زنان در بسیاری از جوامع و فرهنگها مورد طعن و کنایه بودهاند و تعابیر، ضرب المثلها و نکتههای انتقادی مختلفی دربارهی آنان گفته شده است.
این پدیده به گونههای مختلفی قابل تحلیل است. از نگاه زنان، این تعابیر آزار دهنده، نمودی از مواضع سلطه جویانه و خودخواهانهی مردان در طول تاریخ است. از نگاه مردان، تعبیرهای انتقادی از زنان ریشه در عملکرد خود آنان و مکرها و ترفندهایی دارد که به کار میگیرند تا آرا، دیدگاهها و تمایلات خود را تحقق بخشند!
اما اگر نگاه و تحلیل را فراتر از نگاه هر یک از دو جنس به دیگری قرار دهیم و در جست و جوی دلیلی ریشه دارتر برای رفتار طبیعی انسانها باشیم، میتوانیم به این واقعیت برسیم که در لایههای زیرین این انتقادها و عیب جوییها، چند نکته مهم نهفته است:
1. زن در همه جوامع و همهی فرهنگها از توان مندی ویژهای برخوردار بوده که مردان فاقد آن بودهاند.
2. مردان با همهی برتری قوای جسمی و صلابت روحی، در هماوردی با زنان در زمینه برتریهای ویژه آنان، احساس ضعف و ناتوانی کردهاند.
3. وابستگی مردان به زنان چنان جدی بوده که معمولاً قادر به چشم پوشی از زندگی مشترک و یا کنار زدن از صحنه زندگی نبودهاند.
اگر این سه عامل (نیاز، ناگزیری و نابرابری سلیقهها و تمایلات و نگاهها)، را کنار هم گذاشته، متوجه میشویم که نیاز و ناگزیری مردان از زندگی با زنان و دلبستگی به آنان از یک سو و تنوع نگاهی و سلیقهها و انتخابهای آنان از سوی دیگر، دو حالت متضاد را در مردان شکل میداده است، حالتی که میان دو قطب دل باختگی و بدبینی در نوسان بوده و هست. از یک سو شاعران همواره در لطیفترین استعارات شعری، ابرو، گیسو، قامت و نگاه زن را ستوده و به عاریت گرفتهاند و از سوی دیگر، در مکر، سلطه جویی، ناسازگاری و فزون خواهی وی را به بی وفایی، حسادت، خودخواهی و سبک سری متهم کردهاند. گاه او را فرشته خوانده و زمانی وی را شیطان نامیدهاند!
چنان که گذشت، سرّ این تناقض گویی و تناقض پنداری مردان دربارهی زنان، این است که مرد از یک سو به زن نیاز دارد و مجذوب و مفتون اوست؛ پس او را میستاید، از سوی دیگر احساس میکند که این جذب و شیفته شدن هزینهی فراوانی را بر دوش او نهاده است و در واقع، آزادی او را سلب کرده و گاه تا سرحد اسارت و جنون وی را پیش برده است. این جاست که احساس نگرانی و خطر میکند و لب به انتقاد و عیب جویی میگشاید.
اگر سؤال شود که به هر حال، این مشکل، مشکل مردان است یا زنان؟ باید گفت که مشکل یاد شده متوجه خود مردان است، اما مردان به رغم تواناییهای مختلفی که دارند و به طور طبیعی بارهای سنگین زندگی چون: جنگ با دشمن، دفاع از خانواده، تأمین معاش و... بر عهده آنان است، اما معمولاً خود قادر به حل این مشکل نیستند، بلکه کلید حل این مشکل در دست زنان است. آنچه مسئله را پیچیدهتر کرده، همین است که اسیر نگاه، جمال و محبت زن، کلید زندان خویش را در اختیار ندارد و در چنین شرایطی است که وقتی عرصه بر او تنگ میشود، زبان به تندی، اتهام و گلایه میگشاید، ولی آیا همین نیاز و ناگزیری که مردان به زنان دارند، به صورت متقابل وجود ندارد؟ آیا زنان به همان اندازه نیاز به وجود و حضور مردان و هم زیستی با آنان ندارند؟
از نگاه قرآن، طرح وجود زن و مرد، طرحی متقابل است و هم چنان که زنان لباس و پوشش دهندهی نیازهای روحی و جسمی مردان هستند، مردان نیز همین نقش متقابل را برای زنان ایفا میکنند، اما وجود این طرح متقابل به معنای همسانی کارکرد آن دو در نظام طبیعت نیست، بلکه برعکس، این تفاوت جاذبهها، روشها و کارکرد است که به مسئله زوجیت معنا بخشیده و مکمل بودن را رقم زده است.
قرآن که در بیان تساوی نهایی زن و مرد در طرح آفرینش میگوید: (هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ)؛ در بیان کارکرد هر یک از آن دو و نقشی طبیعی که ایفا میکنند، بیان متفاوتی دارد.
قرآن، نقش زنان در زندگی روزمرهی انسانها را آرامش بخشی و فارغ شدن از فشارهای جسمی و روحی زندگی میداند:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا)؛ (1)
و از نشانههای الهی این است که برای شما همسرانی قرار داد تا در کنار آنان آرامش یابید.
ولی وقتی میخواهد نقش و کارکرد مرد را در زندگی برای زنان ترسیم کند، میگوید:
(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ)؛ (2)
مردان مایه قوام و پایداری - مادی و معنوی - زناناند.
دو تعبیر: (لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا) و (قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) که در یکی «الی» و در دیگری «علی» به کار رفته و هم چنین دقت در متن معنای «لیَسکُنُوا» و «قَوامُون» مینمایاند که در کارکرد عینی، نقش پناه گاه، آرامش، تکیه گاه بودن، قوام بخشیدن و حمایت مقتدرانه از زندگی، به مردان واگذار شده است.
زن سایبان است و مرد تکیه گاه؛ اگر این سایبان به استوانهای مستحکم و معتمد تکیه داده باشد، آرامش، آسایش و امنیتی پایدار به زندگی انسان میبخشد، ولی هر یک بدون دیگری، زندگی را دشوار، غیرقابل آسایش و امنیت میکند.
جذابیت و دلبری، از لوازم کارکرد طبیعی زنان
براساس آنچه یاد شد، اگر زن باید در صحنهی زندگی، نقش سایبان، آرامش بخشی و التیام دهندگی را ایفا کند، ناگزیر باید لوازم و امکانات و ابزار آن نیز مجهز باشد و خداوند این تجهیز را در دو ساحت انجام داده است: 1. در بعد فیزیکی و اندام ظاهری زن 2. در بعد روحی، عاطفی و لطافت شخصیت او.زن با جمال و تجمل خویش، عنصری فعال، تأثیرگذار، فراخواننده و قاهر است و شگفت این که با انعطاف و انفعال ذاتی خویش، این تأثیرگذاری را افزایش میدهد، پایدار میسازد و ژرفا میبخشد.
زن در نظام طبیعی انسان، صیادی است که صید میکند تا محبت بورزد و بپروراند و ابزار این صید و امکانات آن - که محبت ورزی و نوازشگری است - به او داده شده است. چنان که مرد در نظام طبیعت، سلطانی است که اقتدار میورزد تا حمایت کند و امنیت دهد و ابزار این اقتدارجویی در دو ساحت جسمی و روحی به او عطا شده است.
اما تاریخ از صیادان و سلاطین خاطرههای سختی را به یاد دارد؛ صیادانی که برای تفریح و لذت خود، صید میکردهاند و صید زحمی را به خود وا مینهاده یا میکشتهاند. سلاطینی که اقتدار خود را با جباریت و خودخواهی و بی رحمی قرین کرده و خود، بزرگترین ناامنی را برای دیگران فراهم آوردهاند.
اگر نقش «صیادی» و «سلطنت» درهم آمیزد، فاجعهای سخت رخ میدهد. صیادی که صید کند تا بر صید خویش سلطه یابد و آن را اسیر و بردهی خود کند، و زنی که دلبری و جلوه گری کند و با زیبایی و جمال خویش فرمان روایی کند، از ابزار خدادادی خویش علیه اهداف هستی سود برده است.
و سلطانی که عاشق صید و صیادی شود و از قدرت و امکانات خویش برای صید دیگران بهره جوید، کشتارگارهی به بزرگی حرم سرای پادشاهان خواهد داشت! و از «مردی»، حیوان نر را به نمایش خواهد گذاشت که به چیزی جز نیاز جنسی پاسخ نخواهد داد و پیش از آن و پس از آن، هیچ تعهدی را نخواهد پذیرفت.
حجب، جمالِ جذابیت
تدبیری که خداوند به کار برده تا زنان از جمال و جذابیت خود، در جهت ساختن و آرامش بخشی و اعتدال جامعه انسانی سود ببرند و ابزار کارآمد دلبری را در جهت سلطه و فریب به کار نگیرند، قرار دادن عنصر «حجب» و «حیا» در روح زن است.حیا و عفاف هم برای زنان لازم است و هم برای مردان؛ تا گام از حریم اخلاقی و اصول پذیرفته شدهی انسانی و الهی بیرون ننهند، اما به دلیل توان مندیها و جاذبههای خاصی که خداوند در زن قرار داده، عنصر حیا و عفاف، ضرورت بیشتری یافته است.
اگر در برخی روایات آمده که تمایلات طبیعی زنان افزون بر مردان است، میتواند اشاره به جنبههای روحی و بدنی جاذبه آفرینی زن باشد و نیز اگر آمده که حیای زنان بیش از مردان است - و باید باشد - بدان جهت است که هم پای آن جاذبه و جلوه، اگر عفاف و حجمی هم وزن و هم سطح و نیرومند وجود نداشته باشد، از زن، عنصری فریب کار، سلطه جو، خودخواه و هوس پیشه پدید خواهد آمد؛ همان که در طول تاریخ مورد انتقاد قرار گرفته و قرآن نیز به عنوان یک نمونه منفی از آن در سورهی یوسف یاد کرده است تا یک بار و برای همیشه هشدار دهد که اگر جمال و جلال، فارغ از حجب و عفاف باشد، نه مردان فاسد و هوس ران، که مردان نیک اندیش و پاک را اسیر میکند و اگر نتواند روح آنان را بیالاید، جسمش را بی هیچ گناه زندانی میکند.
نخستین گام، علیه فطرت
(وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبَوْابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ)؛و آن زن که یوسف در خانهاش بود، بارها خواست از او کام بگیرد و [روزی] درها را محکم بست و [در حالی که خود را آماده کرده بود به یوسف] گفت: بیا، بشتاب! یوسف گفت: پناه بر خدا.
طبق تمام گزارش قرآن، تنها زن عزیز مصر اسیر عشق یوسف نبوده که بگوییم شاید استثناست، بلکه تمام زنان مرفه که یوسف را دیده بودند و معمولاً از نظر فرهنگ زندگی و معیارهای اخلاق و میزان عفاف اجتماعی شبیه هم بودند، همین حالت را داشتند؛ از این رو قرآن تعبیر «جمع» به کار میبرد و میفرماید:
(فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)؛ (3)
یوسف گفت: پروردگارا، زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینان مرا به آن دعوت میکنند و اگر نیرنگشان را از من نگردانی، به آنان میل پیدا میکنم و از جاهلان میگردم.
از این بخش آیه استفاده میشود - زن که دارای جاذبهها و انعطاف طبیعی است - اگر به دلیل رفاه مندی فراوان یا شرایط خاص زندگی و روابط اجتماعی از نظر روحی گرفتار کمبود عفاف شود، تعادل زندگی و امنیت فردی و اجتماعی را برهم میزند و تبدیل به عنصری بدخواه میشود، اما این به معنای بدذاتی و بدسرشتی او نیست، زیرا همو، آن گاه که به نوعی تعادل روحی بازگردد، به حقیقت پاکی اقرار میکند؛ هرچند به ضرر او باشد.
اگر در قرآن از عشق و شیفتگی مرد به زن - با وجود جاذبه و زیبایی زن برای مرد - به صورت مشخص که او را وادار به اقداماتی کند، سخن نگفته، به آن خاطر است که در مسئله عشق، جذابیت زن پیش زمینه مجذوب شدن مرد است و از این جهت، زن پیشگامتر از مرد است؛ گرچه در ادامه این مرد است که تداوم بخش و تقویت کننده به شمار میآید.
