تشنج زدایی در روابط شرق و غرب
نويسنده:دکتر احمد نقیب زاده
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
منبع:کتاب،تحولات روابط بین المللی
از سال 1953 تحولاتی ایجاد شد که در کاهش تشنج در روابط شرق و غرب بسیار مؤثر بود اولاً در آمریکا با روی کار آمدن آیزنهاور کم کم جومک کارتیسم فرو نشست و حساسیت نسبت به کمونیست ها تخفیف یافت. ثانیاً مرگ استالین در مارس 1953 موجب آغاز تحولات عمیقی در کادر رهبری شوروی گردید که راه نزدیکی به غرب را باز می کرد. نشانه های تغییر به زودی مشهود گردید. شوروی به ادعاهای ارضی خود بر ترکیه پایان داد با اسراییل دیپلماتیک برقرار ساخت و با نامزدی داگ هامر شولد سویدی برای دبیر کل سازمان ملل که چندین بار آن را وتو کرده بود موافقت کرد و از همه مهم تر نتیجه ی ملموس مرگ استالین پایان جنگ کرده بود. رهبران جدید شوروی «خروشچف و بولکاتین» سیاست ملایم تری در پیش گرفتند. شوروی در سال 1955 با تشکیل دولت مستقل اطریش موافقت کرد و با شرکت در کنفرانس ژنو که از 18 تا 21 ژوییه ی 1955 با شرکت خروشچف و بولکاتین، آیزنهاور، ایدن وادگارفور(1) «از فرانسه» تشکیل شد شرکت کردند و در مورد مسأله ی آلمان، خلع سلاح و روابط شرق و غرب به گفتگو نشستند. این کنفرانس که اولین گرد هم آیی سران کشورهای بزرگ پس از کنفرانس های حین جنگ جهانی بود این امید را زنده کرد که شاید هم زیستی مسالمت آمیز برای همیشه جای جنگ سرد را در روابط شرق و غرب بگیرد.
نقطه ی اوج تغییر بینش رهبران جدید شوروی در مورد روابط بین المللی در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی تبلور یافت «فوریه ی 1956». در این کنگره علاوه بر انتقاد شدید از استالین و شیوه ی او، بر هم زیستی مسالمت آمیز با کشورهای سرمایه داری تأکید شد. این بینش نتیجه ی ترس از سلاح های اتمی بود که پرهیز از جنگ را اجباری می کرد. راه های ملی رسیدن به سوسیالیسم نیز مورد تأیید قرار گرفت. روس ها در این کنگره نشان دادند که قصد ندارند از طریق خشونت به اهداف خود برسند. در همین سال کمینفرم نیز منحل گردید.
اما در همان حال روابط درون بلوکی و رقابت دو ابر قدرت برای حفظ و افزایش مناطق نفوذ خود مسیری دیگر می پیمود. حوادث لهستان و مجارستان در سال 1956 و بی تفاوتی غرب نسبت به سرکوب این شورش ها و موضع آمریکا در قبال بحران سویز در سال 1956 نشان می داد که هر یک از دو ابر قدرت به طور ضمنی مناطق نفوذ یکدیگر را محترم می شمرند و اجازه ابتکار عمل به زیر دستان خود را هم نمی دهند. و در همان حال آمریکا با انعقاد پیمان هایی نظیر پیمان بغداد با شرکت عراق، ترکیه، ایران و پاکستان «خود در این پیمان شرکت نکرد» در سال 1955 که در واقع دنباله ی پیمان کشورهای آسیای جنوب شرقی «سیتو 1954» و آنزوس «1951» بود سعی در ایجاد یک خط تدافعی وسیع بر گرد جهان کمونیست داشت. از آن طرف شوروی سعی داشت با تقویت جنبش های ناسیونالیستی در جهان سوم هر چه بیشتر آن ها را از جهان سرمایه داری دور و به خود نزدیک کند. رقابت دو ابر قدرت در کشورهای جهان سوم در سال های بعد ابعاد وسیع تری به خود گرفت.
«از 1956 به بعد دو ابر قدرت متقاعد شدند که جنگ سرد به کشورهای جهان سوم کشانده خواهد شد. اهمیت جهان سوم اهمیتی کمی بود. در سال 1945 سازمان ملل با امضا 51 ملت به وجود آمد. در سال 1959 تعداد 41 ملت دیگر هم به آن افزوده شد که همگی از کشورهای جهان سوم بودند. از این رو دو ابر قدرت سعی داشتند کنترل مستعمرات سابق و کشورهای تازه به استقلال رسیده را در دست گیرند تا از حمایت آن ها در سازمان ملل برخوردار و از بازارهای آن ها بهره گیرند و از امتیازات استراتژیک بیشتری سود ببرند»(2).
الف) بحران برلن: در سال 1958 خروشچف که مستظهر به اسپوت نیک بود مجدداً پرونده ی برلن را گشود و تقاضا کرد برلن «هم شرقی و غربی» به شهری آزاد و بی طرف تبدیل شود. طبیعی بود که آمریکا حاضر نبود برلن غربی را از دست بدهد. کنفرانس ژنو در سال 1959 مرکب از وزرای خارجه ی کشورهای بزرگ موفق به پیدا کرده راه حلی برای مسأله ی آلمان نشد و کنفرانس پاریس که قرار بود در ژوین 1960 با شرکت سران شوروی و آمریکا تشکیل شود با عنوان کردن پرواز هواپیمای جاسوسی یو2 آمریکا بر فراز خاک شوروی که در اول مه 1960 به وسیله ی موشک های ضد هوایی شوروی سقوط کرد» با شکست رو به رو شد.
در نشست کندی و خروشچف در وین «ژوین 1961» خروشچف اعلام داشت که شوروی قصد دارد در صورت عدم سازش غرب در مورد برلن با آلمان شرقی قرار داد صلح جداگانه امضا کند. نتیجه ی این حرف فقط افزایش نیروهای آمریکا در آلمان غربی بود. به دنبال شکست های پی در پی مذاکرات، حکومت آلمان شرقی در 13 اوت 1961 دستور ساخت دیوار برلن را صادر کرد(10).
نقطه ی اوج تغییر بینش رهبران جدید شوروی در مورد روابط بین المللی در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی تبلور یافت «فوریه ی 1956». در این کنگره علاوه بر انتقاد شدید از استالین و شیوه ی او، بر هم زیستی مسالمت آمیز با کشورهای سرمایه داری تأکید شد. این بینش نتیجه ی ترس از سلاح های اتمی بود که پرهیز از جنگ را اجباری می کرد. راه های ملی رسیدن به سوسیالیسم نیز مورد تأیید قرار گرفت. روس ها در این کنگره نشان دادند که قصد ندارند از طریق خشونت به اهداف خود برسند. در همین سال کمینفرم نیز منحل گردید.
اما در همان حال روابط درون بلوکی و رقابت دو ابر قدرت برای حفظ و افزایش مناطق نفوذ خود مسیری دیگر می پیمود. حوادث لهستان و مجارستان در سال 1956 و بی تفاوتی غرب نسبت به سرکوب این شورش ها و موضع آمریکا در قبال بحران سویز در سال 1956 نشان می داد که هر یک از دو ابر قدرت به طور ضمنی مناطق نفوذ یکدیگر را محترم می شمرند و اجازه ابتکار عمل به زیر دستان خود را هم نمی دهند. و در همان حال آمریکا با انعقاد پیمان هایی نظیر پیمان بغداد با شرکت عراق، ترکیه، ایران و پاکستان «خود در این پیمان شرکت نکرد» در سال 1955 که در واقع دنباله ی پیمان کشورهای آسیای جنوب شرقی «سیتو 1954» و آنزوس «1951» بود سعی در ایجاد یک خط تدافعی وسیع بر گرد جهان کمونیست داشت. از آن طرف شوروی سعی داشت با تقویت جنبش های ناسیونالیستی در جهان سوم هر چه بیشتر آن ها را از جهان سرمایه داری دور و به خود نزدیک کند. رقابت دو ابر قدرت در کشورهای جهان سوم در سال های بعد ابعاد وسیع تری به خود گرفت.
«از 1956 به بعد دو ابر قدرت متقاعد شدند که جنگ سرد به کشورهای جهان سوم کشانده خواهد شد. اهمیت جهان سوم اهمیتی کمی بود. در سال 1945 سازمان ملل با امضا 51 ملت به وجود آمد. در سال 1959 تعداد 41 ملت دیگر هم به آن افزوده شد که همگی از کشورهای جهان سوم بودند. از این رو دو ابر قدرت سعی داشتند کنترل مستعمرات سابق و کشورهای تازه به استقلال رسیده را در دست گیرند تا از حمایت آن ها در سازمان ملل برخوردار و از بازارهای آن ها بهره گیرند و از امتیازات استراتژیک بیشتری سود ببرند»(2).
شروع مجدد بحران
از سال 1957 به بعد اوضاع تسلیحاتی به ضرر آمریکا تحول یافت و همین تحول مشاء تشنجی دیگر در روابط شرق و غرب گردید. در اوت 1957 خروشچف اعلام کرد شوروی به موشک هایی دست یافته است که قادرند بار اتمی خود را هزاران کیلومتر دورتر بر زمین بگذارند. در اکتبر همین سال اولین ماهواره ی شوروی به نام اسپوت نیک(3) در مدار زمین قرار گرفت. «این حادثه ضربه ی بی سابقه ای بر جامعه ی ملی آمریکا وارد ساخت که در ردیف خبر واقعه ی پرل هار «1941» بود. این خبر به این معنا بود که نه تنها شوروی موفق شده است قبل از آمریکا به موشک های بین قاره ای دست پیدا کند بلکه از این پس شهرهای آمریکا نیز در تیر رس سلاح های اتمی شوروی قرار دارند»(4). عکس العمل آمریکا موقتاً استقرار موشک های میان بُرد از نوع تور و ژوپیتر(5) در خاک ایتالیا، ترکیه و انگلیس بود که از طرف ژنرال نورستاد(6) پیشنهاد کرد که ناتو به طرح MC/70 موسوم است. در سال 1959 ژنرال نورستاد پیشنهاد کرد که ناتو به چهارمین قدرت اتمی «پس از آمریکا، شوروی و انگلستان» تبدیل شود. در همان حال کشورهای عضو ناتو به تقویت سلاح های غیر اتمی «کنوانسیونل» خود پرداختند، خصوصاً که بحران هایی نظیر بحران لبنان «شورشی که در سال 1958 اتفاق افتاد و منجر به پیاده شدن هشت هزار سرباز آمریکایی در این کشور شد» ثابت کرد همیشه نمی توان از سلاح های اتمی استفاده کرد و تقویت نیروهای کلاسیک برای مقابله با چنین رویدادهایی لازم است. از طرف دیگر خبر اسپوت نیک دکترین نظامی حاکم بر ناتو را که جان فوستردالس در سال 1954 بر پایه تلافی همه جانبه «هر گونه حمله ای به کشورهای ناتو با پاسخ اتمی رو به رو خواهد شد» استوار ساخته بود زیرا سؤوال می برد ولی هنوز زمان زیادی لازم بود تا دکترین جدیدی جانشین نظریه ی موجود شود. آمریکا اولین ماهواره ی خود را در 31 ژانویه ی 1958 به فضا پرتاب کرد و از آن پس هم خود را متوجه توان وارد کردن دومین ضربه «پس از اولین ضربه ی اتمی دشمن» کرد و به ساخت موشک های مینوتمن(7) و زیر دریایی های مجهز به موشک پلاریس(8) اقدام نمود(9). علاوه بر این مسابقه تسلیحاتی حوادث دیگری نیز روابط شرق و غرب را آشفته نمود.الف) بحران برلن: در سال 1958 خروشچف که مستظهر به اسپوت نیک بود مجدداً پرونده ی برلن را گشود و تقاضا کرد برلن «هم شرقی و غربی» به شهری آزاد و بی طرف تبدیل شود. طبیعی بود که آمریکا حاضر نبود برلن غربی را از دست بدهد. کنفرانس ژنو در سال 1959 مرکب از وزرای خارجه ی کشورهای بزرگ موفق به پیدا کرده راه حلی برای مسأله ی آلمان نشد و کنفرانس پاریس که قرار بود در ژوین 1960 با شرکت سران شوروی و آمریکا تشکیل شود با عنوان کردن پرواز هواپیمای جاسوسی یو2 آمریکا بر فراز خاک شوروی که در اول مه 1960 به وسیله ی موشک های ضد هوایی شوروی سقوط کرد» با شکست رو به رو شد.
در نشست کندی و خروشچف در وین «ژوین 1961» خروشچف اعلام داشت که شوروی قصد دارد در صورت عدم سازش غرب در مورد برلن با آلمان شرقی قرار داد صلح جداگانه امضا کند. نتیجه ی این حرف فقط افزایش نیروهای آمریکا در آلمان غربی بود. به دنبال شکست های پی در پی مذاکرات، حکومت آلمان شرقی در 13 اوت 1961 دستور ساخت دیوار برلن را صادر کرد(10).
:پی نوشت ها
1. Edgar faure.
2 . Pierre Melandri, La palitique Exterieure dos Etats – Unirs, de 1954 a nor jours, Paris, PUF, 1982, P 114.
3. Spoutnik.
4 . Piere Melandri, op cit, p 112.
5 . Thos et Jupiter.
6 . Voir, Gisele Charzat, La Guerre Nouvelle Paris, Stock, 1988, P 53.
7 . Rep, esaille Massire.
8 . Polaris.
9 . B. Droz / A.Rowley, Hislaire Generale duxxe liecle: 1950 – 1973, Paris, Seuil – 1987, P, 211.
10 . Voir, Willy Brandt, De La Guerre Froide a détente: 1960 – 1975. Paris Gallimard, 1976, pp g - 45.