زندگی اجتماعی انسان
انسان جان داری اجتماعی و «گروه زی» است که از میان تمامی جانوران گروه زی، پیچیدهترین نوع زندگی اجتماعی را دارد. زندگی دست جمعی انسان، برآیند یک سلسله نیازهای طبیعی یا ارادی است که شماری از انسانها را به یکدیگر پیوند میدهد و به صورت یک گروه به هم پیوسته در میآورد؛ این گروه به هم پیوسته را «جامعه» مینامند.گذشته و امروز نهاد خانواده
سادهترین، کوچکترین و قدیمیترین شکل جامعه انسانی که تاریخ روایت میکند، خانواده است که دست کم از زن، شوهر و فرزندان به وجود آمده، کششها و پیوندهای متعددی اعضای آن را گرد هم آورده است.زن و مرد به دنبال احساس و تمایل قلبی به ایجاد پیوند میان خود، با یکدیگر پیمان همسری و زندگی مشترک (با تمام گونهها و اشکال مختلف آن) میبندند. این پیمان در زندگی و حیات فردی و اجتماعی انسان از مکانت و اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چه نه تنها موجودیت دو انسان را از جنبههای بسیاری به هم میپیوندد، که نخستین محیط و بستر زندگی، پیدایی و گسترش نسل انسانی با تشکیل خانواده را فراهم میسازد و شالوده سازوارهی جسم و جان نسلهای بعدی در همین کانون و با تأثیرپذیری از خصلتها و رفتارهای زن و شوهر، شکل و سمت و سو مییابد؛ از همین رهگذر ازدواج و پیوند زناشویی در نگاه تمامی ادیان و میان همه ملتها امری مقدس شمرده شده، در نظامهای حقوقی مختلف به خانواده و مسائل مربوط به آن توجه و اهتمام ویژهای صورت پذیرفته است. چندان که در متون روایی اسلام آمده است:
ما بُنی بناءٌ فی الإسلامِ أحبّ اللهُ من التزویجِ؛ (1)
هیچ بنایی در اسلام محبوبتر از ازدواج بنا نهاده نشده است.
این در حالی است که بشر مدرن - که از بارزترین شاخصههای آن پشت کردن به گذشته و سنتها و ارزشهای پیشینیان است - شاهد دگرگون شدن پرشتاب تمامی سطوح و لایههای زندگی از جمله نهاد خانواده است؛ ارزشها و هنجارهای خانواده سنتی به سرعت در حال شکستن و فروپاشی است و فرایندهای تلخ و ناگوار این گسست و فروپاشی، دغدغههای جدی همه متفکران و اندیشه ورزانی است که به سرنوشت انسانها و جوامع انسانی میاندیشند. «آنتونی گیدنز» نمای دردآلود فروریختن بنای رفیع خانواده در دنیای غرب امروزی را در قالب داستان واقعی و نه خیالی، چنین به تصویر میکشد:
"«اچ» [نام مستعار یکی از دوستان آنتونی] تا سن حدود 30-32 سالگی زندگی خانوادگی عادی داشت، وی دارای دو فرزند بود و یک انسان معمولی اهل خانواده به نظر میآمد، تا این که برای تعطیلات به یونان رفت و در آن جا فاجعهای رخ داد و همسرش در یک سانحه رانندگی کشته شد. پس از آن به هر دلیلی تمایلات جنسی او تغییر کرد و هم جنس باز شد - از این رو از این به بعد، زوج جنسی او را «جی» مینامیم.
جی، زوج هم جنس باز اچ، خواهری داشت که او نیز هم جنس باز بود و با چنین رابطهای زندگی میکرد. خواهر هم جنس باز جی، تصمیم گرفت که بچه دار شود، لذا زوج جنسی اچ، از وی خواست که خواهرش را از طریق لقاح مصنوعی باردار کند تا بتواند صاحب فرزند شود: به این ترتیب اون حامله شد و شاید باور نکنید که صاحب دو فرزند دوقلوی پسر شد. در حال حاضر، آن دو زن هم جنس باز، از این دو پسر نگه داری میکنند، ولی هم زمان، توسط آن دو مرد هم تربیت و نگه داری میشوند، چون به هر حال یکی از آن دو پدر بیولوژیکی بچههاست."
وی سپس پرسشها و هدف خویش از نقل این داستان را چنین میگوید:
آیا این بچهها پدر دارند؟ بله. یک پدر بیولوژیکی، اما چنین پدری چه حقی بر فرزندان خود دارد؟ واقعاً نمیدانم، حتی از لحاظ قانونی مشخص نیست که وظایف این پدر بیولوژیکی نسبت به فرزندانش چیست؟ بچهها به یک معنا دارای چهار سرپرست هستند که با آنها روابط عاطفی نزدیک دارند، ولی نه از نوعی که به طور سنتی به خانوادهها نسبت میدهیم.
هدف من از نقل این حکایت، صرفاً بیان پارهای از تغییرات چشم گیر نبود که در اطراف ما و روابط شخصی خانوادهها ایجاد میشود، بلکه میخواستم به واکنش در برابر این پدیده فکر کنید. (2)
اسباب گسست خانواده
مهمترین اسباب و عواملی که در سست شدن بنیاد خانواده تأثیر منفی و ویرانگر بر جای نهاده و پیوندهای خانوادگی را دچار گسست کرده و میکند، فراموشی یا دست کم، فروکاستن کارکردهای خانواده و به بیان دیگر، جدا شدن دو عنصر اصلی کانون خانواده - که قوام و دوام نهاد خانواده به آن دو بستگی دارد - یعنی پدر و مادر از نقش و کارکردهای خود است که نمیتوانند و یا نمیخواهند مسئولیت خویش را چنان که باید انجام دهند؛ این عامل خانواده را در سراشیبی سقوط قرار داده است. بخش بزرگ این کارکردها، در دانش تجربی و آموزههای دینی، قلمرو مشترک دارند.کارکردهای خانواده
جامعه شناس نام آشنای معاصر، «تی بی باتو مور» کارکردهای خانواده را به چهار حوزه «کارکرد جنسی، کارکرد اقتصادی، کارکرد تولیدمثل و کارکرد تعلیم و تربیت» تقسیم کرده و از منظر دیگر، مجموع آنها را به دو نوع روانی و اجتماعی بخش پذیر دانسته است. (3) برخی دیگر از جامعه شناسان، چهار کارکرد عمده اجتماعی برای خانواده تشخیص دادهاند: «تولید مثل، نگه داریِ [کودکان نابالغ]، کاریابی، جامعه پذیر کردن». (4)«ویل دورانت» در کتاب لذات فلسفه مینویسد:
کار خاص زن، خدمت به بقای نوع است و کار خاص مرد، خدمت به زن و کودک. ممکن است کارهای دیگری هم داشته باشد، ولی همه از روی حکمت و تربیت تابع این دو کار اساسی است. (5)
آموزههای دینی و از جمله، آیات قرآنی - با ادبیات و زبان خاص خود - بر کارکرد خانواده به ویژه والدین، به عنوان دو عنصر اصلی شکل دهنده، صیانتگر و تداوم بخش نهاد خانواده اهتمام افزون ورزیده و کارکرد پدر و مادر را در حراست از کیان خانواده، بسی مهم و تعیین کننده قلمداد کرده است. بخشی از مهمترین کارکردهای خانواده را که بر گسست و پیوست آن تأثیر جدی بر جای میگذارد، با الهام از متون دینی به ویژه قرآن کریم، میتوان چنین برشمرد:
کارکردهای روحی و روانی
زن و مرد، براساس سرشت و خلقت، خواهان و دلداده یکدیگرند؛ زن بدون پیوستن به مرد و مرد بدون وصال زن، خود را تنها، ناقص و سرخورده احساس میکند؛ چنان که گویی نیمی از خویشتن را ندارد. همین علاقه و دلدادگی است که در ادبیات و فرهنگ انسانی، شاهکارهای ادبی آفریده و احیاناً جنگها و ویرانیهایی نیز به بار آورده است. این علاقه و دلدادگی، دارای دو منشأ و یا چهره است.الف) کارکرد روانی جنسی
نوعی علاقه و تمایلی که منشأ آن نیاز جنسی و کشش غریزی است، زنان و مردان را به سوی جنس مخالف میکشاند. دستگاه آفرینش این جذبه و تمایل را در دو جنس مخالف قرار داده تا به وسیله آن، نسل آدمی امتداد یابد و تلخیهای زندگی مشترک، بارداری، زایمان، تربیت و پرورش اولاد و تأمین معیشت فرزندان و خانواده بر والدین سخت و گران نیاید.قرآن کریم کارکرد خانواده را در برآوردن نیاز جنسی یکدیگر چنین بیان میکند:
(نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ...)؛ (6)
زنان شما محل بذرافشانی شما هستند؛ پس هر زمانی که بخواهید، میتوانید با آنها آمیزش کنید.
لحن ترغیب گرانه آیه شریفه بر تأمین نیازهای جنسی و کام روایی از رهگذر آمیزش با همسران، اهتمام کلام وحیانی الهی بر کارکرد اثباتی اشباع جنسی زن و شوهر به وسیله یکدیگر در استحکام خانواده است و به بیان دیگر، اهمیت و جایگاه تعیین کننده عمل جنسی در خانواده را میرساند.
متون روایی به صورت آشکارتر، برآورده شدن نیاز جنسی زن و شوهر از سوی یکدیگر را عامل پایداری و استحکام بنیان خانواده برشمردهاند. سنت اسلامی با شیوههای بیانی گوناگون تأکید دارد که زن و شوهر باید نیاز و خواستههای غریزی و جنسی یکدیگر را برآورده سازند.
در روایت نبوی به نقل از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): خیر نسائکم العفیفة الغلمة؛
بهترین زنان شما آن است که پاک دامن و پرشهوت باشد. (7)
در روایت دیگر از آن حضرت نقل شده است:
برخی از اصحاب امام (علیه السلام) از او پرسیدند: لذیذترین چیزها کدام اند؟ (خودشان هر کدام چیزی را معرفی کردند). امام فرمود: لذیذترین چیزها آمیزش با زنان است. (8)
اگر کارکرد جنسی و تولیدمثل خانواده به خطر بیفتد، چه کاستی از جانب مرد باشد یا زن، ثبات و استحکام خانواده متزلزل میشود. بر پای بست چنین احساس خطر و امکان افتادن در ورطه فروپاشی و طلاق است که اسلام برای زنی که نیازهای جنسی شوهر خود را از سر عمد و غرور، برآورده نسازد، نام «ناشزه» مینهد و او را سزاوار کیفر و مجازات میشناسد.
(وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِیّاً كَبِیراً)؛ (9)
آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید؛ و [اگر مؤثر واقع نشد]، در بستر از آنها دوری نمایید و [اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود، آنان را تنبیه کنید و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدی بر آنها نجویید [بدانید] خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
چنان که اگر زن از ناحیه شوهر خویش احساس نشوز و خودداری از آمیزش جنسی و عمل زناشویی کند، قرآن برای جلوگیری از فروپاشی خانواده راهکار صلح را پیشنهاد میکند که مفهوم وسیع و دامن گستری نسبت به هر نوع تلاش آشتی جویانه، از جمله واداشتن مرد برای برآوردن نیازهای غریزی همسرش میباشد.
(وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً وَالصُّلْحُ خَیْرٌ...)؛ (10)
و اگر زنی از طغیان و سرکشی و یا اعراض شوهرش بیم داشته باشد، مانعی ندارد، با هم صلح کنند و صلح بهتر است.
نشوز، از ماده نشز (=فلس) آن گونه که زبان شناسان میگویند، در لغت به معنای مکان مرتفع است. در اصطلاح فقیهان، نشوز به معنای عصیان کردن زن بر مرد و مرد بر زن است. در قاموس قرآن با در نظر داشت همین معنای اصطلاحی آمده است: «نشوز برتری و عصیان کردن مرد بر زن و زن بر مرد است». (11)
فقیهان و قرآن پژوهان، بارزترین مصداقهای نشوز و برتری جویی را امتناع و خودداری زن و یا شوهر از کام روایی دیگری برشمردهاند.
در معاشرت خانوادگی این تنها موردی است که قرآن کریم، راهبردهای مختلف ارائه داده و از جمله زدن همسر را روا شمرده است، اصل رواشماری زن (به هر معنایی که باشد) نشان دهنده اهمیت حالت نشوز از رهگذر متزلزل ساختن کیان خانواده است.
در علت یابی این نکته که چرا خداوند در مورد نشوز و امتناع زن از تمکین در برابر شوهر خویش، کیفر و مجازات تعیین کرده، اما در مورد نشوز مرد، پیشنهاد مصالحه و کوشش برای صلح و آشتی میان زن و مرد داده است؛ شاید بتوان به ویژگیهای روحی و روانی هر یک از زن و مرد اشاره کرد؛ چه این کار براساس یافتههای روان شناسان، نیاز جنسی مردان، ابتدایی و تهاجمی است؛ به گونهای که او خود را یکسر نیاز، طلب، عشق و تمنا میشناسد.
همین سرعت جوشش و غلیان شهوت در مرد است که برای مردان پرواپیشه و خداترس، عامل گریز و پرهیز از اماکن حضور زنان زیباروی و به دیگر سخن، عفت مردانه و در مردان فاقد حیا و عفت، مایه سقوط در ورطه هولناک آلودگی و فحشا میشود. در حالی که زنان، تحمل و صبر بیشتری در خود نگه داری در برابر فشارهای جنسی دارند.
اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است:
خدای - عزوجل - برای زنان ده برابر مردان صبر و تحمل در برابر غرایز جنسی قرار داده است، اما اگر به هیجان بیایند؛ ده برابر یک مرد. (12)
بدین ترتیب چون احتمال فروپاشی کانون خانواده در صورت ناکامی جنسی مرد از سوی همسرش بیشتر میرود، اسلام از یک سو برای جلوگیری از چنین فرایند شومی، نسبت به نشوز زنان، سخت گیری بیشتری نشان داده و از دیگر سوی، به زنان سفارش کرده که شوهران خویش را اشباع جنسی کنند و کام روایی شوهرشان را به عنوان اولویت وظایف بایستگیهای همسری خویش قرار دهند.
در روایت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
بر هیچ زنی روا نیست بخوابد، مگر آن که خود را به شوهر عرضه کند، لباس خود را از تن بیرون کند و با او در زیر یک لحاف داخل شود و بدن خود را به بدن او بچسباند، اگر چنین کند، خود را به شوهر عرضه کرده است... (13).
با این حال، اسلام، نیازهای جنسی زن را نیز نادیده نگرفته و حق هم خوابی و آمیزش جنسی، در فواصل زمانی معینی را از جمله حقوق زنان بر مردان شمرده است که هرگاه مردان از انجام آن سرپیچی کنند، بسان ضایع کردن سایر حقوق زن، نکوهش و سرزنش شوند.
امام علی (علیه السلام) روایت میکند:
«گروهی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان را بر خود حرام کرده بودند؛ روزها روزه میگرفتند و شبها را به نماز میایستادند. ام سلمه این قضیه را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسانید. آن حضرت به سوی اصحاب رفت و به آنان چنین فرمود: «آیا شما از زنان اعراض میکنید، در حالی که من با آنان معاشرت میکنم، در روز غذا میخورم و در شب میخوابم، هر کس از شیوه من پیروی نکند، از من نیست». (14)
در این هنگام، خداوند این آیه را نازل کرد: (لاَ تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَیِّباً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ...) (15)
از حضرت رضا (علیه السلام) پرسیدند:
مردی زن جوانی دارد و در اثر مصیبتی که بر او وارد شده، چند ماه بلکه، یکسال است که با او نزدیکی نکرده است، آیا در این کار گناهی کرده است؟ فرمود: آری، بعد از چهار ماه گناه کار است. (16)
تحقیقات جامعه شناختی نیز ناکامیهای جنسی زنان و مردان را از همسران خویش، در شمار عوامل طلاق، جای دادهاند.
دکتر «فرانک. س. کایریود» میگوید: «براساس آمار دقیق جدید، ثابت شده که اکثر طلاقها در زمان حاضر بر اثر عدم ارضای جنسی زن و شوهر است.» (17)
کارکرد روانی و روحی به معنای پیش گفته را از منظر دیگر نیز میتوان در استحکام، ثبات و یا گسست و ناکامی خانواده تأثیرگذار دانست؛ بدین بیان که ازدواج رابطه و راهکار قانون مند، شرعی و عقلانی برای رفع نیاز دو همسر از سوی دیگر و مانع و بازدارنده آلودگی، فحشا و هرزگی زنان و مردان است. اگر این نیاز در درون خانه و از جانب همسر برآورده نشود، راه برای ارتباطهای نامشروع باز میشود و این خود به طور قطع و یقین، بنیاد خانواده را فرو میریزد.
یکی از پژوهشگران مسائل خانواده میگوید:
"بی اعتنایی به توافق و تطبیق جنسی، سبب بروز بسیاری از اختلافات و اختلالات زناشویی، مخصوصاً بیماریهای روحی در زن از قبیل بی خوابی، بی اشتهایی، لاغری، حملات صرعی، بی حوصلگی، بداخلاقی، انحراف، فساد اخلاقی و بالأخره منجر به طلاق خواهد شد." (18)
رهیافت به بخشی از معنا و مفهوم و روایات بسیاری که ازدواج را وسیله حفظ نیم و یا دو سوم دین و بازیابی نیمی از سعادت و عبادت دانسته، از همین منظر میسر است. (19)
ب) کارکرد روانی - عاطفی
منشأ و خاستگاه دیگر پیوند و دلدادگی دو همسر را باید در امر فراتر از کشش جنسی سراغ گرفت؛ گو این که برخی از روان کاوان، چون «فروید» کوشیدهاند تمامی میلها و کششهای زنان و مردان به جنس مخالف را در غرایز جنسی محدود و محصور کنند، اما در برابر این تصور و انگاره، پارهای دیگر از روان شناسان و نیز متون آسمانی و وحیانی قرآن، مرتبه و لایهای از محبت و دلدادگی میان همسران را باور دارند که در دانش روان شناختی، گاه «عشق» و گاه «نوعی احساس» نامیده شده و در کاربرد قرآنی، به «مودت» و «رحمت» تعبیر شده است.دکتر «ز. آ. هدفیلد» از روان کاوان نام آشنای معاصر، در کتاب روان شناسی و اخلاق تفسیر فروید از واژه عشق را چنین بیان میکند:
"فروید عقیده دارد که معنا و مفهوم کامل عشق، در غریزه جنسی خلاصه شده و در حقیقت کلمه عشق را از بین میبرد و به جای آن غریزه تناسلی میگذارد و به ندرت فرقی بین غریزه مرد و زن میگذارد؛ بلکه فقط میگوید: «مرد از راه غریزی تحریک میشود و زن از راه عشق»." (20)
سپس نظر خود را در این باره چنین میآورد:
"نظر من این است که عشق نمیتواند یک غریزه ساده مثل غریزه تناسلی یا خشم، غضب و یا ترس باشد، بلکه احساسی و در حقیقت مجموعهای هیجاناتی است که نسبت به یک چیز یا شخص در وجود آدمی به وجود میآید؛ مثلاً وطن پرستی - همان طور که از نامش پیداست - احساسی است که در آن تمام هیجاناتمان در اطراف کشورمان دور میزند.
بدین طریق، عشق، عبارت است از احساسی که در آن عده زیادی از هیجانات؛ مثل فداکاری، احترام، تهور در دفاع از معشوق، نرمی و ملاطفت به ویژه در عشق مادر به فرزندش، پذیرش خواهشها و تحسین معشوق، همگی همکاری نزدیک دارند." (21)
شهید مرتضی مطهری نیز میگوید:
"عجیب است که بعضی از افراد نمیتوانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند؛ خیال کردهاند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند میدهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره برداری است، همان چیزی است که انسان را با مأکولات، مشروبات، ملبوسات و مرکوبات پیوند میدهد. آنها نمیدانند که در خلقت و طبیعت علاوه بر خودخواهی و منفعت طلبی، علایق دیگری هم هست؛ آن علایق ناشی از خودخواهی نیست، از علاقه مستقیم به غیر ناشی میشود.
این افراد گمان کردهاند که مرد به زن همیشه به آن چشم نگاه کرده و میکند که احیاناً یک جوان عزب به یک زن هر جایی نگاه میکند؛ یعنی فقط شهوت است که آن دو را به یکدیگر پیوند میدهد. در صورتی که پیوندی بالاتر از شهوت است که پایه وحدت زوجین را تشکیل میدهد." (22)
در قرآن کریم چنان که پیشتر گفتیم، بر محبت و پیوند زنان و مردان به یکدیگر، نام رحمت و مودت نهاده شده و در شمار آیات و نشانههای الهی، جای گرفته است:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ)؛
و از نشانههای او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد، در این نشانههایی است برای آنان که گوش شنوا دارند.
واژهی مودت در زبان عربی به معنای دوست داشتن و رحمت، به معنای رقت قلب و مهربانی است؛ ابن منظور در لسان العرب میگوید: «رحمت به معنای رقت و مهربانی کردن است و به همین معناست، مرحمت». (23)
کاربرد قرآنی رحمت نیز همین معنا را تأیید میکند؛ راغب، در المفردات فی غریب القرآن میگوید:
"رحمت، مهربانی و رقتی است که تقاضای احسان به فردی دارد که مورد رحمت قرار گرفته است. از این سبب گاه تنها در مهربانی [ملزوم] و گاه تنها در احسان [لازم] به کار میرود. مانند: خدا فلانی را رحمت کند." (24)
جارالله زمخشری (467-528) نیز بر آن است که اصل معنا و مفهوم رحمت، عاطفه و مهربانی است. (25)
علامه طباطبائی رحمه الله توضیح بیشتری در مفهوم رحمت داده و گفته است:
"رحمت، تأثیر و انفعال مخصوصی است که در وقت دیدن محتاج، عارض قلب میشود و شخص را به رفع نیاز و کاستیهای محتاج و نیازمند وادار میکند. این معنا به حسب تحلیل، به عطا و فیض برمیگردد و به همین معنا خداوند سبحان، به صفت رحمت توصیف میشود؛ یعنی رحمت در خداوند به معنای عطا و احسان است، نه تأثیر و انفعال قلب، زیرا در ذات باری، انفعال نیست." (26)
در تعریف علامه طباطبائی از رحمت دو نکته شایان توجه است:
یک) ایشان منشأ رحمت (=احتیاج و نیاز شخص مرحوم) را بخشی از تعریف و مفهوم رحمت دانسته و در نتیجه مهربانی و رقت قلب ویژهای که به منظور رفع نیاز نیازمند، بر شخص عطا کننده اعراض میگردد، رحمت نامیده است.
دو) در آیه شریفه مورد گفت و گو، چون مودت و رحمت میان زن و شوهر دو طرفه دانسته شده و این بدان معناست که هر یک از زن و مرد، در ژرفای وجود خویش نیاز به مهربانی و شفقتورزی از جانب دیگری را نهفته دارد و این نیاز، تنها با آمیزش آن دو و تشکیل خانواده لبریز از عشق و محبت، برآورده میشود. پس در تشکیل خانواده، تنها رفع نیاز جنسی، مطلوب و مورد نظر نیست، بلکه افزون بر رفع نیاز، نوعی نیاز به احسان و عطوفت از هر دو جانب زوجین نسبت به دیگری وجود دارد که منت گذاری و تلخ کامی را، از همکاری، تعامل و رفع نیاز دو طرف از سوی دیگری پیرایش میکند و هر دو جانب از این رفع نیاز احساس شادمانی و خوشی میکند، بی آن که هرگونه تلاش و تحمل رنج در این راه بتواند او را دچار ملال و خستگی کند.
کلام وحیانی الهی، در سوره مبارکه نساء، شماری از بایدهای روابط خانوادگی را یاد کرده و پیوند زناشویی بین زن و مرد را «میثاق غلیظ» نامیده است:
(وَكَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِیثَاقاً غَلِیظاً)؛ (27)
و چگونه آن [مهر] را باز پس میگیرید، در حالی که شما با یکدیگر تماس و آمیزش کامل داشته اید؟ و [از این گذشته] آنها [هنگام ازدواج] از شما پیمان محکمی گرفتهاند.
علامه «محمدجواد مغنیه» در تفسیر آیات 19 تا 21 سوره مبارکه نساء که درباره شیوه معاشرت و رفتار خانوادگی است، باب بحثی را با عنوان «ازدواج، مبادله روح با روح» میگشاید و میگوید:
"ازدواج مبادله روح با روح و عقد ازدواج، پیمان رحمت و مودت است، نه پیمان مالک شدن جسم در بدل مال. از همین رهگذر، فقیهان گفتهاند که عقد ازدواج به عبادت نزدیکتر است تا داد و ستدهای مالی و بر همین مبناست که عقد ازدواج را با نام خدا و بر پایه کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری میکنند." (28)
علامه «شیخ محمود شلتوت» نیز در تفسیر آیات 21 همین سوره مبارکه میآورد:
"اگر بدانیم که واژهی «میثاق» در قرآن کریم جز در تعبیر از آنچه که میان خدا و انسان است، از توحیدگرایی و نیز در مناسبات بین الدولی - که مربوط به امور مهم، خطیر و سرنوشت ملت هاست به کار نرفته است، به مکانت و جایگاه رفیع پیمان ازدواج در نگاه قرآن، نائل میآییم؛ چه قرآن، پیمان زناشویی را میثاق نامیده است.
افزون بر این، اگر توجه کنیم که قرآن این میثاق را با وصف «غلیظ» (در همین آیه شریفه) ستوده است، آن گاه به جایگاه فرازمند و واقعی این پیمان در میان تمامی پیمانهایی که قرآن از آنها با عنوان میثاق یاد کرده و هیچ یک را با این صفت توصیف نکرده است، واقف خواهیم شد." (29)
بدین سان کانون خانواده از آن روی که بزم محبت و مودت است، اکسیر آرام بخشی، اضطراب پیرایی و «سکن» بودن برای هر دو همسر را در خود دارد. ره یافتن به این واقعیت کارکردی خانواده، آشکارا اعتراف به این واقعیت نیز هست که هرگاه خانواده از محبت و مودت تهی گردد، شالوده آن سست و لغزنده میشود و هر آن احتمال فروپاشی و گسست آن میرود و این، یکی از اسباب و عواملی است که خانواده امروز غربی را در سراشیبی سقوط و نابودی قرار داده است؛ چه کارکرد خانواده در غرب، با الهام از پندارهای امثال فروید و عرف کام رواییهای خیابانی و کابارهای، منحصر به اشباع غریزه جنسی و تهی از مهر، شفقت و عاطفه ژرف و پایدار گردیده و روابط زن و شوهر و منزلت آن دو، به ویژه زنان، تا سرحد مزبله دان، تنزل یافته است.
شرط قرار دادن رضایت و خواست زن و شوهر در هنگام ازدواج، در آموزههای عرفی و شرعی اسلامی، گذشته از مصلحت سنجیهای دیگر، گویی به این موضوع نظر داشته که ازدواج، بدون رضایت و دلدادگی دو طرف به همسر خویش، بنایی را میماند که در مسیر توفان تند و بنیادبرانداز پیریزی شده باشد. بانیان چنان بنیادی روزی بر خرابههای آن، خواهند نگریست و دلهای عاری از رضایت آغازین، مزرع رویش محبت و مودتی نخواهد شد که ماندگاری خانواده را تضمین میکند؟
پس باید که آغازین سنگ بناهای این بنیاد، بر شالوده محبت و دوستیها - و نه صد البته شور غرایز عشق نما و زودگذر شهوانی - گذاشته شود؛ چنان که در فراز و فرود زندگی زناشویی نیز این اکسیر بقا و پایداری، باید نه تنها مصون و محفوظ بماند که بر اثر اخلاق کریمانه و آشنای دو همسر نسبت به یکدیگر و تولد فرزندان، این محبت و دوستی ریشه دار و راسختر گردد، تا بنای قدسی خانواده استحکام بیشتری بیابد.
تأکید افزون متون دینی در تعامل و معاشرت کریمانه و صمیمی زن و شوهر با یکدیگر را میتوان ناظر بر این موضوع اساسی قلمداد کرد؛ سنت اسلامی، کمترین رفتار و سخنی را که از این بوی بیمهری استشمام شود، از زن بر شوهر و از شوهر بر زن شایسته نمیداند و آن را ناپسند میشمارد.
جمیل بن دراج از امام صادق (علیه السلام) روایت میکند که فرمود:
أیّما أمرأة قالت لزوجها: ما رأیت من وجهک خیراً فقد حبط عملها؛
هر زنی که به شوهرش بگوید: من از تو خیری ندیدم، اعمال نیک او باطل میشود. (30)
امام علی (علیه السلام) در وصیتهای خود به فرزندش ابوحنیفه فرمود:
فدارها علی کلّ حال أحسن الصحبة لها لیصفو عیشک؛
با همسر خود در هر شرایطی مدارا و خوش رفتاری کن، تا زندگی برایت گوارا گردد. (31)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. محمد حر عاملی، وسایل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم ربانی شیرازی، ج 14، ص 3.
2. گیدنز آنتونی، چشم انداز خانواده، ترجمه محمدرضا جلایی پور، ماهنامه بازتاب اندیشه در مطبوعات روز ایران، شماره مسلسل 44.
3. تی. بی. باتامور، جامعه شناسی، ترجمه سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، ص 190.
4. همان.
5. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، ص 136.
6. بقره، آیه 223.
7. وسائل الشیعة، ج 14، ص 15.
8. همان، ص 10.
9. نساء، آیه 34.
10. همان، آیه 128.
11. قاموس قرآن، ماده نشز.
12. وسائل الشیعة، ج 14، ص 40.
13.همان، ص 126.
14. همان، ج 14، ص 9.
15. مائده، آیات 87 و 88.
16. همان، ص 100.
17. قریشی، نظام خانواده در اسلام، ترجمه لطیف راشدی، ص 133.
18. صانعی، بهداشت ازدواج از نظر اسلام، ص 40.
19. مشکینی، ازدواج در اسلام، ترجمه احمد جنتی، ص 19-20.
20. ژ. آ. هدفیلد، اخلاق و روان شناسی، ترجمه: علی پریور، ص 163.
21. همان.
22. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 180.
23. لسان العرب، ماده رحمت.
24. المفردات فی غریب القرآن، ماده رحمت.
25. محمود زمخشری، الکشاف، ص 1.
26. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 18.
27. مغنیه، التفسیر الکاشف، ج 2، ص 283.
28. همان، ج 3، ص 283.
29. همان.
30. وسائل الشیعه، ج 14، ص 114.
31. همان، ص 120.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول
/م