حقيقت عبوديت و بندگي(1)

خداوند متعال مي فرمايد: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[1] جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند. «وَ قَضي رَبٌّكَ اَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاّ إيّاهُ».[2] حكم پروردگارت...
چهارشنبه، 8 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقيقت عبوديت و بندگي(1)
حقيقت عبوديت و بندگي(1)
حقيقت عبوديت و بندگي(1)
نويسنده:محمد بياباني اسكويي
خداوند متعال مي فرمايد: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[1] جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند.
«وَ قَضي رَبٌّكَ اَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاّ إيّاهُ».[2] حكم پروردگارت بر اين قرار يافت كه فقط او را عبادت كنيد.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».[3] در هر امّتي رسولي برانگيختم كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت دوري جوييد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در تفسير آيه‎ اوّل فرمود: آنان را خلق كرد تا امرشان كند كه عبادتش كنند.[4]
و همين طور در تفسير آيه‎ مزبور فرمود: «خَلَقَهُم‌ْ لِلْعِبَادَةِ». [5] براي عبادت خلقشان كرد.
و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در خطبه‎ ذي قار مي فرمايد: « ... فَإِنَّ اللهَ تَعالي بَعَثَ محمَّداً ـ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلي عِبادَتِهِ، وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلي عُهُودِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ عِبَادِهِ إلي طاعَتِهِ، وَ مِنْ وِلايَةِ عِبادِهِ إلي ولايَتِهِ.»[6] همانا خداي تعالي محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به حق مبعوث كرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود، و از بيعت بندگانش به بيعت خود، و از فرمانبري بندگانش به فرمانبري خود، و از ولايت و دوستي بندگانش به ولايت خود در آورد.
آري عبد بودن يعني بنده و كوچك بودن، و مولا بودن يعني آقا و بزرگ بودن. كسي كه مالك باشد آقاست و كسي كه مملوك باشد بنده است. او كه مالكيّت مطلق دارد، تسلّط بر همه‎ي امور، ولايت و حكومت بر همگان، امر و نهي و بزرگي و عظمت براي همه دارد. و بندگان و مملوكها را در مقابل او فروتني و افتادگي، كوچكي و فرمانبري لازم است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعَ فِي قَلْبٍ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعالي أن يَهْدِيَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّهُ. وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ. وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ يُفْهِمْكَ.
علم آن نيست كه به درس گرفتن و تعلّم حاصل آيد. بلكه علم نوري است كه در قلب آن كس كه خداي تعالي هدايت او را اراده كرده است، قرار مي يابد. پس اگر چنين علمي را خواستي، در مرحله‎ي اوّل بايد در نفس خود حقيقت عبوديّت و بندگي را بجويي. و به دنبال آن، علم را به وسيله‎ي به كار گرفتن آن طلب كن و از خداي متعال بخواه كه فهم و هوش عطايت كند.
راوي مي گويد: پرسيدم: حقيقت عبوديّت چيست؟ حضرت فرمود:
سه چيز است:
ـ عبد آنچه را خدا برايش داده ملك خود نپندارد. زيرا كه بتدگان و بردگان را ملكي نباشد. همه‎ي اموال را مال خدا دانسته و آنجايش نهد كه خدايش فرمان داده است.
ـ بنده براي خود تدبيري از پيش خود نينديشد.
ـ تمام مشغوليّت خود را در اوامر و نواهي خداي متعال قرار دهد.
پس اگر بنده خود را مالك عطايا و بخششهاي خداي تعالي نداند، مصرف آنها در مواردي كه خدايش دستور داده، برايش آسان آيد. و اگر بنده اي تدبير امورش را به خداي مدبّر واگذارد، مصيبتها و حوادث ناگوار دنيا برايش سهل شود. و اگر اوقات خود را مشغول به اوامر و نواهي خداي متعال كند، ديگر او را وقتي براي جدال با مردم و فخر فروشي به آنها باقي نخواهد ماند.
و اگر خداي تعالي اين سه را به بنده اي كرامت كند، دنيا و شيطان و تمامي خلايق در مقابل ديدگانش چيزي به حساب نيايند و دنيا را براي فخر فروشي و زياده طلبي نخواهد، و مال مردم را براي توانمندي و برتري جويي خود طلب نكند، و دنياي چند روزه‎ي خود را به تنبلي از دست ندهد.
همه‎ي اينها درجه‎ي اوّل از درجات تقوا است. خداي متعال مي فرمايد:«تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»[7]: آن سراي بازپسين را براي آنان قرار داديم كه اراده‎ي برتري و فساد در زمين نكنند. و سرانجام خوب از آنِ متّقين است.
پس عبد و آنچه در اختيارش است همه مال مولايش است. و از آن جهت كه حقيقت هر چيزي به مشيّت خداوند متعال تحقّق پيدا كرده و مي كند و هيچ چيزي خارج از مشيّت او وجود نتواند گرفت، پس تمام ما سوي الله مخلوق و ممالك او خواهند بود. زيرا همه، وجودشان و بقايشان به مشيت خالق متعال وابسته است. و اطاعت و فرمانبري و دوستي و ولايت كسي غير از او گناهي بزرگ و كفر به خداوند متعال است و عبادت غير خدا خواهد بود. و اگر كسي ديگر در عرض خدا قرار داده شود شرك است.
خداي تعالي فرمايد:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ـ كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا».[8]
مشركان غير از خداي تعالي خداياني براي خود گرفتند تا موجب عزّتشان باشند. چنين نيست! بزودي آن خدايان، پرستش آنان را انكار كرده و دشمن آنان خواهند شد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه فرمود:
آنان كه غير از خداي تعالي براي خودشان خداياني قرار داده اند، در روز رستاخيز خدايانشان با آنان به مخالفت برخاسته، از آنان و عبادتشان بيزاري خواهند جست.
سپس امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: پرستش و عبادت، سجده و ركوع نيست؛ بلكه پرستش همان اطاعت است. هر كس مخلوقي را در نافرماني و معصيت خداي تعالي اطاعت كند، او را پرستش كرده است.[9]
و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمايد:
شما (شيعيان) آن گروهي هستيد كه از عبادت طاغوت سرپيچي كرديد. و هر كس ستمگري را اطاعت كند، همانا او را پرستش كرده است.[10]
با توجه به اينكه بندگان و آنچه در اختيار آنها قرار داده شده ملك طلق خداوند متعال است، پس اين اعضا و جوارح و تمام ساختمان بدن انسان هم ملك اوست و استفاده از آنها منوط به اذن و رضاي اوست و هر تصرّفي در آنها، اگر مطابق حكم و اذن و رضاي خدا نباشد، حرام خواهد بود. پس خداوند متعال همگان را مالكيّت و سلطنت بر نفوس و اموالشان داده است، و حدود و ثغور آن را به وسيله‎ي شرايع آسماني بيان كرده است. پس هيچكس را بر ديگري سلطنت و حكومت و فرماندهي نيست جز اينكه خداي تعالي داده باشد. خداي تعالي مي فرمايد:
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ».[11]
بگو: خداوندا! اي دارنده‎ي ملك! مي دهي ملك را به كسي كه مي خواهي، و مي گيري از كسي كه مي خواهي. و عزّت مي بخشي كسي را كه بخواهي. و ذليل مي كني كسي را كه خود مي خواهي. همه‎ي خيرات در دست تو است. همانا تو به هر چيزي توانا هستي.
و بايد متوجّه بود همه‎ي حكومتها و سلطنتها در مسير حكومت و سلطنت الهي نيست، و حكومت و سلطنتي در طول حكومت و سلطنت خداوند متعال قرار دارد كه در جهت اطاعت و فرمانبري و خضوع و خشوع در مقابل خداوند باشد. و آن، عبارت است از حكومت و سلطنت پيامبران الهي و اوصياي آنها و آنان كه از ناحيه اينها مأذون به سرپرستي امور مردم باشند و از حدود و ثغور آن تجاوز نكنند. و از اين ميان حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ولايت و مالكيتش شامل همه‎ي درجات و مراتب ولايتها و مالكيّتها است، و مالكيّت تمام واليان امر، اميران لشكر، حاكمان بلاد، قضات و علما، و همچنين ولايت موالي بر عبيد، همه تحت ولايت و مالكيّت پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار گرفته اند. امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ مي فرمايند:
إنَّ اللهَ فَوَّضَ إِلي نَبِيِّهِ ـ صلّي الله عليه و آلِهِ ـ أَمْرَ خَلْقِهِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ:«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [12]».[13]
خداي تعالي امور خلق را به پيامبرش تفويض كرد تا ببيند چگونه از او فرمان مي برند. سپس حضرت اين آيه را تلاوت كرد: هر چه رسول برايتان آورد اخذ كنيد. و از هر چه نهي كرد تركش كنيد.
و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمايد:
فَمَا حرَّمَ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَا حَرَّمَ اللهُ.[14]
هر چه را رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ حرام كند، به منزله‎ي آن است كه خداوند متعال حرام كرده است.
و همين امر درباره‎ي امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ كه اوصياي گرامي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ذرّيّه‎ي آن حضرت هستند، جاري است جز اينكه آنان را حقّ تحليل و تحريم نيست. امام باقر ـ عليه السّلام ـ در تفسير آيه‎ي«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[15] مي فرمايد:
هِيَ فِي عَلِيٍّ وَ فِي الأَئمَّةِ. جَعَلَهُمُ اللهُ مَواضِعَ الأَنْبٍياءِ، غَيْرَ أَنَّهُمْ لايُحٍلّونَ شَيْئاً وَ لايُحَرِّمُونَه.[16]
اين آيه درباره‎ي علي ـ عليه السّلام ـ و امامان معصوم است كه خداوند متعال آنان را در جاي پيامبران قرار داده است؛ جز اينكه آنان چيزي را حلال و حرام نمي كنند.

پی نوشت ها:

[1] . الذاريات/56
[2] . الاسراء/23
[3] . النحل/36
[4] . علل الشرايع/13
[5] . علل الشرايع/14
[6] . الكافي 8/386
[7] . القصص/ 83
[8] . مريم/81 و82
[9] . تفسير القمّي2/55
[10] . بحارالانوار23/361
[11] . آل عمران/26
[12] . حشر/ 7.
[13] . الكافي 1/266
[14] . بحارالأنوار 17/10
[15] . النساء/59
[16] . تفسير العيّاشي 1/252





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط