شبهه شناسی در قیام عاشورا
منبع: کتاب «عاشورا خروش بیداری»
شبهه ی «علّت قیام عاشورا ، زوال دمکراسی در دوره ی خلیفه ی اوّل و دوم بود »
مطرح کنندگان این شبهه می گویند:« ... البته در زمان دو خلیفه ی نخست ، ابوبکر و عمر و نیز هنگام خلافت علی (علیه السلام ) ، زندگی فردی و اجتماعی آن بزرگواران(!) چندان تفاوتی نداشت... اما اندک اندک و با رفتار و رویه ای که حاکمان و مدیران و کارگزاران آنان در پیش گرفتند ، مشکلات آفریده شد... آن شورایی که در دوره ی خلافت ( خلفا) وجود داشت و خلیفه را تعیین می کردند ، عملاً به دلیل درگذشت یا از بین رفتن صحابه ی خاص به استبداد معاویه تبدیل شد ...»(1) آن چه در مورد این شبهه می توان بدان اشاره کرد ، نکات چندی است که توجّه خوانندگان را به تأمل در آن ها جلب می نماییم:
1- اوّلاً زندگی فردی و اجتماعی و سیره ی دو خلیفه ی اوّل و امام علی(علیه السلام ) کاملاً با هم متمایز بود و روشن است که عمل کرد سوی دو خلیفه ی اوّل ، موجب تسلّط بنی امیّه ، به ویژه از دوره ی خلیفه ی سوم بر عالم اسلام شد . به بیان دیگر استبداد معاویه ، معلول عمل کرد بد خلفای سه گانه بود ؛ نه این که با تبرئه کردن آن ها و گناه انداختن به گردن کارگزاران شان انداختن و مصادره به مطلوب کنیم. این نکته نیز قابل توجّه است که به شهادت روایات تاریخی مسلمین ، در سیره ی عادلانه حضرت امیر (علیه السلام ) ، هرگز اجازه ی اعمال زور و استبداد به کارگزاران داده نمی شد .
2- به شهادت منابع تاریخی ، خلفای دوم و سوم همواره مؤیّد سیاست های معاویه در شام بودند و در مقابل امام علی (علیه السلام ) در نامه های متعدّدی از همان ابتدا ، مخالف قدرت گرفتن بنی امیّه بود و هیچ فتنه ای را بالاتر از آن نمی دانست.
3- باید توجّه داشت که خلافت علی (علیه السلام ) به واسطه ی رأی آن شورایی که گفته اند و یا نظام شورایی مورد نظرشان نبوده است. بلکه ابتدا بر اساس نص الهی ابلاغ شده توسط پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم ) و سپس بیعت مردم پس از قتل عثمان با حضرت بوده است . حال سؤال این جاست که آیا ناکامی ها و عمل کرد منفی خلفای سه گانه را به حساب امام علی (علیه السلام ) گذاشتن و حضرت را که تنها پیشوای عادل جهان اسلام بود ، در ردیف آنان قرار دادن ، جفای به امام (علیه السلام ) نیست ؟! و به نوعی تبرئه ی عمل کرد بد خلفا به حساب نمی آید ؟ متأسفانه موضع صریح طرح کنندگان شبهه در این خصوص روشن نیست ؛ در حالی که می توان دریافت که به نظر آن ها خلافت آن حضرت نیز بر اساس موازین دمکراسی ادعا شده نبوده است و زیر سؤال است!
نکات دیگری که می توان بر این پاسخ ها افزود آن است که :
اوّلاً اگر هم خلیفه ی اوّل بر اساس رأی شورای سقیفه بر سر کار آمده باشد که این طور نبود ، امّا خلیفه ی دوم بر اساس انتخاب خلیفه ی اوّل به خلافت رسید و خبری از شورا نبود!
ثانیاً اگر انتخاب خلیفه ی سوم براساس رأی شورای خلیفه ی دوم بود ، آیا اعضای شورا می بایست از سوی مردم انتخاب می شدند یا از طرف خلیفه ی دوم ! که حالت دوم در واقع نوعی انتصاب به حساب می آید ، نه انتخاب شورایی و مردمی و سؤال دیگر آن که چگونه خلفای دوم از سوی مردم این حق را به خود داده بود؟! و اگر خلیفه چنین حقّی برای انتخاب جانشین خود داشته باشد، چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) از چنین حقّی محروم باشد؟! و ...
4- در حقیقت ، این دمکراسی که از آن نام می برند ، دمکراسی موهومی است که هیچ مدل تاریخی برای آن وجود ندارد و چرا که اگر دمکراسی به این معناست که مردم در سرنوشت اجتماعی مشترک خویش، مشارکت و مسؤولیت دارند ، اوّلاً ارعاب و تطمیع سران قبایل کوفی از سوی دستگاه بنی امیه و از سوی دیگر عدم انتخاب صحیح گزینه ای چون امام حسین(علیه السلام ) و نپذیرفتن آن حضرت در عمل ، بود که جامعه ی اسلامی را گرفتار بنی امیه کرد؟!
5- طرح کنندگان این شبهه به نوعی زیرکانه ، خلافت خلفای دو گانه را تأیید می کنند و معتقدند که اگر خلافت امام علی و امام حسن و امام حسین(علیه السلام ) هم به واسطه ی انتخاب شورا و دمکراسی بود ، هرگز استبداد بنی امیه پیش نمی آمد ! که پاسخ این ادّعا در آموزه های شیعی کاملاً روشن است.
6- برخی از این ها پا را فراتر گذاشته و به انکار حجیّت و ولایت امام حسین(علیه السلام ) و ائمه ی معصومین(علیهما السلام) نیز پرداخته اند و معتقدند مبلّغین معارف محرّم در واقع توطئه گرانی هستند که مقدّمات ذهنی برخی اقدامات را فراهم می کنند ؛ چنان که می گویند:
«... برخی از متکلّمان ، ولایت را گوهر نبوّت دانسته و ولایت را به معنای حجّت بودن شخص نبی در نظر گرفته و خاتمیت را به معنای پایان یافتن حجّت بودن شخصیت دانسته اند. از این رو با ختم نبوّت ،دیگر شخصیت هیچ کس حجّت و رفتار مدّعایش نیست...»(2) و نیز می گویند:« ... آنان ( مبلّغین ) در ایّام محرّم به گوشه و کنار کشور گسیل می شوند تا مقدّمات ذهنی برخی اقدامات را فراهم کنند...»(3) و یا در جای دیگر می گویند : « ... ولایت ، منحصر به شخص نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم ) است و با رفتن او ولایت نیز خاتمه می یابد. او خاتم نبوّت و خاتم ولایت بود و ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) بعد از او به کسی منتقل نشده است ...»(4)
شبهه ی « شیعیان عامل انتقال خشونت و کینه توزی به نسل های متوالی بوده اند »
در طرح این شبهه اظهار می کنند:« ... (شیعیان) در مقابل آن ها ، دعاها و زیارت نامه ها را پدید آوردند و نسل به نسل ، این کینه و آرزوی انتقام را به یک دیگر منتقل کردند و در مقابل دشمن ، مقاومتی را سامان دادند و کوشیدند تا کوره ی انتقام گیری و مبارزه و مقابله را هم چنان گرم نگه دارند ... ولی آن کجا و سیزده قرن بعد کجا که نه از دولت امویان و عباسیان خبری است و نه آن دشمنان و کشندگان بالفعل و نه اعقاب و نسل های بعد از آن ها ، هیچ کدام در صحنه ی وجود نیستند؟! هنوز هم از داستان حسین استفاده کردن و عنصر انتقام ، عنصر کینه توزی و عنصر خشونت و خون ریزی را زنده نگه داشتن و از طریق تحریک عواطف ، دشمنان عینی و غیز عینی ، موهوم و غیر موهوم تراشیدن و این حادثه را خرج این امور کردن ، شایسته نیست...»(5) و در فراز دیگری می نویسند: « ... حتّی در زیارت نامه ها و دعاهایی که در کتاب های دعا آمده است ، این عنصر خون خواهی و انتقام گیری را می بینیم... حتّی کسانی هستند که یکی از رسالت های امام عصر را پس از ظهور ، انتقام از قاتلان اباعبدالله (علیه السلام ) می دانند.»(6) در ادامه ی طرح این شبهه علاوه بر نتایجی که واردکنندگان آن درصدد کسبش هستند ، می خواهند جامعه ی اسلامی را به زعم خود وارد مرحله ی بزرگ تر مواجهه ی عقلانی و انتقادی با رهبران قدسی و غیر قدسی کنند ، از این رو می گویند: « ... امام حسین (علیه السلام ) با خاطری آسوده و دلی آرام این عالم را ترک گفت . همه ی تعارض ها در درون آن بزرگوار فرو نشسته بود . این شرایط فکری ، فرهنگی و این جغرافیای دین شناسی که شما امروز در آن به سر می برید ، مدیون جهد و جهاد متفکّران دینی است که مرحله ی قبلی را پشت سر نهاده و به شما جرأت مواجهه ی عقلانی با رهبران قدسی را بخشیده اند . اگر چنین جرأت و جسارتی را پیدا کرده باشیم که رفتار رهبران قدسی را تحت نظارت بگیریم ، قدم بزرگی برداشته ایم . در این میان رهبران غیر قدسی که جای خود دارند و تکلیف ماست که بر کار آن ها نظارت داشته باشیم. درس کوتاه سوم عاشورا این است که بدانیم این قرائت ها از تاریخ عاشورا پایان نایافتنی است و قطعاً این اسطوره وقتی وضع ما دیگرگونه شود ، عکس دیگری خواهد داشت؟...»(7)
پاسخ های این شبهه:
1-هدف عمده ی نویسنده در طرح این شبهه که « شیعیان عامل انتقال خشونت و کینه توزی در طول تاریخ بوده اند» ، به مانند یک روشن فکر بیمار در برخورد با متون دینی (مثل ادعیه و زیارات که از ناحیه ی ائمه معصومین ( علیهما السلام) به دست ما رسیده است) ، ایجاد تحریف و رواج نوعی کج اندیشی در مسایل دینی با شیوه های موافق با تفکّر متأثر از لیبرالیسم غربی می باشد.
2- آنان غافل یا جاهل به این معنا هستند ، که قیام عاشورا در طول تاریخ ، قیامی علیه ظلم و باطل بوده است . فرهنگ شیعی متعلّق به همه ی دوران هاست و برای همین است که « کلّ یومٍ عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا و کل شهرٍ محرم» است . حقیقتاً حماسه ی عاشورا صرفاً مربوط به قرون اولیّه اسلام نیست که امروز دیگر جایی برای طرح آن نباشد؟! بلکه عاشورا یک جریان عدالت خواهی مستمر تاریخی است و نتایج عملی اش در جوامع اسلامی ، مقابله با ظلم و بی عدالتی و خشونت و کینه توزی است ، نه عکس آن !
3- این که می گویند « دشمنان موهوم و غیرموهوم ، عینی و غیر عینی تراشیدن و این حادثه را خرج این امور کردن شایسته نیست» ، اشاره ی کاملاً روشنی است به طرح نظریه ی « توهم توطئه» و دشمن تراشی ، که امروز برخی عنایت به آن دارند و در این راستا حتّی مقابله با براندازان نظام اسلامی را تلاشی برای « تولید برانداز» معنا می کنند! غافل از آن که دشمنی های استکبار جهانی با انقلاب اسلامی و به کارگیری انواع توطئه های براندازی ، کودتاها ، حصر و مشکلات اقتصادی و تحمیل جنگ و ... مصادیق روشنی از تلاش دشمنان علیه نظام مقدّس جمهوری اسلامی است که مردم آگاه و بصیردشمنان ، با همه ی وجود آن ها را درک کرده اند.
4- امّا در مورد مواجهه ی عقلانی و انتقادی با رهبران قدسی ، باید گفت که متأسفانه نگرش لیبرالی و از منظر مادی چنین تحلیل هایی را هم به ارمغان می آورد . دیگر آن که تعارض درونی ، صفتی نیست که بشود به امام معصوم (علیه السلام ) نسبت داد و این گونه تحلیل ها بیشتر ناشی از عدم پذیرش وجود ملکه ی « عصمت» در ائمه ی معصومین ( علیهما السلام) است.
5- منظور از نظارت بر واقعه ی عاشورا و امام معصوم (علیه السلام ) به معنی مجوزی برای هر گونه تحلیل و برداشت دل خواه از سوی این تحلیل گران است ، نه حجیّت و مبنابودن بیانات آن بزرگوار ؛ و اثبات این است که حتّی امام معصوم ( علیه السلام ) هم از نظارت و کنترل مستثنی نیست ، تا چه رسد به ولایت فقیه در عصر غیبت! برخی دیگر نیز پارا فراتر نهاده و گفته اند:«... آدم ها و حتّی معصومین ( علیهما السلام) خود به خود ، بدون نظارت مردم و به طور اصولی در معرض انحراف هستند...»(8)
شبهه ی « عزاداری شیعیان نوعی طایفه گرایی سیاسی است»!
در مورد عزاداری در طول تاریخ شیعه می گویند:« ... شیعیان علی الخصوص برای ابراز هویّت خود و برای تقویت و تحکیم رشته های پیوندی که بین اعضای گروه و طایفه خود داشتند ، بهترین نقطه ی اتکا و منبع مولّد را همین حادثه ی عاشورا دیدند....»(9)و نیز در مقام طعن و مقابله با عزاداری امام حسین (علیه السلام ) می نویسند: «... شیعیان برای استفاده ی خود بر آن ( عاشورا) تأکید فراوان ورزیدند و کوشیدند تا نور و فروغ این حادثه خاموش نشود ... در روزگار حاضر هیچ یک از این عوامل عاطفی دیگر به کار ما نمی آید...»(10) در جای دیگری آداب و آیین عزاداری شیعیان را زیر سؤال برده و آن را به حرکتی احساسی و صرفاً عاطفی و بدون هیچ گونه عقلانیت تنزل داده اند : «... ما ایرانیان و شیعیان ، گرایش های عاطفی مان در برخورد با عواطف انسانی بس سنگین تر بوده است ... آن چه که تاکنون در جامعه ی ما رواج داشته ، برخورد احساسی با واقعه ی کربلا بوده و برخورد عقلانی ، هم در نوشتار و هم در گفتار بسیار کمتر بوده است...
در عصر قاجار دین داری معیّشت اندیشی و برخودر عاطفی با کربلا در اوج خود بوده و این هنر نیست که ما به آن سطح برگردیم و هر چه قدر در به راه انداختن دسته ها و نوحه خوانی ها بکوشیم به یک دهم قاجار هم نمی رسیم ...».(11) آن چه در پاسخ این شبهه به نظر می رسد این است:
1- تنزّل شیعیان به عناصر فرصت طلب و قبیله گرای سیاسی ، اهانت به قیام های ظلم ستیز شیعه در طول تاریخ است و نهایت بی انصافی و غرض ورزی را می رساند . ضمن این که متهّم کردن شیعیان به سوی استفاده از قیام عاشورا ، ظلمی مضاعف به فرهنگ ظلم ستیز شیعه است!
2- در مورد این که « آن چه در جامعه ی مارواج داشته ، صرفاً برخورد احساسی با واقعه ی عاشورا بوده است » باید گفت این گونه اظهار نظر کردن ، عنصر مبارزه و قیام های شیعی که تا سرحد ایثار جان بوده است را معلول احساس و عواطف خام و ناپایدار می داند ؛ در حالی که برخورد شیعیان در مبارزه با حاکمان جور ، چیزی جز برخورد عاقلانه و عاشقانه و در اوج احساسات و عواطف پاک انسانی نبوده و جای تأمّل است که این اظهارات با ادّعای شیعه بودن این اشخاص کاملاً منافات دارد.
3- مشابه دانستن دوران فعلی انقلاب اسلامی با دوران سراسر جور قاجاریه یا از سر بی انصافی است و یا از روی غرض ورزی جدّی .
4- از منظری دیگر ، علی رغم آن که می گویند در دوران قاجار برخورد عاطفی با قیام عاشورا در اوج خود بوده ، اما در همین دوران برگ های زرینی از قیام های شیعه ، علیه ظلم و ستم قاجار و حتّی استعمار خارجی به چشم می خورد . مانند پیروزی های مردم مسلمان به رهبری علما و روحانیت معظم شیعه در جنگ های ایران و روس ، قیام تنباکو علیه استعمار پیر انگلیس و نیز انقلاب مشروطه که در نوع خود قیامی فراگیر علیه استبداد داخلی و تا حدی هم علیه استعمار خارجی بود و... و آیا شبهه واردکنندگان می توانند این برگ های زرین و پر افتخار را از تاریخ معاصر ایران حذف کنند؟
5- در پاسخ به این گونه تحلیل ها ، به گوشه ای از نظرات امام راحل رحمت الله علیه و رهبر معظم انقلاب اشاره خواهیم کرد: « ... این دسته جاتی که در ایام عاشورا راه می افتند ... همان طوری که بود بلکه بالاتر ، همان سینه زنی ، همان نوحه خوانی ها ، همان ها رمز پیروزی ماست. در سرتاسر کشور مجلس باشد ، همه بخوانند و همه گریه کنند ...».(12) « ... شاید غرب زده ها به ما می گویند « ملت گریه » ... مردم هم که گریه می کنند ، همه روی این مقصد باشد که دین اسلام را ما می خواهیم با همین هیاهو حفظش کنیم ... اگر بفهمند که مسأله چه هست ... آن وقت ما را ملّت گریه نمی گویند ، ما را ملّت حماسه می خوانند...».(13) « ... الان هزار و چهار صد سال است که این منبرها و این سینه زنی ها ما را حفظ کرده اند تا حالا آورده اند اسلام را ...».(14) « ... این عزاداری های سنّتی ، مردم زا به دین نزدیک می کند ، امام رحمت الله علیه فرمودند : عزاداری سنّتی بکنید ... در مجالس نشستن ، خواندن ، گریه کردن ، به سر و سینه زدن ، مواکب عزا راه انداختن و دسته جات عزاداری ، همان چیزهایی است که عواطف را نسبت به خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) پر جوش می کند که بسیار خوب است ...».(15)
تأمّلی بر یک سؤال : « آیا ممکن است فاجعه ی کربلا تکرار شود؟»
برای این که به این سؤال تا حد ّ مطلوبی پاسخ داده شود باید در مورد وضعیّت اجتماعی فعلی انقلاب اسلامی و پایگاه کوفه در صدر اسلام مقایسه ای واقع گرایانه به عمل آید. از خلال این بررسی های تطبیقی است که می توان پاسخ به این سؤال را دریافت:1- یکی از مشکلات اصلی اجتماعی کوفیان ، قطع ارتباط ولایی آنان یا امام حسین (علیه السلام ) بود. در این راستا بنی امیّه سعی می کرد که امام (علیه السلام ) را از پایگاه های اجتماعی و مردمی اش جدا کند و شدیداً ایشان را تحت کنترل و نظارت بگیرد ، هم در مدینه و مکّه و هم در کوفه و کربلا . به بیان دیگر بزرگ ترین مشکل اجتماعی مردم کوفه ، بریدن از حبل الهی یعنی همان وجود مقدّس امام حسین(علیه السلام ) بود . چنان چه همواره خطر جدایی مردم از رهبران راستین اجتماعی ، به عنوان بزرگ ترین خطر برای ملّت ها به حساب می آید و امروزه نیز تلاش دشمنان برای جدا کردن مردم از رهبری و ولایت فقیه در همین راستا ارزیابی می شود .
2- مشکل اجتماعی مهم دیگری که در کوفه وجود داشت ، مسأله ی دنیا طلبی آنان بود و ریشه های این مشکل عبارت بود از : اوّلاً انحرا ف رهبری جامعه ی اسلامی از مسیر اصلی خود که همان سیره ی نبوی و علوی بود .
ثانیاً بر اثر آثار منفی ای بود که از فتوحات ناشی می شد . مثل چشیدن طعم غنایم و رسیدن هدایای حرام و رواج حرام خواری در جامعه ی اسلامی که امام حسین (علیه السلام ) نیز در خطبه ی عاشورا بدان اشاره فرمودند : «... قد انخزلت عطیّاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام ...»
امّا امروز مردم ما در واقع فتوحات و غنایمی نداشته اند . بلکه از ابتدای انقلاب تاکنون ، رنج های زیادی را برای تثبیت نظام اسلامی متحمّل شده اند و نه تنها قاطبه ی مردم از ثروت اندوزان و اشراف به حساب نمی آیند ، بلکه اغلب زیر خط فقر قرار دارند و تنها عدّه ای از خواص ، متأسفانه به ثروت اندوزی و اشرافیّت گرایش پیدا کرده اند .
3- جنگ های آن روزگار خلفا به ویژه مردم کوفه بیشتر جنبه ی تهاجمی داشت و دارای منافع مادی و غنایم سرشار و مسلمانان کمتر به قدرت دفاعی خویش و حفظ اسلام می اندیشیدند . در چنین شرایطی ، جامعه ی اسلامی از نظر مواجه شدن با خطرات و به ویژه تهاجمات فرهنگی ، آسیب پذیرتر بود . امّا امروز و در شرایط انقلاب اسلامی ، جنگ ما بیشتر جنبه ی دفاعی داشت و علی رغم تهاجمات گسترده ی نظامی و نیز تهاجم فرهنگی ، سیستم دفاعی نظام اسلامی بحمدالله بسیار کارآمدتر و قوی تر است . تقابل مردم با انواع توطئه های دشمنان ، خصوصاً در دوران دفاع مقدّس و شکست و ناکامی های دشمن ، مصادیق بارزی از این قوت به شمار می آیند.
4- درست است که علی رغم وجود احزاب و گروه های مختلف فکری و سیاسی ، فرهنگ عمومی مردم کوفه به خلاف اهل حجاز و شام ، متأثر از معارفت اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهما السلام) بود ، امّا آسیب پذیری های جدّی فرهنگی و اخلاقی ، به ویژه در نسل جوان کوفه وجود داشت . ولی امروز ، مردم و نسل جوان ، به مراتب آشنایی بیشتری با امام رحمت الله علیه و معارف انقلاب اسلامی دارند . هر چند نباید خطرات و تهدید آفرینی های دشمن را نادیده گرفت .
5- عدم حضور خواص صحابی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم ) در کوفه و مقابله نکردن هوشمندانه با تهاجمات فرهنگی دشمن که تلاش در احیای فرهنگ جاهلیت و حذف عنصر اسلام و عدالت خواهی و آزادی خواهی داشتند ، از مشکلات مهمّ کوفه و نسلی بود که معاصر قیام امام حسین (علیه السلام ) می زیست . ولی امروز در انقلاب اسلامی علی رغم این که متأسفانه برخی یاران امام رحمت الله علیه عملاً به اردوگاه دشمن پیوسته اند و یا در مسیر اهداف آن ها حرکت می کنند و مصادیق بارزی از ریزش های اجتماعی عصر حاضرند ، امّا تربیت یافتگان مکتب امام رحمت الله علیه در مقابله با تهاجمات فرهنگی و گسترده ی دشمن ، حضور فعّال و هوشمندانه ای دارند وعلاوه بر این ها به برکت انقلاب اسلامی ، ابراز قدرت و عمده ترین دستگاه های اطلاع رسانی در دست حاکمیت نظام اسلامی است که این مهم همواره دشمنان اسلام و انقلاب را ناکام نموده است .
6- باید توجّه داشت که تجربیّات تاریخی مردم کوفه در روزگار صدر اسلام بسیار اندک بود . در آن زمان به ویژه در خلال سال های 17 تا 61 هـ . ق که امام حسین (علیه السلام ) به شهادت می رسند ، مردم کوفه دو مشکل اصلی داشتند : یکی عدم استفاده از تجربه ی دیگران ولو به همان میزان کم ؛ و دیگری عدم استفاده ی مؤثر از عنصر اندیشه و تعقّل . به همین دلیل بود که گرفتار ساده اندیشی و اعتماد بی مورد به سران قبایل شدند به انحراف رفتند . در حالی که امروز ما به اندازه ی یک تاریخ نسبتاً طولانی هزار و چندین ساله ، از تجربه ی مبارزات حق جویانه ی تاریخ شیعه برخورداریم و اگر بر ذهنیّت تاریخی و دست آوردهای مبارزات شیعه تأکید نماییم ، همواره در مبارزات اسلامی خود پیروز خواهیم بود .
7- نکته ی آخر آن که علی رغم این همه نقاط قوت و مثبت موجود در حمایت از ارزش های انقلاب اسلامی ، همواره باید متذکّر این هشدار عظیم باشیم که « فرزدق» شاعر در یک منزلی مکّه ، آن گاه که امام حسین (علیه السلام ) درباره ی وضعیت کوفه از او سؤال فرمود ، به حضرت عرضه داشت : « قلوب الناس معک و سیوفهم علیک » یعنی امروز قلب های مردم با شماست و شمشیرهایشان علیه شما . بنابراین باید متوجّه باشیم که نکند دل های ما با انقلاب و رهبری باشد؛ ولی عمل کردمان به نفع جبهه ی دشمن تمام شود! کربلا نشان داد که به دلیل پیچیده بودن انسان و تمایلات انسانی ، می شود از نظر تفکر و اندیشه در جبهه ی حق بود . امّا در عمل به واسطه ی دنیا طلبی و پیروی از هواهای نفسانی ، شاهد شهادت امام حسین (علیه السلام ) و یارانش یود و این هشدار عظیمی است که نباید از آن غافل شد . به جاست که این توصیه ی رهبر معظّم انقلاب را همواره در صدر اندیشه و اعمال خود قرار دهیم که فرمودند : « حسینی باشید و حسینی بمانید.»
پی نوشت ها:
1- صبح امروز ، ویژه نامه عاشورا ، 4/2/78.
2- صبح امروز ، 8/2/78 ، عبدالکریم سروش .
3- صبح امروز ، 5/2/78 ، عبدالکریم سروش .
4- ماهنامه کیان ، بهمن 77 ، عبدالکریم سروش.
5- روزنامه نشاط ، 30/1/78.
6- روزنامه نشاط ، 30/1/78.
7- روزنامه صبح امروز ، 9/2/78.
8- رونامه عصر آزادگان ، 6/10/78 ، ص 2 ، مصاحبه با عزت الله سحابی .
9- روزنامه نشاط ، 30/1/78.
10- همان .
11- روزنامه صبح امروز ، 29/1/79.
12- خمینی رحمت الله علیه ، امام روح الله : صحیفه نور ، ج10 ، ص217.
13- همان : ج16 ، ص209.
14- خمینی رحمت الله علیه ، امام روح الله ، صحیفه نور ، ج8 ، ص69.
15- خامنه ای ، آیت اله العظمی سید علی : سخنرانی خردادماه ، 1373.