الهی بودن الفاظ قرآن

قرآن كریم به سبب نقشی كه در عرصه‏های گوناگون علمی، فرهنگی، اخلاقی، فردی و اجتماعی بشر داشته است، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقیقات جدیدی درباره آن انجام می‏گیرد. الهی بودن الفاظ این كتاب از جمله مسائلی است كه از دیرباز مورد توجه بوده، اكنون نیز مورد توجه محافل علمی است. سه دیدگاه كلی در این باب مطرح می‏باشد:(1) 1. حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله محتوای نازل شده را در قالب الفاظ بیان فرموده است.
يکشنبه، 12 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الهی بودن الفاظ قرآن
الهی بودن الفاظ قرآن
الهی بودن الفاظ قرآن
نويسنده:گروه كارورزی وحی
منبع:فصلنامه معرفت

مقدّمه

قرآن كریم به سبب نقشی كه در عرصه‏های گوناگون علمی، فرهنگی، اخلاقی، فردی و اجتماعی بشر داشته است، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقیقات جدیدی درباره آن انجام می‏گیرد. الهی بودن الفاظ این كتاب از جمله مسائلی است كه از دیرباز مورد توجه بوده، اكنون نیز مورد توجه محافل علمی است. سه دیدگاه كلی در این باب مطرح می‏باشد:(1)
1. حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله محتوای نازل شده را در قالب الفاظ بیان فرموده است.
2. حضرت جبرئیل محتوای قرآن را از خداوند گرفته و آن را در قالب الفاظ برای حضرت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیان كرده است.
3. الفاظ قرآن كریم نیز همانند محتوای آن الهی هستند.(2)
دیدگاه مقبول و مشهور در میان اندیشمندان اسلامی الهی بودن الفاظ قرآنی است.(3) از طرق گوناگون می‏توان بر این نظر شاهد آورد: اول، تحدّی قرآن كریم به همانندآوری و اعجاز بیانی آن؛ دوم، مقایسه بین واژگان قرآن كریم با احادیث قدسی و نبوی(4)؛ سوم، عرضه این مسأله به پیشگاه قرآن و دریافت پاسخ از آن. در این نوشتار، راه اخیر مطمئن‏تر دنبال شده و با تفحّص در قرآن كریم، نخست واژگان و عباراتی كه بر الهی بودن الفاظ قرآن كریم دلالت دارند استخراج شده و تحلیل و بررسی گردیده؛ سپس چند نمونه از آیات كه به تنهایی دلالت بر الهی بودن الفاظ قرآن دارند مورد بررسی قرار گرفته است:
آفتاب آمد دلیل آفتاب /گر دلیلت باید از وی رومتاب

1و2. «قرآن» و «قرأ»

واژه «قرآن» در بیش از شصت مورد، بر وحی نازل شده بر پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «شَهرُ رَمضان الّذی اُنزِلَ فیه القُرآنُ» (بقره: 185)؛ رمضان [ماهی ]است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است.
ـ «وَ اوحیَ الیَّ هذا القُرآنُ لاُنذِرَكُمْ بِه» (انعام: 19)؛ و این قرآن به من وحی شده است تا به وسیله آن شما را هشدار دهم.
ـ «وَ لَقَد آتیناكَ سبعا مِن المَثانی و القُرآنَ العظیم.» (حجر: 87)؛ به راستی كه به تو سبع المثانی [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كردیم.
بدون شك، واژه «قرآن» نام كتاب الهی مسلمانان است، اما در معنای لغوی این واژه و وجه تسمیه این كتاب مقدّس به این نام، وجوهی بیان شده است(5) كه می‏توان آن‏ها را به دو دسته كلی (جامد و مشتق) تقسیم نمود كه عبارتند از:
1. واژه «قرآن»، همانند تورات و انجیل، جامد است و خداوند به عنوان اسم خاص آن را بر كلام خود اطلاق كرده.
2. این واژه مشتق از كلمه «قرائن» می‏باشد و این كتاب از آن نظر «قرآن» نامیده شده كه آیاتش قرینه و مشابه هم بوده، یكدیگر را تصدیق می‏كنند.
3. واژه «قرآن» از «قرأت الشی‏ء بالشی‏ء» (چیزی را به چیزی ضمیمه كردم) گرفته شده و چون حروف و آیات و سوره‏هایش به همدیگر ضمیمه‏اند، این نام بر آن نهاده شده است.
4. این واژه بر وزن «فُعلان» وصف و مشتق از «قرء» (جمع كردن) می‏باشد و چون این كتاب الهی، تمام ثمرات كتب آسمانی پیش از خود را در بردارد، این نام بر آن اطلاق شده است.(6)
5. بر وزن «غُفران»، مصدر و از ماده «قرَأَ» (خواندن) است، از باب تسمیه مصدر (قرآن) به اسم مفعول (مقروء)؛ مثل «كتاب» كه به معنای نوشتن است به «مكتوب»، یعنی نوشته شده، اطلاق می‏شود.
به نظر می‏رسد از میان وجوه پنج‏گانه مزبور، سه وجه نخست قابل اعتنا نبوده(7) و وجه پنجم از همه قوی‏تر است و دلالت دارد بر این‏كه در این نام‏گذاری، الفاظ نیز مدنظر بوده‏اند.
ادلّه و شواهدی كه این وجه را تقویت می‏كنند عبارتند از:
الف. مشتق از «قرأ» (خواندن) می‏باشد(8) كه به صورت علم به كار رفته است.(9) جالب توجه این‏كه خلیل بن احمد، لغوی شیعی قرن دوم، می‏نویسد: «قرائت فقط در مورد خواندن از روی نوشته‏ای مانند شعر یا حدیث استعمال می‏شود.»(10)
ب. واژه «قرآن» در دو آیه بر مطلق خواندن اطلاق شده است:
ـ «وَ اِذا تُتلی عَلیهِم آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذینَ لا یرجونَ لقاءَنا ائت بقرآن غیر هذا او بدّله...» (یونس: 15)؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، كسانی كه به دیدار ما امید ندارند، گویند خواندنی جز این بیاور، یا آن را دگرگون كن.
ـ «وَ ما تكونُ فی شأن و ما تتلوا منه مِن قرءان و لا تعلمون من عمل الاّ كُنّا علیكم شهودا» (یونس: 61)؛ در هیچ كاری نباشی و از آن هیچ خواندنی بر نخوانی و [شما مردم [هیچ كاری نمی‏كنید، مگر این‏كه ما بر شما گواهیم.
در آیه چهارم سوره «مزّمل» (و رتّل القرآن ترتیلا) و آیه آخر همین سوره (فاقرؤا ما تیسَّر من القرءانِ) واژه «قرآن» همراه با فرمان به ترتیل و قرائت (خواندن) آمده است. از این‏رو، مراد از آن، امر خواندنی است.
ج. در چهار مورد نیز «قرآن» به معنای مصدری (خواندن) آمده است؛(11) مانند: «انّ علینا جَمعَهُ و قُرءانَهَ فاذا قرَأناه فاتّبع قرءانَه.» (قیامة: 17و18)
در این آیه كلمات «قرآن» و «جمع» همراه هم آورده شده و با واو عاطفه عطف شده‏اند و عطف با واو در نظر ادیبان نشان دهنده مغایرت میان معطوف و معطوف علیه است.
از ابن عباس نقل شده است كه «فاتبّع قرءانه»؛ یعنی خواندن آن را پی‏روی كن.(12) و «انّ علینَا جمعَهُ و قرءانه»؛ یعنی ما آن را در سینه تو جمع می‏كنیم، سپس می‏خوانیم.(13)
مرحوم علّامه طباطبائی در ذیل همین آیه می‏نویسد: «قرآن» در این‏جا، مثل «فرقان» و «رجحان»، مصدر است و خداوند سبحان طبق این آیه، قرائت قرآن بر پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را خود به عهده گرفته و به حضرت فرموده است: وقتی ما قرآن را خواندیم، هنگام پایان آن، با پی‏روی از ما، تو نیز بخوان.(14)
بنابراین، كلمه قرآن در این آیه، به معنای «خواندن» آمده، نه جمع كردن، و گرنه تكرار آن امر لغوی بوده و با فصاحت قرآنی سازگاری ندارد.
د. در نخستین آیات و سوره‏های نازل شده بر پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، پس از فرمان دادن به قرائت، این متن «قرآن» نامیده شده است؛ با آن‏كه در آن زمان هنوز مجموعه قرآن گردآوری و تدوین نیافته بود؛ و این نكته مؤید این نظر است كه قرآن به معنای جمع كردن نیست، بلكه به معنای قرائت و خواندن است.(15)
علّامه طباطبائی درباره وجه نام‏گذاری قرآن به این نام می‏نویسد: این كتاب قبلاً از جنس خواندنی‏ها نبود و در لوح محفوظ و امّ الكتاب، نزد خدای متعال، مقامی عالی داشت تا در خور فهم بشر شود. خداوند آن را نازل فرمود و در نتیجه، كتابی خواندنی شد؛ چنان كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون.»(16)
طبق وجه چهارم از وجوه پنج‏گانه مذكور كه «قرآن» مصدر به معنای جمع كردن باشد(17) نیز واژه «قرآن» بر امر ملفوظ اطلاق می‏شود؛ زیرا چنان‏كه راغب اصفهانی گفته است، كلمه «قرائت» به معنای ضمیمه نمودن حروف و كلمات به همدیگر در زبان است و به هر ضمیمه كردنی «قرائت» گفته نمی‏شود. برای مثال، به جمع كردن عده‏ای انسان گردهم نمی‏گویند: قرأت القوم.(18)
اكنون پس از اثبات اطلاق «قرآن» بر امر ملفوظ، اگر ثابت شود كه خداوند متعال آن را بر پیامبرش نازل نموده است، الهی بودن الفاظ این كتاب آسمانی به دست خواهد آمد. علاوه بر آیاتی كه ذكر شد، آیات فراوان دیگری دلالت دارند كه آنچه خواندنی است و «قرآن» به آن اطلاق می‏شود، از سوی خداوند نازل شده است،(19) مانند: «انّا انزلناهُ قرءانا عربیّا لعلكّم تعقِلون» (یوسف: 2)؛ ما آن را قرآنی عربی نازل كردیم. باشد كه بیندیشید.
برخی آیات علاوه بر نزول قرآن، خواندن آن توسط فرشته وحی یا خداوند متعال بر پیامبراكرم9 را نیز مطرح كرده‏اند.(20)
نیز در سوره «اعلی» آیه 6 می‏فرماید: «سَنُقرءك فلا تنسی»؛ به زودی تو را به خواندن [آیات خود] وامی‏داریم، پس فراموش نخواهی كرد.
بنابراین، كاربرد واژه «قرآن» و «قرائت» در مورد آنچه از سوی خداوند به حضرت پیامبر اكرم9 نازل شده است، بر الهی بودن الفاظ «قرآن» دلالت دارد؛ زیرا صرف بیان محتوا «قرائت» نیست، بلكه بازگویی الفاظ و عبارات نیز لازم است تا «قرائت» بر آن صدق كند. چنان‏كه فرق میان قرائت و تكلّم مؤیّد این برداشت است؛ چرا كه قرائت عبارت از بازگو كردن عبارات و الفاظ است، در برابر تكلّم كه انشاء معنی است با الفاظ و عباراتی كه خود انسان تنظیم می‏كند.(21)

3. عربی

واژه «عربی» در آیات متعددی در مورد قرآن كریم به كار رفته است؛ مانند «انّا انزلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون» (یوسف: 2)؛ همانا ما آن را قرآنی به زبان عربی فرو فرستادیم تا شما بیندیشید.
واژه «عربی» یعنی منسوب به عرب، و «عرب» در لغت به معنای صریح، روشن و فصیح آمده است و قوم عرب را به این دلیل «عرب» گویند كه دارای بهترین و فصیح‏ترین زبان و بیان می‏باشد.(22) بنابراین، عربی به معنای سخن یا انسان عرب زبان یا فصیح می‏باشد.
آیاتی كه این واژه در آن‏ها به كار رفته، چند دسته‏اند:
دسته نخست آیاتی هستند كه واژه «عربی» در آن ها به تنهایی وصف قرآن كریم واقع شده است؛ مانند آیه مزبور و آیات ذیل:
ـ «قرءانا عربیّا غیر ذی عوج» (زمر: 28)؛ قرآنی به زبانی عربی كه هیچ كژی در آن نیست.
ـ «كتابٌ فصّلت آیاتُه قرءانا عربیّا لقوم یعلمونَ» (فصلت: 3)؛ كتابی است كه آیات آن به روشنی بیان شده، قرآنی است به زبان عربی برای مردمی كه می‏دانند.
ـ «اِنّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3)؛ ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد كه بیندیشید.(23) این دسته آیات دلالت دارند بر این‏كه خداوند قرآن را به شكل الفاظ عربی نازل كرده است؛ زیرا اگر مراد از «عربی»، «زبان عربی» باشد، روشن است كه زبان، مربوط به الفاظ بوده و محتوای بدون لفظ به هیچ زبانی نیست؛ و اگر مراد، «فصیح» باشد نیز الهی بودن الفاظ قرآن اثبات می‏گردد؛ زیرا «فصاحت» وصف سخنی است كه دارای لفظ باشد و نیز از آیه اخیر استفاده می‏شود كه خداوند ابتدا قرآن را به زبان عربی قرار داد سپس نازل نمود.(24)
دسته دوم آیاتی هستند كه در آن‏ها واژه «عربی» همراه با واژه‏های «لسان» یا «حكم» وصف قرآن واقع شده است؛ مانند:
ـ «نزّل به الروحُ الامینُ علی قلبكَ لتكون من المنذرینَ بلسان عربیٍّ مبین» (شعراء: 193 195)؛ روح الامین آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله[ هشداردهندگان باشی، با زبان عربی روشن.
ـ «و كذلكَ انزلناهُ حُكما عربیّا» (رعد: 37)؛ و این چنین آن [قرآن] را حكمی به زبان عربی فرو فرستادیم.
چنان‏كه گفته شد، عربی به هر دو معنا، وصف سخن ملفوظ است. بنابراین، مراد از حكم یا لسان عربی محتوای تنها نیست، به ویژه آن‏كه مراد از «لسان»، بیان و نحوه گویش می‏باشد كه مربوط به لفظ است.
ابن منظور می‏گوید: «و قوله عزّو جلّ "و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه"، ای بلغةِ (به زبان) قومه.»(25)
دسته سوم آیاتی هستند كه اعجمی بودن قرآن را نفی می‏كند؛ مانند «ولو جعلناه قرءانا اعجمیّا لقالوا لولا فصّلت آیاتُه ءاعجمیّ و عربیٌّ» (فصلت: 44)؛ و اگر [این كتاب را] قرآنی غیرعربی گردانیده بودیم، قطعا می‏گفتند: چرا آیه‏های آن روشن بیان نشده‏اند؛ كتابی غیر عربی و [مخاطب آن] عرب زبان؟
واژه «عجم» به معنای غیرعرب و عدم فصاحت آمده و «اعجمی» یعنی زبان غیرعربی.(26) پس این‏كه قرآن كریم به زبان غیرعربی نازل نشده است، معلوم می‏شود به گویش و لغت عربی فرود آمده است.
با توجه به نكات یادشده، روشن می‏شود كه اولاً، نزول قرآن به زبان عربی بوده و عربی بودن در مورد لفظ مطرح است، نه فقط محتوا.
ثانیا، عربی بودن قرآن مستند به خداوند است.(27)
نتیجه این‏كه علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات قرآن نیز از سوی خداوند سبحان بر پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده‏اند.

4. «تلاوت»

این واژه در آیات متعددی در مورد قرآن كریم به كار رفته است:
1. در كاربرد این واژه، لفظ نیز موردنظر می‏باشد؛ زیرا «تلاوت» به معنای پی‏روی و دنباله‏روی كردن است و به قرائت قرآن از این‏رو «تلاوت» اطلاق شده كه آیات آن پی در پی و به دنبال هم خوانده می‏شوند.(28) پی‏روی حقیقی و واقعی از گوینده‏ای در نقل دقیق كلمات و واژگان و الفاظ به كار رفته در كلام او صورت می‏گیرد. علاوه بر این، كلمه «تلاوت» به معنای «قرائت» است، با این تفاوت كه تلاوت تنها در مورد خواندن دو كلمه و بیش تر به كار می‏رود، اما قرائت، در تلاوت یك كلمه نیز جایز و جاری است.(29)
2. در آیات متعددی در مورد آنچه بر پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از سوی خدا نازل شده، «تلاوت» به كار رفته است:
الف. در شش آیه، از نزول قرآن بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به تلاوت بر آن حضرت تعبیر شده است؛ مانند: «تلكَ آیاتُ اللّهِ نتلوها علیكَ بالحقّ» (بقره: 252)؛ این آیات خداست كه به راستی و درستی بر تو می‏خوانیم.(30)
در این دسته آیات، اسناد تلاوت به خداوند به معنای قرائت پی در پی آیات توسط خداوند بر پیامبر است.(31)
ب. در دسته دیگری از آیات، تلاوت آیات الهی توسط پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم مطرح گردیده است؛ مانند: «كَما ارسلنا فیكم رسولا منكم یتلو علیكم آیاتنا» (بقره: 151)؛ همچنان كه در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم كه آیات ما را بر شما می‏خواند.
در این‏گونه آیات نیز تلاوت وحی نازل شده از سوی خدا مطرح است؛ زیرا می‏فرماید: «یتلوا علیكم آیاتنا.» بنابراین، نمی‏توان گفت آنچه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر مردم می‏خواند غیر از وحی نازل شده بود.
نتیجه این‏كه از كابرد «تلاوت» (كه در آن لفظ مدنظر است) در مورد آنچه از سوی خدا بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده، الهی بودن لفظ قرآن استفاده می‏شود.

5. «كلام اللّه»

این واژه در آیات دو بار بر قرآن كریم اطلاق شده است:
ـ «و ان احدٌ من المشركینَ استجاركَ فاَجرِه حتّی یسمَعَ كلامَ اللّهِ ثُمَّ ابلغه فأَمنهُ...» (توبه: 6)؛ و هرگاه یكی از مشركان به تو پناه آورد [كه از دین آگاه شود] به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و سپس او را [بی هیچ خوف] به مأمن و منزلش برسان.
ـ «یریدون أن یُبدّلوا كلام اللّهِ...» (فتح: 15)؛ می‏خواهند سخن خدا را تغییر دهند.
مراد از «كلام الله» در این آیه شریفه، بخشی از قرآن است. اطلاق «كلام اللّه» بر قرآن كریم دلالت بر الهی بودن لفظ آن دارد؛ زیرا «كلام» در لغت، به سخن انتقال‏دهنده معنا(32) و اصوات پشت سرهم برای رساندن معنا گفته شده است.(33) بنابراین، لفظ داشتن و دارای معنا بودن در مفهوم كلام اخذ شده است و به همین دلیل در آیه 6 سوره «توبه» فعل «یسمع» به كار رفته و از شنیدن كلام خدا سخن به میان آمده است.
علاوه بر این‏كه استناد سخنی به گوینده، وقتی صادق است كه خود او معانی را در قالب الفاظ ریخته باشد و به آن نظم داده باشد؛ اگر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله الفاظ قرآنی را انشا كرده و به معانی، لباس لفظ پوشانده باشد، دیگر قرآن كلام الله نخواهد بود.(34)
نتیجه این‏كه با توجه به اطلاق «كلام الله» بر قرآن موجود و مفهوم «كلام» كه در آن لفظ داشتن لحاظ شده است، روشن می‏شود الفاظ قرآن كریم الهی هستند.

6. «قول»

در شش آیه بر وحی نازل شده از سوی خداوند، «قول» اطلاق شده و تعبیر قول بر مجموع دالّ و مدلول اطلاق می‏شود نه مدلول تنها؛ به بیان دیگر، قول همان سخن ملفوظ همراه با معنا است؛ مانند: «انّا سَنُلقی علیكَ قولا ثقیلا» (مزّمّل: 5)؛ ما به راستی بر تو گفتاری سنگین می‏افكنیم.
در این آیه، فاعل القا خداوند است كه گفتار خویش(35) را بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل می‏كند.
در آیه دیگر، از قرآن كریم با واژه «قول» تعبیر شده است: «انّه لقولٌ فصلٌ» (طارق: 13)؛ همانا قرآن گفتاری است فیصله‏دهنده.
و نیز آمده است: «انّه لقولُ رسول كریم» (الحاقه: 4 / تكویر: 19)؛ به راستی كه قرآن، گفتار فرستاده ارجمندی است.(36)
در سوره «تكویر» منظور از «رسول» به قرینه آیات بعد، حضرت جبرئیل علیه‏السلام است؛(37) زیرا شش صفت بیان شده است كه فقط بر او تطبیق می‏كند.(38) اما در سوره «حاقه» به قرینه سیاق مراد از «رسول كریم»، حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است كه در مقابل تفكرات انحرافی كفّار، مبنی بر شاعر یا كاهن بودن آن حضرت، پیامبری ایشان مورد تأیید قرار گرفته است. گرچه در این جمله، «قرآن»، «قول رسول» معرفی شده است، اما به دلیل این‏كه فرستاده، در شأن رسالت خویش، جز سخن فرستنده چیزی نمی‏گوید، این جمله با آیاتی كه قرآن را سخن خداوند معرفی نموده، منافاتی ندارد.
نتیجه این‏كه چون قرآن سخن و قول خداوند است و در این واژه، عنایت ویژه‏ای به لفظ شده، پس الفاظ قرآن كریم نیز از سوی خداوند می‏باشند.
نكته دیگر این‏كه واژه «قُلْ» 332 بار در قرآن همراه با مقول خود آمده است؛ مانند: «قُل اعوذُ بربِّ النّاس» (ناس: 1)؛ بگو پناه می‏برم به پروردگار مردم. در این موارد، واژه «قل» علاوه بر مقول توسط آن حضرت بر مردم تلاوت می‏گردد. از این آیات نیز الهی بودن الفاظ قرآن استفاده می‏شود؛ زیرا با فرض نزول صرف محتوا، نیازی به تلاوت كلمه «قل» توسط پیامبر نبود، بلكه آن حضرت باید تنها به ابلاغ مقول بسنده می‏نمود.(39)

7. «حدیث»

واژه «حدیث» در چهار آیه بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «فعلَّك باخعٌ نفسكَ علَی ءاثارهم اِن لَم یُؤمنوا بهذا الحدیثِ اسفا» (كهف: 6)؛ شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پی‏گیری [كار]شان تباه كنی.
ـ «اَم یقولونَ تقوّلَهُ بَل لا یؤمنونَ فَلیأتوا بحدیث مثلهِ اِن كانوا صادقین» (طور: 34)؛ یا می‏گویند: آن را بربافته، [نه [بلكه باور ندارند. پس اگر راست می‏گویند، سخنی مثل آن بیاورند.
ـ «تنزیلٌ منِ ربِّ العالمینَ افبهذا الحدیثِ انتم مُدهنون» (واقعه: 18) [این كتاب] نازل شده از سوی ربّ العالمین است. آیا این سخن را سبك [و سست[ می‏گیرید؟(40)
در آیه دیگر، تعبیر «احسن الحدیث» بر قرآن اطلاق شده است:(41)
«اللّه نَزّل احسنَ الحدیث كتابا متشابها» (زمر: 23)؛ خداوند زیباترین سخن را [به صورت] كتابی متشابه نازل كرده است.
برخی از مفسّران واژه «حدیث» را در سه آیه دیگر بر قرآن تفسیر كرده‏اند؛(42) مانند: «أفمن هذا الحدیث تعجبون» (نجم: 59)؛ آیا از این سخن عجب دارید؟(43)
در تمام این آیات، واژه «حدیث» به قرآن نازل گردیده از سوی خداوند اطلاق شده، به ویژه در آیات 23 «زمر» و 81 «واقعه» كه از فرو فرستادن «حدیث» و «احسن الحدیث» سخن به میان آمده است. این واژه از نظر ریشه لغوی، مشتق از «حدث» (تازه و جدید)(44) به معنای كلام و سخنی(45) است كه از طریق گوش یا وحی در بیداری یا خواب به انسان برسد.(46) كاربرد قرآنی این واژه نیز نشان می‏دهد كه حدیث در فرهنگ قرآن، به كلام و سخن اطلاق می‏شود؛(47) از جمله در آیه «... فلا تقعدوا مَعهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره...» (نساء: 140)؛ با آنان ننشینید تا به گفتاری دیگر بپردازند...(48)
با توجه به ریشه «حدیث»، به سخن از آن نظر كه اجزای آن یكی پس از دیگری به وجود می‏آیند، «حدیث» اطلاق می‏شود. بنابراین، خداوند از آن نظر «قرآن» را «حدیث» نامیده كه كلام ملفوظ و سخن است.(49)
نتیجه: با توجه به این‏كه در آیات مزبور، از «قرآن» به «حدیث» تعبیر شده و از فرو فرستادن حدیث سخن گفته و در حدیث لفظ نیز مورد عنایت است، معلوم می‏شود الفاظ قرآن كریم نیز الهی هستند.
از كاربرد واژه «حدیث» در آیه 34 «طور» نیز الهی بودن الفاظ قرآن استفاده می‏شود كه می‏فرماید: «فَلیأتوا بحدیث مثله اِن كُنتم صادقین» چون در این آیه شریفه، با تحدّی از مخاطبان خواسته شده است حدیثی مثل قرآن بیاورند، با توجه به مفهوم «حدیث» معلوم می‏شود كه قرآن كریم از بعد لفظی نیز معجزه الهی است.

8. «كتاب»

واژه «كتاب» به صورت نامی مستقل برای قرآن كریم در یكصد مورد به كار رفته است و بر مجموعه‏ای از الفاظ اطلاق می‏شود؛ زیرا «كتب» به معنای ضمیمه كردن چیزی به چیز دیگر(50) از جمله ضمیمه كردن حروف به یكدیگر در هنگام نوشتن است.(51) «كتاب» در كاربرد غیر مصدری، به معنای «مكتوب» است. گاهی به «كلام» نیز «كتاب» گفته می‏شود؛ زیرا حروف آن در تلفّظ، به یكدیگر ضمیمه می‏شوند. از این‏رو، به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در آیات متعددی آمده است كه قرآن به صورت كتاب از سوی خداوند نازل شده است؛ مانند: «هو الّذی اَنزَل علیكَ الكتابَ مِنه آیاتٌ محكماتٌ هُنّ اُمُّ الكتاب و اُخَرُ متشابهات...» (آل عمران: 7)؛ اوست [آن خدایی] كه این كتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیه‏های محكمند كه آن‏ها اصل كتابند و برخی دیگر متشابهند... .
در این آیه و آیات مشابه آن،(52) سخن از انزال یا تنزیل كتاب بر پیامبر رفته و مقصود از آن نیز قطعا قرآن كریم است. بنابراین، از كاربرد واژه «كتاب» (الفاظ منظم) در مورد آنچه از سوی خداوند بر پیامبر نازل شده است، معلوم می‏شود الفاظ قرآن نیز الهی است.

9. «صحف»

واژه «صحف» در دو مورد بر قرآن اطلاق شده است: «كلاّ انّها تذكرةٌ فمن شاءَ ذكَرَه فی صُحف مُكرّمةِ مرفوعة مطهّرة» (عبس: 1411)؛ به راستی این [آیات قرآنی[ پندی است [برای آدمیان. [پس هركه خواهد، از آن پند گیرد، در دفترهایی است گرامی داشته، بلندپایه و پاكیزه.
در این آیه شریفه، «صحف»، ظرف قرآن است: «رسولٌ مِن اللّهِ یتلوا صُحُفا مطهَّرةً» (بیّنه: 2)؛ فرستاده‏ای از سوی خدا كه صحیفه‏های پاك را تلاوت می‏كند.
واژه «صحف» جمع «صحیفه» به معنای شی‏ء گسترده می‏باشد.(53)
در آیات قرآن، مقصود از «صحف»، لوحه‏های نورانی و غیرمادی است كه وحی برآن‏ها ثبت بوده و بیانگر وجود كتبی قرآن پیش از نزول است؛ زیرا در عربی به هر چیزی كه در آن مطلبی نگاشته شده باشد، «صحیفه» اطلاق می‏كنند.(54) از این‏رو، علّامه طباطبائی معتقد است آیه سوره «عبس» ظهور دارد بر این‏كه قرآن به دست فرشتگان در لوحه‏های متعددی نوشته شده بود.(55)
عبارت دو آیه بعد مؤیّد این ظهور است؛ می‏فرماید: «بایدی سفرة كرام برَرة» (عبس: 15 و 16)؛ آن‏ها [آیات قرآنی ] در دست سفیرانی بزرگوار و نیكوكار هستند.
ضمیر «ها» در «انّها» به آیات قرآن(56) یا به خود قرآن(57) برمی‏گردد. «سفره» جمع «سفیر» به معنای فرستاده بوده و مقصود از آن فرشتگان حامل وحی است.(58)
ظهور آیه 2 سوره «بیّنه» در الهی بودن الفاظ قرآن قوی‏تر است؛ زیرا در این آیه شریفه، علاوه بر كاربرد واژه «صحف» در مورد قرآن، فاعل فعل «یتلوا» (می‏خواند) پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏باشد كه می‏فهماند آن حضرت از روی آن «صحف»، آیات الهی را می‏خوانده؛ چون مقصود از «رسول» به قرینه سیاق، قطعا حضرت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است.
باید توجه داشت كه مراد از «صحف»، اوراقی كه قرآن پس از نزول، روی آن‏ها نوشته می‏شد نیست، بلكه پیامبر از روی تابلوهای غیرمادی قرآن را می‏خوانده است؛ زیرا «صحف» با دو وصف «مطهّرة» و «مرفوعة» آمده و این دو وصف بر شی‏ء مادی اطلاق نمی‏شوند.
نتیجه: با توجه به این‏كه قرآن نازل شده، در «صحف» بوده و در معنای «صحف» نقش بستن الفاظ مورد عنایت است و از سوی دیگر، حضرت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرآن را از روی «صحف» الهی تلاوت می‏نمود، روش می‏گردد كه الفاظ این كتاب آسمانی الهی هستند.(59)

10. «سوره»

