رشحه اي از خصايص قرآن
نويسنده: سید علی کمالی دزفولی
منبع:قرآن شناسی عمومی
منبع:قرآن شناسی عمومی
پيش از آنكه براي پيشرفت و گسترش اسلام، برق شمشير در دست مجاهدان مسلمان بدرخشد، اين قرآن بود كه مسلمانان را مي ساخت و براي مواجهه با همه قدرت هاي جهان آماده مي نمود.تا قبل از فتح مكه، كه سرآغاز نمايش قدرت اسلام به شكل يك حكومت مركزي بود، در طول بيست و دو سال، تنها نيروئي كه مسلمان مي ساخت و بر مي انگيخت، آواي محمد(ص) بود كه وحي خالق را به گوش خلق مي رساند.گوئي اين مسلمانان نخستين كه پايه و اساس قدرت عالمگير اسلام بودند از رهبرشان هيچ نمي خواستند، نه نان و آب، نه پوشاك، نه مسكن، نه شادي، نه امتياز، نه آسايش، نه سيم و زر، نه آب و زمين؛ زيرا رهبرشان خود هيچ از اينها را نداشت و به ايشان نيز نويد نمي داد. تنها او را مي خواستند، كه معارف عاليه و مفهوم زندگاني واقعي را به ايشان مي آموخت و جهاني بس فراختر را نشانشان مي داد. او هم هيچ رابطه اي با ايشان جز از راه چشم و گوش نداشت: چشم ها او را ابر مردي در اوج فداكاري و فروتني و خدمتگزاري مي ديد، و گوش ها وحي الهي را در قالب كلماتي رسا و گيرا و انگيزه بخش از آواي او مي شنيد؛ آوايي كه هر بخشي از آن قرآن بود، همه اش قرآن بود.
اگر آواي وحي نبود، چشم از ديدن او بهره نمي گرفت. بهره مندي همه از آن گوش و استماع و سپس فهم وحي بود.
تَرَيهُمْ يَنْظُروُنَ اِلَيْكَ وَ هُمْ لاَيُبْصِرُونَ.(الاعراف:198)
در وقت اصغاي وحي، گوش بر چشم مقدّم است. اول گوش و دوّم چشم؛ اينهايند دروازه هاي دل.
اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ اوُلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْوؤلاً.(الاسراء:36)
همانا گوش و چشم و دل، هريك از آنها مورد پرستش قرار مي گيرند.
در ميان شعائر اسلامي، هركدام در معرض حوادث روزگار تا سرحد امحاء ظاهري برسد قابل ترميم است. كعبه را بارها سيل خراب كرده ولي بعداً ساخته شده است. حجرالاسود به دست «قِرمَطيان» از جا كنده شد، و چهارده سال در بحرين بود و سپس در جايگاه خود قرار داده شد. پيغمبر و امام، داعي حقّ را لبيّك گفته و چه بسا به دست ظالمان شهيد گرديده اند. بسياري از مساجد خراب شده اند. مسجد النّبي مورد دستبرد قرار گرفته و ذخاير گرانبها و بي نظير آن، به نام رفع بدعت، به يغما رفته است. ولي اينهمه حوادث تأثيري در انهدام بنيان استوار اسلام نداشته است.تنها يك چيز است كه كمترين خدشه و انحرافي در آن باعث انهدام بنيان اسلام خواهد بود و آن قرآن مجيد است. به همين جهت است كه خداوند متعال، از ميان همه شعائر اسلامي، مؤكّدا و بطور قاطع حفظ قرآن را تضمين نموده است. قال الله تعالي:
اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظوُنَ.(الحجر:9)
ما خود قرآن را فرو فرستاديم و خود نگهدار آن هستيم.
قرآن كتابي طبّي يا فلكي يا شيميائي نيست، چنانكه بعضي متعصبّان جاهل گمان برده و از ناداني نقاط ضعفي در نظر جهّالِ مانندگان خود پديد آورده اند، تا آنگاه كه جواب مسأله اي از مسائل اين گونه علوم را در قرآن نيافتند راه ايراد و اعتراض جاهلان يا معاندان مغرض باز شود.
