جايگاه و نقش آراي مردم در عصر غيبت
نويسنده:علي پوريا
منبع:روزنامه کیهان
منبع:روزنامه کیهان
مفهوم كاربردي بيعت
بيعت به معناي دست به هم دادن براي واجب كردن فرمانبرداري است.(1) اين واژه يكي از صريح ترين و آشكارترين واژه با كاربرد سياسي است. اگر در آيات قرآني كاوشي به منظور دستيابي به واژگان سياسي صورت گيرد، بي گمان بيعت به اين عنوان در صدر مي نشيند و هم رديف واژگاني چون ملك و اولي الامر قرار مي گيرد. اين واژه با كاربرد سياسي، اصطلاح خاصي است كه مي توان گفت در فرهنگ هاي سياسي ديگر نمي توان اثري از آن يافت و تنها واژگاني را مي توان يافت كه بخشي از معناي اصطلاح قرآني را برمي تابد.بيعت نوعي پيمان ميان امت و رهبري جامعه است كه در شرايط خاصي به منظور اهداف خاصي صورت مي گيرد و نمي توان آن را هم معناي انتخابات دانست، زيرا تفاوت هاي جوهري ميان دو اصطلاح فوق وجود دارد كه هريك را از ديگري باز مي شناساند. در انتخابات آن چه مورد نظر است گزينش آزاد نامزدهاي پست هاي حساس دولتي و اجتماعي از سوي مردم به منظور تصدي مسئوليت براي دوره زماني مشخص و معين است. شخص انتخاب شونده در برابر انتخاب كننده به عناويني چون وكالت، مسئول و پاسخ گو است.در بيعت عناصر و مؤلفه هاي اساسي وجود دارد كه به شكل روشني آن را از انتخابات جدا و متمايز مي گرداند. از جمله مهم ترين عناصر و مؤلفه ها مي توان به مسئوليت دو جانبه اشاره كرد. دو سوي بيعت كننده و بيعت شونده در اين پيمان متعهد مي شوند در چارچوب معيني و نيز شرايط مشخصي مسئوليت هايي را در قبال يك ديگر و جامعه به عهده بگيرند. بنابراين بيعت همانند ديگر وظايف و حقوق دو سويه است. به اين معنا كه هر حقي مسئوليتي را ايجاد مي كند و هر مسئوليتي حقي را به دنبال دارد. اين گونه است كه در بيعت برخلاف انتخابات، پيماني دو سويه همراه با وظايف و حقوق متقابل است. اين مطلب در پيمان هايي كه پيامبر بزرگوار اسلام بسته است به خوبي نمايان مي شود؛ چنان كه در عهد و پيمان خلافت امير مؤمنان و سخنراني هاي آن حضرت به خوبي تحليل و تبيين شده است.
گستره معنايي و اصطلاح بيعت
بيعت از بيع به معناي معامله و مبادله است. در معاني پيمان اطاعت پذيري، ميثاق فرمانبرداري (ميان امام و امت)، تعهد به خدمت و فرمان پذيري استعمال شده است. در نظام سياسي اسلام، بيعت نوعي شيوه انتخابي براي تعيين جانشين رسول اكرم(ص) و نيز بيعت حمايت و بيعت اطاعت و مانند آن به كار رفته و مورد توجه قرار گرفته است. در ميان انديشمندان در تعريف اصطلاحي بيعت اختلافاتي وجود دارد كه پيش از بررسي مسايل ديگر به تعاريف ارائه شده مي پردازيم.1- بيعت عهدي از سوي شخص بيعت كننده براي همكاري و همراهي با يك فرمانده و يا حاكم است، و اين غير از مشروعيت بخشي و دادن حق حاكميت به يك فرد است.(2)
2- ماهيت بيعت عبارت است از انشاي ولايت بعد از تحقق و مقاوله و رضايت(3)
3- بيعت بر سه نوع است: بيعت الاتباع، بيعت الجهاد، بيعت الخلافه و الامامه (4)
4- كاركردهاي بيعت در سه محور است: كارآمدي، اعمال ولايت و فعليت بخشيدن به ولايت.(5)
5- ابن خلدون بيعت را نوعي معاهده بر اطاعت از امر و حاكم تعريف مي كند. (6)
6- درگذشته، پذيرش مردمي و مقبوليت در قالب «بيعت» پديدار مي گشت. (7)
7- بيعت، رابطه اي اخلاقي- حقوقي و سياسي خاصي ميان مردم و رهبر سياسي آنهاست و مفاد آن را تعهد بر اطاعت و پيروي مردم از رهبرشان تشكيل مي دهد. (8)
شرايط و خصوصيات بيعت
يكي از بحث هاي مهم، درباره بيعت در ميان انديشمندان و عالمان سياسي مسلمان، بحث لزوم و حدود و شرايط بيعت است. آن چه مسلم است، نقض بيعت از محرمات بوده و در قرآن از آن به عنوان «نكث» مذمت شده است: فمن نكث فانما ينكث علي نفسه؛ هر كسي پيمان شكند برضد خود پيمان شكسته است. (9)برخي از فقها براي اثبات لزوم بيعت با توسعه در مفهوم وكالت، بيعت را نوعي از وكالت شمرده اند، كه در واقع بيعت كننده موكل و رهبر وكيل است و اين وكالت در چارچوب پيمان لازم است، در حالي كه براساس نص صريح قرآن بيعت نوعي بيع لازم است كه لزوم آن مانند هر نوع بيع ديگر به مفاد مبايعه- كه در اين جا پيمان وفاداري و اطاعت پذيري است- ثابت مي شود. بنابراين ديگر نيازي به تكلف اندراج بيعت تحت وكالت براي اثبات لزوم آن نيست.
ويژگي هاي بيعت:
براي بيعت ويژگي هاي بيان شده است كه در اين جا به برخي از مهم ترين آن ها اشاره مي شود:الف) نهادي سياسي و امضايي است؛ بنابراين ريشه عقلايي دارد و حكمي تأسيسي نيست؛ هر چند كه قرآن اين اصطلاح را همانند ديگر اصطلاحات موجود عقلايي در يك فرآيند زماني بازسازي مفهومي كرده و دامنه و گستره آن را نسبت به آن چه كاربرد پيش از وحي بوده، كاهش و يا افزايش داده و با شكلي جديد با مفاهيمي نوين درآورده است.
ب) اختياري است؛ به اين معنا كه در بيعت عنصر اساسي اختيار همانند ديگر پيمان ها مراعات شده است و كسي مجبور نيست تا پيمان بيعت را با رهبر ببندد.
ج) ضمانت اجرايي دنيوي ندارد؛ به اين معنا كه اگر كسي بر خلاف پيمان خود عمل كرد به عنوان پيمان شكن مواخذه و مجازات كيفري در اين دنيا و به دست حكومت و حاكميت نمي شود؛ هر چند كه به جهت نكث پيمان از گزند عذاب آخرت در امان نخواهد ماند.
د) بيعت كننده بايد افزون بر بلوغ طبيعي و جنسي داراي بلوغ سياسي و اجتماعي باشد. اين بدين معنا خواهد بود كه افزون بر شرايط عمومي تكليف اين تكليف خاص از ويژگي هاي منحصر به فردي برخوردار است كه شرايط عمومي كفايت نمي كند و لازم است كه شرايط خاصي نيز احراز شود.
هـ) بيعت شونده بايد مرضي الهي و مشروع ديني باشد؛ بنابراين افزون بر رضايت و مشروعيت سياسي و قانوني كه از طريق بيعت كسب مي شود، بايد مشروعيت ديني نيز احراز شود؛ از اين روست كه بيعت با فردي شراب خوار و فاسق هر چند كه از مشروعيت قانوني برخوردار شود و از نظر سياسي وجاهت يابد، به جهت فقدان شرط اولي و نخستين نمي تواند بيعت مشروع ديني شمرده شود.
و) موضوع بيعت شرعاً مجاز و عملاً مقدور باشد؛ بنابراين بيعت با شخص براي اقدام به جنگ ضداهل جزيه و يا تجاوز و تعدي جايز و مشروع نمي باشد و فاقد وجاهت شرعي و نيز قانوني مي باشد.
ز) عمل به مفاد بيعت واجب تكليفي (حكم شرعي همانند ديگر احكام پنج گانه) و اخلاقي و شايد حقوقي است. زيرا از آن جايي كه بيعت قراردادي شرعي و قانوني و لازم ميان مردم و رهبر است قابل نسخ و نقض از سوي مردم و بيعت كنندگان نيست؛ ولي مي تواند از ابتدا محدود و مقيد شود. (فتح آيه10) البته رهبر مي تواند آن را يك طرفه فسخ نمايد و بيعت را از گردن مردم بردارد؛ چنان كه اباعبدالله الحسين(ع) اين گونه عمل كرد و در شب عاشورا با كساني كه با وي پيمان حمايت بسته بودند رو كرد و گفت: من بيعت را از گردن شما برداشتم و در قبال من مسئوليتي نداريد و مي توانيد برويد.
ح) به لحاظ حكم وصفي و حقوقي براي طرفين الزام آور است؛ و هيچ يك از طرفين نمي تواند خلاف مفاد پيمان عمل كند.
ط) اين پيمان همانند ديگر پيمان ها و خريد و فروش و قراردادها با عمل و قول واقع مي شود؛
ي) با حق رأي و انتخاب تمايز جوهري دارد.
ك) بيعت در حقيقت پيمان شرعي و عهد و ميثاق با خداوند است؛ (مائده آيه7) هر چند كه هر چند كه دست در دست ولي خدا مي نهند و با او بيعت مي بندند (فتح آيه10)
ل: از شروط تأثيرگذاري اخروي بيعت، وجود اخلاص در بيعت كننده است، زيرا پيماني ايماني است كه با خداوند بسته مي شود و در صورت فقدان اخلاص در بيعت كننده، پيامدهاي پاداشي اين عمل براي او ثبت نمي شود و آثار اخروي به همراه نخواهد داشت. اين شرط به خوبي نشان مي دهد كه در نگرش اسلامي و قرآني بيعت كه امري سياسي و اجتماعي مي باشد بيرون از چارچوب هاي اخلاقي و ايماني قرار نمي گيرد و تنها به امري صرف سياسي تبديل نمي شود.
كاربردهاي بيعت در عصر غيبت
بيعت در زمان غيبت در حكومت اسلامي داراي سه نقش اساسي است:الف) كارآمدي؛ به اين معنا كه از عوامل كارآمدي نظام و دستيابي به اهداف پشتوانه مردمي است كه از طريق بيعت كسب مي شود. دولت اسلامي با بيعت و تجديد آن مي توان عنصر رواني داخلي را براي حركت هاي عظيم به دست آورد. از اين رواست كه در اسلام افزون بر بيعت اصلي تأسيسي كه به معناي ايجاد ولايت سياسي افزون بر ديني در شخص خاص است، بيعت هاي مجدد و مشخص ديگري مورد تأكيد قرار گرفته كه در شرايط حساس براي اهداف خاصي گرفته مي شود. از جمله اين بيعت ها مي توان به بيعت آمادگي نظامي همانند بيعت رضوان اشاره كرد. در اين بيعت كه در سرزمين حديبيه زير درختي به نام سمره (10) انجام شد مؤمنان متعهد شدند با مشركان مكه بجنگند و از ميدان نبرد فرار نكنند. اين بيعت پس از آن بود كه قريش فرستاده پيامبر(ص) را به بند كشيده و شايعه كشتنش به آن حضرت و مؤمنان رسيده بود. در آيه18 سوره فتح خداوند خشنودي خود را از مؤمنان به جهت اين پيمان و بيعت بيان فرموده است كه از اين رو اين بيعت به بيعت رضوان مشهور شده است و به جهت آن كه در سرزمين حديبيه انجام شده، بيعت حديبيه و از آن جايي كه در زير درخت سمره صورت گرفته به بيعت شجره نيز مشهور شده است.
در سال هاي اخير پس از آن كه امت با امام خميني(ره) بيعت بستند بارها با روش هاي مختلف چون تظاهرات و اجتماع انبوه در سطوح شهرها و ميادين بيعت مجدد آمادگي و وفاداري را انجام داده اند كه اين شيوه برخاسته از شيوه رفتاري مؤمنان صدر اسلام با پيامبر(ص) مي باشد. در چند سال اخير نيز بيعت حمايت و وفاداري نسبت به مسئله هسته اي از سوي مؤمنان و امت صورت گرفته است كه موجب كارآمدي دولت و دولتمردان در اين عرصه و پشتوانه سياسي، رواني دولت گرديده است.
ب) شرط اعمال ولايت از سوي فقيه: ولي فقيه هرچند كه از مشروعيت ديني براي ولايت به صورت مطلقه و يا مقيده برخوردار مي باشد ولي اعمال ولايت سياسي نيازمند عنصر بيعت است. هيچ كسي از فقيهان جامع شرايط فتوا و رهبري نمي تواند بدون عنصر بيعت اقدام به اعمال ولايت در جامعه نمايد، چنان كه پيش از امام خميني برخي از فقيهان تنها در محدوده هاي جغرافيايي و حوزه هاي مشخص اجتماعي و سياسي با پشتوانه مردمي اعمال ولايت سياسي و شرعي مي كردند كه از آن جمله حجت الاسلام شفتي در اصفهان بود. اين اعمال ولايت به جهت بيعت و پشتوانه مردمي انجام مي شد. امام خميني نيز پس از كسب بيعت عموم مردم نفوذ كلمه توانست به اعمال ولايت دراين حوزه ها اقدام نمايد. بنابراين نقش بيعت درعصركنوني را همانند عصر حضور درجواز اعمال ولايت بايد دانست. در عصر حضور با آن كه امام معصوم (ع) از ولايت و امامت و خلافت شرعي برخوردارد بود به جهت فقدان عنصر بيعت و حمايت مردمي از اعمال ولايت سياسي و اجتماعي خودداري مي ورزيد؛ زيرا بدون پذيرش امت، امكان تحقق ولايت سياسي وجود ندارد و اعمال قدرت نمي تواند صورت بگيرد.
ج) فعليت بخشيدن به ولايت فقيه؛ به اين معنا كه ولايت شرعي معصوم (ع) و درزمان ما ولايت شرعي فقيه كه از سوي معصوم تفويض شده است در صورتي فعليت مي يابد كه عنصر بيعت درآن فراهم آيد و مردم آن ولايت را به فعليت تبديل كنند. اگر براي مشروعيت سياسي افزون بر توجيه عقلاني و عقلايي، و شرعي عنصر و مولفه اي ديگري لازم و ضروري باشد عنصر مقبوليت است. به اين معنا كه مقبوليت مي توان به عنوان عنصر فعليت بخش مشروعيت سياسي و شرعي عمل نمايد. درعصر غيبت مردم با اقبال عمومي به سوي ولي فقيه شرعي وي را به سوي حكومت و اجرا سوق مي دهند بار تكليف اجراي حدود و وظايف را بر دوش وي مي نهند. بنابر اين بيعت به عنوان عنصر فعليت بخش عمل مي كند.
بيعت زنان
يكي از انواع بيعت خاص، بيعت زنان است. البته مفاد آن هرچند كه به نظر با مفاد بيعت عام و يا خاص ديگر فرق مي كند و متمايز است ولي در عنصر اصلي هيچ گونه تمايزي را نمي توان اثبات كرد. در اين بيعت نيز به عناصر وفاداري و حمايت درحوزه هاي اجتماعي و سياسي توجه داده شده است. تنها عنصري كه اين بيعت فاقد آن است، عنصر حمايت نظامي است. زنان در بيعت خاص خود متعهد مي شوند كه اعمال و رفتار شخصي و اجتماعي خود و خانواده را به گونه اي سامان دهند كه پشتيبان اصلي حكومت قرار گيرند. اگر مردان در جبهه و جهاد به حمايت نظامي پرداخته اند در صورتي مي توانند به وظيفه اصلي خود در جهاد عمل كنند كه از نظر روحي و رواني از امنيت و آرامش خاصي نسبت به خانواده برخوردار باشند. هر حركت اجتماعي و فعاليت سياسي و نظامي مردان براي دفاع از اصل خانواده و كيان آن و نيز حمايت از باورها و ارزش هاي اساسي انجام مي گيرد. اگر مردان در خانه و خانواده احساس خطر كنند، امكان دفاع و حمايت از دولت را نخواهند يافت و توان و نيروي ايشان صرف خانه به جاي ميدان سياست و نظامي مي شود. هزينه افزايش يافته و فرصت ها از دست مي رود، از اين روست كه قران بر بيعت زنان تاكيد خاصي مي كند و با آوردن جزئيات اين پيمان و بيعت مي كوشد تا مردم را به اهميت و جايگاه بيعت زنان و ارزش حضور ايشان دراين حوزه ها براي حفظ ارزش ها و دولت اسلامي يادآور شود.در اين پيمان نامه آمده است كه زنان متعهد مي شوند تا از هرگونه آشوب اجتماعي و رواني خودداري كنند و به تهمت ها و افتراها دامن نزنند. از زنا و فروپاشي خانه و خانواده خودداري كنند و حريم خانه را از آسيب و خطر دور سازند. درهنگامه حضور مردان درجبهه و عرصه اجتماعي و سياسي سرقت و دزدي نكنند و اموال شوهر را به غارت نبرند و يا به اموال ديگران دست درازي نكنند. به جهت عدم حضور شوهر و كمبود درآمد و يا مسائلي از اين دست به فرزندكشي اقدام نكنند و در امور خير و نيك مشاركت داشته و اصول ارزشي اسلام و قرآن چون توحيد را فداي شرك نسازند. (ممتحنه آيه 12) اين ها اصول اساسي است كه قرآن براي بيعت بيان داشته است. اين اصول و مباني هم چنان درعصر غيبت مي تواند كاركردهاي سياسي و اجتماعي خود را نشان دهد. در جهان معاصر بيعت خاص به علل و عواملي اهميت و جايگاه ويژه اي گرفته است.به نظر مي رسد كه براي تقويت كارآمدي نظام در سطح داخلي و بين المللي بهره گيري از بيعت به عنوان عامل تاثيرگذار نبايد مورد غفلت قرارگيرد. چنان كه براي نقش آفريني زنان در حوزه هاي مورد تاييد قرآن نيز مي توان از بيعت به خوبي بهره جست. اميد آن كه با تقويت و استفاده درست از عناصر و مولفه هاي ديني پذيرفته شده اي چون بيعت بتوان در دوران بحران جهاني و ظلم و استبداد جمعي برخي ملل جهان از ايمان امت به خوبي در جهت مقابله بهره مند شد.
پی نوشت ها
(1) مجمع البيان، طبرسي، ج 1 و 2 ص 624
(2)مسأله شناسي مطالعات اسلامي، دكتر صادق حقيقت، ص .75
(3) همان پيشين، ص .201
(4) همان پيشين، ص .201
(5) همان پيشين، ص .202
(6) مقدمه ابن خلدون، ص .719
(7) نگاهي به مفهوم مقبوليت در نظام سياسي اسلام، نصرالله سخاوتي، معرفت شماره 55،ص .47
(8) ماهيت بيعت از منظر شيعه، احمد ديلمي، حكومت اسلامي، شماره 9، ص .82
(9) فتح، 10
(10) مجمع البيان ج 9 و 10ص 176