در ریشه لغوی این واژه و نیز وجه تسمیه سوره‏های قرآن به این عنوان، اختلاف است،(60) اما علی‏رغم این اختلاف، به یقین اصطلاح «سوره» یك حقیقت قرآنی(61) بوده، در تمام ده مورد كاربرد قرآنی آن، بدون نیاز به قرینه، بر بخشی از قرآن موجود، كه دارای الفاظ است، اطلاق شده؛ مانند: «واذا ما اُنزلت سورةٌ نظرَ بعضهم الی بعض هل یراكم مِن احد ثمّ انصرفوا...» (توبه: 127)؛ و هرگاه سوره‏ای نازل شود، بعضی از آن‏ها به بعضی دیگر [از روی تمسخر و انكار ]اشاره كرده، می‏گویند: آیا شما را كسی [از مؤمنان در محضر پیامبر] دیده و شناخته، یا نه؟ آن گاه همه برمی‏گردند...(62)
پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله این واژه را در همین معنای مصطلح به كار برده‏اند(63) و مرادشان الفاظ و محتوای سوره‏ها بوده است. همچنین تلقّی مسلمانان همواره از صدر اسلام تاكنون از این واژه، همین معنا بوده است.
ابن عباس می‏گوید: پیامبر گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» از پایان یك سوره و آغاز سوره دیگر آگاهی پیدا می‏كرد.(64)
صحابه پیامبر، به ویژه نویسندگان وحی نیز این مطلب را به خوبی می‏دانستند.
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: پایان یك سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحیم» به عنوان ابتدای سوره دیگر شناخته می‏شد.(65)
واژه «سوره» در اصطلاح علوم قرآنی نیز به بخشی از قرآن كریم، كه مشتمل بر آیاتی چند و دارای ابتدا و انتها باشد، اطلاق گردیده است.(66)
خدای سبحان در آیات متعددی فرو فرستادن «سوره» را به خود نسبت داده، فرموده است: «سورةٌ انزلناها» (نور: 1) [این [سوره‏ای است كه فرو فرستادیم.
با توجه به معنایی كه برای «سوره» بیان شد، معلوم می‏گردد الفاظ سوره‏های قرآن الهی هستند.
علاوه بر واژگان و عباراتی كه بیان كردیم، آیات فراوانی نیز به تنهایی بر الهی بودن الفاظ قرآن كریم بر دلالت دارند كه در این قسمت به بررسی برخی از آن‏ها می‏پردازیم.
1. «وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَی إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (یونس: 15 و16)؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان كه به دیدار ما امید ندارند می‏گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را عوض كن، بگو: مرا نرسد كه آن را از پیش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحی می‏شود پیروی نمی‏كنم، اگر پروردگارم را نافرمانی كنم از عذاب روزی بزرگ می‏ترسم؛ بگو: اگر خدا می‏خواست آن را بر شما نمی‏خواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نمی‏گردانید، قطعا پیش از [آوردن [آن روزگاری در میان شما به سر برده‏ام. آیا فكر نمی‏كنید آیه شریفه بیان می‏كند كه كافران، به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیشنهاد داده بودند كه یا قرآن دیگری بیاورد و یا آن را از پیش خود تغییر دهد و خداوند متعال به پیامبر خویش تلقین می‏كند كه در جواب آنان بگو: مَا یَكُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَی؛ تغییر و تبدیل قرآن در اختیار من نیست و من حق ندارم از پیش خود آن‏گونه كه می‏خواهم آن را تغییر دهم؛ زیرا قرآن گفتار من نیست و تنها وحی الهی است كه خدا به من دستور داده از آن پیروی كنم. در این آیه به صراحت از پیامبر سلب اختیار در مورد وحی قرآنی شده و متعلق این سلب اختیار به جهت اطلاق آن هرگونه تغییر و تبدیل در الفاظ و معانی قرآن را شامل می‏شود و اختصاص دادن آن به تغییر معنای آیه، ادعای بدون دلیل است(67) و این سلب اختیار نشان‏دهنده آن است كه الفاظ و عبارات قرآن همانند مفاد و معنای آن از پیامبر نیست و گرنه هر انسانی می‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات دیگری بگوید.(68)
2. «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قیامت:18- 16)؛ زبانت را به خاطر عجله برای خواندن آن [قرآن [حركت مده؛ چرا كه جمع‏كردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی كن.
این آیه به وضوح بر الهی بودن الفاظ دلالت دارد؛ از آن استفاده می‏شود كه پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هنگام دریافت وحی برای حفظ و از بر نمودن آیات و ترس از فراموشی، مرتب آن را تكرار می‏فرمود كه از این كار نهی شده و خداوند متعال وعده داد كه جمع قرآن به عهده اوست. جمع شامل حفظ با تمام انواع آن می‏شود؛ چرا كه قرآن را نخست آن حضرت دریافت می‏كرد و اگر قرآن از حافظه مبارك محو می‏شد راه دیگری برای دریافت قرآن نبود. بنابراین، در این آیه خداوند متعال نسبت به حفظ قرآن از تمام جهات از جمله حفظ آن در سینه، به آن حضرت اطمینان می‏دهد تا آن حضرت بدون عجله پس از خواندن خداوند یا فرشته وحی با آرامش از خواندن آن را پی‏روی كند؛ چنان‏كه در سوره «اعلی» آیه 6 نیز این اطمینان بخشی را با عبارت دیگری بیان داشته و می‏فرماید: «سَنُقرءك فلا تنسی» به زودی تو را به خواندن [آیات خود [وامی‏داریم، پس فراموش نخواهی كرد.(69)
مؤیّد این برداشت روایت ابن عباس است كه نقل می‏كند: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وقتی قرآن برایش نازل می‏شد از جهت حرص و علاقه‏ای كه به حفظ و ضبط آن داشت، در حركت دادن زبانش بران خواندن آن شتاب و عجله می‏كرد تا مبادا آن را فراموش كند؛ از این‏رو، خداوند از این كار منع فرمود.(70)
3. «وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا» (كهف: 27) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان، كلمات او را تغییردهنده‏ای نیست و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت.
مصداق «كتاب» در این آیه، كلمات الهی معرفی شده است و وجه تشابه میان كتاب و كلام در این است كه كتب به معنای ضمیمه كردن چیزی به چیز دیگر(71) از جمله ضمیمه كردن حروف به یكدیگر در هنگام نوشتن است.(72) و كلام عبارت است از ضمیمه كردن حروف به یكدیگر در هنگام تلفّظ و سخن انتقال‏دهنده معنا(73) و اصوات پشت سرهم برای رساندن معنا؛ از این‏رو، در این آیه به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در این آیه مصداق آنچه وحی شده، كتاب معرفی می‏شود: «مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ.» و با بیانی كه گذشت، روشن می‏شود كه كتاب همان كلمات خدا (سخنان انتقال‏دهنده معنا) است و خداوند به پیامبرش فرمان می‏دهد كه كتاب را، كه همان كلمات خداوند است، بخواند و در ادامه از این راز پرده برمی‏دارد كه «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ»؛ كسی را یارای تبدیل و تغییر سخن خدا نیست و این جمله از دو جهت اطلاق دارد: اول، از جهت فعل تبدیل كه شامل تبدیل الفاظ و معانی هردو است؛ دوم، از جهت فاعل كه شامل خود پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و دیگران می‏شود و ادامه آیه قرینه بر این اطلاق است؛ زیرا هر كس بخواهد هر نوع تبدیل و تغییری در قرآن انجام دهد با خود خدا طرف است.
4. آیات تحدی مانند «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا» (اسرا: 88) بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخی از آن‏ها پشتیبان برخی [دیگر [باشند. این آیه با این نظریه كه الفاظ قرآن ساخته و پرداخته نبی‏اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله باشد منافات دارد؛ چرا كه آن حضرت انسان است و اگر الفاظ و عبارات قرآن از آن حضرت باشد باید بتواند مانند آن را بسازد؛ زیرا هر انسانی می‏تواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات دیگری بگوید، در حالی كه:
اولاً: تحدی قرآن بیش‏تر از جنبه اعجاز معانی، به اعجاز بیانی قرآن و ساختار لفظی قرآن اشاره دارد؛ ثانیا: دامنه این تحدی نه تنها كافران و مشركان، بلكه تمام انسان‏ها و حتی شخص پیامبرگرامی اسلام را نیز دربر می‏گیرد؛ بنابراین، خود پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز به عنوان یك انسان بدون وحی الهی توان آوردن چنین كتابی (با این ساختار لفظی) را ندارد.(74)
از مباحثی كه گذشت، به این نتیجه رسیدیم كه الفاظ قرآن كریم نیز الهی است و بر این مطلب، آثاری مترتّب می‏شود؛ از جمله:
1. نكته سنجی‏ها در تفسیر تعابیر و كلمات قرآن: حروف و هیأت كلمه‏ها و جایگاه آن‏ها از جمله در فهم معانی آن‏ها نقش اساسی دارند. بنابراین، نخستین گام مفسّر برای فهم آیات قرآن، اثبات الهی بودن الفاظ و عبارات قرآن است تا در سایه آن بتواند به نكته‏سنجی در كلمات و عبارات قرآن بپردازد و به تفسیر آن‏ها همت گمارد.
2. عدم جواز جایگزین كردن الفاظ دیگر به جای واژگان قرآن: در بحث قرائات، از جواز و عدم جواز جایگزین كردن مترادفات به جای یكدیگر گفت‏وگو می‏شود؛ مانند «كالصوف المنفوش» به جای «كالعهن المنفوش» (قارعه: 5) وقتی اثبات شد كه الفاظ قرآن الهی هستند، هرگونه تغییر اجتهادی(75) در لفظ قرآن ناروا محسوب می‏شود.
3. معیار بودن عبارات قرآن: وقتی الهی بودن الفاظ قرآن اثبات شد، اگر برخی از قواعد علم صرف، نحو، معانی و بیان با عباراتی از قرآن كریم، ناسازگار بود، این ناسازگاری دلیل عدم صحّت یا دست كم، نشانه ضعف آن قاعده است.

