چرا دعايم مستجاب نشد؟
منبع:مجله پرسمان
از ما خواسته كه او را بخوانيم.(ادعونى) 1
حكمت دعا همان روح دعا است كه داعى خود را در مشهد و مَنْظَر مَدْعُو(آن كه او را مىخواند) بداند و او را كه خداى سبحان است، شاهد خويشتن كند. شاهدى كه با اين مشهود پيوند ديگرى برقرار مىسازد. 3
هستى ما به دست او است. از اين رو، قابليت و ضعف و نياز ما را مىداند؛ خَلَقَ كُلَّ شىء و هو بكل شىء عليم.4 پس سزاوار نيست كه در پيشگاه صاحب هستى سخن از مقام و علم و ثروت و دارايى به ميان آورد. بنده بايد چيزى به عنوان هديه نزد مولا ببرد كه مولا آن را نداشته باشد وگرنه اين هديه ارزشمند نيست. انسان نيز كه بنده خدا است، بايد چيزى به عنوان هديه پيش خدا ببرد كه خداوند آن را نداشته باشد؛ و اين نداشتن هم كمال باشد. اگر بنده در محضر خداوند بگويد من علم آوردم كه آن جا خزائن عظيمِ علم است. اگر بگويد قدرت و خدمت آوردم، آن جا كه همه قدرت لايزال الاهى است. اگر بگويد ايثار آوردم، او محض ايثار و احسان است .پس انسان پيش خدا چه چيزى ببرد؟! در شرفيابى عبد به حضور مولا، غير از مسكنت و ضعف و عجز و ناله و ابتهال و تضرع چيز ديگرى مطلوب نيست؛ و اين حالت عجز و اظهار ندارى هم كمال است. حضرت اميرالمؤمنين على(ع) مىفرمايد: «خدايا بس است از نظر عزت براى من كه تو پروردگار و خداى من باشى و اين افتخار براى من بس كه من بنده چون تو خدايى باشم.» من به ربوبيت تو و عبوديت خود اعتراف مىكنم و لذا در پيشگاه مولا بايد عجز و ذلت و حقارت خويش را تقديم داشت و گرنه بقيه امور آن جا فراوان است.5
با اين همه او منتظر و مشتاق ارتباط ما است. چه مىگويم؟!
آيا ممكن است خداوند، با همه عظمت و بزرگى، مشتاق بندهاى حقير و مسكين همچون من باشد؟ آرى. به فرموده امام باقر(ع): «به درستى كه خشنودى خداوند از بازگشت بندهاش بيشتر است تا از فردى كه در دل شب تاريك مركب سوارى و توشهاش را گم كرده باشد و يكباره آن را بيابد.»6
اگر به سوى او حركت كنيم، حضرتش شتابان به استقبالمان مىآيد.7
با اين كه ما محتاج اوييم و او از ما بىنياز است، ما را از كتم عدم به عرصه وجود آورد در حالى كه از طاعت ما بىنياز و از معصيت ما ايمن بود؛ «همانا خداوند سبحان پديدهها را در حالى آفريد كه از اطاعتشان بىنياز و از نافرمانى آنان در امان بود.»8
او عزيز است و عزت انسان در گرو ارتباط با او است. «انسان وقتى كه از غير خدا چيزى را درخواست مىكند، احساس ذلت مىكند؛ اما وقتى از خداوند چيزى را طلب مىكند، احساس عزت مىكند. از اين رو، دعا هم طلب است و هم مطلوب. هم وسيله است و هم غايت، هم مقدمه است و هم نتيجه. اولياى الاهى هيچ چيزى را به اندازه دعا خوش نداشتند و همه خواهشها و آرزوهاى خود را با محبوب واقعى در ميان مىگذاشتند و بيش از آن اندازه كه به درخواست و مطلوب خويش اهميت دهند، به خود طلب و راز و نياز اهميت مىدادند.9»
«اى كه يادت يادآوران را شرف است، اى كه سپاست سپاسگزاران را پيروزى است، اى كه ستايشت ستايشگران را عزت است، اى كه درگاهت برجويندگان باز است.10»
او به ما سخن گفتن و بيان آموخت؛ «خلق الانسان عَلَّمَهُ البيان.11» آنچه نمىدانستيم به ما تعليم داد؛ «عَلَّمَ الانسان مالم يعلم.12» او با همه ما است، هر جا كه باشيم؛ «هو معكم اينما كنتم.13» او به ما نزديك است، نزديكتر از ما به خويشتن؛ «ان الله يحول بين المرء و قلبه.14» او كريم است و دوست دارد ما هم كريم باشيم و با سخاوت. مردى در حضور رسول اكرم(ص) در مقام دعا عرض كرد: خدايا، پيامبر(ص) و مرا بيامرز. حضرت فرمود: چرا دور رحمت خداوند را سنگ چين كردى؟ چرا فقط من و تو؟ همه مؤمنان را دعا كن. «اذا دعا احدكم فليعم فانّه اوجب للدعا؛ هر گاه دعا مىكنيد به دعاى خود عموميت دهيد كه اجابت را حتمى مى كند.15»
او وزش نسيم لطيف نَجوا را در شبستان دل مشاهده مىكند و سمت و سوى توجّه ديدهها را مىداند. «اى كه منظور هر كس را كه اراده تقاضايى از تو كند، مىدانى. اى كه ضمير خاموشان را مىخوانى، اى كه ناله ناتوانان را مىشنوى، اى كه سرشك ترسيدگان را مىنگرى.16»
ميان ما و حضرتش هيچ واسطه نيست و هيچ حجابى بين دل ما و آستانش حائل نيست؛ «هيچ حجابى بين خدا و خلق خدا نيست.17» ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست؛ «تو خود حجاب خودى حافظ، از ميان برخيز.»
خداوند پاسخگوى نياز اهل آسمان است؛ همانگونه كه اجابت كننده در خواست اهل زمين؛ «هوالذى فى السماء اِلهٌ و فى الارض اِلهٌ.18»
براى سخن گفتن با او به غريو و بانگ و فرياد نياز نيست؛ «اَلَمْ يَعْلَمُوا اّنَّ اللَّه يَعْلَمَ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ اَنَّ اللَّه عَلاَّمُ الغيوب.19»
نه وقت خاصى براى ارتباط بااو مشخص شده است؛ «يا رّبَّ اللَّيْلِ وَ النَّهار.20» و نه جا و مكانى بدان اختصاص يافته است؛ «يا رب الصحارى والقفار يا رب البرارى و البحار؛ اى پروردگار صحراها و كويرها و اى پروردگار بيابانها و درياها.21»
نه از كثرت درخواست خسته مىشود؛ «يا مَنْ لا يُبْرِمُهُ اِلْحاحُ الْمُلِحّين؛ اى آن كه اصرار در خواست كنندگان او را به ستوه نياورد.22» و نه خط ارتباطى بااو اشغال مىگردد؛ «اى كه تو را شنيدن چيزى از شنيدن چيز ديگر باز نمىدارد، اى كه تو را گفتارى از گفتار ديگر مشغول نمىسازد، اى كه تو را پرسشى از پرسشى به اشتباه در نمىاندازد، اى كه تو را چيزى حجاب چيزى نتواند بود.23»
كافى است باور كنيم هيچ نيستيم و هيچ نداريم. امام صادق(ع) فرمود: «اگر خواستيد دعاى شما مستجاب شود، ابتدا از غير خدا قطع اميد كرده و نااميد شويد تا دلتان به هيچ قدرتى جز حق تكيه نكند. آنگاه دعا كنيد يقيناً اين دعا مستجاب است.24»
خداى سبحان مىفرمايد: «امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء.25» اله و رب آن است كه بتواند مضطر را اجابت كند و آنها كه قدرت اجابت مضطر را ندارند، اله نيستند. آن كس كه نظام آفرينش را آفريد خدا است و هم او مشكلات شما را حل مىكند.26 در يك لحظه مىتواند پاسخگوى همه خلايق باشد؛ «يا مجيب الدعوات؛ اى پاسخگوى درخواستها.27»
گاهى به زبان دعا مىكنيم اما از كد ارتباطى دل غافليم. در دعا بايد تمام ذرات وجود انسان مظهر خواستن و طلب گردد و واقعاً آنچه مىخواهد به صورت يك احتياج و استدعا و حاجت در آيد. همان طورى كه اگر در يك نقطه بدن احتياجى پيدا شود، تمام اعضا و جوارح شروع به فعاليت مىكنند و حتى ممكن است عضوى به مقدار زياد از كار خود بكاهد براى جبران آن احتياج؛ مثلاً اگر تشنگى بر انسان غلبه كند، اثر تشنگى در وَجَنات وى هويدا مىگردد و حلق و كبد و معده و لب و زبان و كام همه مىگويند: آب. اگر هم در آن حال بخوابد، آب را خواب مىبيند؛ چون واقعاً بدن محتاج آب است. حال روحى و معنوى انسان كه جزئى از عالم خلقت است، نسبت به كل جهان همين گونه است. روح انسان جزئى است از عالم وجود. اگر واقعاً خواهش و احتياجى در وجودش پيدا شود، دستگاه عظيم خلقت او را مهمل نمىگذارد. فرق است بين خواندن دعا و دعاى واقعى. تا دل انسان با زبان هماهنگى نداشته باشد، دعاى او واقعى نيست. 28
تابيايد طالبى چيزى كه جست
هر كه جويا شد بيابد عاقبت
مايهاش درد است و اصل مرحمت
هر كجا دردى دوا آن جا رود
هر كجا فقرى نوا آن جا رود
هر كجا مشكل جواب آن جا رود
هر كجا پستى است آب آن جا رود
آب كم جو، تشنگىآور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست 29
و گاه به خاطر سستى و جبران تن پرورى دست به دعا برمى داريم. دعا بايد در موردى باشد كه انسان دسترسى به مطلوب ندارد و ناتوان است. اما اگر خداوند كليد حاجتى را به دست انسان داده و او كفران نعمت مىكند و از به كار بردن آن كليد مضايقه مىكند و از خدا مىخواهد كه آن در را بگشايد، البته چنين دعايى قابل استجابت نيست. دعا براى تحصيل توانايى است و در صورتى كه توانايى تحصيل مطلوب را به انسان داده باشد، در اين مورد دعا كردن تحصيل حاصل است.31
گاهى، از باب مقايسه خود با ديگران، در طريق احساسات واقع مىشويم و براى خويشتن چيزى طلب مىكنيم كه به ظاهر در زندگى ديگران مىبينيم؛ در حالى كه هر كس فرزند خصال خود و مسؤول اعمال خويشتن است.
گاهى دعاى شفاهى و گفتارى ما با درخواست استعداد و قابليت ما متناسب و هماهنگ نيست؛ همچون كودكى كه درخواست موفقيت در دانشگاه داشته باشد.
گاهى با دل آلوده و يا خاطرى پريشان او را مىخوانيم. امام صادق(ع) مىفرمايد: «دلهاى خود را خوب وارسى كنيد. ببينيد آيا دلتان پاك است يا در آن علاقه به غير خدا نيز وجود دارد. اگر در آن جز خدا نبود، آن گاه هر چه خواستيد از خدا درخواست كنيد كه خدا مىدهد.32» چون دعاى موحد مستجاب است و موحد كسى است كه در قلبش جز اعتقاد به حق چيزى راه نيافته باشد. امام حسن(ع) مىفرمايد: «اگر كسى مواظب قلبش باشد تا هواجس و خاطراتى كه مورد رضاى خدا نيست در آن خطور نكند، من ضامنم كه مستجاب الدعوه باشد.33» تا مَن مطرح است، محروميت انسان از فيض حتمى است.
گفت آن زمان كه نبْود جان در ميانه حائل34
با كسوت ظلم وتعدى به بندگان خدا دست را به سوى آسمان بلند كردن، تمسخر خويشتن است. چون ثمره ظلم قساوت دل است و سختى دل به معناى قطع رشته ارتباطى است ميان آسمان و زمين. اگر رمز و راز و نحوه چينش شمارههاى خط ارتباطى با محبوب رابدانيم، درخواست همان و اجابت همان. آرى، خداوند در فاعليتش كامل است و در اجابتش هيچ نقصى راه ندارد و هر چه نقص و سستى در شاكله اين ارتباط است از ناحيه ما است. خداوند اجابت را مىداند، ما بايد نحوه خواندن را بياموزيم! 36
سرمتاب از راه تا بنمايَدَت
بىخودى مىگفت در پيش خداى
كاى خدا آخر دَرى بر مَن گشاى
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
پىنوشت:
1. غافر(40):60.
2. همان.
3. حكمت عبادات، جوادى آملى، ص236.
4. انعام(6):101.
5. حكمت عبادات، ص216.
6. ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، ج1، ح 2122.
7. قال الله تعالى: يابن آدم قُمْ اِلَىَّ أَمْسِ اليك و أَمْسِ إِلَىَّ اُهَرْوِلُ اليك؛ همان، ج8، ح 16344.
8. نهج البلاغه، خطبه193.
9. بيست گفتار، مطهرى، ص 285.
10. مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
11. الرحمن(55):3و4.
12. علق(96):5.
13. حديد(57):4.
14. انفال(8):24.
15. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج93، ص313.
16. مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
17. اصول كافى، ج1، ص139.
18. زخرف(43):84.
19. توبه(9):78.
20. مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
21 - 23. همان.
24. بحارالانوار، ج 72،ص 107.
25. نمل(27):62.
26. حكمت عبادات، ص234.
27. مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير.
28. بيست گفتار، ص289.
29. مثنوى معنوى.
30. بقره(2):216.
31. بيست گفتار، ص295.
32. امالى، شيخ مفيد، ص67.
33. اصول كافى، ج2، ص67.
34. حافظ
35. جاثيه(45):23.
36. حكمت عبادات، ص230 - 232.
37. منطقالطير، عطار.