عقل قدسی، انقلاب هستی شناختی و مسئولیت آگاهی، عناصر نامه رهبری
نامه مقام معظم رهبری به جوانان در اروپا و آمریكای شمالی، برخاسته از دغدغه ایشان درباره تصویر و چهره مغشوشی است كه از اسلام در غرب ساخته و پرداخته می شود. رسانه های وابسته به دولت های غربی در دهه های اخیر به سیاه نمایی های گسترده بر ضد اسلام پرداخته اند و تلاش كرده اند تا با چهره پردازی موهن و سخیف از این آیین الهی، احساسات منفی مردمان غربی را بر ضد اسلام برانگیزانند و آن را به عنوان یك « دیگری » وحشتناك، در جایگاه دشمن بنشانند. از این رو، رهبر معظم انقلاب اسلامی به هم سنخی مستقیم و بی واسطه با این جوانان رو آورده و در نامه ای از آنان خواسته تا بی اعتنا به القائات و دروغ پردازی های رسانه ها، به منابع اصیل و مأخذ دست اول اسلامی - كه قرآن كریم و سیره پیامبر اكرم است - مراجعه كنند و اسلام را آنگونه كه هست، درك و فهم كنند. به عبارت دیگر، تصاویر ساختگی و جانبدارانه از اسلام كه در رسانه های غربی ارائه می شود، میان جوانان غربی و اسلام به مثابه واقعیت، فاصله افكنده است. تكیه مقام معظم رهبری در این نامه، بر روی « حس حقیقت جویی » جوانان غربی است كه به آن ها فرصت فهم صحیح و درك بدون پیش داوری از اسلام می دهد. در این مقاله، در چارچوب نظریه های علامه « شهید مرتضی مطهری » درباره حقیقت خواهی انسان و مسأله هایی پیرامون شناخت اسلام به مثابه یك واقعیت سخن خواهیم گفت تا نسبت میان این « فاعل شناسا » و آن « شناخته » روشن گردد.كشش فطری حقیقت خواهی
اگرچه در انسان جاذبه ها و كشش های مادی و طبیعی وجود دارد، اما تفاوت انسان با سایر جانداران این است كه افعال او، ریشه در جاذبه ها و كشش های معنوی و قدسی نیز دارد كه عبارتند از: حقیقت جویی، خیر اخلاقی، زیبایی دوستی و پرستش. آنچه كه به موضوع بحث مرتبط است، تمایل فطری انسان به « حقیقت » است. انسان، معرفت و آگاهی را تنها از آن جهت كه او را بر طبیعت مادی مسلط می كند و زندگی مادی اش را به جریان می اندازد، نمی خواهد، بلكه انسان به سبب برخورداری از گرایش ذاتی « حقیقت جویی »، طالب خود معرفت و داشتن حقیقت است. بنابراین، حقیقت برای انسان، مطلوبیت مستقل و ذاتی دارد و چنین نیست كه همواره انسان جست و جوی حقیقت را به مثابه وسیله ای برای تحصیل منافع مادی قلمداد كند. انسان به صورت طبیعی، از جهل گریزان است و علمی را كه از واقعیت حكایت می كند و حقیقت را به او بنمایاند، خواهان است. (1) در اصطلاحات فلسفی، حقیقت هم ردیف، « صدق » یا « صحیح » است و به آن قضیه ذهنی گفته می شود كه با واقع مطابقت كند، اما « خطا » یا « كذب » یا « غلط » به آن قضیه ذهنی گفته می شود كه با واقع، مطابقت نكند. پس « حقیقت »، وصف ادراكات است از لحاظ مطابقت با واقع و نفس الامر. واقعیت، خود واقع و نفس الامر است و حقیقت، ادراك مطابق با آن. (2) از این رو، باید بر روی حس حقیقت خواهی انسان تمركز كرد و آن را مخاطب قرار داد. تحریك و تهییج این حس باطنی و عالی، آدمی را وامی دارد كه در طلب حقیقت برآمده و مشتاق آگاهی و كسب معرفت شود. مطالعه قرآن كریم از این زاویه نشان می دهد كه خداوند متعال در آیات گوناگون، این بخش از وجود انسان را برانگیخته و به این واسطه، معارف و حقایق دینی را به وی القاء كرده است.امكان شناخت معارف اسلام
برخی از فلاسفه و معرفت شناسان، شناخت حقیقی را امری غیرممكن می دانند و به این ترتیب، یقین یعنی معرفت قطعی مطابق با واقع را امری محال می شمارند. اما قرآن كریم، به حكم این كه دعوت به شناختن خدا، جهان، تاریخ و انسان كرده است و به حكم اینكه در داستان حضرت آدم علیه السلام، او را شایسته تعلیم همه اسماء الهی - یعنی حقایق عالم - داشته است و به حكم اینكه در مواردی، علم انسان را از نوع احاطه به چیزی از علم خداوند - كه عین حقیقت است - معرفی كرده است، (3) شناختن را ممكن می داند. (4) از نظر قرآن، منابع شناخت عبارت است از طبیعت یا آیات آفاقی، (5) انسان یا آیات انفسی، (6) تاریخ یا سرگذشت اجتماعی اقوام و ملل، (7) عقل یا اصول و مبادی اولیه فطری، (8) قلب و دل، (9) آثار علمی و كتبی گذشتگان. (10) در واقع، می توان از قرآن كریم اینگونه استنتاج كرد كه منابع و ابزارهای شناخت در چند سطح قرار می گیرند، حس و تجربه، عقل و برهان، كشف و شهود، نقل و نوشته. انسان با تكیه بر این منابع و ابزارها، می تواند به حقیقت دست یابد. بنابراین، شناخت حقیقت علاوه بر اینكه برای انسان، مطلوبیت فطری دارد و انسان به صورتی ذاتی در جست وجوی آن است، از امكان عملی نیز برخوردار است و یك تمنای محال و خواسته خارج از دسترس نیست.موانع شناخت معارف اسلام
در قرآن كریم، یك مسأله مهم دیگر درباره شناخت حقیقت وجود دارد و آن عواملی است كه سبب می شود انسان از حقیقت دور افتد و نتواند آن را بشناسد. به بیان دیگر، انسان چون ممكن است دچار لغزش های فكری شود، از شناخت حقیقت بازمانده و گرفتار خطا و انحراف می شود. عواملی كه موجب شكل گیری این حالت می شوند، به شرح زیر هستند:نخستین عامل، تكیه برظن و گمان به جای علم و یقین است: (11) وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ (12) ( و اگر از بیشتر كسانی كه در این سرزمین می باشند پیروی كنی، تو را از راه خدا گمراه می كنند؛ آنان جز از گمان [ خود ] پیروی نمی كنند. )
ساده نگری و سطحی اندیشی موجب می شود كه بیشتر انسان ها، بر اساس معلومات كافی و متقن، تصمیم نگیرند و به داشته های اندك و متزلزل بسنده كنند و همان ها را مبنای انتخاب و عمل خویش قرار دهند، حال آنكه انسان باید پایه ای محكم و منطقی برای زندگی فراهم سازد و در آنچه كه نسبت به آن علم و ادراك كافی ندارد، وارد نشود: وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (13) ( و چیزی را كه بدان علم نداری، دنبال مكن. )
بسیاری از قضاوت های انسان ها در زندگی روزمره، محصول تكیه بر همین حدس ها و گمانه زنی هاست و این حالتی است كه به صورت خاص، در توده های مردم تجلی می یابد. توده های مردم، چندان از استعدادهای ذهنی و قوای عقلانی و منطقی خود استفاده نمی كنند و برای شناخت حقیقت، انگیزه و اهتمام چندانی ندارند. از این رو، اغلب براساس پنداشته ها و تصوراتی سخن می گویند كه تكیه بر تحقیق و اندیشه ورزی ندارد. خداوند به پیامبر اكرم امر می كند كه چون بیشتر مردم این گونه اند، از آن ها اطاعت مكن تا از راه حق فاصله نگیری.
عامل دیگر، پیروی انسان از میل ها و هواهای نفسانی است. در نقطه مقابل حقیقت خواهی، پاره ای گرایشات و خواسته های درونی قرار می گیرند كه به دلایل و شواهد اعتنا نمی كنند و می خواهند تفسیر و تلقی خود را بر واقعیت عینی، تحمیل كنند. لازمه حقیقت جویی، بی طرفی و تسلیم شدن در برابر واقعیت است. (14) در بسیاری موارد، انسان ابتدا به جهتی تمایل پیدا می كند و آن گاه به عنوان تحقیق و مطالعه، تلاش می كند تا پیش داوری و برداشت اولیه خود را توجیه و تأیید كند. قرآن كریم تبعیّت انسان از هوای نفس و تعصبات و تمایلات درونی اش را، یكی از علل عدم تحصیل حقیقت معرفی می كند: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ (15) ([ آنان ] جز گمان، و آنچه را كه دلخواهشان است، پیروی نمی كنند. ) عامل سوم، سنت گرایی و گذشته نگری است. انسان به حكم طبع اولی خود، هنگامی كه درمی یابد اندیشه ای در جامعه، مستقر و تثبیت شده، به صورت ناآگاهانه آن را می پذیرد، بدون اینكه درباره اش تأمل و تدقیق كند و آن را با معیارهای عقلی و منطقی بسنجد. (16) قرآن كریم، انسان را دعوت می كند كه سنت ها و قواعدی كه در جامعه جاری است و از نسل های گذشته به ارث رسیده است، را با محك برهان و عقل آزموده شود و چنانچه از این آزمون، كامیاب خارج گردیدند، انسان به آنها التزام داشته باشد: « وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ » (17) ( و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پیروی كنید، می گویند: نه! بلكه از چیزی كه پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می كنیم. آیا هرچند پدران شان چیزی را درك نمی كرده و به راه صواب نمی رفته اند، [ باز هم در خور پیروی هستند ]؟)
انسان همواره باید استقلال فكری خود را نسبت به جامعه، اندیشه ها و ایده های رایج حفظ كند و اجازه ندهد غلبه و تفوق جمع، مجال عقل ورزی و نقادی را از وی بستاند و او را به موجودی مقلد و دنباله رو تبدیل كند. بسیاری از تصورات و باورهای انسان، به دلیل همین موضع انفعالی در برابر تاریخ و جامعه، در ذهن انسان رسوب می كنند. عامل دیگر، شخصیت گرایی یا شخصیت زدگی است. شخصیت های بزرگ تاریخی یا معاصر، از نظر عظمتی كه در نزد سایر انسان ها دارند، بر روی فكر، اندیشه و اراده آن ها اثر می گذارند؛ به گونه ای كه بر تصمیم و انتخاب آن ها سلطه می یابند و ان ها را به زنجیر می كشند. در این حال، انسان در تمام امور، از این شخصیت ها تبعیت می كند و گرته برداری ازعقاید و آداب و اعمال وی را، مایه افتخار خویش می شمارد بدون آنكه آگاه باشد كه اختیار و اراده آزاد و مستقل خود را قربانی ساخته و استقلال و قدرت عقلانیت خویش را باخته است. (18) قرآن كریم، پیروی كوركورانه و غیرعقلانی از بزرگان و شخصیت های برجسته را، موجب شقاوت ابدی انسان معرفی می كند و از زبان مردمی كه به این واسطه، گمراه شده اند نقل می كند: إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ ( ما رؤسا و بزرگتران خویش را اطاعت كردیم و ما را از راه، به در كردند. )
این امر در دوره اخیر، اهمیت بیشتری پیدا كرده است؛ زیرا با وجود رسانه های متعدد و فراگیر، شخصیت پردازی های افسانه ای و اسطوره ای از برخی چهره ها و نخبگان، بسیار سهلتر و مؤثرتر شده است و رسانه ها توانسته اند انسان معاصر را، در چاه القائات و تصویرسازی های غیرواقعی خویش، زندانی كنند. انسان معاصر، پیش از آنكه با واقعیت ارتباط و تماس داشته باشد، به واسطه رسانه از واقعیت آگاه می گردد. بنابراین، رسانه به حائل میان انسان و واقعیت تبدیل شده و چون بیشتر رسانه ها در این دوره تاریخی، در اختیار نظام لیبرال سرمایه داری قرار دارد و این نظام، منفعت را بر حقیقت ترجیح می دهد، انسان معاصر از حقیقت دور افتاده و گرفتار اوهام و خیالاتی شده كه این قبیل رسانه ها به ذهن وی تحمیل كرده اند.
مطهری می نویسد انسان با وجود اینكه نمی تواند رابطه اش را با عوامل محدود كننده آزادی از قبیل وراثت، محیط طبیعی، محیط اجتماعی، تاریخ و زمان به صورت كلی قطع كند، اما می تواند تا حدود زیادی بر ضد این محدودیت ها طغیان كند و خود را از قید سلطه و اقتدار این عوامل رها سازد. انسان به دلیل برخورداری از نیروی عقل و علم از یك سو و نیروی اراده و ایمان از سوی دیگر، می تواند در برابر عوامل بیرونی مقاومت كند و حتی تغییراتی در آن ها پدید آورد و به این واسطه، بر سرنوشت خود حاكم گردد و زندگی خود را مطابق انتخاب های آزادانه اش طراحی نماید. (20) به این ترتیب، مطهری تصویری بینابینی و نسبی از آزادی انسان عرضه می كند كه نه با نظریه های عاملیت گرا همسو است و نه با نظریه های ساختارگرا. انسان معاصر می تواند بر ساختارهایی كه مدعی كشف و ارائه حقیقت هستند، اما در واقع، یافته های خود را منتشر می كنند، غالب شود و حقیقت را در آغوش بگیرد. ساختارهای وابسته به نظام لیبرال سرمایه داری نمی توانند به صوت كامل، انسان معاصر را در بن بست معرفت شناختی قرار دهند و حقیقت را از او پنهان نمایند.
فطری بودن معارف اسلام
در كنار حقیقت خواهی،میل به پرستش امر قدسی نیز در سرنوشت انسان وجود دارد و از جمله فطریات اوست. (21) یكی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یكی از اصیل ترین ابعاد وجود او، « حس پرستش » است. مطالعه تاریخ نشان می دهد كه انسان در تمام دوره های تاریخی، به پرستش پرداخته است و تفاوت آن ها در چگونگی و متعلق پرستش بوده است و نه اصل آن. بنابراین، پیامبران الهی، پرستش را به انسان القاء نكرده اند، بلكه امر پرستیدنی- یعنی خداوند متعال - و آداب پرستش را به او آموختند. حس پرستش یا « حس دینی » در تمام انسان ها وجود دارد. (22) انسان برحسب اصل خلقت، دارای یك سلسله استعدادهای فطری و از آن جمله، « فطرت دینی » است. مایه اصلی وجدان انسان، فطرت خداداد اوست، نه وضعیت اجتماعی اش. عوامل اجتماعی، حداكثر بر وجدان اكتسابی انسان تأثیر می گذارند، اما وجدان فطری كه وجدان اولیه و تكوینی انسان است، مستقل از شرایط اجتماعی و خودبنیاد است. (23) انسان براساس ساختمان خاص درون خود، متمایل به خداوند آفریده شده است. در انسان، خداجویی و خداخواهی، به صورت یك امر تكوینی و ذاتی نهاده شده است. غریزه خداجویی و خداخواهی، نوعی جاذبه معنوی میان كانون دل انسان از یك طرف و كانون هستی- یعنی مبدأ اعلی و كمال مطلق- از طرف دیگر است. انسان بدون آنكه خود بداند، متأثر از این نیروی مرموز است. گویی غیر از این، « من »، یك « من » دیگر نیز در وجود او نهفته است و او از خود، نوایی و آوازی دارد. (24) در قرآن كریم و آثار قطعی پیشوایان بزرگ اسلام، دلایل زیادی درباره فطری بودن دین و توجه به خدا وجود دارد. (25) قرآن كریم، نخستین كتابی است كه با صراحت، ایمان دینی را نوعی هماهنگی با نظام خلقت و جزء سرشت انسان معرفی كرده است: أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (26) ( آیا جز دین خدا را می جویند، با آنكه هر كه در آسمان ها و زمین است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است ؟!). فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا (27) ( پس روی خودرا با گرایش تمام، به حق به سوی این دین كن؛ با همان سرشتی كه خدا مردم را بر آن سرشته است. )امام علی نیز گراییدن به دین را به وفای انسان به عهدی معرفی می كند كه در فطرت انسان سرشته شده است: فبعثَ فیهم رُسلَهُ وواترَ إلیهم انبیاءَهُ لیستأدوهُم میثاق فطرَته ویُذكروهم مَنسیَّ نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یُثیروا لهم دفائن العقول ( خداوند رسولانی را برانگیخت و پیامبرانش را پیاپی به سوی آن ها فرستاد تا مردم را به ادای پیمانی فطری كه با آفریدگارشان بسته بودند، وادار نماید و نعمت فراموش شده او را به یادشان بیاورند و با تبلیغ دلایل روشن، وظیفه رسالت را به جای آورند و نیروهای مخفی عقول مردم را برانگیزانند و بارور سازند. ) (28)
مطهری می نویسد: این سخن دلالت بر آن دارد كه علت عمده بعثت پیامبران این است كه انسان را به فطرت خویش متوجه می سازند و زمینه را فراهم كنند تا وی از اندوخته ها و ذخیره هایی كه دست آفرینش در سرشتش نهاده است، استفاده كند و آن ها را به كار اندازد تا به كمال و سعادت برسد. (29) بنابراین، دین واقعیتی تحمیلی نیست كه انسان برخلاف میل و خواسته خویش، مجبور به قبول آن باشد، بلكه دین، مقتضای فطرت انسان است و شكوفا كننده استعدادها و قابلیت های فطری اوست. فطرت، معلول اراده تكوینی خداوند است و دین، برخاسته از اراده تشریعی خداوند، و میان اراده تكوینی و تشریعی خداوند، تطابق و همسویی كامل وجود دارد؛ چرا كه خداوند، حكیم است و تناقض در اراده و فعل ایشان راه ندارد. انسان از لحاظ فطری، طالب دین است و دین به این سبب كه كمالات فطری انسان را به دنبال دارد و با واقعیات تكوینی وجود انسان هماهنگ است، حنیف و حق گرا خوانده می شود. از این رو، تذكرات و معارفی كه فطرت آدمی را مخاطب قرار دهد، با نیازها و اقتضائات آن موافقت داشته باشد، با پاسخ مثبت ازسوی انسان روبه رو می شود.
عقلانیت مندی معارف اسلام
هیچ دینی مانند اسلام، با عقل پیوند نزدیك نداشته است و برای آن، حق قائل نشده است. فقهای اسلامی، منابع احكام را چهار چیز شمرده اند: كتب، سنت، اجماع و عقل. همچنین فقها میان عقل و شرع، رابطه ناگسستنی قائل اند و آن را « قاعده ملازمه » می نامند. براساس این قاعده، هرچه را عقل دریابد، شرع بر طبق آن حكم می كند و هرچه شرع حكم كند، مبنای عقلی دارد. عقل در فقه اسلامی، هم می تواند خود اكتشاف كننده یك قانون باشد و هم می تواند قانونی را تقیید و تحدید و یا آن را تعمیم دهد و هم می تواند در استنباط از سایر منابع، كمك نماید. حق دخالت عقل از آنجا پیدا شده كه قوانین اسلامی، با واقعیت زندگی انسان سروكار دارد و اسلام برای تعلیمات خود، رمزهای مجهول و حل ناشدنی آسمانی قرار نداده است. (30) اسلام، عقل را محترم و او را « پیامبر باطنی » خدا می شمارد. اصول دین- یعنی توحید، معاد و نبوت- جز با « تحقیق عقلانی » پذیرفته نیست. از این رو فقها می گویند تقلید در اصول دین، جایز نیست. در فروع دین نیز، عقل یكی از منابع اجتهاد است. (31) به هر حال، چون جهان بینی توحیدی اسلام، با نیروی منطق و استدلال حمایت می شود، (32) امری بین الاذهانی و قابل گفت و گو و مباحثه خواهد بود. به همین دلیل، خداوند در آیات متعددی از قرآن، به عقل ارجاع می دهد و از انسان می خواهد كه در مسأله های الهیاتی، از نیروی عقل خود برای تشخیص حقانیت دین بهره بگیرد. در غیر این صورت، ارجاع دادن به عقل، هیچ توجیهی نداشت. برخلاف اسلام،بسیاری از ادیان دیگر، میان دیانت و عقلانیت، فاصله و شكاف افكنده اند و تأكید می كنند كه با عقل نمی توانبه فضیلت دین پی برد. از جمله در الهیات مسیحی از ایده « ایمان گروی» دفاع می شود كه ناظر به تفكیك دین از عقل است و تعبد محض را توصیه می كند و عقل را یا طرد می كند و یا تحقیر می نماید. اتصال مستحكم اسلام به عقلانیت، فعالیت فرهنگی و تبلیغی درباره آن را تسهیل می كند؛ چرا كه مخاطب دعوت اسلام، می تواند به صورت مستقل و با تكیه بر نیروی عقل خویش، درباره صحت آموزه های اسلام به داوری بنشیند و با استدلال برهانی، بپذیرد یا انكار نماید.مراتب و سطوح معارف اسلام
اندك مطالعه و توجهی به روش پیامبران الهی نشان می دهد كه آن ها از فكر، عقیده، ایمان، شور معنوی، عشق الهی و تذكر به مبدأ و معاد، دعوت خود را آغاز كرده اند. ترتیب سوره ها و آیه های نازل شده قرآن كه از چه مسائلی شروع شده و همچنین مطالعه سیره رسول اكرم كاملاً روشنگر این حقیقت است. (33) اسلام از آنجا كه رویكرد روحی دارد و نه مادی، برای برهان، استدلال، موعظه و اندرز نیروی شگرف قائل است. از این رو، مرحله نخست دعوت تمام پیامبران، با حكمت، موعظه و مجادله همراه است؛ (34) ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (35) ( با حكمت و اندرز نیكو، به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [ شیوه ای ] كه نیكوتر است مجادله نمای. )آگاهی های اسلامی و اهرم هایی كه اسلام در دعوت های خود بر آن ها تكیه می كند، در چند سطح قرار می گیرند. در سطح اول، آگاهی های اسلامی از نوع تذكر به مبدأ و معاد است كه می توان نام آن را « آگاهی های خدایی » یا « آگاهی های جهانی » نام نهاد. این منطقی است كه هم قرآن آن را به كار گرفته و هم براساس نقل های قرآن، منطق پیامبران پیشین هم این گونه بوده است. پرسش های آغازینی كه پیامبران فراروی انسان می نهند از این دست هستند. از كجا آمده ای ؟ در كجا هستی ؟ به كجا می روی ؟ اولین دغدغه مسئولیت كه پیامبران در درون انسان به وجود می آورند، دغدغه مسئولیت در برابر كل آفرینش و هستی است. رسول اكرم، دعوت خود را با عبارت « قولوا لا اله الا الله تُفلحوا » آغاز كرد كه یك انقلاب فكری و اعتقادی در سطح هستی شناختی است. این آگاهی ریشه دار كه پنجه در اعماق فطرت انسان ها می اندازد، در آن ها نوعی غیرت و تعصب دفاع از عقیده حق و نشاط كوشش برای گسترش آن به وجود می آورد. (36) در سطح دوم، دعوت اسلامی معطوف به « خودآگاهی » انسان است. در اسلام، انسان موجودی است كه در آن پرتویی از روح الهی وجود دارد و فرشتگان به او سجده كرده اند. در ساختار وجودی انسان، علاوه بر تمایلات حیوانی، تمایلات عالی و معنوی نیز وجود دارد. در این سطح، پیامبران انسان را متوجه كرامت و شرافت ذاتی اش می كنند. (37) در سطح سوم، دعوت اسلامی در بر دارنده آگاهی نسبت به حقوق و مسئولیت های اجتماعی است؛ چنان كه در آیاتی از قرآن كریم، خداوند با تكیه بر حقوق تضییع شده دیگران یا خود انسان، در وی انگیزه حركت، قیام و مبارزه ایجاد می كند. (38) قرآن كریم بر مبنای نظریه « اصالت فطرت »، قائل است كه در درون هر انسانی، حتی انسان های مسخ شده، یك انسان بالفطره كه دربند كشیده شده، وجود دارد. از این رو، تحول و انقلاب درونی را در انسان، محتمل می انگارد. به همین سبب است كه پیامبران الهی به پند و اندرز ستمگران می پردازند تا شاید آنان را به سوی توبه هدایت كنند و حس حقیقت خواهی آن ها را تحریك نمایند. (39) بنابراین، در مقام شناساندن اسلام باید معارف و درون مایه های آن را دسته بندی و تفكیك كرد و براساس یك ترتیب منطقی، به مخاطب ارائه كرد؛ همچنان كه خود قرآن نیز از این منطق پیروی كرده است و نزول تدریجی آیات در چارچوب این سیر، صورت پذیرفته است.
پینوشتها:
1. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (4)، انسان در قرآن، ص18-19.
2. همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد اول، ص136.
3. بقره، 255.
4. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (3)، وحدت و نبوت، ص100.
5. یونس، 101.
6. ذاریات، 20-221، فصلت،53.
7. حج، 46، آل عمران، 137.
8.انبیا، 22، مؤمنون، 91.
9.انفال، 29، شمس 7-10.
10. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (3)، وحی و نبوت، ص101.
11. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (1)؛ انسان و ایمان، ص65.
12. انعام، 116.
13. اسرا، 36.
14. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (1)؛ انسان و ایمان، ص65-66.
15. نجم، 23.
16. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (1)؛ انسان و ایمان، ص68.
17. بقره، 170.
18. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (1)، انسان وایمان، ص68-69.
19. احزاب، 67.
20. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (4)؛ انسان در قرآن، ص38.
21. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (1)؛ انسان و ایمان، ص36.
22. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (4)؛ انسان در قرآن، ص22-21.
23. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (3)؛ وحی و نبوت، ص112.
24. همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد پنجم، ص68-69.
25. همان، ص 73.
26. آل عمران، 83.
27. روم، 30.
28. نهج البلاغه، خطبه اول، ترجمه محمدتقی جعفری، ص61.
29. مرتضی مطهری، حكمت ها و اندرزها، جلد دوم، ص65.
30. همو، ختم نبوت، ص82-83.
31. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (3)؛ وحی ونبوت، ص117-118.
32. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (2)، جهان بینی توحیدی، ص17.
33. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (5)، جامعه و تاریخ، ص182-183.
34. همان، ص209.
35. نحل، 125.
36. مرتضی مطهری، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (5)؛ جامعه و تاریخ، ص210-212.
37. همان، ص212.
38. همان، ص 213.
39. همان، ص 178-179/ همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (3)، وحی و نبوت، ص 112.
عصر اندیشه، شماره6