پی‏نوشت‏ها

1ـ این مسأله در مورد تورات و انجیل نیز مطرح است. دیدگاه غالب یهودیان قدیم و مسیحیان كاتولیك و پروتستان‏های محافظه‏كار بر الهی بودن الفاظ كتاب مقدس بوده است. ر.ك: مایكل پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی، تهران، طرح نو، 1376، ص 438 / جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدی، 1373، ص 119 120 / توماس میشل، كلام مسیحی، ترجمه حسین توقیفی، قم، مركز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377، ص 26.
2ـ بدرالدین زركشی، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، بی‏تا، ج 1، ص 229 230 / جلال‏الدین سیوطی، الاتقان، تحقیق محمدابوالفضل‏ابراهیم،منشورات‏رضی، ص 157.
3ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411 ق، ج 15، ص 317 / قرآن در اسلام، قم دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش، ص 72 / میرزا ابوالحسن شعرانی، راه سعادت، تهران كتابخانه صدوق، 1363 ش، ص 23 / محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 48 / عبدالله جوادی آملی، شریعت در آیینه وحی، تهران، مركز نشر فرهنگی رجا، 1372 ش، ص 48 / صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، اسرار الایات، با مقدمه محمد خواجوی، تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، 1360، ص 53ـ 52 / سید احمدخان هندی، تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، كتابخانه و چاپخانه علمی، بی‏تا، ج 1، ص 7.
4ـ تفاوت قرآن و حدیث از لحاظ سبك بیان و شیوه تركیب كلمات و جملات، بهترین گواه بر عدم دخالت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در شكل‏گیری ساختار لفظی و بیانی قرآن است. (موسی احمدی، «وحیانی بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهش‏های قرآنی، سال ششم، ش 22ـ 21، بهار و تابستان 1379، ص 234.)
5ـ بدرالدین زركشی، همان، ج 1، ص 277ـ 278 / جلال‏الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، منشورات الشریف الرضی، بی‏تا، ج 1، ص 182ـ 181.
6ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن.
7ـ برای اطلاع از بطلان اقوال یادشده، ر.ك: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفكر، 1408 ق، ج 1، ص 1514.
8ـ علّامه طباطبائی می‏فرماید: «قرآن اسم كتابی است كه بر پیامبراكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده است، به اعتبار این‏كه مقروء (خوانده شده) است؛ چنان‏كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربیّا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3) / محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1397 ق، ج 2، ص 18 / همچنین ر.ك: خلیل بن احمد فراهیدی، كتاب العین / محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس.
9ـ خلیل بن احمد فراهیدی، همان / مجدالدین فیروزآبادی، القاموس المحیط / احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه / سعید الخوری الشرتونی، اقرب الموارد / اسماعیل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة / راغب اصفهانی، همان / محمد مرتضی الزبیدی، همان / محمد عبدالعظیم زرقانی، همان، ص 16 / فخرالدین طریحی، مجمع البحرین / احمدبن محمد فیّومی، مصباح المنیر.
10ـ احمدبن‏محمد فیومی،همان/ محمدعبدالعظیم‏زرقانی، همان.
11ـ خلیل بن احمد فراهیدی، همان؛ در اقرب الموارد و قاموس المحیط نیز بدان اشاره شده است.
12ـ دو مورد در سوره «اسراء» آیه 78 و دو مورد دیگر در متن آمده است.
13ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمع‏البیان، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 109، ص 600.
14و15ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسلامی، بی‏تا، ج20، ص 110 / ص 109/ ج 2، ص 12.
16ـ ر.ك: نصر حامد ابوزید، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی كریمی‏نیا، چ 1، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش، ص 112.
17ـ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، انتشارات اسلامی، بی‏تا، ج 20، ص 110/ ص 109/ ج 2، ص 12.
18ـ فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 1، ص 274 و ج 5، ص 396.
19ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
20ـ یوسف: 3 / اسراء: 82 / طه: 2و113 / فرقان: 32 / نمل: 6 / زخرف:31 / انسان: 23 / شوری: 7.
21ـ قیامت: 17و18.
22ـ ر.ك: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، چ 1، موسسه التمهید، 1378 ش، ص 58.
23ـ ر.ك: العین، معجم مقاییس اللغة، مصباح المنیر، معجم المفردات لالفاظ القرآن.
24ـ از معنای آیه شریفه «بلسان عربی مبین» پرسیده شد، امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام فرمودند: زبان عرب گویایی دیگر زبان‏ها را دارد، در حالی كه زبان‏های دیگر گویایی زبان عربی را ندارند. (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 188. همچنین ر.ك: طه: 13؛ شوری: 7)
25ـ ر.ك: سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج 2، ص 18.
