اما اگر کمونیستهای چینی بار سنگین «چین سنتی» را تحمل میکنند، حامل سنتهای تازه تری هم هستند. آنان سنت مارکسیستی «غربی» را به شیوهی خاص خود حمل میکنند- سنتی که با شرایط چین انطباق داده شد. جدا از آن سنت به ارث رسیده، و این سنت انطباق یافته، سنت سومی نیز وجود دارد، و آن سنت انقلابی چین است که در کوران مبارزات و جنگهای داخلی به وجود آمد که سرانجام با استقرار جمهوری خلق چین در 1949 به نقطهی اوج خود رسید. هر چند که این دو سنت اخیر [ سنت انطباق یافته و سنت به وجود آمده در جریان مبارزات مردم چین ] ، سنت قدیم چینی از جهاتی همبسته و مرتبطاند، ولی در برگیرنده ارزشهای نوین و مدافع آیندهای هستند که با آنچه سنت کنفوسیوس از گذشتهای دور تاکنون دیکته کرده است تفاوت دارد.
هدف این مقاله بررسی و کشف زمینه ها یا ریشههای مشخص این دو سنت نوینی است که چین کمونیست حامل و وارث آنها است. در انجام این بررسی دورهی ینان (2) (1935-47) که کمونیسم چینی با احترام از آن یاد میکند، حائز اهمیت خاصی است. عصر ینان نه تنها برای پیدایش قدرت کمونیستی در چین تعیبن کننده بود، بلکه مرحله قهرمانی انقلاب چین به شمار میرود- تجارب آن سال هایی است که امروزکمونیستهای چینی آن را به مثابه ابتدایی ترین و اصیل ترین نمود میراث انقلابی خود جشن میگیرند. دوره ینان نمایانگر آن زمانی است که مائوتسه- تونگ برای نخستین بار به درک و ارزیابی نظریه مارکسیست- لنینیستی پرداخت و آن را با شرایط چین انطباق داد، و عمل سیاسی کمونیستهای چین را با نظریهی مارکسیست- لنینیستی توصیه نمود. در این جریان نظریه مارکسیست- لنینیستی آشکار و پنهان مورد تجدید نظر قرار گرفت و «مائوتیسم» (3) به مثابه گونه مشخص و متمایزی از مارکسیسم با نتایج عظیم آتی خود پدید آمد. آنچه که امروز به نام «افکار یا اندیشههای مائوتسه- تونگ» شهرت دارند تا حد زیادی همان افکار و نوشتههای مائو در ینان است. و بالاخره این محیط ناسیو نالیستی بسیار شدید دورهی ینان بود که نظریه پردازان و مورخان کمونیست چین را بر آن داشت تا برای برقراری ارتباط معنی داری با گذشته تاریخی چین از طریق تفسیر آن از دیدگاه نظریهی تاریخی مارکسیستی و در پرتو تجربه انقلابی چین امروز، خود را با سنت تاریخی و فرهنگی این کشور پیوند زنند.
بدین سان قسمت عمده آنچه که دربارهی کمونیسم و مارکسیم در چین قابل تشخیص است در دورهی ینان تبلور یافت. با اینکه از عصر قهرمانی ینان زمان درازی گذشته است ولی مفاهیم، عبارات و شعارهای پدید آمده در آن دوره هنوز هم- بخصوص در سالهای اخیر به هنگام پخش داستانهای نمایشی- شنیده میشوند.
برای کمونیستهای چینی این «روحیهی ینان» (4) است که تجلیل میشود - این تجلیل نه تنها در کتابهای تاریخی بلکه به مثابه یک الگوی زنده و در جهت تکمیل وظایف انقلابی صورت میگیرد. «ناظران چینی» معاصر، دربارهی علائم مرضی (5) دورهی ینان به تأمل و بررسی میپردازند. چرا این عنصر آسیب شناسانه موجود در پیکر سیاسی چین هنوز از میان نرفته و در لابه لای کتابهای تاریخی به آرامی دفن نشده است؟
دورهی ینان صرف نظر از اینکه از آن به مثابه «روحی»، یا «علائم مرضی» یاد شود، هنوز در اذهان انسانهای داخل یا خارج از چین زنده است. برای درک چرایی این امر ضروری است که به تاریخ دوره ینان برگردیم، تا ببینیم که «کمونیسم ینان» چه بود و چگونه به وجود آمد.
اهمیت سیاسی و روانشناسانهی راهپیمایی طولانی
نتیجه راهپیمایی طولانی و رزمی انقلابیون چین، آغاز حماسه ینان را مشخص نمود. در اکتبر 1935 بودکه مائوتسه- تونگ بازماندگان ارتش جبههی اول کمونیستی را از درون آخرین صفوف سربازان دشمن (که از کوه لیوپان (6) در استان کانسو (7) محافظت میکردند) به بخش شمالی استان شن سی (8) رهبری کرد. انقلابیون کمونیست چینی بسیاری از استانهای دیگر هم برای ماه ها و بلکه سال ها در آنجاکه منطقهای دور افتاده و نسبتاً بدوی بود و سرزمین وسیع و نسبتاً کم جمبعیتی را در شمال غربی چین تشکیل میداد، پناهندگی و اسکان یافتند. این استان مطمئناً پناهگاه خطرناکی بود، ولی برای انقلابیون زمان فرصتی کافی فراهم مینمود، تا پایگاه نوینی مستقرکنند تا از آنجا انقلاب آغاز شود، در جهتهای مختلف رشد و توسعه پیدا کند و سرانجام به پیروزی برسد. مائو ورودش به استان شنسی را با قطعه شعری مشخص نمود که بیانگر بخشی از احساسات او در آن زمانی است که راهپیمایی طولانی رو به اتمام بود:آسمان بلند است
و ابرها پریده رنگ
به تماشای غازهای وحشی نشستهایم
که در افقهای جنوبی ناپدید میشوند
هزاران منزل راهی را شماره میکنیم
که تا امروز پیمودهایم
اگر به دیدار بزرگ نرسیم
نمی توان ما را مرد نامید
پرچمهای ما
بر بلندای هلال
کوه لیوپان
در برابر باد غربی در اهتزاز است
ما امروز
همه سرنخ ها را در دست داریم
کی به زنجیر خواهیم کشید
این اژدهای خاکستری را؟ (9)
با اینکه مائو سبک شعرش را از گذشته به عاریت گرفت، یعنی به شیوهی تزوی چینی کلاسیک (10) آن را تصنیف کرد و در سرودنش از عبارات و اشارات سنتی یاری طلبید، ولی مضمونش پیامبرگونه آینده را پیش گویی میکرد. بدین سان علی رغم نامشخص بودن اوضاع در تابستان 1935 ، مائو مطمئن بود که جنگهای نوین میبایستی علیه «اژدهای خاکستری» یعنی متجاوزان ژاپنی جهت مییافت که منچوری (11) و بخش هایی از چین شمالی را در اشغال داشتند و بر آن بودند که با جنگی تمام عیار همهی سرزمین چین را به اشغال خود در آورند. بنابراین مبارزه برای «زنجیرکشیدن این اژدهای خاکستری» میبایستی به زودی آغازمی شد- شاید زودتر از موعدی که مائو پیش بینی میکرد- و این مبارزه میبایستی دیگر وقایع دههی آینده تاریخ چین را تحت الشعاع خود قرار می داد. اکنون میدانیم که این مبارزه در شکل بندی ماهیت کمونیسم ینان و تعیین سرنوشت انقلاب کمونیستی چین نقش مهمی ایفا نمود.
