سهل و ممتنع بودن قرآن
منبع: سایت اندیشه قم
قرآن تنها معجزة ماندگار و حاضر در زمان ماست كه گواه هميشه صادق و راهنماي انسانها ميباشد. نه پيش از بعثت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كسي اثري همانند قرآن آورده و نه بعد از بعثت كسي را ياراي برابري با آن و آفرينش اثري همانند قرآن بوده است.
سير جاودانگي اعجاز قرآن اين است كه اسلام ـ برخلاف اديان پيشين ـ آئيني است هميشگي و به زمان يا مكان خاصي محدود نيست، معجزه آن نيز نبايد محدود به زمان و مكان معيني باشد چرا كه محدود بودن معجزه سبب خواهد شد كه نسلهاي آينده شاهد معجزهاي كه گواه دين حق باشد نباشند.
تعريف معجزه
1. كار شگفت و فوق العادهاي كه به كلي از توانايي بشر حتي نوابغ آن خارج است.
2. به عنوان سندي بر حقانيت مدعي رسالت باشد.
3. همراه با «تحدي» يعني دعوت به معارضه و مقابله باشد.
4. قابل تعليم و تعلم نباشد و مغلوب عوامل ديگر نگردد.
قرآن در هفت آيه از سورههاي مختلف، خود را به عنوان يك معجزة الهي معرفي كرده، و منكران را به شيوههاي گوناگون مورد تحدي قرار داده و آنان را به مبارزه طلبيده است و به آنان اعلام ميكند كه اگر معتقد به اين آيات زائيدة فكر و انديشه بشر است. شما هم بشر هستيد، انديشه داريد در ميان شما اديبان و سخندانان چيره دستي وجود دارد، شما هم آياتي همانند اين آيات بياوريد اين آيات با انواع سخنان تحريك آميز آنان را به مقابله و معارضه فرا ميخواهد.
در آيهاي ميفرمايد: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»؛ بگو اگر همة انسانها و پريان اجتماع كنند كه همانند اين قرآن بياورند نخواهند آورد، هر چند يكديگر را در اين كار پشتيباني كنند.[2]
و در آيهاي ديگر به آوردن سوره[3] و يا يك سوره[4] مانند آن دعوت ميكند.
ابعاد اعجاز قرآن
سهل و ممتنع بودن قرآن در هر يك از ابعاد اعجازي آن قابل بررسي و تأمل است كه در اين مقاله به طور مختصر، از دو بعد ادبي (فصاحت و بلاغت) و محتوايي قرآن به اين مسأله ميپردازيم:
1. فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر فصاحت و بلاغت يعني زيبايي ظاهر عمق باطن، متانت و عفت بيان صراحت و قاطعيت، گستردگي مفاهيم و هماهنگي لفظ و معني به گونهاي است كه در قبل از آمدن اسلام و بعد از آن هيچ شعر يا خطبه و كلام عربي به پاية آن نرسيده است و بعد از گذشت 14 قرن با اين كه حروفي كه مواد سخن را تشكيل ميدهند، در اختيار همگان است و همه در كيفيت كاربرد و ابراز سخن و ساختن جمله آزادند، كسي نظير آن را نياورده و آنان كه تصميم به مبارزه گرفتهاند از قبيل مسيلمه، عيهله، طليحه، سجاح، نضر بن حارث، ابن مقفع، ابن راوندي متنبّي، و ابوالعلاء معري[6] خود را ذليل ساختهاند.
سهل و ممتنع بودن اعجاز قرآن در همين جا ظاهر ميشود، قرآن با اين كه از همين حروف الفبا ميباشد، در عين حال بشر از ساختن جملاتي در ضمن سورهاي و يا... مانند قرآن عاجز است، آري قرآن بناي بسيار عظيم و پيچيدهاي است از مصالح چنين كوچك.[7]
نوعي از بزرگان تفسير پذيرفتهاند كه قرآن در بلاغت و اسلوب معجزه است نه هر كلمهاي از كلمههاي آن... ناتواني بشر در پديد آوردن سورهاي همانند قرآن با توانايي وي در پديد آوردن آيهاي همانند آن يا آن چه در حد يك آيه است منافات ندارد و اين امري است ممكن و از ميان مسلمانان هيچ كس مدعي محال بودن اين امر نشده است.
در قرآن هم تحدي به آوردن آية همانند قرآن نكرده است. اين است كه قرآن هم سهل است يعني مصالح و كلمات در اختيار بشر است و هم ممتنع است يعني بشر از ساختن سورهاي حتي به مانند سورة «الكوثر» و يا سورة «والعصر» عاجز است.[8]
2. اعجاز در محتوا: قرآن در محتواي خود نيز برخوردار از معجزه است و بشر در فهم محتواي آن نيز گرفتار «سهل و ممتنع» بودن است، از طرفي ظاهر آن را همگان ميفهمند، و امّا باطن آن براي هر كس باز و گشاده نيست.
استاد مصباح در اين زمينه ميگويد: «هر چند قرآن به لسان بليغ و آشكار نازل شده است تا مردم بفهمند و بدان عمل كنند، لكن چنان نيست كه عمق معارف آن براي همگان در يك سطح باشد... قرآن درياي عميق و بيكراني است كه هر كس به مقدار توانايي و قدرت شناوري خود از آن گوهر معرفت صيد ميكند و به مقدار ظرفيت و استعداد خويش از ظواهر قرآن پاي فراتر گذاشته به عمق معارف آن راه پيدا ميكند و از يك آيه مطالب گوناگوني در طول هم و بدون اين كه مطالب مذكور كمترين تعارض و تناقضي با يكديگر داشته باشند، استفاده ميكند و اين خود از معجزات قرآن كريم است.[9]
به عنوان مثال قرآن كريم ميفرمايد: « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»؛ آن چه عموم از واژة «فقر» ميفهمند نيازمندي در امر معاش است، ولي با دقت فقر و نيازمندي انسان را به خداوند فراتر از خوراك و پوشاك و بهداشت و امكانات مادي مييابيم، ما فقير مطلقيم يعني فقير بالذات هستيم و خداوند غني بالذات. معناي سوم اين است كه بگوييم انسانها نه تنها در اصل وجود فقير و نيازمندند بلكه عين نياز و سراپا احتياج هستند وجود و هستي انسان عين ربط به خداي متعال است، اين معناي سوم از حد فهم عادي خارج است.
در عين حال تفسيرهاي سه گانه و غير آن در طول يكديگرند و هيچ تنافي با همديگر ندارند.[10]
و بطنهاي ديگري هم دارد كه بشري عادي به آن دسترسي ندارد، چنان كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ان للقرآن بطناً و للبَطنِ بطن و لهُ ظهرٌ و للظهر ظهرٌ يا جابر و ليس شيء ابعدُ من عقول الرجال من تفسير القرآن... و هو كلامٌ متصلٌ ينصرفُ علي وجوهٍ»؛ براستي قرآن داراي باطني است و آن باطن نيز باطني دارد و نيز قرآن داراي ظاهري است كه آن ظاهر نيز داراي ظاهري است. اي جابر (اين نكته را توجه داشته باش كه) عقول مردان عاجزتر از آن است كه از عهدة تفسير حقيقت و باطن آن برآيند،... قرآن كلام به هم پيوستهاي است كه قابليت آن را دارد كه معاني گوناگوني داشته باشد[11] (بدون آن كه اين معاني و معارف با يكديگر كمترين تنافي و تعارض داشته باشد).
و همين طور قرآن از جهت علمي، خبرهاي غيبي آينده و.... داراي اعجاز است كه سهل و ممتنع بودن آن در هر يك از اين جهات قابل بررسي است كه در اين مختصر نميگنجد.
نتيجه آن كه قرآن در عين حال كه از حروف الفبا تركيب يافته كه كلمه سازي آن سهل و ساده است ولي تركيبي بسان قرآن در حد يك سوره و...، در توان بشر نيست و همين طور فهم آن در حالي كه كه در دسترس عموم است، عمق آن دست نيافتني است.
پی نوشت:
[1] . علامه سيد محمد حسين طباطبايي، اعجاز از نظر عقل و قرآن، مركز بررسيهاي اسلامي، بيتا، ص 4.
[2] . اسراء، 88.
[3] . هود، 13.
[4] . بقره، 23 و 24.
[5] . ر.ك: الميزان، علامه طباطبايي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ج 1، ص 62؛ و ر.ك: ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ج 9، ص 293.
[6] . خرمشاهي، دانش نامة قرآن، ج 1، ص 257، به نقل از مجله مبلغان، ذي حجه 1423، شماره 38، ص 87.
[7] . تفسير نمونه، همان، ج 7، ص 65.
[8] . ر.ك: الميزان، همان، ج 1، ص 60، ذيل آيه 23 بقره؛ و ر.ك: آيت الله خويي، تفسير البيان، مقدمه كتاب، و شيخ طوسي، تمهيد الاصول.
[9] . استاد محمد تقي مصباح يزدي، قرآن در آيينه نهج البلاغه، مؤسسه آموزشي امام خميني، چ اول، 1379، ص 71 ـ 72.
[10] . ر.ك: همان، ص 72 ـ 73. (با تلخيص)
[11] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 92، ص 91.