(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِكَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ)؛ (4)
دوست داشتن خواستنیها از قبیل: زنان، پسران [فرزندان پسر]، کیسههای پر از طلا و نقره، اسبهای نشان دار، دامها و کشتزارها برای مردم زینت داده شده است. اینها متاع زندگی دنیاست و خداست که نیک فرجامی فقط نزد اوست.
براساس این آیه، مردان نسبت به زنان محبت و علاقه دارند، اما این محبت و علاقه در چارچوب محبت به جاذبههای دنیاست، نه عشق جنسی ابتدایی و بنیادین؛ از این رو در ردیف علاقه به فرزند و مال و سرمایه قرار گرفته است.
به تعبیر دیگر، محبت مرد به زن، در آغاز یک نیاز و گرایش طبیعی و آرام و رام است، آنچه آتش این محبت را میگدازد، نیرویی است که در اختیار زن است. گرایش زن به مرد هم در آغاز یک گرایش طبیعی و معتدل است و آنچه این گرایش را تند و بی کنترل میکند، تضعیف نیروی حجب و حجاب خود زن است، وگرنه تمنا و نیاز مرد به تنهایی، شعله عشق را در وجود زن مشتعل نمیسازد، بلکه در نهایت به تقویت تکبر یا ترحم زن میانجامد.
بنابراین از مجموعه داستان میتوان نتیجه گرفت که جاذبهها، زن را بیشتر از مرد گرفتار آشوب و هیجان روحی میکند و به رفتارهای مخاطره آمیز وامیدارد.
حجاب زنان، طرحی برای پایداری عفاف آنان
چنان که اشاره شد، نیروی حیا و حجب - که عنصری درونی و روحی است - تدبیری از سوی خداوند برای کنترل آنان بر استفاده درست از جمال و جذابیت خود در عرصه زندگی و جامعه است.علاوه بر این، خداوند تدبیری دیگر نیز به کار گرفته تا زنان در تحکیم عفاف و حیای درونی خود موفقتر باشند و رعایت عفاف، آسانتر باشد و آن، عبارت است از طرح «حجاب»؛ از این رو خداوند احکام مربوط حجاب را چنین یاد کرده است:
(لاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا... وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ... وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ)؛ (5)
و زینتهایشان را - جز آنچه که خود نمایان است - آشکار نکنند و باید روسری خود را بر گریبان خویش فروافکنند و زینت خود را آشکار نکنند و پاهای خود را به گونهای بر زمین نکوبند که زینتهای مخفی آنان معلوم شود.
(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِكَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)؛ (6)
و بر زنان وانشستهای که امید ازدواجی ندارند، گناهی نیست که لباسهای خود را کنار بگذارند، بی آن که زینتی را آشکار سازند.
(وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى)؛ (7)
و در خانههایتان قرار گیرید و جلوه گری جاهلیت پیشین را در پیش نگیرید.
(یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً)؛ (8)
ای زنان پیامبر، اگر شما تقوا پیشه کنید، مانند هیچ یک از زنان دیگر نیستید. پس در سخن گفتن نرمی نکنید تا آن کسی که در دل مرضی دارد، طمع کند و سخنی پسندیده بگویید.
این نهی از بازداشتن بدون تردید از آن جهت صورت گرفته که تمایل به جلوه نمایی به صورت طبیعی در زنان وجود دارد و اگر مدیریت و کنترل نشود، منجر به لغزشهای جدی میشود، اما در مورد مردان نسبت به زنان چنین خطابها و نواهی وجود ندارد. این نشان میدهد که از نظر قرآن، در مردان این زمینه و مقولههای مشابه به صورت طبیعی و بنیادی وجود ندارد که آنان را به آرایش و جلوهگری اندامی وادارد و به جلب توجه زنان بکشاند؛ هر چند پدیده خودآرایی در حد ضعیفتر و عارضیتری در مردان نیز مشهود است، اما گویی خودآرایی مرد، درمیدان روابط آنان با زنان، حرف اول را نمیزند و اهرمنی بنیادین به حساب نمیآید. از جمله آیاتی که نشان میدهد سهم زنان در پاکی جامعه بیشتر و مهمتر است و اگر خطا و ناپاکی مشترکی صورت گیرد، این زن است که به گونهای از توان مندی جنسی خود پاس نداشته و از عنصر حیا چشم پوشیده و درِ حریم بر روی بیگانه گشوده، این آیه است که در خطای واحد، نام زن بدکار را بر مرد بدکار مقدم آورده است:
(الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ)؛ (9)
زن زناکار و مرد زناکار را هر کدام صد ضربه شلاق بزنید.
این در حالی است که وقتی به خطای سرقت و مجازات آن میپردازد، از آن جا که ارتکاب این خطا در مردان رواج بیشتری دارد و یا به صورت کلانتری از سوی مردان صورت میگیرد، نام «سارق» مقدم بر «سارقه» آمده است:
(وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالاً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَكِیمٌ)؛ (10)
و مرد و زن دزد را به کیفر آنچه مرتکب شدهاند، دستشان را به عنوان عقوبتی از جانب خدا قطع کنید و خدا عزت مند و حکیم است.
با توجه به حکیمانه بودن گزینش و به کارگیری واژهها در قرآن، این تفاوت تعبیر در دو آیه با این که هر دو بیان کننده کیفر هستند و هر دو از کیفر مرد و زن سخن میگویند، نشان از وجود ویژگی روحی و باطنی دو جنس دارد که سبب تفاوت تعبیر شده است. این ویژگی مفسران به نقش آفرینی ویژه زنان در رابطهی جنسی مربوط دانستهاند، طبرسی میگوید:
"گفته شده است که نام زن زناکار بر مرد زناکار مقدم بیان شده، چون بی عفتی زنان زشتتر و باعث عار و ننگ بیشتر و برای بارداری نیز زیان بارتر است و نیز برای این که شهوت در زنان بیشتر و بر آنان مسلطتر میباشد." (11)
علامه طباطبائی نیز همین نظریه را به عنوان «قیل» - مطلبی که گفته شده است - یاد کرده است. تعبیر «قیل» نشان میدهد که تحلیل یاد شده از نظر علامه قطعی نبوده است.
بیضاوی نیز گفته است:
"زن زناکار بر مرد زناکار مقدم است، چون غالباً زنا با عرضه کردن زن بر مرد تحقق مییابد و هم چنین مفاسد و پیامدهای بد زنا برای زن بیشتر است."
طبرسی در مورد آیه «حد السرقة» میگوید:
"در این آیه سخن با مرد سارق شروع شده است، چون سرقت از سوی مردان بیشتر است و در آیه زنا، سخن با زنان شروع شده و فرموده است: (الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی)، چون زنا در زنان بیشتر است." (12)
یکی دیگر از آیاتی که در این زمینه شایان توجه است، این است که در مورد زنان مشرکی که متمایل به ایمان شده و میخواهند اظهار ایمان کنند و بیعت نمایند، یکی از شرایطی که قرآن میآورد، ترک زناست:
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَكَ عَلَى أَن لاَ یُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلاَ یَسْرِقْنَ وَلاَ یَزْنِینَ وَلاَ یَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَلاَ یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلاَ یَعْصِینَكَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)؛ (13)
ای پیامبر، هرگاه زنان مؤمن - متمایل به ایمان و به پذیرش آن - نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند، بر این اساس که به هیچ وجه به خدا شرک نورزند و دزدی نکنند و مرتکب زنا نشوند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی را که میان دست و پای خود ساخته باشند، به میان نیاورند [فرزندی را که از شوهرشان نیست به او نسبت ندهند] و در هیچ کار پسندیدهای مخالفت تو نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا برای آنان آمرزش بخواه، قطعاً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
اما مشابه این شرط در مورد مردان مطرح نشده؛ یا این که زنا یک عمل دو نفره است و از نظر حرمت و کیفر برای هر دو یکسان است، ولی در مرحلهی یادآوری، تذکر، هشدار و پیشگیری، زنان بیشتر مورد هشدار قرار گرفتهاند، زیرا بخش زیادی از مدیریت و کنترل عفاف یا بی عفتی تحت ارادهی آنان است.
در برخی روایات، تمایل و نیز قدرت جذب کنندگی و فریبندگی زن نسبت به مرد چنین مطرح شده است:
النساءُ هَمُّهنّ الرجالُ (14)؛
زنان توجه و اهتمامشان به مردان است.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
ما رأیتُ من ضعیفاتِ الدینِ و ناقصاتِ العقولِ أسلبَ لذی لبٍّ منکنّ؛ (15)
هرگز ندیدم یک عنصری سست ایمان و کم خرد بتواند یک انسان با شعور را بفریبد، آن گونه که برخی از زنان سست ایمان و کم خرد آنان را تحت تأثیر قرار داده، به رفتاری بی خردانه وامیدارند.
از این روایت استفاده میشود که اگر نیروی ایمان و اندیشه در زنان ضعیف باشد، میتوانند نقشی منفی در جامعه ایفا کنند و نه تنها مردانی شبیه خود را جذب کنند، بلکه مردانی که به صورت معمول و به طور طبیعی گام از حریم ارزشها و اخلاق بیرون نمینهند، گرفتار وسوسه شوند و تصمیم را از دست بدهند! این که یوسف صدیق در مناجات خود با خدا از کید زنان مرفه درباری به خدا پناه برده و از او استمداد کرده و میگوید: اگر مرا یاری نکنی و نجات نبخشی، نگران آن هستم که من نیز به زنان تمایل پیدا کنم و خواسته و ارادهی آنان در من تأثیرگذار شود، با این که میدانم درخواست و روش آنان جاهلانه است، اشاره به همین معنا دارد.
آفات حجب و عفاف در زنان
الف) مراودات و رفت و آمدهای ناصحیح
(امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً)؛ (16)زن عزیز با رفت و آمدهای پیوسته خود، تلاش میکند تا خدمتکارش را به خود فراخواند، محبت او لبریز شده و وجودش را پر کرده است. (17)
از این آیه استفاده میشود که رفت و آمدهای نادرست، میتواند از یک محبت و علقه طبیعی یک انحراف و بیماری بیافریند.
ب) به نمایش گذاشتن زینتها، آرایهها و زیباییهای طبیعی
(وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ)؛و زینتهایشان را آشکار نکنند.
(غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ)؛
بی آن که زینتی را آشکار سازند.
(وَقَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى...)؛
و در خانههایتان قرار گیرید و جلوهگری جاهلیت پیشین را در پیش مگیرید.
ج) نرمش در سخن گفتن
(فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً)؛پس در سخن گفتن نرمی نکنید تا آن کسی که در دل مرضی دارد، طمع نکند و سخنی پسندیده بگویید.
(وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ)؛
و نه آن که محرمانه دوست بگیرید.
ه) خلوت با مرد بیگانه در محیط بسته
(وَغَلَّقَتِ الْأَبَوْابَ وَقَالَتْ هَیْتَ)؛درها را محکم بست و [در حالی که خود را آماده کرده بود به یوسف] گفت: بیا، بشتاب.
و) ارتباط با محافل و جمعهای ناسالم
(فَذَلِكُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلَ مَا ءَامُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِینَ)؛بانو گفت: این است آن کسی که مرا در عشق او سرزنش کردید. آری، من از او کام خواستم، ولی او خویشتن داری کرد و اگر آنچه را به وی فرمان میدهم انجام ندهد، قطعاً زندانی خواهد شد و خوار و بی مقدار خواهد گشت.
زمینهی اتهام زنان به شیطنت و فریب کاری
زن در نگاه نخست، عنصری فرشتهخو و فرشتهگون شناخته شده؛ از این رو همواره در تخیل هنرمندان و تندیس آفرینان و نقاشان، فرشتگان، در هیبت و شکل و قامت زنان تجلی یافتهاند.نخستین زنی که در زندگی هر فردی وجود دارد، فرشتهای است که مادر نام دارد؛ مظهر فداکاری و صمیمیت.
شاعران و عارفان هرگاه خواستهاند ذهن خود و مخاطب را به فضایی فراتر از عالم مادی ببرند و در ترسیم حقایق و ظرایف مبالغه کنند، از خال و لب و ابروی زنان وام گرفتهاند.
با این همه چه شده که زن در بسیاری از فرهنگهای اجتماعی با تعبیر تندی مورد انتقاد و نکوهش قرار گرفته و به شیطنت و مکاری متهم شده است.
قرآن به این پرسش پاسخ داده و میگوید: زن، زمانی که از توان مندیها و امکانات ارزشمند خود، بهره صحیح نگیرد و زیبایی، جمال، ظرافت، لطافت طبع و اندام را با پوشش حجب و عفاف نیاراید، چونان میوهی باطراواتی است که چون پوسته آن جدا شود، به سرعت میپوسد و گندیده میشود.
آن گونه که زن عزیز مصر با همه شکوه، بی نیازی، رفاه مندی و برخورداری، وقتی پردهی عفاف را کنار نهاد، از یک سو خود به زانو درآمد و در برابر جوانی خدمتکار به تمنا نشست و از سوی دیگر، برای رسیدن به هوس خویش، معشوق خود را متهم و زندانی کرد و در نهایت، مهر فریب کاری را بر پیشانی خود و دیگر زنان زد.
عزیز مصر، توطئه زنان دربار را به حساب همه زنان تاریخ میآورد و چنین مینماید که اساساً جنس زن با کید و حیله همراه است.
خداوند بی آن که کلام او را با اطلاق و شمولش تأیید کرده باشد، آن را صرفاً نقل کرده، تا نشان دهد که چه زمینهها و کارکردهایی در تاریخ، زمینههای طعنهها و بدگوییها را علیه زنان فراهم آورده است.
البته در آیات بعد، قرآن نیز بر این گونه رفتار عنوان حیله و نیرنگ و بر زنانی که چونان زنان مرفه درباری، قید عفاف دریده و گام از پردهی روابط سالم به درون نهادهاند، عنوان حیله گر داده است.
(قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی كَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَ وَأَكُن مِنَ الْجَاهِلِینَ * فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)؛
یوسف گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا به سوی آن میخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من بازنگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» پروردگارش دعای او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بگردانید؛ چرا که او شنوا و داناست!
قرآن با بیان سرگذشت یوسف نمیخواهد بگوید که تودهی زنان مانند زلیخا هستند و تودهی مردان مانند یوسف، بلکه به عکس میخواهد زشتترین نماد سوء استفاده یک زن را از امکانات و تمایلات خود به نقد کشد تا زنان به هوش باشند و متاع ارزشمند و موهبتهای الهی خویش را با مقدماتی نادرست، در بازار رسوایی و محرومیت به حراج ننهند.
از سوی دیگر، به مردان - که معمولاً مقاومت کمی در برابر وسوسههای جنسی دارند و معمولاً جذب جاذبهها و زیباییهای ظاهری و رفتاری زنان میشوند - یوسف را به عنوان برترین و شکوه مندترین نماد مقاومت، پاکی، صداقت و نیک اندیشی معرفی میکند و این سرگذشت عینی را عبرت و الگویی برای زنان و مردان قرار دهد و در لابهلای آن، دهها و صدها نکته معرفتی و اخلاقی را مطرح سازد.
پینوشتها:
1. روم، آیه 21.
2. نساء، آیه 34.
3. یوسف، آیه 34.
4. آل عمران، آیه 14.
5. نور، آیه 31.
6. همان، آیه 60.
7. احزاب، آیه 33.
8. احزاب، آیه 32.
9. نور، آیه 2.
10. مائده، آیه 38.
11. طبرسی، مجمع البیان، ج 7-8، ص 197.
12. مجمع البیان، ج 3-4، ص 296.
13. ممتحنه، آیه 12.
14. شیخ کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 337.
15. همان، ص 322.
16. یوسف، آیه 30.
17. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 4، ص 271.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول