جست وجوى عدالت در متون شيعى

راه درست شناخت دين اسلام اين است كه آن را به عنوان يك نظام در نظر بگيريم. اسلام چنين نيست كه فقط از دسته اى از عقايد و اعمال پراكنده و گسسته از هم يا ظواهر وتشريفاتى بدون روحى وحدت بخش تشكيل شده باشد. اسلام نظام تام و كاملى است كه ازجانب خداوند براى هدايت انسانها در تمام ابعاد حيات انسانى ودر تمام وتحت همه شرايط وحى شده است. اسلام مجموعه اى نظام مند است، كه داراى تمامى مؤلفه هاى لازم براى تأمين نيازهاى نوع بشر در سطح جهانى تا ابد است.
دوشنبه، 29 بهمن 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جست وجوى عدالت در متون شيعى
جست وجوى عدالت در متون شيعى
جست وجوى عدالت در متون شيعى
نويسنده:محمدعلى شمالى
منبع:روزنامه ایران
راه درست شناخت دين اسلام اين است كه آن را به عنوان يك نظام در نظر بگيريم. اسلام چنين نيست كه فقط از دسته اى از عقايد و اعمال پراكنده و گسسته از هم يا ظواهر وتشريفاتى بدون روحى وحدت بخش تشكيل شده باشد. اسلام نظام تام و كاملى است كه ازجانب خداوند براى هدايت انسانها در تمام ابعاد حيات انسانى ودر تمام وتحت همه شرايط وحى شده است. اسلام مجموعه اى نظام مند است، كه داراى تمامى مؤلفه هاى لازم براى تأمين نيازهاى نوع بشر در سطح جهانى تا ابد است.
اسلام به روشنى، آرمانهاى خود و ابزارهاى نظرى و عملى لازم براى رسيدن به آنها را بيان نموده است. قابليت وتوانايى دين اسلام در رويارويى با طيف گسترده اى از چالش ها و سختى ها در دورانهاى مختلف و توانايى براى پيشرفت مستمر در شرايط مختلف فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و بدون اينكه هويت و تماميت خود را از دست بدهد، نشانه اى است از كارايى و قابليت عالى نظام فكرى اسلام.
البته مسلمانان بيش از هر كس ديگر به اين مسأله اذعان دارند كه اين موفقيت و استحكام به سبب خود دين اسلام است و نه كارهاى مسلمانان يا حاكمان. در آنچه در پى مى آيد به سه ويژگى عمده اسلام از ديدگاه شيعه و يا به عبارتى ديگر، به سه ويژگى عمده تفكر شيعى مى پردازيم. آن سه ويژگى عبارتند از: معنويت، عقلانيت و عدالت طلبى. البته ويژگى هاى عمده ديگرى وجود دارد كه در يك بحث جامع بايد مورد بحث وبررسى قرار گيرد، مانند: پويايى، ترغيب و تشويق به هنر، دانش و جنبه هاى ديگر تمدن، جامعيت، موازنه ميان دنيا و آخرت، موازنه ميان جسم و روح و موازنه ميان فرد وجامعه.

عدالت طلبى

يكى از آموزه هاى اصلى تشيع، عدل الهى است. خداوند عادل است وهرگز بر خلاف عدالت رفتار نمى كند. عدل با عقل شناخته مى شود و وحى نيز آن را تأييد مى كند. قرآن چنين مى گويد:
ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم; پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى شود; و اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد، ما آن را حاضر مى كنيم; و كافى است كه ما حساب كننده باشيم! (سوره انبيا ، آيه ۴۷)
خداوند با عدالت با انسانها رفتار مى كند و از آنها نيز مى خواهد كه با ديگران با عدالت رفتار نموده ودر جامعه بشرى عدالت را حاكم سازند. مسأله عدل الهى صرفاً يك مسأله كلامى نيست، زيرا داراى لوازم عملى مهم وآشكارى مى باشد. تمام پيامبران براى تحقق بخشيدن به عدالت آمده اند:
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند; و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى كند بى آن كه او را ببينند; خداوند قوى و شكست ناپذير است! (سوره حديد، آيه۲۵)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد ؛ و از فحشا و منكر و ستم، نهى مى كند؛ خداوند به شما اندرز مى دهد، شايد متذكر شويد! (سوره نحل، آيه۹۰)
بر همگان لازم است عدالت را در زندگى فردى واجتماعى خود پياده سازند. مسلمان واقعى كسى است كه با خود، همسر، فرزندان وهر كس ديگرى حتى دشمنان خود عادلانه رفتار نمايد. مطابق فقه شيعه مناصب دينى يا سياسى اجتماعى فراوانى وجود دارند كه دارنده اين مناصب بايد از عدالت برخوردار باشند. بطور مثال، امام جماعت و جمعه، شهود، قاضى، مرجع تقليد، حاكم و ولى فقيه همگى بايد عادل باشند.
در اسلام حكومت وسيله غير قابل جايگزينى براى تحقق بخشيدن وحمايت از عدالت است. جامعه عادل تنها با توزيع عادلانه قدرت وثروت به وجود مى آيد. در اينجا به چند حديث از پيامبر اكرم (ص) وائمه (ع) درباره اين موضوع اشاره مى كنيم:
۱ـ در فتح مكه، يكى از زنان ثروتمند و از خانواده اشراف مرتكب سرقت شد.پيامبر تصميم به مجازات او گرفتند. اعضاى خانواده او و ديگر افراد نزد پيامبر رفتندو از ايشان خواستار عفو وبخشودگى شدند. پيامبر درخواست ايشان را نپذيرفت و ايشان را جمع نمود و فرمود كه امت هاى پيشين به اين دليل ازبين رفتند كه با طبقه فقير ومحروم با تبعيض رفتار شده و آنها مورد ستم قرار گرفته اند.
۲ـ امام على (ع) در تبيين علت پذيرش خلافت پس از مرگ عثمان چنين فرمودند:
به خدا سوگند،خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد،اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گرداگردم را گرفته،و به ياريم قيام كرده اند،و از اين جهت حجت تمام شده است،و اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان(هر جامعه)گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند،من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم(آن وقت)خوب مى فهميديد كه دنياى شما(با همه زينت هايش)در نظر من بى ارزش تر از آبى است كه از بينى گوسفندى بيرون آيد! (نهج البلاغه، خطبه ۳)
۳ـ در توصيف برنامه ها وسياستهاى خويش براى اصلاح توزيع ناعادلانه منابع، امام على بر بازگرداندن اموال عمومى به ناحق تصاحب شده به بيت المال چنين تأكيد مى نمايد:
به خدا سوگند!آنچه از عطاياى عثمان،و آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده،اگر بيابم،به صاحبش باز مى گردانم،گر چه زنانى را به آن كابين بسته و يا كنيزانى را با آن خريده باشند،زيرا عدالت گشايش مى آورد،و آن كس كه عدالت بر او گران آيد،تحمل ظلم و ستم بر او گران تر خواهد بود! (نهج البلاغه، خطبه ۱۵)
۴ـ روزى امام على (ع) گردنبندى را بر گردن دختر خود مشاهده كردند. ايشان از دختر خود پرسيدند كه اين گردنبند از كجاست. وى پاسخ داد كه از خزانه به عاريت گرفته است. حضرت خزانه دار را احضار كردند واز وى علت جريان را جويا شدند. خزانه دارگفت كه اين گردنبند به صورت امانت است و پس از ثبت آن در اختيار قرار داده شده است. حضرت او را مرخص نمود و فرمود كه اگر غير از اين مى بود، مجازات سرقت را در مورد دختر خويش اجرا مى نمود. از ديدگاه اسلام حاكمان علاوه بر زندگى اجتماعى، بايد در زندگى شخصى خود نيز عادل باشند. آنها مى بايست وظايف شخصى خود را همچون مسئوليتهاى سياسى اجتماعى مانند احترام به حقوق شهروندان به انجام رسانند. رعايت عدل و اعتدال در امور شخصى و اجرايى توأماً لازم است.
«عاصم»گفت:اى امير مؤمنان!اما تو خود با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر ميبرى(در حالى كه پيشوا و امام ما هستى؟و بر ما لازم است به تو اقتدا كنيم)
فرمود:واى بر تو!من مثل تو نيستم(وظيفه من غير از شما است)خداوند بر پيشوايان حق واجب شمرده كه بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند،تا ندارى فقيراو را هيجان نياورد كه سر از فرمان خداوند برتابد. (نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹ )
علاوه بر رعايت عدالت توسط خود، حاكمان مى بايست عدالت اجتماعى را تحقق بخشيده و از تعدى كارگزاران خود يا شهروندان به عدالت جلوگيرى نمايند. امام على عليه السلام درنامه اى به«عثمان بن حنيف انصارى» فرمانداربصره،پس از آن كه به حضرت گزارش داده شد،كه يكى از ثروتمندان بصره وى را به ميهمانى دعوت كرده و او پذيرفته است مى فرمايند:
اما بعد!اى پسر حنيف!به من گزارش داده شده كه مردى كه از متمكنان اهل«بصره»تو را به خوان ميهمانيش دعوت كرده،و تو به سرعت به سوى آن شتافته اى،در حالى كه طعامه اى رنگارنگ،و ظرفه اى بزرگ غذايكى بعد از ديگرى پيش تو قرار داده مى شد.من گمان نمى كردم تو دعوت جمعيتى را قبول كنى كه نيازمندانشان ممنوع،و ثروتمندانشان دعوت شوند.به آنچه مى خورى بنگر(آيا حلال است يا حرام؟). آنگاه آنچه حلال بودنش براى تو مشتبه بود از دهان بينداز و آنچه را يقين به پاكيزگى و حليتش دارى تناول كن!
آگاه باش!هرمؤمنى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند.
آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود:من امير مؤمنانم؟اما با آنان در سختى هاى روزگار شركت نكنم؟!و پيشوا و مقتدايشان در تلخى هاى زندگى نباشم؟من آفريده نشدم كه خوردن خوراكى هاى پاكيزه مرا به خود مشغول دارد،همچون حيوان پروارى كه تمام همش،علف است،و يا همچون حيوان رهاشده اى كه شغلش چريدن و خوردن و پركردن شكم مى باشد.و از سرنوشتى كه در انتظار او است بى خبر است آيا بيهوده يا مهمل و عبث آفريده شده ام؟ (نهج البلاغه، نامه ۴۵)
يكى از جنبه هاى نظام سياسى مقبول از ديدگاه اسلام اين است كه شهروندان بايد بتوانند نسبت به نقض قوانين اسلام يا حقوق انسانها اعتراض نمايند. امام على (ع ) در نامه به مالك اشتر كه به عنوان حاكم مصر تعيين شده بود، چنين مرقوم داشتند:
براى مراجعان خود وقتى مقرر كن كه به نياز آنها شخصاً رسيدگى كنى! مجلس عمومى و همگانى براى آنها تشكيل ده و درهاى آنرا به روى هيچكس نبندو بخاطر خداوندى كه تو را آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دور ساز! تا هر كس با صراحت و بدون ترس و لكنت سخنان خود را با تو بگويد،زيرا من بارها از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين سخن را شنيدم«ملتى كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد،هرگز پاك و پاكيزه نمى شود و روى سعادت نمى بيند»سپس خشونت و تندى آنها رادر سخن تحمل كن،در مورد آنها هيچگونه محدوديت و استكبار روا مدار كه خداوند بواسطه اين كار،رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد دادو موجب ثواب اطاعت او براى تو خواهد شد. (نهج البلاغه، نامه ۵۳)
مسلمانان نبايد نسبت به كارهاى بد ورفتار ظالمانه ديگران بى تفاوت باشند و به طور خاص، بايد نسبت به جرمهايى كه توسط حكومتها انجام مى شود، حساس باشند، زيرا بدترين مجرمها، حاكمان مجرم هستند كه بر حق جامعه و امت اسلامى تعدى مى نمايند. امام على مى فرمايند:
كسى كه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزه نسازد درهاى ذلت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترين خيانت،خيانت به ملت است و رسواترين تقلب،تقلب به پيشوايان مسلمين و اسلام . .. (نهج البلاغه، نامه ۲۶ )
هرگاه حاكمان، اخلاق يا قوانين اسلامى را ناديده بگيرند، بايد به ايشان تذكر داده شود و در صورت اصرار بر عملكرد خود، مسلمانان بايد اعتراض و در صورت لزوم قيام نمايند تا جلو نهادينه شدن بى عدالتى گرفته شود. قرآن مى فرمايد:
شما بهترين امتى هستيد كه براى [نفع] بشريت آمده است؛ شما امر به معروف ونهى از منكر نموده وبه خدا ايمان داريد.(سوره آل عمران، آيه ۱۱۰) خداوند بيان آشكار بديها را دوست ندارد، مگر از سوى كسى كه مورد ظلم و ستم قرار گرفته است و خداوند شنوا ودانا است. (سوره نساء ، آيه ۱۴۸)
پيامبر اكرم در اين مورد چنين مى فرمايد:
«بهترين جهاد،كلامى است كه در مطالبه عدل در مقابل حكمران ستمگرى به زبان آورده مى شود».
ايشان همچنين مى فرمايد:
«همانا شما امر به معروف ونهى از منكر كنيد؛ در غير اين صورت، افراد فاسق وبدكار بر شما مسلط شده و آنگاه حتى دعاى افراد نيكوكار در ميان شما مستجاب نخواهد شد».
امامان اهل بيت همواره در مقابل ستم حاكمان ظالم ايستادگى نمودند. شاهد روشن ومحكم آمادگى ايشان براى فداكارى و تحمل هر گونه مشكل در اين مورد، اين واقعيت است كه جز امام دوازدهم كه در غيبت به سر مى برد، همه امامان به شهادت رسيدند و هيچ يك با مرگ عادى از دنيا نرفتند. بسيارى از پيروان ايشان نيز كشته شده يا مورد حبس و آزار قرار گرفتند.
تاريخ شيعه مملو از مبارزات و جنبشهاى انقلابى است كه خواهان پياده نمودن عدالت وقوانين اسلامى بوده اند. تكان دهنده ترين و درس آموزترين حادثه در طول تاريخ شيعه، حماسه كربلا است. در تبيين علت امتناع از بيعت با يزيد (خليفه غاصب اموى) و قيام خود، امام حسين فرمودند:
من مرگ را جز سعادت و زندگى در كنار ظالمان را جز تيره روزى نمى دانم .
طبرى در كتاب تاريخ الامم والملوك از امام حسين نقل مى نمايد:
اى مردم هر كس حاكم جائرى را ببيند كه محرمات الهى را تجويز نموده، پيمانهاى الهى را نقض كرده، برخلاف سنت پيامبر عمل نموده و با دشمنى وگناه كارى با مردم رفتار مى نمايد و با او با قول يا فعل اعتراض ننمايد، او را در جايگاه همان حاكم جائر قرار خواهد داد.
حادثه غمبار كربلا و پيامدهاى آن به خوبى روشن ساخت كه جامعه اسلامى دچار انحراف جدى از مسيرى شده بود كه پيامبراكرم (ص) بنا نهاده بودند. تنها اميدى كه براى نجات اسلام و سنت پيامبر و بيدارى مردم وجود داشت، اين بود كه جامعه با ضربه ناشى از حادثه اى غمبار و در عين حال انديشه خيز تكان خورده و به خود آيد. اين حادثه چيزى جز فداكارى بزرگ نوه پيامبر نبود. او با دهها تن از ياران و خويشان به شهادت رسيد و فرزندش امام سجاد همراه با خواهرش زينب و ساير خانمها و كودكان به اسارت گرفته شدند. در راه كربلا امام حسين پيامبر را در خواب ديدند كه فرمود: «خداوند مى خواهد تو را كشته و ايشان را اسير ببيند».
بسيارى از اشخاص پس از اين فاجعه و مصيبت بزرگ به خود آمدند. قيامها وجنبش هاى متعددى صورت گرفت كه نهايتاً به سقوط بنى اميه منجر گشت. خلفاى عباسى با شعار انتقام خواهى ازبنى اميه و طلب رضا و خشنودى آل محمد كه مورد ستم و تعدى بنى اميه بودند، روى كار آمدند. البته، بنى عباس نيز از مسير عدالت دور شدند و بسيارى از امامان اهل بيت (ع) و شيعيان بى گناه را به شهادت رساندند. شيعيان نيز با تبعيت از امامان خويش، از آغاز اميد چندانى به خلفاى بنى عباس نداشتند و به تلاشهاى عدالتخواهانه خود همواره ادامه دادند.
در اين ميان آنچه از همه مهمتر است اين است كه امام حسين ثابت نمود شهادت آرمانى مقدس و وسيله اى كارآمد براى حمايت از اصول وارزشهاى اسلامى و مقابله با ظلم، بى عدالتى و بدعتها مى باشد. به همين دليل است كه پيامبر فرمودند:
حسين از من و من از حسين هستم.
روشن است كه امام حسين از پيامبر بود زيرا وى نه تنها نوه پيامبر بلكه پيرو صادق و مخلص پيامبر بود. اما اين مطلب حائز اهميت است كه چرا پيامبر مى فرمايد: «من از حسين هستم». به نظر مى رسد منظور پيامبر اين است كه بقاى اسلام وپيام ورسالت وى نيازمند قيام وشهادت شجاعانه حسين است. اگر حسين ومجاهدت شجاعانه او نبود، اسلام حقيقى وناب محمدى تداوم نمى يافت. در روز عاشورا امام حسين خود چنين گفت:
اگر دين محمد جز با كشته شدن من پا بر جا نمى ماند پس اى شمشيرها مرا دريابيد.
آموزه منجى كه در اسلام با نام مهدى شناخته مى شود فصل مهمى از كتاب قطور عدالت در اسلام است. به طور مثال، پيامبر فرمودند:
خداوند براى ما اهل بيت [يعنى پيامبر و خاندانش] زندگى آخرت را بر زندگى دنيا برگزيده است و اهل بيت من رنج و بلاى زيادى خواهند ديد. سپس آنها از خانه وكاشانه خويش رانده مى شوند. سپس مردمى از شرق كه پرچمهاى سياه را حمل مى كنند، خواهند آمد وحق را مطالبه خواهند نمود. خواست ايشان اجابت نمى شود و لذا جنگ در گرفته و پيروزى ايشان ظاهر مى شود. در اين زمان به ايشان پيشنهاد داده مى شود كه خواسته نخستين ايشان اجابت خواهد شد، ولى ايشان نمى پذيرند و سرانجام حكومت را به مردى از خاندان من تسليم مى نمايند تا زمين را از عدالت مملو سازد همان طور كه از فساد پر خواهد شد. پس هر كس آن زمان را درك كند بايد به ايشان پيوسته ولو اينكه لازم باشد بر روى برف و يخ سينه خيز حركت كند، زيرا خليفة الله، مهدى، در ميان ايشان است.

پى نوشت:

* برگرفته از كتاب Shia(Islam: Origins, Faith& Practcies (London, ۲۰۰۳) نوشته حجة الاسلام دكترمحمد على شمالى كه از انگليسى به فارسى برگردانده شده است.
در ديدگاه اسلام، هر كسى از خدا نافرمانى نمايدبه خود ظلم كرده است. قرآن مى فرمايد:«هر كس از حدود الهى تجاوز نمايد، به خود ظلم نموده است». (سوره طلاق آيه ۱)
حديث آمده است: «خداوندبر هيچ چيزى همچون ستم بر زنان وخردسالان به خشم نمى آيد».
مسلمان بايد حتى با دشمنان خود با عدل وانصاف رفتار نمايد. قرآن مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره براى خدا قيام كنيد، و از روى عدالت،گواهى دهيد! دشمنى با جمعيتى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند! عدالت كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است! و از (معصيت) خدا بپرهيزيد، كه از آنچه انجام مى دهيد، با خبر است!» (سوره مائده ، آيه ۸)
اين نامه «پس از قرآن واحاديث نبوى در يكى از قديمى ترين متون موجود درباره الگوى حاكم اسلامى در نظر وعمل مى باشد. به طور مثال، ر. ك به منابع ذيل:
Nasr , Expectations of New Millennium, p. 73; Chittick , A Shia Anthology, 1981, p ite. ۶۶
اصول كافى .
اصول كافى
حسن بن شعبه بحرانى،محتف العقول، ص ۲.
طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج ،۳ ص ۳۰۷.
ترمزى، سننى، كتاب المناقب، ح ۳۷۰۸ ؛ ابن ماجه ، سننى،المقدمه، ح ۱۴۱ و احمد ، مسند، مسند الشاميين، ح ۱۶۹۰۳ .
ابن ماجه، سننى، كتاب الفتن، ح ۴۰۷۲





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما