زندگی امرءالقیس

در کتب ادب برای امرءالقیس نامهای گونه‌گون نوشته‌اند: حندج، عدی، ملیکة؛ و نیز کنیه‌های مختلف: ابووهب، ابوزید، ابوالحارث؛ و نیز القابی همچون ذوالقروح و الملک الضلیل. اما مشهورترین لقبش «امرءالقیس» است منتسب به
يکشنبه، 4 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگی امرءالقیس
زندگی امرءالقیس

 

نویسنده: دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو



 

در کتب ادب برای امرءالقیس نامهای گونه‌گون نوشته‌اند: حندج، عدی، ملیکة؛ و نیز کنیه‌های مختلف: ابووهب، ابوزید، ابوالحارث؛ و نیز القابی همچون ذوالقروح و الملک الضلیل. (1) اما مشهورترین لقبش «امرءالقیس» است منتسب به «قیس» - بتی در جاهلیت که می‌پرستیدندش. پدرش، حجربن حارث است و مادرش فاطمه بنت ربیعة خواهر کلیب و مهلهل تغلبی. برخی نیز دچار پندار غلط شده نسب او را چنین آورده‌اند: امرءالقیس بن سمط بن امرءالقیس بن عمرو کندی؛ و نام مادرش را تملک دختر عمروبن زبیدبن مذحج از خانواده‌ی عمروبن معدیکرب نوشته‌اند، (2) و این اشتباهی است که به سبب تشابه اسمی (با شاعر دیگر) در آن افتاده‌اند، زیرا در جاهلیت شانزده شاعر امرءالقیس نام داریم.

سال تولد او را نمی‌دانیم، گمان می‌رود در اوایل قرن ششم میلادی زاده شده‌است. و نیز اطلاع روشنی از پرورش او و کیفیت گذران جوانیش نداریم مگر اخباری که بر آن افسانه غلبه دارد. از آن جمله است (3) آنچه هشام بن کلبی آورده و مدعی است حجر پدر امرءالقیس وی را به سبب شعر سرودن از خویش براند - چه ملوک از شاعری ابا داشتند - و امرءالقیس در قبایل و سرزمینهای عرب همراه اوباش و راندگان قبایل طی و کلب و بکربن وائل می‌گردید و چون به برکه‌ی آب یا سبزه زار و شکارگاهی می‌رسیدند، اقامت می‌جستند و همه روزه امرءالقیس برای دوستان حیوانی ذبح می‌کرد یا به شکار می‌رفت و صیدی باز می‌آورد و با هم می‌خوردند و شراب می‌نوشیدند و مطربان امرءالقیس به ساز و آواز می‌پرداختند و آنجا می‌بودند تا آب برکه ته می‌کشید و به جای دیگر رخت می‌کشیدند، و امرء القیس آنچنان می‌گذرانید تا در دمون از سرزمین یمن، به وسیله‌ی مردی از بنی عجل به نام عامرالاعور خبر مرگ و داستان قتل پدر بدو رسید و چنین سرود: «روزگار در دمون بر من شبیخون زد؛‌ای دمون! ما یمنیان دوستار خانواده و تباریم». (4)

سپس گفت: «پدرم در کودکی مرا ضایع گذاشت و در بزرگی خونخواهیش را بر گردنم بار کرد؛ امروز هشیاری نخواهیم، و از فردا مستی نیست. امروز باده در کار است، و فردا روز کار است» (5) سپس این بیت گفت:

خلیلی لا فی الیوم مصحی لشارب *** و لا فی غد اذذاک ما کان یشرب

یعنی «دوستان من امروز برای هیچ میگساری هشیاری نیست و فردا هیچ کس نمی‌نوشد».
سپس هفت پیاله نوشید؛ و چون به خود آمد قسم خورد که تا انتقام خویش نستنده باشد شراب و کباب نخورد و عطر و روغن نمالد و با زنان نزدیکی نکند؛ و چون شب درآمد برقی مشاهده کرد و چنین سرود:
شبگیر از جهش آذرخشی بیدار شدم که بر تیغ کوه برق زد.
حکایتی آورده‌اند که دروغ پندارمش؛
مصیبتی که قله‌ی کوهها را تکان می‌دهد:
که بنی اسد، خداوندگارشان را کشته‌اند.
-دیگر پس از این همه چیز بی اهمیت است -.
پس ربیعة و تمیم و دیگر بندگان خدایگان کجا بودند؟
چرا همچنانکه بر خوان نعمتش گرد می‌آمدند؛
هنگام واقعه حاضر درگاه نبودند؟ (6)

پیداست که این نقل با روایت هیثم بن عدی که پیشتر آوردیم نمی‌سازد، چه طبق آن امرءالقیس در جنگ پدرش با بنی اسد حضور داشته و چون حجر کشته شد و کندیان پراکنده گردیدند، او نیز گریخت. این روایت از بر ساخته های ابن کلبی است و نظیر خبری است که ابن قتیبه آورده، می‌نویسد: چون امرءالقیس قضیه‌ی عشقبازیش را با فاطمه [بنت شرحبیل] دختر عمویش سرود پدر، وی را از خود راند بدین شرح که امرءالقیس عاشق فاطمه بود و دیرزمانی خواستارش بود، لیکن بدو دست نمی‌یافت و می‌خواست غافلگیرانه از او کام بگیرد تا در یوم دارة جلجل آنچنانکه در معلقه آورده، گذشت آنچه گذشت، و خبر به پدر امرءالقیس رسید؛ غلامی به نام ربیعة را فراخواند و گفت: امرءالقیس را بکش و چشمانش را برای من بیاور. ربیعة گوساله‌ای وحشی را کشت و چشمانش را برای حجر آورد؛ و چون وی را پشیمان دید گفت: به آفرین باشی! من نکشتمش. حجر گفت بیاور ببینمش؛ و ربیعة امرءالقیس را نزد پدرش برد و پدر او را از شعر گفتن منع نمود. تا قصیده‌ی «الانعم صباحاً ایها الطلل البالی» را سرود و خبر به پدرش رسید و او را از خود راند [و امرءالقیس به ولگردی می‌گذراند] تا در دمون داستان کشته شدن پدر بدو رسید. (7) پیداست که این خبر نیز به روایت قبلی می‌پیوندد و بر همان سیاق تمام می‌شود، و محض حاشیه و توضیح بر بعضی ابیات معلقه که از «فاطمة و دارة جلجل» یاد می‌کند بافته شده. نظیر همین نقلهاست آنچه بعضی روات گفته‌اند که چون امرءالقیس درباره‌ی یکی از زنان پدرش غزل می‌سرود، از سوی او طرد گردید.

ساختگی بودن داستانهای فوق و اشعاری که ضمن آنها آمده واضح است. در واقع ابن کلبی و دیگر راویان از اشعار صحیح امرءالقیس، که وی را شیفته‌ی شکار و شراب و مغازله و زنبازی نشان می‌دهد، الهام گرفته و آن داستانها را تلفیق کرده و اشعاری بدان ضمیمه ساخته‌اند و این نکته را فراموش کرده‌اند که امرء القیس امیرزاده‌ای بوده است که در عصر جاهلی می‌زیسته و خاندانش بر قبایل متعدد مسلط بوده‌اند و شگفت نیست که زندگی پرعیش و نوش و گناه آلودی گذرانده باشد.
اما روزگار به این جوان سرگرم و غرق در شکار و عیاشی، زیاد مهلت نداد و آن روی دیگرش را به او نشان داد. پدرش کشته شد و او طبق رسم عرب به عنوان صاحب خون می‌بایست به خونخواهی و انتقام گیری برخیزد و در راه استیفاء مقام موروث و بازگرداندن سلطه‌ی بنی کندة بر بنی اسد - قاتلان پدرش - بکوشد. چنین می‌نماید که بنی اسد از او ترسیدند و طبق روایت خلیل بن احمد، هیأتی برای مذاکره نزدش فرستادند با سه پیشنهاد: قصاص [از شخص قاتل] یا گرفتن خون بها یا مهلتی تا زنان و دامهای حامله بزایند؛ آن گاه پرچمها برافراشته و جنگ برپا شود. امرءالقیس گفت: «عرب داند که در خون کسی هم ارج و همسر حجر نبود [تا قصاص کنم]، و نیز به خون بهای چنان مردی شتر نر و ماده نگیرم - که مستوجب لعن جاودانه شوم و به سستی بازو متهم گردم - اما مهلت دادن را می‌پذیرم که به ناچار نتوانم خون جنینها را برگردن بگیرم؛ بزودی طلایه های کندة را خواهید دید با دلهای کینه‌ور و نیزه های خون نشان؛ نه چندان دیر، سواران کندة و افواج حمیری از غبار بیرون خواهند آمد». (8) فرستادگان برخاستند و دانستند که امرءالقیس در پی انتقام از آنهاست.
به داستانهای متعدد در مورد خونخواهی امرءالقیس از بنی اسد برمی خوریم که بیشترش را ابن کلبی روایت کرده. (9) می‌گوید: امرءالقیس به راه افتاده و از بکر و تغلب علیه بنی اسد یاری طلبید. بنی اسد مطلع شده از سرزمین خود کوچیدند و نزد بنی کنانة پناه جستند و با ایشان درآمیختند. امرءالقیس با جمعی از بکر و تغلب آنان را دنبال کرد تا به بنی کنانة رسید و به گمان آنکه بنی اسدند تیغ در ایشان نهاد؛ تا خبرش کردند که آنان خونیان وی نیستند و بنی اسد زودتر آگاه شده، کوچیده‌اند. امرءالقیس بنی اسد را تعقیب کرد تا بدیشان رسید و جنگ درگرفت و بسیاری از بنی اسد کشته یا زخمی گردیدند تا شب در رسید و بین طرفین حایل شد و بنی اسد گریختند. چون صبح شد بکریان و تغلبیان از تعقیب بیش از آن امتناع نمودند به امرءالقیس گفتند تو انتقامت را گرفتی؛ و بازگشتند. امرءالقیس نیز سر خودگرفت و رو به قبایل حمیر نهاد و از قبیله‌ی «ازد» یاری خواست؛ ابا کردند. آنگاه نزد امیری حمیری به نام «مرثد الخیر» درآمد و از او مدد جست، وی پانصد تن با او همراه نمود. عده‌ای از راندگان قبایل نیز بدو پیوستند و افرادی از قبایل مختلف را اجیر کرد و با آن جمع روبه بنی اسد نهاد اما گویند که آنان برگشتند و تنهایش گذاشتند. آنگاه به عمروبن منذربن ماء السماء ملتجی شد و از خویشاوندیشان (10) یادآوری نمود، عمرو پناهش داد. اما منذر از اینکه امرءالقیس نزد (پسرش) عمرو است مطلع شد. او را طلب کرد و امرء القیس گریخت. در روایتی آمده است که منذر در طلب وی اصرار ورزید و دسته جاتی به تعقیبش گسیل داشت. امرءالقیس به حارث بن شهاب از بنی یربوع بن حنظله پناه برد، و منذر صد تن از سپاهیانش را نزد حارث فرستاد که اگر امرء القیس و دیگر افراد خاندان «آکل المرار» را تسلیم ندارد آماده‌ی جنگ باشد. امرء القیس از آنجا نیز آواره شده رهسپار سرزمین طی گردید. بعضی گفته‌اند نخست نزد سعدبن ضباب ایادی پناه جست و آنگاه نزد معلی بن تیم طایی رفت. معلی اکرامش نمود و نزد عشیره‌ی بنی نبهان از قبیله‌ی طی فرستاد و این عشیره از اموال خود بدو بذل کردند. امرء القیس از آنجا نزد عامربن جوین طایی رفت، و منذر همچنان در تعقیبش بود تا از زمین طی بیرون شد و نزد مردی از بنی فزارة به نام عمروبن جابر رفت و به راهنمایی او به سموأل بن عادیاء صاحب دژ ابلق در تیماء پناهنده گردید. در اینجا ابن کلبی و بعضی دیگر از راویان معتقدند که امرءالقیس از سموأل درخواست تا سفارشنامه‌ای برای حارث بن جبلة غسانی در شام بنویسد و امرء القیس را به قیصر معرفی کند. پس خانواده و اموال و اسلحه‌اش را بدو سپرد و خود رهسپار دربار قیصر در قسطنطنیه گردید. قیصر که در آن موقع ژوستینین بود گرامیش داشت و منزلت والا بخشید و لشگری انبوه همراهش کرد و چون جدا شدند، یکی از بنی اسد به نام طماح نزد قیصر به دسیسه گفت: امرء القیس مردی زن فریب و زناکار است و موقعی که با لشکر تو راهی می‌شد گفت با دخترت مکاتبه و رابطه داشته، و اشعاری درباره‌ی او سروده که نامش را بر زبان اعراب ‌اندازد و ترا و دخترت را بدنام سازد. قیصر یک حله حریر زرنگار مسموم برای امرءالقیس فرستاد و پیام داد: جامه‌ی خاص خود ترا دادم، چون به دستت رسید آن را به فرخندگی و مبارکی بپوش؛ و در هر منزل مرا از اخبار خود مطلع ساز. چون هدیه به امرء القیس رسید با شادی تمام آن را پوشید، دیری نگذشت که زهر بر جسمش اثر گذاشت و پوستش را بفرسود، و از اینجاست که «ذوالقروح» لقب یافت. و در این باب سرود:
از سرزمین دور، چشمزد طماح شدم
که مرا این جامه‌ی شوم پوشانید.
کاش تنها جان من بود که از میان می‌رفت،
اما مرگ من بسیاری نفوس دیگر را نیز به هلاک می‌رساند. (11)
و چون به آنقره از بلاد روم رسید، به احتضار افتاد و چنین سرود:
«بسا زبانهای سخنران و ضربتهای خونچکان و صاحب کاسه های پر و پیمان که در خاک آنقره آرمیده است». (12)
و آنجا در دامنه‌ی کوه عسیب گور شاهدختی را مشاهده کرد، و چون از داستانش با خبر شد چنین سرود:
همسایه‌ی زیبای من! دیدار نزدیک است،
و من در اینجا مقیمم چندان که عسیب برجاست.
ای همسایه! ما هر دو اینجا بیگانه‌ایم
و هر غریبی با غریب دیگر آشنا و خویش است. (13)
و چون مرد، نزد قبر همان شاهدخت به خاک سپرده شد و قبرش همان جاست.
سرگذشت امرءالقیس پس از مرگ پدرش مجموعاً از ابن کلبی نقل شده که در روایاتش متهم است. ساخت و پرداخت در این سرگذشت واضح است هر چند به گواهی حوادث ممکن است اصلی داشته باشد؛ بدین‌گونه که امرءالقیس بعبث می‌کوشد ملک از دست رفته‌ی پدر را بازستاند اما ناکام می‌میرد. اینکه وی سعی کرده است به حارث بن جبلة غسانی پناهنده شود و به وساطت وی نزد قیصر بار یافته و در راه (رفت یا برگشت) مرده باشد، نیز ممکن است راست باشد. اما اینکه ژوستینین به منظور «اعاده‌ی حیثیت» از او انتقام گرفته و بحیله کشته باشدش، ساختگی است و از بافته های نقالان؛ که چون دیده‌اند در شعر به ماجراهای عاشقانه‌اش می‌نازد گوییا خواسته‌اند سفر قسطنطنیه امرءالقیس هم از حادثه‌ی عشقی گستاخانه‌ای خالی نباشد و آن قدر دامنه‌ی خیالبافی را گسترش داده‌اند که گویند با قیصر وارد حمام شده و آنجا دختر قیصر وی را دیده و شیفته‌اش گردیده و با وی رابطه برقرار کرده‌است!
حقیقت آنکه قصه سازی در سرگذشت نامه‌ی امرءالقیس نقش مهم دارد، به حدی که واقعیات مشخص آن را پوشیده داشته؛ چه پیش از مرگ پدرش و چه پس از آن. و از اینجاست که طه حسین معتقد است داستان زندگی امرءالقیس با همه‌ی تفصیلاتش از رفتن به روم و مرگ هنگام بازگشت، یک شبیه سازی است از زندگی عبدالرحمن بن اشعث کندی که بر حجاج شورید و کوشید از خان ترکستان یاری جوید و همه‌ی کوششهایش به شکست و ناکامی انجامید. (14) البته نظریه‌ی طه حسین در این مورد نوعی مبالغه و خیالبافی دور و دراز است.
اگر به مورخان بیزانس هم مراجعه کنیم هیچ یک اشاره‌ای به امرءالقیس بن حجر کندی و دیدارش از بیزانس و مددخواهیش علیه منذربن ماءالسماء نکرده‌اند. پروکوپیوس، از «قیس» نامی، ضمن بیان حمله‌ی حبشه به یمن در سال 524 میلادی یاد می‌کند و می‌گوید که قیصر از او خواست تا سرداری لشکریانی را علیه ایرانیان به عهده بگیرد. و نونوسوس گوید: ژوستینین، وظیفه‌ی سفارت را بر قیس تکلیف کرد. و کوزاندی پارسفال بر آن رفته که «قیس» نامبرده در این دو خبر، همان امرءالقیس است بویژه که از دیدار قسطنطنیه سخن می‌رود. (15) اما به احتمال قوی این همه جز تشابه اسمی چیز دیگری نیست.

با این حال بعضی تواریخ یونانی بصراحت از شخصی به نام امرءالقیس اسم برده‌اند که از اعراب تابع شاهان ایران بود و بر قبایل حجاز می‌تاخت و سلطه‌اش را بر ایشان گسترش داد و توانست جزیره‌ی Iotabe (همان جزیره‌ی تیران فعلی در مدخل خلیج عقبه) را متصرف شده و باجگیران رومی را از آنجا براند، سپس از ترس حمله‌ی رومیان تصمیم گرفت با آنها بسازد و اسقف عرب را که از سال 473 میلادی مطیع احکامش بودند نزد قیصر فرستاد که از او بخواهد امرءالقیس را به عنوان حاکم جنوب اردن و ساحل خلیج عقبه تأیید کند و لقب فیلارک بدو بدهد، و اسقف در سفارتش توفیق یافت. قیصر، امرءالقیس را به پایتخت دعوت کرده و نهایت اکرام نمود سپس امرءالقیس به سرزمین خود بازگشت. (16)

پیداست این امرءالقیس که در مآخذ یونانی ذکر شده از امیران لخمی تابع ایران بوده است. جالب اینکه محمدبن حبیب در کتاب المحبر می‌نویسد: این فیروز شاه ساسانی (سلطنت 457-483 م.) بود که امرءالقیس لخمی را ملک و مقام و عنوان بخشید اما چون به فهرست ملوک حیره مراجعه کنیم در این تاریخ شخصی به نام امرءالقیس نمی‌یابیم. اما مآخذ یونانی تأکید دارند که امرءالقیس مذکور به نام فرمانروای حجاز و تابع شاهان ایران بود سپس راه جداسری گزیده و با رومیان دوستی به هم زده‌است. قبلاً در اخبار حارث کندی دیدیم که توانست بر قبایل عدنانی شمال سلطه یابد و گفتیم به مرزهای روم دست‌اندازی کرد و دو پسرش حجر و معدیکرب سرکرده‌ی این یورشها بودند، و این نشان می‌دهد که حارث توانست حکومت امرءالقیس لخمی را در شمال حجاز و سواحل خلیج عقبه براندازد و حکومت لخمیان بر غرب جزیرة العرب را از بین برد و چنانکه پیشتر گفتیم حکومت حیره را هم به دست آورد، یعنی گوییا سلطه‌ی لخمیان را در شرق و غرب جزیره از بین برد، البته این دیری نپایید، چه بزودی منذربن ماء السماء با کمک لشکریان انوشیروان، بازآمده حریف کندیش را برانداخت و امارت لخمیان در شرق احیاء شد اما امارت لخمی غرب دیگر برنخاست و سرزمین‌شان ضمیمه‌ی قلمرو غسانیان گشت.
این داستان طولانی را از آن رو آوردیم تا نشان دهیم اخبار امرءالقیس لخمی در حافظه‌ی عرب با اخبار امرءالقیس کندی درآمیخته شده (17) و از اینجا حدس می‌زنیم که امرءالقیس کندی شاعر با قیصر بیزانس ملاقاتی نداشته و پیشتر قصه‌ی دراز کشته شدن او به دستور قیصر را رد کردیم. اما شک نداریم که او برای خونخواهی پدر به جدیت برخاست لیکن کوششهایش همه بر باد رفت و به فاصله‌ی کمی مرد، هر چند تاریخ دقیق مرگش را نمی‌دانیم. احتمال قوی می‌رود در فاصله‌ی 530 تا 540 میلادی باشد؛ چه شورش قبایل علیه پدر و عموهای امرءالقیس در 528 میلادی یعنی سال مرگ جدش حارث بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- جوادعلی، ج3، ص253؛ اولیندر، ص 95؛ شرح معلقات زوزنی، ص 1 به بعد؛ الموتلف و المختلف، آمدی، ص 9؛ جمهرة اشعار العرب، ص20؛ المزهر سیوطی، ج2، ص 422؛ شرح شواهد مغنی (سیوطی)، ص 6؛ الشعر و الشعراء، ج1، ص52. (نویسنده)
2- الاغانی، ج9، ص 77. (نویسنده)
3- الاغانی، ج9، ص 87 به بعد. (نویسنده)

4- تطاول اللیل علی دمون *** دمون انا معشر یمانون
و اننا لأهلنا محبون (نویسنده)

5- «الیوم خمر و غداً امر» - که ضرب المثل است. (نویسنده)

6- أرقت لبرق بلیل أهل *** یضی ء سناه بأعلی الجبل
أتانی حدیث فکذبته *** بأمر تزعزع منه القلل
بقتل بنی أسد ربهم *** ألاکل شیء سواه جلل
فأین ربیعة عن ربها *** و أین تمیم و أین الخول
ألا یحضرون لدی بابه *** و کما یحضرون اذا ما أکل (نویسنده)

7- الشعر و الشعرا، ج1، ص 54؛ شرح شواهد مغنی (سیوطی)، ص 6. (نویسنده)
8- الاغانی، ج9، ص 103 به بعد. (نویسنده)
9- همان، ص 90 به بعد. (نویسنده)
10- منظور رابطه‌ی وصلتی است که عمروبن حجر آکل المرار با خاندان ملوک حیره برقرار کرد. - م. (مترجم)

11- لقد طمح الطماح من بعد أرضه *** لیلبسنی مما یلبس أبؤسا
فلو أنها نفس تموت سویة *** ولکنها نفس تساقط أنفسا (نویسنده)

12- رب خطبة مسحنفره *** و طعنة مثعنجره
و جفنة متحیره *** حلت بأرض أنقره (نویسنده)

13- أجارتنا ان المزار قریب *** و انی مقیم ما أقام عسیب
أجارتنا انا غریبان هاهنا *** و کل غریب للغریب نسیب (نویسنده)

14- فی الادب الجاهلی، ص211 به بعد. (نویسنده)
15- جوادعلی، کتاب پیشگفته، ج3، ص 265 به بعد. (نویسنده)
16- جوادعلی، ج3، ص 267 به بعد. (نویسنده)
17- و سبب خلط و اشتباه «هیار» همین است که در دائرة المعارف اسلام ضمن ترجمه‌ی احوال امرء القیس [شاعر] می‌نویسد: «امپراتور ژوستینین به توصیه‌ی حارث بن جبله غسانی عمل کرد و امرء القیس را در حدود سال 530 میلادی به قسطنطنیه فراخواند تا علیه ایرانیان به کار گیرد و شاعر مدت درازی در آن شهر ماند تا از سوی امپراتور بر شام و قبایل مرزی گماشه شد و لقب فیلارک (= والی) گرفت و در راه عزیمت به محل مأموریت، بین سالهای 540- 530 در أنقره درگذشت» - مؤلف. (نویسنده)

منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
حضور رئیس دفتر نظامی فرمانده کل قوا در منزل شهید زاهدی برای ابلاغ سلام رهبر معظم انقلاب
play_arrow
حضور رئیس دفتر نظامی فرمانده کل قوا در منزل شهید زاهدی برای ابلاغ سلام رهبر معظم انقلاب
گفتگو با حجت‌الاسلام نواب نماینده ولی‌فقیه در امور حج و زیارت درباره دیدار امروز با رهبر انقلاب
play_arrow
گفتگو با حجت‌الاسلام نواب نماینده ولی‌فقیه در امور حج و زیارت درباره دیدار امروز با رهبر انقلاب
اردن برای رهگیری پهپادهای ایرانی با ما همکاری کرد!
play_arrow
اردن برای رهگیری پهپادهای ایرانی با ما همکاری کرد!
تولید سوسیس و کالباس از گوشت ماهی بدون بو و با طعم مطبوع
play_arrow
تولید سوسیس و کالباس از گوشت ماهی بدون بو و با طعم مطبوع
اصابت دقیق راکت هدایت‌شونده حزب‌الله به پایگاه متولا
play_arrow
اصابت دقیق راکت هدایت‌شونده حزب‌الله به پایگاه متولا
شعار رزمندگان عراقی لحظه حمله موشکی به دو ساختمان موساد در تل‌آویو
play_arrow
شعار رزمندگان عراقی لحظه حمله موشکی به دو ساختمان موساد در تل‌آویو
وقتی بایدن خشکش می‌زند!
play_arrow
وقتی بایدن خشکش می‌زند!
گریه بی‌صدای رهبری؛ شعرخوانی در حضور آیت‌الله خامنه‌ای
play_arrow
گریه بی‌صدای رهبری؛ شعرخوانی در حضور آیت‌الله خامنه‌ای
نحوه ساخت یک جعبه ابزار کاربردی با لوله پلیکا به روشی ساده
play_arrow
نحوه ساخت یک جعبه ابزار کاربردی با لوله پلیکا به روشی ساده
حضور یک شهروند با گریم صدام حسین در استادیوم فوتبال!
play_arrow
حضور یک شهروند با گریم صدام حسین در استادیوم فوتبال!
پاسخ جالب رهبر انقلاب به ابراز ناراحتی قرائتی و درخواست او؛ شوخی قرائتی با خندیدن آیت‌الله خامنه‌ای
play_arrow
پاسخ جالب رهبر انقلاب به ابراز ناراحتی قرائتی و درخواست او؛ شوخی قرائتی با خندیدن آیت‌الله خامنه‌ای
تسلط شگفت‌انگیز ماهی‌فروش اهوازی به زبان انگلیسی حین صحبت با دو دختربچه
play_arrow
تسلط شگفت‌انگیز ماهی‌فروش اهوازی به زبان انگلیسی حین صحبت با دو دختربچه
طحان نظیف: موارد ردصلاحیت روحانی متعدد است
play_arrow
طحان نظیف: موارد ردصلاحیت روحانی متعدد است
مهمترین مساله حمله ایران، شکست اطلاعاتی اسرائیل بود!
play_arrow
مهمترین مساله حمله ایران، شکست اطلاعاتی اسرائیل بود!
حکمت | نا امید مثل صادق هدایت / استاد عالی
music_note
حکمت | نا امید مثل صادق هدایت / استاد عالی