انتخاب همسر-بخش اول
نويسنده:مهرى زينهارى
منبع:ماهنامه پيام زن
منبع:ماهنامه پيام زن
بحث
اهميت ازدواج و نقش هر يك از زن و مرد در سازندگى يكديگر و تربيت فرزندان بر كسى پوشيده نيست. دو همسر پس از پيوند ازدواج, عامل شخصيت و حيثيت اجتماعى همديگر مى شوند و سابقه اخلاقى و روحيات آنها, زمينه ساز نوع نگرش و بينش هر كدام به حفظ كيان خانواده و تربيت فرزند خواهد بود.آنچه كه در انتخاب همسر مورد اهتمام پيشوايان دينى قرار گرفته و بر رعايت آن تاكيد شده است, دو شرط اساسى و ضرورى ((ديندارى)) و ((حسن خلق)) است.چنين نيست كه پسر حتما بايد زن فقير و زشت رو بگيرد و يا دختر به عقد پسرى ناسالم و فاقد زيبايى درآيد, چون زيباخواهى و علاقه به مال و ثروت جز فطرت هر انسان است; بلكه اين دو ملاك نبايد تمام هدف بوده و تمام افكار و پيگيريها مبتنى بر آنها باشد, و شايسته است به عنوان مزيت و ارزش اضافى تلقى شوند.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
((زن مانند گردنبندى است كه به گردن مرد مى افكنند, پس مراقب باش كه چه چيزى را بر گردن مى افكنى و براى زن نمى توان قيمتى تعيين كرد, چه خوبش و چه بدش. اما ارزش زنهاى نيك را با طلا و نقره نمى توان تعيين كرد, زيرا آنها از طلا و نقره ارزشمندترند و اما بدهاى آنها, ارزش خاك را هم ندارند, زيرا خاك از آنها بهتر است.))(1)
نقطه مقابل اين سخن در مورد مرد نيز صادق است; مرد اگر خوش اخلاق, ديندار, عاقل, باتدبير, متواضع و با حوصله باشد از طلا و نقره ارزشمندتر است و اگر بداخلاق, تندخو, دروغگو, بى توجه به زندگى, مغرور و بى دين باشد, از خاك هم بى ارزش تر است.
ديندارى
اين شرط از ضروريات هر ازدواج است, زيرا دو همسرى كه مى خواهند با هم زندگى كنند و در همه فراز و نشيبهاى زندگى يار و غمخوار يكديگر باشند, قهرا تحت تاثير افكار و عقايد يكديگر قرار مى گيرند و روحيات پسنديده و يا ناپسندشان به يكديگر منتقل مى شود. همسر ديندار سعى مى كند همسرش را به عمل صالح و توجه به خدا تشويق كند و از نافرمانى و سهل انگارى در دستورات و احكام خدا باز دارد; او را به انجام مقررات و آداب و رسوم مثبت اجتماعى تشويق و از خرافه پرستى و موهومات باز دارد; مال, آبرو و حرمت يكديگر را حفظ كنند; اما همسر بى دين, چه بسا زن يا شوهر را با محبت كاذب, تفريح, مجالس مهمانى و شب نشينى و يا حتى اجبار و تهديد, منحرف كرده و از او فردى بى قيد و لاابالى مى سازد و از آنجا كه زن و مرد تحت تاثير محبتهاى يكديگرند و به خاطر رضامندى همديگر سعى در جلب رضايت و تشديد وابستگى و دلبستگى, به خود دارند, چنين تحولات و تاثيراتى به دور از انتظار نيست, لذا اگر آنان تقيد و پايبندى دينى نداشته باشند و اخلاق و رفتار خود را در قالب مقبول و مشروع قرار ندهند, زندگى آنها دچار آفت و نابسامانى خواهد شد.
از آنجا كه فرزند, بيشترين وقت را در برخورد مستقيم با مادر مى گذراند و با قصه ها و سرگذشتها و بايدها و نبايدهاى او انس مى گيرد, روحيات, منش و حالات مادر سريع تر به او منتقل مى شود. پدر نيز در تكوين نوع شخصيت و انتخاب نوع هدف زندگى در فرزند نقش اساسى دارد; پدرى كه خودش با اعتماد به خدا و پايبندى به مقررات دينى انس گرفته است, بهتر مى تواند جوانش را از بى هدفى, دلهره و اضطراب روحى خارج كرده و به خدا نزديك كند.
از اين رو در روايات توصيه شده است كه اگر فردى ((ديندار)) به خواستگارى دختر شما آمد, او را بپذيريد و يا در انتخاب دختر, ديندارى او و خانواده اش را لحاظ كنيد. مردى خدمت رسول خدا(ص) آمد تا در امر ازدواج خود با حضرت مشورت كند. رسول خدا(ص) فرمود:((با زن ديندار ازدواج كن تا خدا به زندگى تو بركت دهد.))(2)
ديندار كيست؟
ديندار كسى است كه علاوه بر نماز و روزه دين در همه ابعاد و جنبه هاى زندگى فردى و اجتماعى او نفوذ كرده و اثر گذاشته باشد. فرد ديندار و باتقوا, در گفتارش صداقت و درستى مشاهده مى شود; در برخورد با افراد, اطرافيان و خانواده اش متواضع و فروتن است, نصيحت كوچكتران و بزرگتران را مى پذيرد و با زبانش ديگران را نمىآزارد; از خطاها و لغزشهاى افراد خانواده و اطرافيانش كه به عذرخواهى او آمده اند, چشم پوشى مى كند; گذشت را سرلوحه زندگى خود قرار مى دهد; نيكى و احسان به ديگران را دوست دارد; لجبازى و عناد ندارد; زندگى را با نظم و برنامه پيش مى برد; خانواده خود را عملا در تنگناى مالى و اقتصادى قرار نمى دهد; نيازمنديهاى همسرش را مطابق شانش فراهم مى كند; روح قناعت و مبارزه با تجمل گرايى را در زندگى خود حاكم مى كند; عفيف و پاكدامن است; در حال فقر و تنگدستى هم, لباس و خانه و زندگى خود را آراسته و مرتب مى كند و اظهار تنگدستى نكرده و حرمتش را حفظ مى كند; به حقوق ديگران احترام مى گذارد; در روابط اجتماعى, حدود شرعى را مراعات مى كند و مهمتر از همه اينكه در همه حال و همه كار, خدا را بر خود ناظر مى داند و لحظه اى از فرمانش سرپيچى نمى كند.
خانم ... از بهبهان مى نويسد: ((آنچه باعث سردى و بى محتوايى زندگى من و شوهرم شده, روحيه غرور, بى توجهى به خانواده و عدم پايبندى شوهرم به آداب و رسوم دينى و اجتماعى است. به علاوه او در زندگى بر من و فرزندانم سخت مى گيرد و ما را در تنگناى اقتصادى قرار داده ...
هر چه به او مى گويم كه آنچه براى تو مى ماند, فرزندان صالح و پاكدامن است در جوابم مى گويد: سرنوشت اين بچه ها ربطى به من ندارد, هركس در قبر خودش مى خوابد.))
آقاى ... از شيراز مى نويسد:((بارها به همسرم گفته ام كه صداقت در زندگى نشانه ايمان زن و شوهر به يكديگر و عامل استحكام خانواده و عزت و سربلندى ماست تو چرا با من يك رو و يك رنگ نيستى؟ و ... او در جواب مى گويد: من همينم كه هستم, هر كارى مى خواهى بكن, من اينطور تربيت شده ام.))
اينها گوشه اى بود از صفات و خصلتهاى دينداران. اسلام, دارندگان اينگونه صفات را براى انتخاب همسرى, بر دارندگان مال و جمال و شهرت مادى و شخصيت حقوقى برترى داده است.