بدین سان مائو در شعرش نه تنها به پیش بینی میپردازد، بلکه به گذشته نیز مینگرد و سالی را به یاد میآورد که طی آن نزدیک به ده هزار کیلومتر راهپیمایی کردند و ده ها هزار نفر کشته و مفقود شدند. از کسانی که دست به این راهپیمایی ده هزار کیلومتری باور نکردنی زدند، فقط عدهی قلیلی توانستند جان سالم بدر برند و خود را «به دیوار بزرگ» - یا دقیقتر بگوییم به جنوب دژ باستانی در شمال چین برسانند. از یک صد هزار مرد و سی و پنج هزار زنی (80/000 سرباز و 20/000 نفر کادرهای حزب) که در شب پانزدهم اکتبر 1934 با مائو از استان کیانگ سی (12) به راه افتادند، تنها 8000 نفر توانستند از این مسافرت طاقت فرسا جان سالم به در برند و پس از یک سال راهپیمایی خود را به شنسی، استان شمالی چین برسانند. در میان کشته شدگان این راهپیمایی پر پیچ و خم افسانهای که از میان کوههای صعب العبور، رودخانه ها، و باتلاقهای غربی چین میگذشت، بسیاری از نزدیکترین دوستان و رفقای مائو از جمله یکی از دو برادر جوانترش به نام مائوتسه- تان، در یکی از جنگهای خونینی که در مسیر این راهمپیمایی با سپاهیان کومین تانگ (13) و نیروهای سرکردگان محلی صورت گرفت کشته شدند. در بین مفقودشدگان که هرگز هم پیدا نشدند- دو تن از فرزندان مائو هم بودند. اینان با بسیاری از کودکان خردسال دیگر درکنار خانوادههای دهقانان هوادار مائو در استان کیانگ – سی بر جای ماندند.
کمویست ها، هواداران خود را به مهاجرت ازکیانگ سی به سوی شمال غربی چین یعنی «به یک راهپیمایی به طول بیست و پنج هزار لی (در حدود هشت هزار مایل) دعوت کردند و این واقعه به مثابه پیروزی عظیمی برای ارتش سرخ و شکستی برای کومین تانگ جشن میگیرند. اما در واقع طول مسیر این راهپیمایی فقط هجده هزار لی است، ولی خود این مسافت نیز به اندازه کافی طولانی است و پیمودن آن عملی قهرمانانه به شمار میرود. این مقاله جای ذکر تاریخ یا تجلیل از این حماسه نیست. راهپیمایی طولانی به مثابه یکی از خارق العاده ترین فصلهای تاریخ نظامی و داستان برجسته از دلاوری ها و کوششهای انسانی باقی خواهد ماند. این راهپیمایی با هر معیاری از دستآورده انسانی و جدا از عقاید سیاسی شخصی که سنجیده شود، کسی با این ارزیابی ادگاراستو (14) مخالف نخواهد بود که راهپیمایی طولان «ماجرایی بود که در دوران جدید همانندی ندارد.» (15)
ماجراهای قهرمانی و داستان بزرگ راهپیمایی طولانی نباید این واقعیت را بپوشاند که این راهپیمایی خود مولود یک شکست سیاسی و چشم انداز یک فاجعه نظامی بود، و تقریباً به ویرانی کامل انجامید. کمونیست ها در ترک کیانگ سی مختار نبودهاند و به اجبار دست به این کار زدهاند. پس از تحمل موفقیت آمیز چهار نبرد «محاصره و بابود سازی» سالهای 1930-33 چانکایشک، (16) کمونیست ها دیگر منابع اقتصادی و نظامی لازم برای مقاومت در برابر پنجمین کارزار «استراتژی مستحکم» چانکایشک را که به وسیله مشاوران نظامی آلمانی تدارک شده بود، نداشتند. کمونیست هاکه به وسیله یک میلیون تن از نیروهای کومین تانگ احاطه شده و تحت فشار روزافزون محاصره اقتصادی آنان قرارگرفته بودند، در اوایل سال 1934 موقعیت خود را غیر قابل دفاع یافتند و در تابستان همان سال از مناطق جنوب شرقی چین به سوی شمال عقب نشینی کردند.
ترک مناطق تحت کنترل جمهوری شورایی چین که کمونیست ها با زحمت زیاد طی نیم دهه آن را مستقرکرده بودند و ترک دهقانانی که با تحمل انتقام گیریهای وحشتناک عمال کومین تانگ ازکمونیست ها حمایت کرده بودند، مشخص کننده یک شکست سیاسی بسیار سنگین بود. این واقعیت که بخش عمده ارتش سرخ در طول این راهپیمایی طولانی از میان رفت خود مؤید آن است که این حرکت، پیش از آن که پیروزی بزرگی برای کمونیست ها باشد شکستی برای کومین تانگ محسوب میگردید. بازماندگان مستأصل و بی ساز و برگ این راهپیمایی طولانی که در پاییز سال 1935 به استان شنسی رسیدند، نه برای یک پیروزی نظامی و سیاسی بلکه به خاطر این واقعیت عجیب و غریب جشن گرفتند که توانسته بودند از این ماجرا جان سالم بدر برند. در واقع آنان قهرمان شدند ولی
پیروزمند نبودند، پیروزی آنان هنوز به دست نیامده بود. بلکه میرفت تا در بافت سیاسی و تاریخی نوین و بسیار متفاوتی رخ نماید.
بدین سان راهپیمایی طولانی مقدمه عصر پیروزمند انقلاب کمونیستی چین گردید و از این نظر رویدادی به شمار میفت که دارای پیامدهای سیاسی و روانی مهمی بود. از نظر سیاسی راهپیمایی طولانی به این دلیل با اهمیت بود که در طی آن مائو کنترل مؤثر بر حزب کمونیست چین را به دست آورد، و از چنان نفوذ و قدرتی برخوردار گردید که در زمان اقامتش در کیانگ سی از آن محروم بود.
تاریخ سیاسی درون تشکیلاتی حزب کمونیست چین در اوایل و اواسط سالهای 1930 موضوعی بسیار پیچیده تر از آن است که در اینجا مورد بحث قرار گیرد، و بخش عمده این موضوع نیز همچنان مبهم و نامعلوم باقی مانده است. (17) آنچه روشن به نظر میرسد این است که در سراسر عصر کیانگ سی مائو با دیگر رهبران و جناحهای کمونیستی، و بیش از همه با «بیست و هشت نفر بلشویک» مورد حمایت کمینترن، گروهی از کمونیستهای جوان چینی فارغ التحصیل دانشگاه سون یات- سن (18) مسکو و هوادار استالین درگیر یک مبارزه سیاسی مداوم بود. با اینکه مائو به طور رسمی رئیس حکومت شورایی کیانگ سی بود، ولی قدرت نفوذ او در امور مربوط به حزب و ارتش هرگزکامل نبود، بلکه با قدرت روز افزون گروه بیست و هشت نفری بلشویک ها به رهبری وانگ مینگ (19) و پوکو (20) مرتباً تضعیف میشد. در بسیاری موارد نه تنها سیاستهای مورد نظر مائو اجرا نمی شد، بلکه گاهی در متزلزل ترین موقعیتهای سیاسی قرار میگرفت، و این حالت اخیر در آخرین سالهای عصر کیانگ سی به اوج خود رسید. در ژوئیه 1934 مائو از کلیه اختیارات حزبی نظامی خود محروم شد و به استناد برخی منابع پیش از آغاز راهپیمایی طولانی برای مدتی در خانه خود نیز تحت نظر قرارگرفت. در واقع عملیات نظامی راهپیمایی طولانی به وسیله مشاور نظامی کمینترن، اتوبراون (21) رهبری میشد. او آلمانی الاصل و به نام مستعار لی ته مشهور بود. این مشاور آلمانی کمونیست ها، در مقام یک استراتژیست نظامی، در مقایسه با ژنرالهای آلمانی کومین تانگ، فن زیکت (22) و فولکن هاوزن (23) کفایت و لیاقت کمتری داشت.
در اوایل ژانویه سال 1935 ، هنگامی که نیروهای خط اصلی راهپیمایی طولانی در شهر تسونی (24) واقع در استان کویچو (25) اردو زدند، قدرت لی ته و گروه بیست و هشت نفری بلشویک ها در هم فرو ریخت. در این شهر بود که مائو اعضای هیأت مدیره حزب را به تشکیل جلسه فرا خواند، و در همین کنفرانس سرنوشت ساز بود که او به ریاست هیأت مدیره حزب و سرفرماندهی شورای نظامی انقلابی تجدید سازمان یافته برگزیده شد. با اینکه رهبری او بلامنازع نبود ولی برای دنبال کردن سیاست ها و استراتژی خود در انقلاب به اندازه کافی بر حزب و ارتش کنترل داشت. سرانجام کابوس کمینترن از میان رفت و مائو در مبارزه درون حزبی بر هواداران استالین غالب گردید. این پیروزی در تاریخ احزاب کمونیستی عصر استالینیستی رویدادی بی سابقه بود و در مسیر آینده انقلاب کمونیستی چین بزرگترین اهمیت را داشت.
کنفرانس تسونی مقصد و هدفهای راهپیمایی طولانی را تعیین کرد، این مسائل قبلاً در بین رهبران کمونیستی اختلاف نظرهای بسیار شدیدی برانگیخته بود. متعاقب این کنفرانس شعار «به شمال بروید و با ژاپنی ها بجنگید» جنبه رسمی به خودگرفت. بعضی از کمونیست ها با این شعار مخالف بودند، چنگ کوتائو (26) (و شاید برجسته ترین رفیق قدیمی مائو در ارتش، چوته (27)) از برجسته ترین این مخالفان به شمار میرفتند. زمانی که مائو به سوی شمال حرکت کرد، چنگ ارتش جبههی چهارم را به سوی مناطق غربی چین یعنی سینک یانگ (28) و تبت (29) رهبری کرد (30) ولی سرانجام در سال 1936 چنگ و چو هر دو در استان شنسی به مائو پیوستند.
هنوز مشخص نشده است که آیا تصمیم مائو در راهپیمایی به سوی شمال بیش از هر چیز دیگری تحت تأثیر انگیزههای ناسیونالیستی او برای دفاع از میهن در برابر تهدید متجاوزان ژاپنی بود یا بخشی از طرح انقلابی جامع او برای جذب نیروهای در حال رشد و برانگیخته از احساسات ناسیونالیستی عوام و کنترل و هدایت آنها در جهت هدفهای کمونیستی به شمار میرفت. شکی نیست که هر دوی اینها مورد نظر بوده اند. همان طورکه رویدادهای بعدی نشان دادند وضعیت طوری بود که مسائل و ملاحظات ناسیونالیستی و انقلابی کمونیستی همزمان و در رابطه متقابل با یکدیگر مطرح میشدند. در این مورد مائو از قدرت پیش بینی یا شانس بزرگی برخوردار بود. در هر صورت، راهپیمایی طولانی- مائو را به عالیترین مقام رهبری حزب کمونیست چین رسانید و برایش انقلابیونی را فراهم آورد که با رهبری او در شمال چین توانستند هم احساسات ناسیونالیستی چینیان را برانگیزند و هم آنان را در جهت هدفهای انقلابی خود بسیج نمایند.
«راهپیمایی پیروزمند ارتش سرخ، و ورود فاتحانه اش به کانسو (31) و شنسی با نیروهای زنده هنوز دست نخورده خود، در درجه اول مدیون رهبری صحیح حزب کمونیست، و در درجه دوم مرهون مهارت، نجابت، صلابت و کوشش و غیرت تقریباً مافوق انسانی کادرهای اصلی مردم شورایی ما بود. حزب کمونیست چین به مارکیسم- لنینیسم وفادار بوده، هست و خواهد بود... این راهپیمایی مبین شکست ناپذیری و اطمینان به پیروزی نهایی آن است.» (32)
آنچه که در اینجا بیان و نقل شده است (هر چند با عباراتی مارکسیت لنینیستی) نه تنها از اعتماد و اعتقاد به توانایی انسان در ساختن آیندهای مطابق با امیدهای کمونیستی حکایت میکند، بلکه بر آن نوع ارزش هایی دلالت دارد که در آن زمان برای تحقق نهایی چنین امیدهایی ضروری به نظر میرسید. امروز آنچه که به نام خصلتهای مائوئیستی شناخته میشود نظیر اعتقاد به مبارزه پایان ناپذیر، فداکاری قهرمانانه، از خودگذشتگی، پشتکار، شجاعت و تواضع از جمله ارزش هایی هستند که نه تنها به وسیله مائو بلکه به وسیله همه (یا حداقل اکثریت) مشارکت کنندگان در راهپیمایی طولانی تقویت میشدند، زیرا آنان این ارزش ها را برای بقای خود و برای تحقق انقلابی که حیات خود را وقف آن کرده بودند، ضروری میدانستند. این ارزش ها جوهر آن چیزی بود که بعدها تحت عنوان «روحیه ینان» مورد تجلیل قرارگرفت) این ارزش ها به وسیله بنیانگذاران سنت انقلابی کمونیستی چین حفظ شد، و امروز هم مورد توجه و حمایت کسانی است که آن سنتهای انقلابی را به ارث برده اند.
تعداد تلفات راهپیمایی طولانی (90 هزار تن) از تعداد بازماندگان (10 هزار نفر) بیشتر بود، و تنها همین واقعیت کمک ویژهای به رشد «روحیه ینان» نمود. آگاهی بازماندگان این راهپیمایی به اینکه آنان زنده ماندهاند در حالی که اکثریت همراهانشان جان خود را از دست دادند، به مأموریت یا رسالت انقلابی آنان خصلنی تقریباً مقدس و به اهداء حیاتشان در راه انقلاب، مفهومی مذهبی میبخشید.
به گفتهی رابرت جی لیفتون (33) این احساس عظیم رسالت و ایثار را میتوان تا اندازهای ناشی از «نیاز مملو از گناه بازماندگان به قرار دادن ادامه زندگی خود در مقابل مرگ دیگران» دانست. (34) یکی از راههای غلبه بر این احساس گناه یا اندوه تعهد شخصی خارق العاده به تلاش انقلابی جمعی در جهت ساختن چنان آیندهای است که بتواند خون شهیدان را تلافی و توجیه نماید. این «فرمول بازمانده» بویژه با زبانی که لیفتون آن را بیان کرده است، برای درک طرز فکر مائو تسه- تونگ در عصر ینان و پس از آن نیز مفید است. گرچه جای تردید است که مائو از نوعی احساس گناه رنج برده باشد، ولی در حالی که بسیاری از اطرافیانش در مسیر مبارزات انقلابی کشته میشدند بر سرپیچی خود از قبول فرمان مرگ کاملاً آگاه بوده است. نه تنها عده زیادی از دوستان و رفقای انقلابی مائو، بلکه بسیاری از اعضای خانواده خود او نیز در میان کشته شدگان بودند. (35) در مصاحبهای که در سال 1965 با ادگاراسنو داشت، ضمن بازشماری تلفات خانوادگیش لحظاتی را توصیف نمود که به طور مشخص با مرگ روبرو بود، ولی هر بار به طرز معجزه آسایی از مهلکه گریخته بود. او زنده ماندن خودش را «عجیب و غریب» خواند و اظهار داشت که چنین به نظر میرسید که مرگ خواهان او نبود.» (36) بدون شک چنین مفهومی از به مبارزه طلبیدن مرگ [ روبرو شدن با مرگ وگریز مرگ از او ] کمک زیادی به این استنباط مائو کرده است که او خودش را چنان مرد سرنوشتی بداند که بتواند هوادارانش را به انجام رسالت انقلابی مقدمشان رهبری نماید. اگر دیگران ضرورتاً در این احساس ویژه مائو از هدف و لغزش ناپذیری او در تحقق آن سهیم نبودند، حداقل تجارب مشابهی داشتند، آنان هم چون مائو از تلف شدن اعضای خانواده خود رنج میبردند و در مورد چگونگی زنده ماندن خودشان احساس مشابهی داشتند. این میراث روانی راهپیمایی طولانی یکی از اجزای متشکله کمونیسم ینان گردید، و به صورت تعهد بسیار ویژهای در انجام و تکمیل مبارزهای انقلابی تجلی یافت.
بدین سان برای «قهرمانان راهپیمایی طولانی» و وارثان ارزش ها و درک کنندگان رسالتشان، واقیت درخشان زنده ماندن آنان از اهمیت روانی بسیار زیادی برخوردار بود. این امر پیامد سیاسی مهمی نیز به دنبال داشت، زیرا نه تنها بر اعتبار این رسالت انقلابی گواهی میداد، بلکه بر خردمندی رهبر و سیاستهای اندیشمندانه او نیز دلالت میکرد. در واقع تحسین پرستش مآبانه امروزی از مائو مولود راهپیمایی طولانی بود، زیرا مائو پیامبری بود که بازماندگان راهپیمایی را از مسیر سخت و خطرناک هدایت کرده بود. اگر چه شنسی سرزمین موعود تلقی نمی شد ولی بعدها موفقیتهای انقلابی به پیشگوئیهای پیامبرگونه مائو تحقق بخشید. با اینکه در دورهی ینان چیزی شبیه اشکال افراطی پرستش امروزی مائو و «افکارش» دیده نمی شد، ولی در پیرامون نام و ثخص مائو رازهای مشخص و مفهومی از هیبت و شکوه شروع به رشدکرده بود. در حوالی سالهای 1937 ادگار اسنو گزارش داد که مائو شهرت لازم برای رسیدن به یک «زندگی افسانهای» را به دست آورده است. (37) «ایمان به مائو» که از تجارب (و افسانههای) راهپیمایی طولانی به وجود آمد، و در دورهی ینان رشد و توسعه یافت، پایهای است که پرستش امروزی مائو بر روی آن استوار شده است.
در چین کمونیستی امروز، از هیچ رویدادی در تاریخ انقلاب به اندازه راهپیمایی طولانی تجلیل به عمل نمی آید. داستان راهپیمایی طولانی در جریان پایان ناپذیر خاطره ها، نمایشنامه ها، فیلم ها، شعرها و کتابهای تاریخی بازگو میشود. میتوان ادعا کرد که در جریان راهپیمایی طولانی مائوتسه- تونگ از بالاترین اقدام انقلابی برخوردار بود. سرتاسرکف یکی از سالنهای موزه انقلابی پکن به تجلیل از حماسه راهپیمایی طولانی اختصاص یافته است، این جریان به وسیله نقشه الکترونیکی بسیار بزرگی کنترل میشود که مسیر راهپیمایی را لحظه به لحظه و به تفصیل ردیابی میکند. با اینکه این داستان در موزه ها هم نقل میشود، ولی «موزهای» نشده است. راهپیمایی طولانی هنوز آن رویدادی نیست که صرفاً دارای اهمیتی تاریخی باشد، و در مواقع مناسب مورد تحلیل قرار گیرد؛ بلکه مدلی قهرمانانه ازگذشتهای انقلابی است که همیشه باید مورد توجه قرارگیرد. داستان ها و افسانههای راهپیمایی طولانی (که درگفت و شنودها شاخ و برگ و شکوه بیشتری پیدا کردهاند) نمونه ها و مثال هایی انقلابی از «مبارزه دشوار» فداکاری و از خودگذشتگی را برای نسلهای جوان چینی نقل میکنند، این ها ارزش هایی هستند که در شرایط انقلابی امروزی هم مصداق دارند. اهمیت نمادین و مداوم راهپیمایی طولانی به اشکال گوناگونی نمود یافته است. چشمگیرترین این ها مربوط به سالهای 1967 و 1968 میباشد، زمانی که گروههای گوناگون سرخ دست به یک «راهپیمایی طولانی» زدند تا هم گواهی براین مدعا باشد که آنان وارثان برحق سنت انقلابی اند، و هم فداکاری آنان را در راه تداوم انقلاب نمودار سازد.
رهبران کمونیست چین در بزرگداشت حماسه راهپیمایی طولانی، این رویداد را به مثابه پیروزی عظیمی عرضه میدارند که بنوبه خود پیروزی اجتناب ناپذیر انقلاب را تعیین نمود. البته در آن زمان پیروزی انقلاب چندان هم قطعی به نظر نمی رسید. در اکتبر 1935 زمانی که مائو به شنتسی رسید، فقط هشت هزار نفر آدم نحیف و نیمه گرسنه از ارتش جبهه مقدم او باقی مانده بود. آنان به هنگام ورود به شنتسی جز جان خود چیزی دیگر نداشتند که به خاطرش چشن بگیرند. در ارزیابی چنین وضعیتی مائو از دیگر نویسندگان کمونیست منصف تر بود. او در گزارش دسامبر 1936 خود چنین نوشت:
" به استثنای منطقه مرزی شنسی-کانسو همه پایگاههای انقلابی منهدم شدند، ارتش سرخ از 300/000 نفر به چند ده هزار نفر تقلیل یافت، اعضای حزب کمونیست چین از 300/000 نفر به چند ده هزار نفرکاهش یافت و سازمانهای حزبی در مناطق تحت کنترل کومین تانگ کاملاً از میان رفتند. مختصر اینکه ما مجازات تاریخی بسیار بزرگی را متحمل شدیم. (38)"
همان طور که انتظار میرفت، مائو این فاجعه را به اشتباهات ایدئولوژیک و سیاسی مخالفان حزبی اش نسبت داد که پس از این جریان مغلوب او شده و از حزب اخراج گردیدند، و اعتماد خود را نسبت به پیروزی نهایی ابراز داشت و استراتژی نوین خود را برای تحقق آن پیشنهاد کرد. با وجود این ارزیابی و از پیروزیهای کمونیستی حاصل از راهپیمایی طولانی صریح و درست بود.
نیروهای نظامی تحت نظارت مائو در شنسی در اواخر سال 1935 با پیوستن چندین هزار نفر چریک کمونیست افزایش یافتند. این کمونیست ها کسانی بودند که از سال 1931 در مناطق شمال غربی چین درگیر جنگهای چریکی بودند. رهبری آنان با لیوچیه- تان (39) فارغ التحصیل وامپو (40) و افسر سابق ارتش کومین تانگ بود که قهرمانی هایش او را در بین دهقانان بومی شنسی از شهرتی همانند رابین هود برخوردار نمود. علاوه بر این ها چندین هزار نفر از نیروهای کمونیستی دیگری که پایگاه کوچک و خطرناک خود را در استان هونان (41) ترک کرده بودند در سپتامر 1935 چند هفته پیش از رود مائو به شنسی رسیدند. در سال 1936 این نیروها با بقایای دو لشگر دیگر به هم پیوستند، این دو لشگر در حرکت به سوی شمال راههای متفاوتی انتخاب کرده بودند که از نظر سختی مسیر مشابه یکدیگر بودند: این دو لشگر عبارت بودند از لشگر تحت فرماندهی هولونگ (42) که منطقهی عملیاتی او در استان هونان بود و لشگر تحت فرماندهی چنگ کو - تائو و چوته که از راه لسینگ کیانگ وارد کیانگ سی شد. با وجود این تا اواخر سال 1936 تعداد اعضای ارتش سرخ در شنسی از سی هزار نفر تجاوز نمی کرد، که در مقایسه با ارتش کومین تانگ و دیگر نیروهای سرکردگان محلی متحد با چانکایشک نیرویی بسیار کوچک و از نظر تجهیزات و ساز و برگ نظامی نیز فقیر بود.
عصر ینان و انقلاب دهقانان
اگر کمونیست ها در سال 1936 در مناطق جنوبی چین موقعیت نظامی بسیار خطرناکی داشتند، پس از ورود به شمال خود را در یک محیط اقتصادی ناامیدکنندهای یافتند. شنسی شمالی یکی از فقیرترین و عقب مانده ترین مناطق چین امروزی بود. در طول قرنهای گذشته خاکهای رسی قشر فوقانی اراضی این منطقه دچار فرسایش شده بود و بر روی زمینهای لخت و غیرحاصلخیز آن عدهی قلیلی از فقیرترین انسان ها زندگی میکردند، بنا به گفتهی مائو تسه- تونگ به یک میهمان خارجی که از این داستان دیدن کرده بود، «این استان یکی از بخشهای بسیار فقیر، عقب مانده، توسعه نیافته و کوهستانی کشور بود.» (43) در سال 1936 چوئن لای اظهار نمود که این استان برای احیاء و تجدید قوای انقلاب یکی از بدترین مکان ها بود:در استان شنسی دهقانان فوق العاده فقیرند و اراضی آنان مطلقاً حاصلخیز نیست ... شورای کیانگ سی بالغ بر 3/000/000 نفر جمعیت داشت در حالی که در این استان حدود600/000 نفر زندگی میکنند... در کیانگ سی و فوکین مردمی که به ارتش سرخ میپیوستند وسائل سفر را به همراه خود میآوردند، ولی در اینجا حتی وسیله غذاخوری شخصی خود را هم به همراه ندارند، اینان در فقر مطلق به سر میبرند. (44)
ینان (45) مقدس ترین شهر انقلابی چین است، یعنی جایی است که سیاحان برای دیدن مکانهای انقلابی تاریخی، بویژه خانههای چوبی محقر و غارهایی میروند که مائو و همراهانش در طول آن دههی افسانهای در آنها زندگی و کار میکردند. با اینکه این شهر سه هزار سال پیش بنا شده بود، ولی تاریخ برجسته مشخصی نداشت. در طی قرون همراه با انتقال تمدن چینی به جنوب، ینان بدل به یک شهر مرزی دور افتاده و گمنام شد که اغلب به عنوان یک پایگاه نظامی دور افتاده برای دفاع از مر زهای شمالی در برابر تجاوزات عشایر کوچ نشین آسیای مرکزی از آن استفاده میشد. زمانی که این شهر در سال 1936 به تصرف نیروهای کمونیست درآمد و مرکز اداری منطقه مرزی شنسی – کانسو- نینگسیا (46) شد یک محل داد و ستد دلتنگ کننده و فقیر ده هزار نفری بیشن نبود، فقر تأسف بار سرتاسر منطقه عملیاتی کمونیست ها در ینان انعکاس آشکار داشت. موزه ها و معابد مشهور این شهر نمایشگر جلال و شکوه باستانی و تاریخی آن نیستند، بلکه محصول تاریخ انقلابی امروزی و به مفهومی دیگر، نتیجه یک حادثه تاریخی اند. (پاسخ مختصر مائو به آن نویسنده آمریکایی دلسوزی که روزی مؤدبانه هوای ناملایم ینان را ستود، این بود که «ما آن را انتخاب نکردیم.») (47)
به این ترتیب، این دورهی ینان است، نه مکان آن که مورد تجلیل و بزرگداشت کمونیستهای چین قرار میگیرد. ولی چگونه در آن مکان نامساعد چنین دورهی شکوهمندی روی نمود؟ چگونه یک نیروی سی هزار نفری از انقلابیون که به این منطقه دور افتاده فاقد منابع مادی و اقتصادی روی آورده بودند، مدت ده سال به آن ارتش یک میلیون نفری بدل شدند که با کسب حمایت تودههای دهقانی چنان پیروزی مهم و عظیمی را به دست آوردند؟
شاید ارزیابی رایجترین جملهی قصار مائو ئیستی، «قدرت سیاسی از لولهی تفنگ بیرون میآید» نتواند سؤالات فوق را به درستی پاسخ گوید. با اطمینان میتوان گفت که بخش مهمی از واقعیت سیاسی چین امروز در این شعار انعکاس مییابد: از هم پاشیدگی اشکال سنتی قدرت سیاسی و منابع مشروع آن در چین یک وضعیت تاریخی سده بیستمی را به وجود آورده بود که در آن اعمال مؤثر قدرت سیاسی عمل تا به کنترل مؤثر نیروی نظامی بستگی داشت. ولی مائو تسه- تونگ اولین کاشف این راز ویژه زندگی سیاسی چین امروز نبود، چانکایشک از کسانی بود که این درس را زودتر از او آموخته بود، و در واقع این چانکایشک بود که درسال 1927 به طور مؤثری بر ارتش کنترل داشت و ضربهای که بر کمونیست ها وارد شد از همین جا آغاز گردید. علاوه بر این، شعار «قدرت سیاسی از لولهی تفگ بیرون میآید» حتی اگر معرف کم و بیش صحیحی از خصلت سیاستهای چین امروزی باشد، به سختی میتواند فرمولی برای پیروزی سیاسی باشد. این شعار در مورد پیروزی سیاسی دوره ینان مصداق باز هم کمتری دارد. واقعیت این بود که در سال 1936 کمونیستهای استان شنسی صلاحهای خیلی کمی در اختیار داشتند، و (حتی به هر نفر یک تفنگ هم نمی رسید) آن هم در محیطی که منابع اقتصادی و انسانی لازم برای رشد و توسعه قدرت نظامی بسیار محدود بود. مختصر اینکه برای پاسخگویی به این سؤال و درک این مطلب که قدرت سیاسی کمونیستی در چین چگونه رشد کرد، تبیین این امر که کمونیست ها چگونه صلاحهای مورد نیاز خود را به دست آوردند- و چگونه افراد خواهان استفاده از آنها شدند، ضروری به نظر میرسد.
به زودی دربارهی بسیاری از پیش نیازهای درونی پیروزی نظامی و سیاسی کمونیست ها بحث خواهیم کرد. ولی ابتدا ضروری است که درباره عامل بیرونی قطعی در این پیروزی صحبت کنیم- تهاجم ژاپن به چین و اثرات آن-که در صحنه سیاسی چین تحولی ایجادکرد و به پیش نیازهای درونی روزی انقلابی مفاهیم نوینی بخشید.
برای کسانی که مایلند درباره نقش «حوادث» در تاریخ تعمق ورزند، بدون شک تهاجم ژاپن یکی از شگفت آورترین این حوادث است. اگر در سال 1937 ژاپن برای اشغال چین تلاش نکرده بود، شاید شرایط ضروری برای پیروزی کمونیست ها فراهم نمی شد. شهر ینان هم به صورت یک مرکز داد و ستد گمنام و عقب مانده در یک استان دور افتاده چین باقی میماند که برای چینیان و خارجیان، هر دو به یک اندازه، ناشناخته میبود. امروز در پکن کسی از «روحیه ینان» تجلیل نمی کرد، هیچ «ناظر چینی راجع به مفهوم علائم مرضی ینان» فکر نمی کرد، و احتمالاً تمام مسیر تاریخ چین امروز- و در واقع تاریخ جهان- متفاوت میبود.
پژوهشگران الگوهای جهانشمول تکامل تاریخی، تهاجم ژاپن را به چین یک موردکلاسیک قدیمترین و متداول ترین الگوهای تاریخی میدانند: رابطهای معنی دار بین جنگ و انقلاب. برای پویندگان کمونیسم، این نکته مورد توجه خاصی است که همه انقلابهای کمونیستی (به استثنای یک مورد غیر طبیعی) (48) از شرایط پدید آمده بر اثر جنگهای عمده برخاسته اند؛ به عبارتی دقیق تر این انقلاب ها زمانی رشد یافتند که جنگ و تهاجم خارجی قدرت و مشروعیت نظامهای اجتماعی- سیاسی موجود را به زوال کشاندند. انقلاب اکتبر 1917 روسیه تا حد زیادی محصول آن شرایطی بو د که جنگ جهانی اول در جامعه روسیه پدید آورد. همچنین تجاوزات و تهاجمات ناشی از جنگ جهانی دوم شرایط پیروزی انقلابهای کمونیستی را در یوگسلاوی، ویتنام و چین فراهم آوردند.
اما مسأله مناسبات بین جنگ و انقلاب هر اندازه هم که فریبنده باشد (و این موضوعی است که باید به طور جدی مورد توجه قرارگیرد)، چنانچه انقلاب کمونیستی در چین را صرفاً از دیدگاه یک الگوی اجتناب ناپذیر و جامع از این مناسبات ببینیم، بهرهی چندانی نخواهیم برد زیرا انقلاب کمونیستی در چین، آن طورکه پس از این بیان خواهیم کرد، نتیجهی تاریخی اجتناب ناپذیر تهاجم ژاپن نبود.
تهاجم ژاپن به چین و نتایج آن را نمی توان به سادگی یک «حادثه» تاریخی تعبیر نمود. وجود نیروهای ناگزیر سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک به اضافهی عوامل گوناگونی که در صحنه سیاست بین المللی عمل میکردند- دولت ژاپن را وادار کرد تصمیم به اشغال چین بگیرد. وضعیت تاریخی چین - یا دقیق تر بگوییم استنباط دولت ژاپن از ضعف دولت چین - در این تصمیم گیری بی تأثیر نبود. لذا اگر این تهاجم یک حادثه تاریخی نبود، برای چین یک واقعه بیرونی بود، بدین معنی که چین بر نیروهای تعیین کننده آن چندان کنترلی نداشت. نه ناسیونالیست هایی (که متعاقب اظهار ضعف و ناتوانی در پاسخ به تهدیدات ژاپنی ها بخش عمدهای از اعتبار خود را از دست دادند) و نه کمونیست هایی (که با حمایت پیگیرخود از مقاومت ملی در برابر مهاجمان بیگانه اعتبار سیاسی بیشتری کسب کردند) هیچ کدام نتوانستند مسیر سیاست ژاپن در چین [ تهاجم به چین به قصد اشغال آن ] را به طور قطعی تحت تأثیر قرار دهند، یعنی ژاپن را از این تصمیم منصرف نمایند.
نظرپردازی در این باره که اگر شرایط متفاوتی پدید آمده بود، چه اتفاقاتی میافتاد یا نمی افتاد هیچ مشکلی را حل نمی کند. مهم این است که بتوانیم درست آنچه را که در شرایط موجود اتفاق افتاد درک نماییم. آن طورکه بیان داشتهایم، این اوضاع و احوال- تهاجم ژاپن و اثرات آن بر جامعه چین- در تحقق هدفهای کمونیست ها به نحو بسیار مطلوبی مؤثر افتاد. از یک جهت تهاجم ژاپنی ها پایه رژیم کومین تانگ را سست نمود، زیرا ناسیونالیست ها از شهرهای عمده، یعنی از منابع اولیه حمایت ملی و سیاسی خود، بیرون رانده شدند. برای کومین تانگ ویرانیهای جنگ به یک هرج و مرج اقتصادی و فساد بوروکراتیک باور نکردنی و سرانجام به یک فساد اخلاقی کلی منجرگردید. از این مهم تر، آن قدرت اداری کومین تانگ که توانسته بود در سطح روستا نفوذ کند به طور عمده از میان رفت، و اعضای طبقه زمیندار یا نجبا که این قدرت اداری آسیب پذیر کومین تانگ توسط آنان اعمال میشد، یا از مناطق روستایی فرارکردند، یا اینکه از نظر نظامی و سیاسی بی دفاع شدند. همزمان با این وضع کمونیست ها که درکار کردن در روستاها و در میان دهقانان تجاربی آموخته و در جنگهای چریکی مهارت پیدا کرده بودند، بر مناطق وسیعی از روستاها دست یافتند. در حالی که مهاجمان ژاپنی قادر بودند شهرهایی را که کومین تانگ در آنها مستقر شده بودند به اشغال خود درآورند، نیروی انسانی کافی برای کنترل مؤثر روستاها را در اختیار نداشتند و در همین روستاها بود که چریکهای کمونیست مستقر شده بودند و در سالهای جنگ تعداد آنان به سرعت افزایش یافت. عقب نشینی نیروهای نظامی کومین تانگ به غرب در نتیجه مواجهه با ارتش مهاجم ژاپن و همزمان با آن سقوط قدرت حکومت ناسیونالیستی در بخش عمدهای از چین، برای کمونیست ها این فرصت را پدید آورد تا از پناهگاههای دور افتاده خود در شنسی بیرون آیند و نفوذ نظامی و سیاسی خود را از طریق مناطق وسیعی از روستاها در نواحی شمالی و مرکزی چین توسعه دهند. با اینکه پایگاه در حال تقویت ینان همچنان به مثابه مرکز سیاسی و ایدئولوژیک انقلاب کمونیستی باقی ماند، اعضای حزب کمونیست در بسیاری از بخشهای روستایی چین، به کسب حمایت سیاسی ده ها میلیون نفر از دهقانان و سازماندهی آنان برای انجام جنگهای چریکی علیه نیروهای ژاپنی مشغول بودند. بعضی از مسئولان تشکیلاتی کمونیست از شنسی به سوی جنوب رهسپار شدند، و به چریکهای کمونیستی پیوستند که در مناطق جنوبی و مرکزی چین فعالیت میکردند. رشد تاریخی هستههای سیاسی- نظامی کمونیستی مورد حمایت دهقانان در بخشهای وسیعی از چین در سالهای جنگ، هنگامی تعیین کننده شد که در سال 1946 مبارزهی انقلابی با کومین تانگ در یک جنگ داخلی تودهای با شدت هر چند تمامتر از سر گرفته شد.
بخش عمدهای از حمایت تودهای وسیعی که کمونیست ها در سالهای جنگ به دست آوردند مبتنی بر خواستهای میهن پرستانه آنان در جهت مقاومت ملی در برابر مهاجمان خارجی بود. پرچم نوین ناسیونالیسم چین مدرن به مثابه سمبل مشروعیت سیاسی در چین سدهی بیستم جایگزین «فرمان امپراتور» قدیمی گردید. در سالهای دههی 1930 به محض اینکه این پرچم نوین ناسیونالیسم از دست کومین تانگ قدیم افتاد. ابتدا به این علت ناتوانی آشکار آنها در انجام این امر- به وسیله کمونیستهای نوین با سرعت برداشته و با اشتیاق برافراشته شد. در طول سالهای جنگ، ینان نه تنها مرکز انقلابی بلکه (برای عدهی فزایندهای از مردم چین) نماد مقاومت میهن پرستانهی چینیان در برابر ژاپنی ها بود. هزاران تن از دانشجویان و روشنفکران دیگر شهرهای چین برای پیوستن به جرگهی کمونیست ها به ینان مهاجرت کردند (به دلیل گرایشهای میهن پرستانه) – و نیز در نتیجه وجود دانشگاه ارتش سرخ ضد ژاپنی شمال غربی چین، بسیاری از مردم تحت آموزش قرار گرفتند (و از نظر ایدئولوژیک هم ساخته شدند). اینان به مثابه کادرهای سیاسی، اداری و نظامی فعال در توسعه پایگاههای کمونیستی و مناطق چریکی نقش مهمی ایفا کردند. موضوع پر اهمیت تر از نظر سیاسی این بود که کمونیست ها توانستند نیروهای دهقانی را بر محور خواستهای میهن پرستانه و اجتماعی- اقتصادی بسیج نمایند. تهاجم ژاپنی ها به چین نه تنها بحران اقتصادی را در سطح روستاها تعمیق بخشید، بلکه احساسات ضد خارجی دهقانان را نیز به شدت برانگیخت. کمونیست ها توانستند این احساسات ضد خارجی دهقانان را به یک جنبش ملی تودهای مدرن تبدیل نمایند و آن را در جهت تحقق هدفهای سیاسی انقلابی بکار برند. هر چه مهاجمان ژاپنی سیاستهای بیرحمانه خود را در سطح روستاها بیشتر دنبال میکردند، راه برای استفادهی کمونیست ها از فرصتهای سیاسی نوین هموارتر میشد- مهاجمان ژاپنی در تاخت و تازهای وحشیانه خود به دهکدههای مناطق شمالی و مرکزی چین با اینکه توانستند به قتل و غارت مردم بپردازند ولی هرگز نتواستند این روستاها را در اشغال خود نگه دارند. در واقع در مناطقی که کمونیست ها نفوذ یافتند، موضوع بسیج تودههای دهقانی بر مبنای یک برنامه ناسیونالیستی ضد ژاپنی به پیروزی نظامی و سیاسی دورهی ینان کمک فوق العادهای نمود.
با توجه به این گرایش قوی که کمونیسم چین را به مثابه گونهای از ناسیونالیسم چینی تعبیر میکند، یا دیدگاهی که انقلاب کمونیستی چین را به مثابه مورد یا نمونهای از رسیدن سرآمدان نوین به قدرت از طریق یک موج اتفاقی از ناسیونالیسم تودهای میبیند، این امر بسیار مهم است که کل پدیدهی «ناسیونالیسم دهقانی» با بینش تاریخی مناسبی مورد توجه قرار گیرد. از یک جهت میتوان گفت دهقانان چینی در یگانه کردن هویت خود با چین به مثابه یک واقعیت سیاسی و مقاومت در برابر متجاوزان و مهاجمان بیگانه پدیده هایی نیستند که در سال 1937 به طور ناگهانی در صحنه چین ظاهر شده باشند؛ هر دوی این ها از خصوصیات قدیمی تاریخ چین به شمار میروند. حتی مقاومت مسلحانه دهقانان در برابر تاخت و تازهای امپریالیستی مدرن تاریخی غنی دارد، و از حدود یک قرن پیش از تهاجم ژاپنی ها، یعنی با جنگ تریاک (1839-42) آغاز گردید. دوم اینکه غلوکردن در رشد خود بخودی برداشت دقیقاً مدرن دهقانان از «آگاهی ناسیونالیستی» یا کم بها دادن به نقش کادرهای کمونیست در ترویج و القاء چنین مفهومی از ناسیونالیسم در استراتژی «جنگ تودهای» هر دو، بسیار گمراه کننده خواهند بود. کمونیست ها به طور ناگهانی و به این علت ناسیونالیست نشدند که در سالهای جنگ در محیط ناسیونالیستی روستایی قرار گرفته بودند؛ آنان مدت ها پیش از سال 1937 از ناسیونالیستهای پر شور و حرارت به شمار میرفتند، و در طول جنگ (هم از طریق تبلیغ و هم به کمک بسیج و سازماندهی مردم) در تبدیل گرایشهای ضد بیگانه دهقانان به یک گرایش میهن پرستانه مدرن حقیقی نقش قاطعی ایفا نمودند. کمونیست ها با ایجاد همبستگی در بین دهقانان مناطق مختلف یک جنبش مقاومت ملی به وجود آوردند و به آن رنگ مأموریت یا رسالتی ملی زدند، زیرا در آن زمان رنگ دیگری به خود نمی گرفت. کمونیست ها به سادگی ناسیونالیسم چینی را منعکس نکردند، بلکه آن را به مقیاس وسیع با خود به روستاها بردند.
بعلاوه سیاستهای ارضی «مستدل» به طور رسمی و در مقیاسی عام یا همه جاگیر دنبال نشد، در بسیاری موارد بویژه در مناطقی که همزمان با عقب نشینی کومین تانگ مالکان پا به فرارگذاشته بودند، اراضی بزرگ مالکی مصادره و در بین دهقانان گرسنه تقسیم شد. آنجایی که بزرگ مالکان با نجبا باقی مانده بودند، همدستی بین آنان و اشغالگران ژاپنی امری غیر معمول نبود؛ ژاپنی ها در قبال خوش خدمتی بزرگ مالکان آنان را مجازگذاشتند تا از امتیاز اقتصادی سنتی خود یعنی استثمار دهقانان همچنان بهرهمند گردند. دراین موارد تنفرو انزجار سنتی از بزرگ مالکان ارضی بنابر دلایل اجتماعی- اقتصادی، با گرایشهای میهن پرستانه نوین عمیق ترگردید و کمونیست ها با استفاده از هر دوی اینها مبارزه طبقاتی و ملی را همزمان ارتقاء بخشیدند. واقعیت این است که سلب مالکیت از بزرگ مالکان و تقسیم اراضی آنان یک سیاست کاملاً مردمی در سطح روستاها بود، و در هرکجا که اعمالی میگردید، حزب کمونیست - اگر نیروی نظامی کافی برای تضمین امنیت دهقانان و زمینهای تازه تقسیم شده در بین آنان میداشت - حمایت تودههای دهقانی را به دست میآورد.
این نکته را نمی توان به سادگی باورکردکه کمونیست ها با ترکیب گرایشهای میهن پرستانه و سیاستهای ارضی معتدلی که مناسبات اجتماعی موجود را یکباره دگرگون ننمود، توانستند حمایت تودهای دهقانان را کسب کنند. البته شرایط و سیاست ها از یک منطقه به منطقهای دیگر فرق میکرد. در برخی مناطق، فعالیتهای انقلابی اجتماعی فدای کسب حمایت طبقات روستایی در جهت حفظ وحدت ملی میشد؛ در مناطقی دیگر، برای به دست آوردن حمایت دهقانان، اعمال سیاستهای ارضی رادیکال مؤثرتر از تکیه کردن بر روی خواست ها یا گرایشهای صرفاً میهن پرستانه آنان بود؛ و برخی مناطق دیگر هم وجود داشتند که در کسب حمایت دهقانان تکیه بر گرایشهای ملی یا خواستهای اقتصادی - اجتماعی هیچ یک مؤثر واقع نمی شد. در آنجایی که سیاستهای ارضی معتدل به طور رسمی دنبال گردید، مناسبات ارضی سنتی تحولی عمیق یافت: قدرت سیاسی محلی نجبای زمیندار در هم شکست، مشروعیت و اعتبار اجتماعی آنان تا حد زیادی تضعیف گردید، و قدرت اقتصادی ضعیفی هم که برایشان باقی مانده بود، وابسته به قدرت سیاسی و نظامی کادرهای حزب کمونیست مستقر در آن منطقه گردید. در مناطق تحت کنترل کمونیستهای دورهی ینان، تضعیف یا از بین بردن قدرت طبقه نجبای زمیندار- سرآمدان قدرتمند دو هزار سالهی جامعه چین- شاخص انقلابی اجتماعی بود که در اواخر سالهای 1940 و اوایل سالهای 1950 به نقطه اوج خود رسید و نجبای زمیندار را به مثابه یک طبقه اجتماعی در سراسر چین از میان برداشت. این اولین انقلاب اجتماعی بود که از زمان استقرار رژیم امپراتوری در سال 221 پیش از میلاد تا این تاریخ (سالهای 1940-50) به وقوع میپیوست.
بدین سان تهاجم ژاپن به چین با برچیدن بساط ارتش و بوروکراسی کومین تانگ از منطقه وسیعی در چین و تضعیف قدرت و اعتبار فرمانروایان سنتی و گروههای سرآمد، (سرکردگان نظامی و نجبای زمیندار)، شرایط بسیار مساعدی را برای کمونیست ها پدید آورد- و شاید شرایط که برای پیروزی نهایی آنان بسیار قاطع بود. تهاجم ژاپن به چین فی نفسه یک وضعیت انقلابی به وجود نیاورد (زیرا این وضعیت انقلابی قبلاً به وجود آمده بود)، ولی آن شرایطی را تعمیق و تشدید نمود که به انقلاب و فراهم آوردن فرصت نوین برای فعالیتهای انقلابی منجر میشد و البته «وضعیتهای انقلابی» هر چند هم که مساعد باشند، خودبخود انقلاب ها را به وجود نمی آورند. این انسان ها هستند که انقلاب میکنند، البته آن هم بر مبنای شرایط موجود و برداشتی که از وضعیت زندگی خود دارند، و اراده و توانایی آنان در تغییر این شرایط بر طبق هدفهای انقلابی خود. خلاصه اینکه جنگ به هیچ وجه به تنهایی نمی توانست حتمی بودن پیروزی کمونیست ها را تضمین نماید. موفقیت و خصوصیات ویژه کمونیسم ینان هم، به طور خودبخودی، از شرایط «عینی» وضعیت جنگی سرچشمه نگرفت، بلکه تا حد زیادی مرهون راه و روشی بود که کمونیستهای چینی در قبال وضعیت تاریخی چین در پیش گرفتند و برای دگرگون کردن آن آماده شدند. پس برای درک دورهی ینان و میراثهای انقلابی و ایدئولوژیک مشخص آن، لازم است که هم عوامل عینی و هم عوامل ذهنی، بویژه گرایشهای فکری و ایدئولوژی مائوتسه- تونگ، مورد توجه قرار گیرند.
پینوشتها:
1- John K.Fairbank, China: The People"s Middle Kingdom and The U.S.A. (Cambridge, Mass: Harvard University Press, 1967.),P.3.
2- Yenan, era.
3- Maoism.
4- The Y enan Spirit.
5- Syndrome.
6- Liup"an.
7- Kansu.
8- Shensi.
9- Jerome Ch"en, Mao and The Chinese Revolution. (London: Oxford University Press, 1965), P.337.
10- Classical Chinese tzu.
11- Manchuria.
12- Kiangsi.
13- Kuomintang.
14- Edgar Snow.
15- Red Star Over China (New york. Random House. 1938).P.177.
توصیف ادگاراسنو از راهپیمایی بزرگ، بهترین توصیفی است که به زبان انگلیسی صورت گرفته است.
16- Chiang Kai - Shek.
17- آنچه که در این زمینه مبهم یا ناشناخته باقی مانده در آثار زیر به تفصیل ذکر شده است:
John E.Rue, Mao Tse - tung in Opposition, 1927 - 1935. (Stanford, Calif: Stanford lJniv. Press, 1966). Stuart. R.Schram, Mao Tse - tung. (New york: Simon Schuster
1967).
18- Sun yat - Sen.
19- Wang Ming.
20- Poku.
21- Otto Braun.
22- Von Seeckt.
23- Falken hausen.
24- Tsunyi.
25- Kweichow.
26- Chang Kuo-t"ao.
27- Chu.
28- Sinkiang.
29- Tibet.
30- بخش عمدهی این ماجرا مرموز باقی مانده است. طبق اظهارات بعدی چوته، او بوسیله چنگ، زندانی شد و تحت فشار و تهدید به مرگ وادار گردید تا در سین کیانگ به چنگ بپیوندد. برای کسب اطلاع بیشتر در این زمینه به اثر زیر رجوه شود:
Agnes Smedley, The Great Road, (New york: Monthly Review Press, 1956).PP.328-32.
چنگ کاتوئو، در سال 1938 از حزب اخراج گردید.
31- Kansu.
32- Snow, Red Star Over China, P.167.
33- Robert Jay Lifton.
34- Revolutionary Immortality: Mao tsc - lung and The Chinese Cultural H.evolullnn
(New york: Random House, 1968).P.14.
35- همانطور که پیش از این ذکر کردیم در طی راهپیمایی طولانی، مائو دو تن از فرزندان و نیز برادر کوچکتر خودش را از دست داد. در اوایل سال 1930 خواهر کوچکتر مائو و همسرش- نیک کواهوی- به دست مقامات کومین تانگ اسیر و در شانگشا اعدام شدند. مائو شعری تحت عنوان «نیگ شجاع» در سوگ شوهر خواهرش سرود:
"Reply to Madame Lishu - yi" in Poems of Mao Tse - tung, traslated and edited hy
Wong Man (Hong Kong: Eastern Horizon Press, 1966).P.54 .
پس از آن در جنگ کره هم مائو یکی از پسران خود را از دست داد.
36- Edgar Snow Interview With Mao, New Republic, Val, 52: (Feb.27, 1965), PP.17-23.
37- Snow, Red Starover China, P.67.
38- "Strategic Problems of China"s Revolutionary War." in Selected Works of Mao Tse - tung. vd. I. (London: Lawrence Wishart, 1954), P.193.
39- Liu Chih - tan.
40- Whampoa.
41- Hunan.
42- Ho Lung.
43- Jan Myrdal, Report from a chinese Village. (New york: Pantheon 1965). P.XXVII.
44- Edgar Snow, Randon Noteson Red China, 1936 - 1945. (Cambridge, Mass: Harvard University Press, 1957), PP.60-61.
45- Yenan.
46- Shensi - Kansu -Ningsia. Border Region.
47- Anna Louise Strong, Tomorrow"s China. (New york: Committee forademocratic Far Eastern Policy, 1948), P.18.
48- این استثناء انقلابی است که در کوبا به رهبری کاسترو به پیروزی رسید. بعضی چنین استدلال میکنند که این انقلاب زمانی خصلت کمونیستی پیدا کرد که کاسترو قدرت دولتی را کاملاً در دست گرفت.