت به مردم استفاده مىکرد و مخالفین نظام و منافقین که نماز جمعه و بیدارگرىهاى امام جمعه را سد راهى جهت رسیدن به اهداف خود در ایران مىدانستند، با اتکا به قدرت پوچ و ریاکارانه تروریستى خود سرمایههاى گرانقدر را از این طریق از ملت ما گرفتند.
روز جمعه 20 شهریور سال 1360 محوطه نماز جمعه (میدان نماز) توسط نیروهاى کمیته و شهربانى و سپاه محافظت شده بود. آیتالله مدنى طبق معمول همیشه از سمت شرق میدان وارد شد و بعد از دیدار نزدیک با مردم به سمت جایگاه رفت. آن روز قرار بود که نیروهاى شهربانى که آماده به جبهه بودند از آقا قرآن هدیه بگیرند. بعد از ایراد خطبهها آیتالله مدنى نماز جمعه را خواند و به اقامه نماز نافله پرداخت که منافقى کوردل از صف دوم نماز برخاست و خود را به ایشان رساند و بىدرنگ دو نارنجک منفجر شد و آیتالله مدنى در حالى که خون زیادى از بدنش رفته بود، بر روى زمین افتاد که با کمک همراهان سریعا به بیمارستان منتقل شد. به علت جراحات زیاد مداوا روى ایشان موثر واقع نگردید و ایشان جام شهادت را در محراب نماز از دست جد خود حسین بن على علیه السلام نوشید.
سالها قبل از شهادت در یکى از جلسات درسش گفته بود: “من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکى اینکه آیا من سید اسدالله هستم؟ واقعا سید هستم؟ دیگر اینکه آیا شهید مىشوم یا نه؟ یک شب امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم که بالاى سر من آمد و دستى بر سرم کشید واین جمله را فرمود: یا بنى انت مقتول. (پسرم تو شهید مىشوی) که جواب دو سوال من در آن بود.”
پس از شهادت مظلومانه این سید جلیلالقدر، استاد شهریار که در این حادثه بسیار متاثر شده و گریسته بود در رثاى ایشان اینچنین سرود:
خلوتى با ملک العرشم بود
جستم احوال شهیدان در خواب
خود صداى مدنى بود که گفت
شهریارا و لهم حسن مآب
امام خمینی(ره) در قسمتى از پیام خود به مناسبت شهادت این عالم برجسته چنین فرمودند: با شهید نمودن یک تن دیگر از ذریه رسول الله و اولاد روحانى و جسمانى شهید بزرگ امیرالمومنین، سند جنایت منحرفان و منافقان به ثبت رسید. سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجتالاسلام والمسلمین شهید عظیم الشان مرحوم حاج سید اسدالله مدنى رضوان الله علیه همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقى شقى به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولاى متقیان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش شهید مدنى هم آرزوى منافقان را برآورده خواهد کرد.جستم احوال شهیدان در خواب
خود صداى مدنى بود که گفت
شهریارا و لهم حسن مآب
منبع:روزنامه رسالت