قرآن براي بيان معارف عاليه انساني، بيان رابطه انسان با خداوند و رابطه انسان با انسان آمده است. مسائلي كه بيان كامل و قاطع آنها در عهده وحي است، و عقل در آن نه استقلال دارد، نه قاطعيّت.
ميدان قرآن، همانا نفس انساني و زندگاني او، اعتقادات و منش ها و روش هاي اوست، كه در طريق تكامل او، و به بيان ديگر سازنده سعادت او در دو جهان است.
وظيفه قرآن آن است كه تصويري عامّ براي وجود و ارتباط آن با آفريننده موجودات و هدف از وجود انسان به دست دهد:
وضع انسان در عالم هستي چگونه است؟ سهم او از عالم وجود چيست؟ ارتباط او با پروردگارش چيست و چگونه است؟ وظيفه اش در اين ارتباط چيست؟ نظامي كه در آن همه نيروهاي انساني بايد به كار رود چگونه است؟
قرآن وظيفه يكي از اين نيروهاي خداداد را، كه عقل است، به طور كلي معيّن كرده و وسائل كشف و تحقيق را در دسترس او قرار داده است. حروف كائنات براي عقل قابل خواندن است. عقل به امر تكويني الهي مي داند كه چگونه در ميدان عمل خود بحث كند، آزمايش كند، تطبيق دهد، نتيجه گيري كند، كشف كند، و كائنات را به مضمون قوله تعالي: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الاَرْضِ جَمِيْعاً» (البقره:29)، براي خود تسخير كند، در حدي كه نهايتي براي آن نيست. وسعت فكر انسان به اندازه وسعت همه جهان است.
ماده اي كه قرآن بر روي آن كار مي كند انسان است، تصوّر او، اعتقاد او، مشاعر او، مفهومات او، روش او، كارآيي او، روابط او، و علايق او.
اگر قرآن، خود ضامن كشف علوم كائنات بود، حركت فكري و تكاملي انسان متوقف مي شد و وجود او امري زائد بود. در صورتي كه در عالم وجود، نه تنها انسان بلكه ذّرات ناچيز، همه از پي كاري آمده اند. طفيلي بودن امري نسبي است. در كائنات طفيلي و بيكاره اصلاً وجود ندارد.
علوم مادّي با وسائل گوناگون و بخش هاي آن، موكول به عقل انسان، فرضيّات، نظرات، آزمايش ها، و كشفيات اوست؛ زيرا او خليفه خداوند در زمين است و خداوند او را براي دانستن اسرار كائنات مهيّا ساخته و به او فرمان داده است:
قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّموَاتِ وَ الاَرْضِ.(يونس:101)
قرآن فطرت را راهنمايي و تصحيح مي كند تا منحرف نشود، و به فساد نگرايد. قرآن نظام كلّي زندگاني را معين مي كند و تصويري عام براي طبيعت جهان و ارتباطش با خداوند، و تناسق اجزايش و علاقه ميان آنها را نشان مي دهد. و اين خود عقل مستفاد انسان است كه بايد تفصيلات و جزئيات را دريابد و از كشف آنها سود جويد. تفصيلات مطلب در عهده قرآن نيست و دانستن آنها جزئي از عمل ذاتي انسان است.
قرآن انسان ها را مي سازد، شخصيّت او را، ضمير او را، عقل او را، فكر او را- همچنان كه مجتمع انساني را مي سازد- سپس آنها را رها مي كند تا در ميدان علم و بحث و آزمايش تلاش كنند؛ گاهي اشتباه كنند، گاهي اصابه كنند، و از ميان انبوه فرضيه ها، اشتباهات، و اصابه هاي خود، قوانين علوم را استخراج نمايند.
قرآن ضامن موازين تصوّر، تدبّر و تفكّر صحيح انسان است.
قرآن چشم مراقب انسان هاست، انسان هايي كه در راه قرآن گام برمي دارند، اما هرگز به جاي آنها راه نمي رود.
وقتي مي گويند قرآن شامل و تبيان همه چيز است، مقصود همه مسائل دين و خداشناسي و تكامل انسانيت است. آن كه گمان مي كند همه چيز مطلق است و مثلا فرمول ساختن صابون هم از همه چيز است، العياذ بالله، به قرآن توهين كرده است.
به قول «شيخ شلتوت»، براي اعجاز قرآن بس است كه هرچه علوم كائنات و كشفيات رو به تكامل مي رود، چيزي كه مباين و مخالف معارف عاليه قرآن باشد يافت نشده است، بلكه چه بسا اشاراتي در قرآن هست كه وقوع اين كشفيّات و قوانين خلقت را تأييد مي كند.
اگر آواي وحي نبود، چشم از ديدن او بهره نمي گرفت. بهره مندي همه از آن گوش و استماع و سپس فهم وحي بود.
تَرَيهُمْ يَنْظُروُنَ اِلَيْكَ وَ هُمْ لاَيُبْصِرُونَ.(الاعراف:198)
در وقت اصغاي وحي، گوش بر چشم مقدّم است. اول گوش و دوّم چشم؛ اينهايند دروازه هاي دل.
اِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ اوُلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْوؤلاً.(الاسراء:36)
همانا گوش و چشم و دل، هريك از آنها مورد پرستش قرار مي گيرند.
در ميان شعائر اسلامي، هركدام در معرض حوادث روزگار تا سرحد امحاء ظاهري برسد قابل ترميم است. كعبه را بارها سيل خراب كرده ولي بعداً ساخته شده است. حجرالاسود به دست «قِرمَطيان» از جا كنده شد، و چهارده سال در بحرين بود و سپس در جايگاه خود قرار داده شد. پيغمبر و امام، داعي حقّ را لبيّك گفته و چه بسا به دست ظالمان شهيد گرديده اند. بسياري از مساجد خراب شده اند. مسجد النّبي مورد دستبرد قرار گرفته و ذخاير گرانبها و بي نظير آن، به نام رفع بدعت، به يغما رفته است. ولي اينهمه حوادث تأثيري در انهدام بنيان استوار اسلام نداشته است.تنها يك چيز است كه كمترين خدشه و انحرافي در آن باعث انهدام بنيان اسلام خواهد بود و آن قرآن مجيد است. به همين جهت است كه خداوند متعال، از ميان همه شعائر اسلامي، مؤكّدا و بطور قاطع حفظ قرآن را تضمين نموده است. قال الله تعالي:
اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحَافِظوُنَ.(الحجر:9)
ما خود قرآن را فرو فرستاديم و خود نگهدار آن هستيم.
قرآن كتابي طبّي يا فلكي يا شيميائي نيست، چنانكه بعضي متعصبّان جاهل گمان برده و از ناداني نقاط ضعفي در نظر جهّالِ مانندگان خود پديد آورده اند، تا آنگاه كه جواب مسأله اي از مسائل اين گونه علوم را در قرآن نيافتند راه ايراد و اعتراض جاهلان يا معاندان مغرض باز شود.
قرآن براي بيان معارف عاليه انساني، بيان رابطه انسان با خداوند و رابطه انسان با انسان آمده است. مسائلي كه بيان كامل و قاطع آنها در عهده وحي است، و عقل در آن نه استقلال دارد، نه قاطعيّت.
ميدان قرآن، همانا نفس انساني و زندگاني او، اعتقادات و منش ها و روش هاي اوست، كه در طريق تكامل او، و به بيان ديگر سازنده سعادت او در دو جهان است.
وظيفه قرآن آن است كه تصويري عامّ براي وجود و ارتباط آن با آفريننده موجودات و هدف از وجود انسان به دست دهد:
وضع انسان در عالم هستي چگونه است؟ سهم او از عالم وجود چيست؟ ارتباط او با پروردگارش چيست و چگونه است؟ وظيفه اش در اين ارتباط چيست؟ نظامي كه در آن همه نيروهاي انساني بايد به كار رود چگونه است؟
قرآن وظيفه يكي از اين نيروهاي خداداد را، كه عقل است، به طور كلي معيّن كرده و وسائل كشف و تحقيق را در دسترس او قرار داده است. حروف كائنات براي عقل قابل خواندن است. عقل به امر تكويني الهي مي داند كه چگونه در ميدان عمل خود بحث كند، آزمايش كند، تطبيق دهد، نتيجه گيري كند، كشف كند، و كائنات را به مضمون قوله تعالي: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الاَرْضِ جَمِيْعاً» (البقره:29)، براي خود تسخير كند، در حدي كه نهايتي براي آن نيست. وسعت فكر انسان به اندازه وسعت همه جهان است.
ماده اي كه قرآن بر روي آن كار مي كند انسان است، تصوّر او، اعتقاد او، مشاعر او، مفهومات او، روش او، كارآيي او، روابط او، و علايق او.
اگر قرآن، خود ضامن كشف علوم كائنات بود، حركت فكري و تكاملي انسان متوقف مي شد و وجود او امري زائد بود. در صورتي كه در عالم وجود، نه تنها انسان بلكه ذّرات ناچيز، همه از پي كاري آمده اند. طفيلي بودن امري نسبي است. در كائنات طفيلي و بيكاره اصلاً وجود ندارد.
علوم مادّي با وسائل گوناگون و بخش هاي آن، موكول به عقل انسان، فرضيّات، نظرات، آزمايش ها، و كشفيات اوست؛ زيرا او خليفه خداوند در زمين است و خداوند او را براي دانستن اسرار كائنات مهيّا ساخته و به او فرمان داده است:
قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِي السَّموَاتِ وَ الاَرْضِ.(يونس:101)
قرآن فطرت را راهنمايي و تصحيح مي كند تا منحرف نشود، و به فساد نگرايد. قرآن نظام كلّي زندگاني را معين مي كند و تصويري عام براي طبيعت جهان و ارتباطش با خداوند، و تناسق اجزايش و علاقه ميان آنها را نشان مي دهد. و اين خود عقل مستفاد انسان است كه بايد تفصيلات و جزئيات را دريابد و از كشف آنها سود جويد. تفصيلات مطلب در عهده قرآن نيست و دانستن آنها جزئي از عمل ذاتي انسان است.
قرآن انسان ها را مي سازد، شخصيّت او را، ضمير او را، عقل او را، فكر او را- همچنان كه مجتمع انساني را مي سازد- سپس آنها را رها مي كند تا در ميدان علم و بحث و آزمايش تلاش كنند؛ گاهي اشتباه كنند، گاهي اصابه كنند، و از ميان انبوه فرضيه ها، اشتباهات، و اصابه هاي خود، قوانين علوم را استخراج نمايند.
قرآن ضامن موازين تصوّر، تدبّر و تفكّر صحيح انسان است.
قرآن چشم مراقب انسان هاست، انسان هايي كه در راه قرآن گام برمي دارند، اما هرگز به جاي آنها راه نمي رود.
وقتي مي گويند قرآن شامل و تبيان همه چيز است، مقصود همه مسائل دين و خداشناسي و تكامل انسانيت است. آن كه گمان مي كند همه چيز مطلق است و مثلا فرمول ساختن صابون هم از همه چيز است، العياذ بالله، به قرآن توهين كرده است.
به قول «شيخ شلتوت»، براي اعجاز قرآن بس است كه هرچه علوم كائنات و كشفيات رو به تكامل مي رود، چيزي كه مباين و مخالف معارف عاليه قرآن باشد يافت نشده است، بلكه چه بسا اشاراتي در قرآن هست كه وقوع اين كشفيّات و قوانين خلقت را تأييد مي كند.