برخلاف قانون اسلام اگر بود، رها كنید
آیت الله مهدوی كنی نقل میكند: امام بارها فرمودند كه اگر تمام مردم هم با شما - شورای نگهبان - مخالفت كردند و شما دیدید قانونی از مجلسی گذشته كه برخلاف قوانین اسلام و قانون اسلامی است آن را رد كنید. (1)من در برابر ملت تعهد دارم
اواخر ماه مبارك رمضان چند نفر از صاحبمنصبان عراق خدمت امام رسیدند و گفتند: ما در برابر دولت ایران تعهداتی داریم كه نمیتوانیم براساس آن تعهدات به شما اجازه فعالیت سیاسی بدهیم. امام فرمودند: اگر شما در برابر دولت تعهد دارید من هم در برابر ملت تعهداتی دارم كه نمیتوانم دست از فعالیت سیاسی بردارم. اگر ممانعت كنید و نگذارید در اینجا كارم را انجام دهم از عراق خواهم رفت. خیال نكنید من به نجف و كربلا چسبیدهام خیر. خمینی هرجا برود آنجا را كربلا و نجف میكند. (2)ناراحت نباشید، اینها سیلی خوردهاند
یك روز خدمت امام رسیدم ایشان به بنده فرمودند شما به عنوان نمایندهی من در اروپا باید به آنجا مسافرت كنید. بنده رفتم به اروپا و سفر اول من دو ماه طول كشید. بعد كه برگشتم عكسها و نوشتههای فراوانی آورده بودم كه چقدر رسانههای گروهی اروپا در مطبوعاتشان علیه امام و انقلاب ما مطلب نوشته بودند. عكسهایی كه امام وسط ایستادهاند و گرزی در دست ایشان است و اطرافشان رئیس جمهور آمریكا، نخستوزیر شوروی، نخستوزیر انگلستان و رئیس جمهور فرانسه هستند كه امام با گرز به كله اینها میكوبند. من از این مسائل ناراحت بودم و به امام عرض كردم باید كار كنیم و... امام فرمودند: شما ناراحت نباشید معلوم است كه انقلاب ما خیلی اساسی است، خیلی كارگر افتاده، خیلی مؤثر شده است. اگر اینجور نبود باید ما ناراحت میشدیم. شما از این ناراحت نباشید. اینها سیلی و ضربت خوردهاند. منتهی ما باید بیدار باشیم و این انقلاب را حفظ كنیم. و راه خود را ادامه بدهیم. (3)روی نقطه ضعف دشمن انگشت میگذاشتند
وقتی امام تصمیم گرفتند به ایران بیایند از هر سو به ایشان اصرار میشد، از رفتن خودداری كنند. ملیگراها همانطور كه خود امام ذكر كردند از سوی مقامات آمریكایی گوشزد كردند كه الآن صلاح نیست به ایران بیایند. یك چیزی كه امام در زندگیشان بدان همیشه عنایت داشتند، این بود كه ببینند نقطهی ضعف دشمن در كجاست تا روی همان نقطه انگشت بگذارند. لذا وقتی فهمیدند آمریكا هم به عنوان صلاحاندیشی با بازگشت ایشان به ایران مخالف است، تصمیم قاطع به حركت به سوی ایران گرفتند. در قبل از قیام پانزده خرداد هم وقتی شنیدند كه ساواك از روحانیون و منبریها خواسته است علیه شاه حرف نزنند در آن سخنرانی كه در سیزده خرداد ایراد كردند، شدیدترین حمله را علیه شاه نمودند. (4)مردم رعایت نكنند، همه به خیابانها بریزند
حدود ساعت دو و نیم بعدازظهر بود كه مسألهی حكومت نظامی مطرح شد. تلفنهای زیادی میشد به دفتر امام كه چه باید كرد؟ و بسیاری از آنان میگفتند كه اطلاعیهای منتشر شده و مرحوم آیتالله طالقانی از مردم خواستهاند كه به خانههایشان برگردند كه خوب، هدف ایشان این بود كه تاكتیك عوض بشود و از كشتار بیرویهی مردم جلوگیری شود و تلفات زیاد به وجود نیاید كه ما بلافاصله به محل اقامت امام رفتیم. آن چیزی كه بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میكرد، آرامش فوقالعاده و توصیفناپذیر امام بود كه هیچ احساس تغییری در وضع ایشان به طور كلی دیده نمیشد. بعد از مدتی كه مسائل را خدمت امام مطرح كردیم، ایشان تشریف بردند داخل بیت و بعد از چند لحظه آن اعلامیه معروف را صادر فرمودند و واجب كردند كه همه به خیابانها بریزند و حكومت نظامی را بشكنند. (5)با خیال راحت در مدرسه ماندند
آنچه كه در رهبری امام بسیار مهم است، این است كه در لحظاتی كه ممكن است تردیدها انسان را شكست بدهد، امام قاطع و سریعاً تصمیم میگیرد. معمولاً اینجور جاها موفق هم هست. ایشان تصمیم گرفتند كه به مردم اعلان كنند، مردم بیایند توی خیابانها. یك چنین تصمیمی در رهبری در یك چنین حالتی خیلی باارزش است و خیلی نیرو میخواهد. آن لحظه برای ما لحظهی حساسی بود. امام تصمیم گرفتند و اعلام شد و لحظاتی بعدش هم سر و صدا و درگیریها بلند شد. اوایل شب بود كه ما خدمت امام رفتیم، چون فشار از طرف مردم زیاد شد و تلفنهایی كه میزدند، میخواستند امام در مدرسه نمانند. خیلی طبیعی است كه رژیم میخواهد حمله كند، اول به مدرسه حمله میكند، ما خدمت امام رفتیم و ایشان خندیدند به پیشنهاد. اول اینكه معتقد بودند رژیم چنین جرأتی ندارد و ثانیاً میگفتند كه مركز رهبری نباید خالی باشد و رهبر باید در مركز رهبریش بماند و هدایت كند با خیال راحت در مدرسه ماندند. (6)صلاح است كه اعتراض نكنید!!
شهید مهدی عراقی نقل میكند: روزنامه اطلاعات یك مطلبی مینویسد به نام تفاهم روحانیت و دولت، كه آقای خمینی میفرستد عقب مسعودی مسؤول روزنامه اطلاعات كه «این تفاهم چیست و كجاست؟ بگو این تفاهم را كی كرده، من تفاهم كردهام؟ آیا آقایان دیگر تفاهم كردهاند؟ این تفاهم بایستی روشن بشود!» خلاصه او هم پیغام میفرستند كه این مربوط به ما نیست و مقاله هم آن نبوده و یك همچنین چیزی بوده، مثلاً، خود این مقاله از طرف ساواك آمده! آقای خمینی فشار میآورد كه «بایستی این را خودت توی روزنامه بنویسی و تكذیب كنی، اگر نكنی من تو را تكذیب میكنم.» خلاصه مسؤول روزنامه میافتد روی عجز و التماس كه ما تقصیر نداریم و از طریق ساواك بود. در این گیر و دار، سرهنگ مولوی رییس سازمان امنیت تهران میآید آنجا و به آقا میگوید كه من فكر میكنم كه صلاح بر این باشد كه شما دست از این اعتراض و تكذیب كردن روزنامه اطلاعات بردارید و اگر برندارید در هر حال ما سربازیم، و تا می گویند ما سربازیم، آقا میتوپد به او كه:«مرتیكه تو كجایت سرباز است! اگر سرباز بودید چادر زنانه سرتان نمیكردید كه فرار كنید، سرباز ما هستیم كه در هر حال از این مملكت دفاع كردیم و میكنیم!» خلاصه مولوی دیگر دید هیچ چیزی نمیتواند بگوید. (7)آمریكا مصلحت ما را نمیخواهد
حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نقل میكند: روزهایی كه زمزمه بازگشت امام به ایران بود از طرق مختلف تلاش میشد كه نگذارند امام به ایران تشریف بیاورند و تهدید میكردند كه امام برای حفظ وجود خود و حفظ جان مردم به ایران نیایند و فشار میآوردند كه مصلحت نیست، ولی امام گفتند كه این عین مصلحت است، چون آمریكا مصلحت من و ملت و انقلاب و ایران را نمیخواهد. (8)میخواهم به ایران بروم
حجتالاسلام شجونی نقل میكند: از تمام دنیا میآمدند و میگفتند ایران نروید، این را من میگویم كه آنهایی كه شنیدهاید بعضی كانالهای ارتباطی برای امام نوشتهاند، بفهمند كه امام كانال ارتباطی ندارد. دلیلش این است كه از دوست و دشمن و عرب و عجم و افغانی میگفتند ایران نروید خطرناك است. اسرائیل با راكت هواپیمای شما را میزند. یا امام را میترساندند از اینكه در دانشگاه بختیار كشتار كرده و در آن لحظات امام فقط گوش میدادند؛ ولی ناگهان دیدیم امام آمد وسط خیابان و به خبرنگاران گفتند: بسم الله الرحمن الرحیم، من میخواهم به ایران بروم؛ یعنی امام بعكس آنچه به او اطلاع میدادند رفتار میكردند. (9)تنهایی با آنان ملاقات نمیكرد
خانم زهرا مصطفوی نقل میكند:مقامات عراقی مكرّر تقاضای ملاقات خصوصی میكردند شاید امام بپذیرد ولی امام بنا نداشتند كه مقامات عراق را بپذیرند و حتیالمقدور سعی میكردند اجازه ندهند؛ لكن گاهی لازم میشد و اجازه میدادند. امام دعوت میكردند از چند نفر از افراد معتمد و مورد وثوقشان كه در نجف موقعیتی خاص داشتند كه در جلسه شركت كنند تا آنها نتوانند سیاسی كار كنند و مسائلی را برای سوءاستفاده به امام نسبت دهند. كه از جمله آن افراد مرحوم آیتالله مدنی و بعضی از آقایان مورد وثوق عرب بودند. (10)
قرآن هدیهی صدام را نپذیرفتند
حجتالاسلام علیاكبر حسینی نقل میكند:در سال 52 كه در نجف در خدمت امام بودم صدام حسین یك جلد قرآن برای همه علما و مراجع توسط استاندار نجف و فرمانده نظامی منطقه نجف فرستاده بود كه امام در كمال شجاعت آن را رد كردند و نپذیرفتند. (11)
از اصرار زیاد دشمن، فهمیدم مصلحت در رفتن به تهران است
بعد از آنكه شاه فرار كرد و انقلاب مردم به اوج خود رسید، امام در پاریس بودند و ما هم میل نداشتیم كه در واقع امام به ایران تشریف بیاورند چون میترسیدیم نكند خدای نكرده به جان ایشان صدمهای وارد بشود. چون آنچه كه مهم بود حفظ جان امام عزیزمان بود و امام در عین حالی كه در پاریس تشریف داشتند در عین حال تماس برقرار بود. پیامها، مصاحبهها و اعلامیههایشان مرتب میرسید. یك روز صبح زود اول اذان بود مرحوم استاد شهید آیتالله مطهری به منزل ما تلفن كردند و گفتند دیشب از پاریس به من تلفن شده كه امام تصمیم دارند به ایران بیایند و فرمودهاند یك منزل محقری كه ساختمانش نو نباشد در قسمت پایین شهر تهران برای من اجاره كنید كه من میخواهم بیایم تهران. این خانه جایی باشد كه مردم بتوانند بیایند ولیكن خانه، خانه اعیانی نباشد و در محل پایین هم باشد، در میان توده مردم. من آن موقع خیلی ناراحت شدم، به ایشان عرض كردم كه تلفن كنید حتیالمقدور فشار بیاورید كه امام تشریف نیاورند چه اینكه امام آنجا هستند الآن دستورات را صادر میفرمایند، پیامهای ایشان هم میرسد، مبارزه را رهبری میكنند و جان خودشان به خطر نمی افتد. گفتند هیچ چیز نمیتواند در اراده ایشان اثر بگذارد. امام تصمیم گرفتند قاطعانه بیایند و بعد كه من خودم از امام سؤال كردم امام فرمودند: بله من وقتی حس كردم دیگر كار از دست رژیم در رفته، رشته از دست آمریكا در رفته، تمام دشمنها به من اصرار دارند كه شما فعلاً یك ماه دیگر نروید. آمریكا با واسطه، رژیم با واسطه و ایادی با واسطه این را به من میگویند. من فهمیدم كه الآن مصلحت در رفتن من است و آن چیزی كه دشمنان میخواهند باید بعكس آن عمل كنم و تصمیم گرفتم كه حركت كنم. (12)وقتی دیدم دنیا مخالفت میكند، فهمیدم این راه حق است
امام بدقّت موضعگیری سیاسی دشمن را بررسی میكرد. ایشان دستور داده بودند كه تمام روزنامهها، خبرگزاریها و اظهارنظرها در رادیو و تلویزیون بررسی شود و هر روز خلاصهای از موضعگیری آنان له و علیه انقلاب، اسلام و مردم به ایشان داده شود.امام هر روز دقیقاً این امور را مطالعه و تجزیه و تحلیل میكردند، اظهارنظر صریح ایشان این بود:
ما باید آنچه را كه دشمن تبلیغ میكند پسندیده ندانیم، برخلاف آن عمل كنیم و آنچه را كه مذمت كرده و علیه آن تبلیغ مینماید، عمل كنیم.
در مورد بازگشت امام به ایران در آن مقطع خاص، همه تجزیه و تحلیل میكردند و نظر میدادند كه نباید حالا رفت. دشمن بشدت بر این مسأله اصرار داشت و متأسفانه تقریباً تمام دوستان نیز تحت تأثیر همین جوّ تحلیلها و استدلالها بودند. این افراد اصرار داشتند كه امام در این موقعیت نباید برگردند.
امام فرمودند:
وقتی من دیدم كه دنیا دارد مخالفت میكند، فهمیدم این راه حق است. (13)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، ج2، ص 411.
2. برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، ج4، صص 144 و 145.
3. آیتالله حسین نوری همدانی، حوزه، ش32، ص 109.
4. حجةالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی، مصاحبه مؤلف [غلامعلی، رجایی]، 1380/8/7،برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، ج4، ص209.
5. حجةالاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه، شاهد، ش3، ص 34، ویژه سالگرد انقلاب بهمن 1359.
6. حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، آینده سازان، ش119، ص 17، دوشنبه 18 بهمن 1361.
7. ناگفتهها، ص199.
8. برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، ج2، صص 359 و 360.
9. برداشتهایی از سیرهی امام خمینی (ره)، ج4، ص255.
10. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج2، ص 366.
11. برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج4، ص 140.
12. حجتالاسلام شهید محلاتی، روزنامه اطلاعات، 1361/11/14، نقل از برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)، ج4، صص 206 و 207.
13. همان، ص 207.
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره) (9)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.
/م