دختر و پسرى كه در مرحله انتخاب همسر قرار دارند, اگر موردى را يافتند كه هر يك از اين صفات را در مرحله عالى آن ندارد و فقط در سطوح پايين, آن را داراست, او را بپذيرند و با يكديگر قرار بگذارند كه براى اصلاح و بهبود وضع اخلاقى و زندگى, همديگر را يارى كنند. در اينجا مهم اين است كه آنها, هر يك از اين صفات را ((ارزش)) بدانند و بر, داشتن آنها اهتمام ورزند.(دقت كنيد)
فردى به امام حسن(ع) عرض كرد: دخترى دارم[ مى خواهم بپرسم كه] او را به ازدواج چه كسى درآورم؟ امام فرمود:
((او را به ازدواج كسى در بياور كه تقواى الهى داشته باشد كه اگر او را دوست بدارد, اكرامش مى كند و اگر از او خوشش نيامد, آزارش نمى دهد.))(3)
به ما نمى خورد!!
دوستى و صميميت و صداقت در پرتو ديندارى و داشتن باطنى آرام و اخلاقى نيكو حاصل مى شود. چه بسيارند خانواده هاى ثروتمندى كه فاقد عاطفه, علاقه و دلبستگى به يكديگرند و صفا و صميميت را در اثر اهتمام زياد به ثروت از دست داده اند.
والدينى كه به بهانه پيدا شدن فردى كه به آنها بخورد, خواستگاران متعدد دختر خود را رد مى كنند و براى پيداكردن عروس مورد نظر خود از اين خانه به آن خانه مى روند و براى همه ايراد و اشكال مى گيرند, باعث تاخير ازدواج فرزند خود مى شوند. و اين تاخير در بسيارى موارد آفتهايى را بدنبال دارد از جمله اينكه در نهايت خود را ناجار مى بينند كه به حداقل اكتفا كنند! مردى در نامه اى به امام باقر(ع) ضمن مشورت در مورد دخترانش, نوشت:((فردى كه مثل خودم باشد (به من بخورد) براى همسرى آنها نمى يابم.)) حضرت در جواب او چنينى نوشت:((مشكلى را كه در مورد دخترانت بيان كرده بودى فهميدم. خدا تو را رحمت كند, اينگونه نينديش, زيرا رسول خدا(ص) فرمود:
((هرگاه كسى را كه اخلاق و دينش را مى پسنديد[ براى خواستگارى] به نزد شما آمد, با او وصلت كنيد و اگر به او زن ندهيد فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پيدا مى شود.))(4)
مانع تراشيهاى بيجاى پدران و مادران در امر ازدواج جوانان, آنها را به اضطراب و انحراف و در نهايت گاه به فساد سوق مى دهد. نياز به ازدواج به ويژه براى دختران يك تكيه گاه روحى و آرامش روانى است. او آرزو دارد كه روزى مادر شود و با لبخند شيرين و دلپذير نوزادش, همدم و همراه باشد; اين نياز طبيعى و فطرى را نه تحصيلات جبران مى كند و نه ثروت و شهرت اجتماعى شوهر.
پسران نيز در زندگى خود نيازمند كسى هستند كه به او محبت كنند و از او محبت ببينند و در غم و شاديهايشان شريكش بدانند.البته اگر منظور از عذر ((به ما نمى خورد)) اين باشد كه خانواده پسر يا دختر از افراد خوشنام نيستند و در روابط اجتماعى و خانوادگى پايبندى لازم مذهبى را ندارند, لذا وصلت ما با آنها تناسبى ندارد, كلامى بجاست.در دستورالعملهايى كه از پيامبر(ص) و امامان(ع) رسيده, به لزوم رعايت اين تناسب اشاره شده است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((كسى كه دختر خود را به ازدواج شرابخوارى درآورد, قطع رحم كرده است.))(5)
از اين حديث مى توان فهميد كه چون شرابخوار, هتك حرمت فرمان خدا كرده و به آن بى اعتنا شده و دست به سركشى و طغيان زده است, نسبت به همسر و فرزندانش همچنين خواهد كرد, حرمتشان را خواهد دريد; حقوقشان را ادا نخواهد كرد و موجبات آزار و اذيتشان را فراهم خواهد ساخت و صفات رذيله و ناپسند او به همسر و فرزندانش منتقل شده و فطرت پاكشان را آلوده خواهد كرد.
روشن است همان علت و جهتى كه در شرابخوار, موجب سركشى او شده و رابطه اش را با خدا و خانواده اش تيره و تار كرده است و او را مطرود جامعه ساخته است, در افراد معتاد, قاچاقچى, بى بندبار و لاابالى نيز وجود دارد. اين گروه افراد خود را پايبند به هيچ مقرراتى نمى دانند و بخاطر تامين نيازشان دست به هر اقدام زشت و وقيح مى زنند; ارزشهاى خانوادگى را زير پا مى گذارند; حقوق همسر و فرزندان را رعايت و ادا نمى كنند, از اين رو ازدواج با اينگونه افراد, ازدواج موفقى نخواهد بود.
كفو يعنى چه؟
با تمام سفارشاتى كه به ازدواج شده و با ارشاد به حذف انگيزه هاى مادى و زودگذر در انتخاب همسر و با توصيه به ميانجيگرى در وصلت دختر و پسر, در مى يابيم كه شرايط ازدواج آن قدر هم مشكل نيست. وجود روح مذهبى و پاكدامنى, به همراه مقدارى مال و ثروت كه نيازهاى اوليه خانواده را تامين كند, زمينه ساز تحقق ازدواج و تشكيل كانون خانواده است و اين همان چيزى است كه در اسلام از آن به ((كفو)) تعبير شده است.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
((كفو كسى است كه عفيف و پاكدامن باشد و اندكى مال هم داشته باشد.))(6)
((جويبر)) مردى است كه از يمامه به مدينه آمده و مسلمان شده بود. او مومنى متعهد ولى در عين حال سياه پوست, كوتاه قد, مستمند و بى خانمان بود. روزى پيامبر(ص) به او فرمود: ((چرا ازدواج نمى كنى؟)) عرض كرد: ((چه كسى به اين بينوا زن مى دهد؟)) فرمود: ((اسلام, هر خوار و ذليلى را عزيز كرده است.)) نزد ((زياد بن لبيد)) كه از اشراف انصار است, برو و دخترش را خواستگارى كن. جويبر نزد زياد آمد و از قول آن حضرت دختر او را خواستگارى كرد. زياد گفت: ((ما دختران خود را فقط به همرديفان خود از انصار مى دهيم و با آنها وصلت مى كنيم)). جويبر, نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را عرض كرد; آنگاه حضرت به ((زياد)) فرمود: ((اى زياد! جويبر مومن است و هر مرد مومنى, كفو زن مومنه و هر مرد مسلمانى كفو زن مسلمان است.))(8)
چه بسيارند دختران و پسرانى كه كفو يكديگرند و از پاكدامنى لازم و ثروت اندك برخوردارند, اما به خاطر فرهنگ غلط بعضى خانواده ها و توقعات ببيش از حد برخى والدين در هزينه هاى مراسم عقد و عروسى و مقدار مهريه, تن به ازدواج نمى دهند و يا براى برطرف شدن موانع آن لحظه شمارى كرده و با فشار روحى و جنسى خود دست و پنجه نرم مى كنند.
چه بايد كرد؟
گوشه اى از مسووليت برطرف كردن مشكل اين گونه جوانان و سروسامان دادن به زندگى آنها و نجاتشان از تنهايى و بى كسى, متوجه ثروتمندان و نيكوكاران است. در اين راستا بسيارى از سرمايه هايى كه در راههاى مستحبى و غير لازم - مانند عمره, حج مستحبى, سفر سوريه, برخى ضيافتها, ساختمانهاى عريض و طويل و كم استفاده و گاه بى استفاده خرج مى شود, شايسته است در اين امر واجب صرف شود.دولت و صندوقهاى خيريه با وامهاى مكفى و ايجاد خانه هاى كوچك, جوانان را از اين بن بست نجات دهند و از فساد و انحراف آنها جلوگيرى نمايند.ثروتمندان و افراد خير بدانند كه اگرچه پولهاى آنان در اين گونه كارها در مواردى بى نام و نشان و به دور از هياهوهاى تبليغاتى و اسم و رسمهاى دنيايى هزينه مى شود, اما پاداش اخروى آن و دعاى خير دو جوان پاكدامن و خانواده آنها, ضامن سعادتشان خواهد بود.
ادامه دارد .
اهميت ازدواج و نقش هر يك از زن و مرد در سازندگى يكديگر و تربيت فرزندان بر كسى پوشيده نيست. دو همسر پس از پيوند ازدواج, عامل شخصيت و حيثيت اجتماعى همديگر مى شوند و سابقه اخلاقى و روحيات آنها, زمينه ساز نوع نگرش و بينش هر كدام به حفظ كيان خانواده و تربيت فرزند خواهد بود.آنچه كه در انتخاب همسر مورد اهتمام پيشوايان دينى قرار گرفته و بر رعايت آن تاكيد شده است, دو شرط اساسى و ضرورى ((ديندارى)) و ((حسن خلق)) است.چنين نيست كه پسر حتما بايد زن فقير و زشت رو بگيرد و يا دختر به عقد پسرى ناسالم و فاقد زيبايى درآيد, چون زيباخواهى و علاقه به مال و ثروت جز فطرت هر انسان است; بلكه اين دو ملاك نبايد تمام هدف بوده و تمام افكار و پيگيريها مبتنى بر آنها باشد, و شايسته است به عنوان مزيت و ارزش اضافى تلقى شوند.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
((زن مانند گردنبندى است كه به گردن مرد مى افكنند, پس مراقب باش كه چه چيزى را بر گردن مى افكنى و براى زن نمى توان قيمتى تعيين كرد, چه خوبش و چه بدش. اما ارزش زنهاى نيك را با طلا و نقره نمى توان تعيين كرد, زيرا آنها از طلا و نقره ارزشمندترند و اما بدهاى آنها, ارزش خاك را هم ندارند, زيرا خاك از آنها بهتر است.))(1)
نقطه مقابل اين سخن در مورد مرد نيز صادق است; مرد اگر خوش اخلاق, ديندار, عاقل, باتدبير, متواضع و با حوصله باشد از طلا و نقره ارزشمندتر است و اگر بداخلاق, تندخو, دروغگو, بى توجه به زندگى, مغرور و بى دين باشد, از خاك هم بى ارزش تر است.
ديندارى
اين شرط از ضروريات هر ازدواج است, زيرا دو همسرى كه مى خواهند با هم زندگى كنند و در همه فراز و نشيبهاى زندگى يار و غمخوار يكديگر باشند, قهرا تحت تاثير افكار و عقايد يكديگر قرار مى گيرند و روحيات پسنديده و يا ناپسندشان به يكديگر منتقل مى شود. همسر ديندار سعى مى كند همسرش را به عمل صالح و توجه به خدا تشويق كند و از نافرمانى و سهل انگارى در دستورات و احكام خدا باز دارد; او را به انجام مقررات و آداب و رسوم مثبت اجتماعى تشويق و از خرافه پرستى و موهومات باز دارد; مال, آبرو و حرمت يكديگر را حفظ كنند; اما همسر بى دين, چه بسا زن يا شوهر را با محبت كاذب, تفريح, مجالس مهمانى و شب نشينى و يا حتى اجبار و تهديد, منحرف كرده و از او فردى بى قيد و لاابالى مى سازد و از آنجا كه زن و مرد تحت تاثير محبتهاى يكديگرند و به خاطر رضامندى همديگر سعى در جلب رضايت و تشديد وابستگى و دلبستگى, به خود دارند, چنين تحولات و تاثيراتى به دور از انتظار نيست, لذا اگر آنان تقيد و پايبندى دينى نداشته باشند و اخلاق و رفتار خود را در قالب مقبول و مشروع قرار ندهند, زندگى آنها دچار آفت و نابسامانى خواهد شد.
از آنجا كه فرزند, بيشترين وقت را در برخورد مستقيم با مادر مى گذراند و با قصه ها و سرگذشتها و بايدها و نبايدهاى او انس مى گيرد, روحيات, منش و حالات مادر سريع تر به او منتقل مى شود. پدر نيز در تكوين نوع شخصيت و انتخاب نوع هدف زندگى در فرزند نقش اساسى دارد; پدرى كه خودش با اعتماد به خدا و پايبندى به مقررات دينى انس گرفته است, بهتر مى تواند جوانش را از بى هدفى, دلهره و اضطراب روحى خارج كرده و به خدا نزديك كند.
از اين رو در روايات توصيه شده است كه اگر فردى ((ديندار)) به خواستگارى دختر شما آمد, او را بپذيريد و يا در انتخاب دختر, ديندارى او و خانواده اش را لحاظ كنيد. مردى خدمت رسول خدا(ص) آمد تا در امر ازدواج خود با حضرت مشورت كند. رسول خدا(ص) فرمود:((با زن ديندار ازدواج كن تا خدا به زندگى تو بركت دهد.))(2)
ديندار كيست؟
ديندار كسى است كه علاوه بر نماز و روزه دين در همه ابعاد و جنبه هاى زندگى فردى و اجتماعى او نفوذ كرده و اثر گذاشته باشد. فرد ديندار و باتقوا, در گفتارش صداقت و درستى مشاهده مى شود; در برخورد با افراد, اطرافيان و خانواده اش متواضع و فروتن است, نصيحت كوچكتران و بزرگتران را مى پذيرد و با زبانش ديگران را نمىآزارد; از خطاها و لغزشهاى افراد خانواده و اطرافيانش كه به عذرخواهى او آمده اند, چشم پوشى مى كند; گذشت را سرلوحه زندگى خود قرار مى دهد; نيكى و احسان به ديگران را دوست دارد; لجبازى و عناد ندارد; زندگى را با نظم و برنامه پيش مى برد; خانواده خود را عملا در تنگناى مالى و اقتصادى قرار نمى دهد; نيازمنديهاى همسرش را مطابق شانش فراهم مى كند; روح قناعت و مبارزه با تجمل گرايى را در زندگى خود حاكم مى كند; عفيف و پاكدامن است; در حال فقر و تنگدستى هم, لباس و خانه و زندگى خود را آراسته و مرتب مى كند و اظهار تنگدستى نكرده و حرمتش را حفظ مى كند; به حقوق ديگران احترام مى گذارد; در روابط اجتماعى, حدود شرعى را مراعات مى كند و مهمتر از همه اينكه در همه حال و همه كار, خدا را بر خود ناظر مى داند و لحظه اى از فرمانش سرپيچى نمى كند.
خانم ... از بهبهان مى نويسد: ((آنچه باعث سردى و بى محتوايى زندگى من و شوهرم شده, روحيه غرور, بى توجهى به خانواده و عدم پايبندى شوهرم به آداب و رسوم دينى و اجتماعى است. به علاوه او در زندگى بر من و فرزندانم سخت مى گيرد و ما را در تنگناى اقتصادى قرار داده ...
هر چه به او مى گويم كه آنچه براى تو مى ماند, فرزندان صالح و پاكدامن است در جوابم مى گويد: سرنوشت اين بچه ها ربطى به من ندارد, هركس در قبر خودش مى خوابد.))
آقاى ... از شيراز مى نويسد:((بارها به همسرم گفته ام كه صداقت در زندگى نشانه ايمان زن و شوهر به يكديگر و عامل استحكام خانواده و عزت و سربلندى ماست تو چرا با من يك رو و يك رنگ نيستى؟ و ... او در جواب مى گويد: من همينم كه هستم, هر كارى مى خواهى بكن, من اينطور تربيت شده ام.))
اينها گوشه اى بود از صفات و خصلتهاى دينداران. اسلام, دارندگان اينگونه صفات را براى انتخاب همسرى, بر دارندگان مال و جمال و شهرت مادى و شخصيت حقوقى برترى داده است.
دختر و پسرى كه در مرحله انتخاب همسر قرار دارند, اگر موردى را يافتند كه هر يك از اين صفات را در مرحله عالى آن ندارد و فقط در سطوح پايين, آن را داراست, او را بپذيرند و با يكديگر قرار بگذارند كه براى اصلاح و بهبود وضع اخلاقى و زندگى, همديگر را يارى كنند. در اينجا مهم اين است كه آنها, هر يك از اين صفات را ((ارزش)) بدانند و بر, داشتن آنها اهتمام ورزند.(دقت كنيد)
فردى به امام حسن(ع) عرض كرد: دخترى دارم[ مى خواهم بپرسم كه] او را به ازدواج چه كسى درآورم؟ امام فرمود:
((او را به ازدواج كسى در بياور كه تقواى الهى داشته باشد كه اگر او را دوست بدارد, اكرامش مى كند و اگر از او خوشش نيامد, آزارش نمى دهد.))(3)
به ما نمى خورد!!
دوستى و صميميت و صداقت در پرتو ديندارى و داشتن باطنى آرام و اخلاقى نيكو حاصل مى شود. چه بسيارند خانواده هاى ثروتمندى كه فاقد عاطفه, علاقه و دلبستگى به يكديگرند و صفا و صميميت را در اثر اهتمام زياد به ثروت از دست داده اند.
والدينى كه به بهانه پيدا شدن فردى كه به آنها بخورد, خواستگاران متعدد دختر خود را رد مى كنند و براى پيداكردن عروس مورد نظر خود از اين خانه به آن خانه مى روند و براى همه ايراد و اشكال مى گيرند, باعث تاخير ازدواج فرزند خود مى شوند. و اين تاخير در بسيارى موارد آفتهايى را بدنبال دارد از جمله اينكه در نهايت خود را ناجار مى بينند كه به حداقل اكتفا كنند! مردى در نامه اى به امام باقر(ع) ضمن مشورت در مورد دخترانش, نوشت:((فردى كه مثل خودم باشد (به من بخورد) براى همسرى آنها نمى يابم.)) حضرت در جواب او چنينى نوشت:((مشكلى را كه در مورد دخترانت بيان كرده بودى فهميدم. خدا تو را رحمت كند, اينگونه نينديش, زيرا رسول خدا(ص) فرمود:
((هرگاه كسى را كه اخلاق و دينش را مى پسنديد[ براى خواستگارى] به نزد شما آمد, با او وصلت كنيد و اگر به او زن ندهيد فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پيدا مى شود.))(4)
مانع تراشيهاى بيجاى پدران و مادران در امر ازدواج جوانان, آنها را به اضطراب و انحراف و در نهايت گاه به فساد سوق مى دهد. نياز به ازدواج به ويژه براى دختران يك تكيه گاه روحى و آرامش روانى است. او آرزو دارد كه روزى مادر شود و با لبخند شيرين و دلپذير نوزادش, همدم و همراه باشد; اين نياز طبيعى و فطرى را نه تحصيلات جبران مى كند و نه ثروت و شهرت اجتماعى شوهر.
پسران نيز در زندگى خود نيازمند كسى هستند كه به او محبت كنند و از او محبت ببينند و در غم و شاديهايشان شريكش بدانند.البته اگر منظور از عذر ((به ما نمى خورد)) اين باشد كه خانواده پسر يا دختر از افراد خوشنام نيستند و در روابط اجتماعى و خانوادگى پايبندى لازم مذهبى را ندارند, لذا وصلت ما با آنها تناسبى ندارد, كلامى بجاست.در دستورالعملهايى كه از پيامبر(ص) و امامان(ع) رسيده, به لزوم رعايت اين تناسب اشاره شده است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((كسى كه دختر خود را به ازدواج شرابخوارى درآورد, قطع رحم كرده است.))(5)
از اين حديث مى توان فهميد كه چون شرابخوار, هتك حرمت فرمان خدا كرده و به آن بى اعتنا شده و دست به سركشى و طغيان زده است, نسبت به همسر و فرزندانش همچنين خواهد كرد, حرمتشان را خواهد دريد; حقوقشان را ادا نخواهد كرد و موجبات آزار و اذيتشان را فراهم خواهد ساخت و صفات رذيله و ناپسند او به همسر و فرزندانش منتقل شده و فطرت پاكشان را آلوده خواهد كرد.
روشن است همان علت و جهتى كه در شرابخوار, موجب سركشى او شده و رابطه اش را با خدا و خانواده اش تيره و تار كرده است و او را مطرود جامعه ساخته است, در افراد معتاد, قاچاقچى, بى بندبار و لاابالى نيز وجود دارد. اين گروه افراد خود را پايبند به هيچ مقرراتى نمى دانند و بخاطر تامين نيازشان دست به هر اقدام زشت و وقيح مى زنند; ارزشهاى خانوادگى را زير پا مى گذارند; حقوق همسر و فرزندان را رعايت و ادا نمى كنند, از اين رو ازدواج با اينگونه افراد, ازدواج موفقى نخواهد بود.
كفو يعنى چه؟
با تمام سفارشاتى كه به ازدواج شده و با ارشاد به حذف انگيزه هاى مادى و زودگذر در انتخاب همسر و با توصيه به ميانجيگرى در وصلت دختر و پسر, در مى يابيم كه شرايط ازدواج آن قدر هم مشكل نيست. وجود روح مذهبى و پاكدامنى, به همراه مقدارى مال و ثروت كه نيازهاى اوليه خانواده را تامين كند, زمينه ساز تحقق ازدواج و تشكيل كانون خانواده است و اين همان چيزى است كه در اسلام از آن به ((كفو)) تعبير شده است.
امام صادق(ع) مى فرمايد:
((كفو كسى است كه عفيف و پاكدامن باشد و اندكى مال هم داشته باشد.))(6)
((جويبر)) مردى است كه از يمامه به مدينه آمده و مسلمان شده بود. او مومنى متعهد ولى در عين حال سياه پوست, كوتاه قد, مستمند و بى خانمان بود. روزى پيامبر(ص) به او فرمود: ((چرا ازدواج نمى كنى؟)) عرض كرد: ((چه كسى به اين بينوا زن مى دهد؟)) فرمود: ((اسلام, هر خوار و ذليلى را عزيز كرده است.)) نزد ((زياد بن لبيد)) كه از اشراف انصار است, برو و دخترش را خواستگارى كن. جويبر نزد زياد آمد و از قول آن حضرت دختر او را خواستگارى كرد. زياد گفت: ((ما دختران خود را فقط به همرديفان خود از انصار مى دهيم و با آنها وصلت مى كنيم)). جويبر, نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را عرض كرد; آنگاه حضرت به ((زياد)) فرمود: ((اى زياد! جويبر مومن است و هر مرد مومنى, كفو زن مومنه و هر مرد مسلمانى كفو زن مسلمان است.))(8)
چه بسيارند دختران و پسرانى كه كفو يكديگرند و از پاكدامنى لازم و ثروت اندك برخوردارند, اما به خاطر فرهنگ غلط بعضى خانواده ها و توقعات ببيش از حد برخى والدين در هزينه هاى مراسم عقد و عروسى و مقدار مهريه, تن به ازدواج نمى دهند و يا براى برطرف شدن موانع آن لحظه شمارى كرده و با فشار روحى و جنسى خود دست و پنجه نرم مى كنند.
چه بايد كرد؟
گوشه اى از مسووليت برطرف كردن مشكل اين گونه جوانان و سروسامان دادن به زندگى آنها و نجاتشان از تنهايى و بى كسى, متوجه ثروتمندان و نيكوكاران است. در اين راستا بسيارى از سرمايه هايى كه در راههاى مستحبى و غير لازم - مانند عمره, حج مستحبى, سفر سوريه, برخى ضيافتها, ساختمانهاى عريض و طويل و كم استفاده و گاه بى استفاده خرج مى شود, شايسته است در اين امر واجب صرف شود.دولت و صندوقهاى خيريه با وامهاى مكفى و ايجاد خانه هاى كوچك, جوانان را از اين بن بست نجات دهند و از فساد و انحراف آنها جلوگيرى نمايند.ثروتمندان و افراد خير بدانند كه اگرچه پولهاى آنان در اين گونه كارها در مواردى بى نام و نشان و به دور از هياهوهاى تبليغاتى و اسم و رسمهاى دنيايى هزينه مى شود, اما پاداش اخروى آن و دعاى خير دو جوان پاكدامن و خانواده آنها, ضامن سعادتشان خواهد بود.
ادامه دارد .
پىنوشتها:
1 - وسايل الشيعه, ج14, ص17.
2 - وسايل الشيعه, ج14, ص30.
3 - المستطرف, ج2, ص218.
4 - فروع كافى, ج5, ص347.
5 - همان مدرك.
6 - وافى, ج3, ص18.
7 - كافى, ج5, ص341.