26ـ ابن منظور، لسان العرب.
27ـ ر.ك: كتاب العین، معجم مقاییس اللغه، مصباح المنیر.
28ـ یوسف: 2 / طه: 113 / فصلّت: 3 / شوری: 7 / زخرف: 3 / شعراء: 195.
29ـ ابن فارس در معجم مقاییس اللغه، ذیل ماده «تلو» می‏نویسد: «تلی: اصل واحد و هوالاتباع... و منه تلاوة القرآن لانّه یتبّع آیةً بعد آیة.» همچنین فیومی در مصباح المنیر می‏نویسد: «تلوتُ الرجل... تبعته.» راغب نیز در مفردات چنین معنایی نقل كرده است. / همچنین ر.ك: محمدحسین طباطبائی، همان، ج 1، ص 335.
30ـ ر.ك: ابوهلال عسكری، الفروق اللغویه، قم، مكتبة بصیرتی ،1410 ق، ص 48. این تفاوت با لحاظ اصل لغوی "تلاوت"، كه به معنای دنباله روی است، قابل فهم می باشد.
31ـ موارد دیگر از این قرارند: آل عمران: 58 و 108 / جاثیه: 6 / قصص: 3 / صافات: 3.
32ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، تفسیر التبیان، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، 1409 ق، ج 2، ص 302.
33ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
34ـ احمدبن محمد فیومی، همان.
35ـ علی باقری، مقاله «وحیانی بودن الفاظ و كلمات قرآنی»، مجله پژوهش‏ها، ش دوم‏وسوم،تابستان‏وپاییز1387ش،ص121.
36ـ مقصود از «قول» در آیه مذكور، بنابر دیدگاه مفسّران، «قرآن كریم» است. برای نمونه، ر.ك: ابوجعفر طوسی، همان، ج 10، ص 162 / فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 109، ص 570 / محمدحسین طباطبائی، همان، ج 20، ص 6361.
37ـ فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 677 / محمدحسین طباطبائی، همان، ص 218.
38ـ شش صفت عبارتند از: رسول، كریم، ذی قوه، مكین عند ذی العرش، مطاع، امین.
39ـ این حقیقت، با لحاظ این‏كه خدای متعال پیامبرش را از تصرّف در منطوق و ظواهر آیات یا تحریف و تغییر آن‏ها به شدت منع كرده، وضوح بیش‏تری می‏یابد. آیاتی مانند: «ولو تقوَّل علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثمّ لقطعنا منه الوتین» (الحاقة: 4644)؛ «و اگر وی [پیامبر] برخی سخنان را بر ما برمی‏بافت، هر آینه او را به دست راست (كنایه از قوت و توانایی یا سختی و شدت) می‏گرفتیم.» و نیز اسراء: 73 / كهف: 27.
40ـ مورد چهارم: قلم: 44.
41ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسی، همان، ج 3، ص 263 / محمد المشهدی، كنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 11، ص 297 / محمدبن حسن طوسی، همان، ج 9، ص 21 / سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج 17، ص 270 / مولی محسن فیض كاشانی، تفسیر صافی، ج 9، ص 21.
42ـ ر.ك: التبیان، ج 3، ص 363 / مجمع‏البیان، ج 2، ص 78 و ج 3، ص 269 / تفسیر صافی، ج 3، ص 55 / كنزالدقائق، ج 3، ص 479 و ج 6، ص 401 و ج 12، ص 522 / تفسیر برهان، ج 3، ص 276 / تفسیر قمی، ج 1، ص 358.
43ـ دو مورد دیگر: نساء: 78 / یوسف: 111.
44ـ ر.ك: معجم مقاییس اللغه، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، مصباح المنیر.
45ـ احمدبن محمد فیومی، همان / ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
46ـ ابوالقاسم راغب اصفهانی، همان.
47ـ تفسیر تبیان، ج 9، ص 249 / مجمع البیان، ج 2، ص 495 و ج 5، ص 72 / تفسیر صافی، ج 5، ص 4 / كنزالدقائق، ج 11، ص 297 / المیزان، ج 17، ص 270 و ج 18، ص 170.
48ـ موارد دیگر: انعام: 68، جاثیه: 6، ذاریات: 24، مرسلات: 50.
49ـ شیخ طبرسی ذیل آیه 23 سوره «زمر» می‏فرماید: «الله نزّل احسن الحدث» یعنی القرآن، سمّاه الله حدیثا لانّه كلام الله. الكلام سمّی حدیثا كما یسمّی كلام النبی حدیثا...» (مجمع‏البیان، ج 87، ص 772) وی در وجه اطلاق احسن الحدیث بر قرآن كریم، چنین می‏نویسد: «چون در حد بالای فصاحت قرار دارد و به جهت اعجاز و اشتمال بر آنچه مكلّف بدان نیاز دارد، «احسن الحدیث» نامیده شده است. (همان) علّامه طباطبائی وجه اطلاق «احسن الحدیث» بر قرآن كریم را این‏گونه بیان نموده است: «احسن الحدیث به معنای "احسن القول" است و چون قرآن مشتمل بر حق محض است، بدون آن كه باطلی در آن راه یافته باشد، "احسن الحدیث" نامیده شده است.» (محمدحسین طباطبائی، همان، ج 17، ص 256)
50ـ احمد بن فارس، همان / اسماعیل بن حمّاد، همان.
51ـ راغب اصفهانی، همان.
52ـ مانند بقره: 176، آل عمران: 3، نساء: 105 و 113، مائده: 48.
53ـ در معجم مقاییس اللغه آمده است: «اصلٌ صحیحٌ یدلُّ علی انبساط فی شی‏ء وسعة...» همچنین راغب در مفردات می‏نویسد: «الصحیفة: المبسوط من الشی‏ء»
54ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 109، ص 664.
55ـ ر.ك: محمدحسین طباطبائی، همان، ج 20، ص 202.
56ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ص 665.
57ـ محمدحسین طباطبائی، همان، ص 201. تأنیث ضمیر بنابر رجوع آن به قران، به دلیل تأنیث خبر «انّ» است.
58ـ فضل بن حسن طبرسی، همان / محمدحسین طباطبائی، همان، ص 202.
59ـ محمدحسین طباطبائی، همان، ص 337. پرسش قابل طرح در این جا، چگونگی جمع میان تلاوت حضرت پیامبراكرم از روی صحف (در آیه 2 سوره بیّنه) با امّی بودن آن حضرت (در آیات 157 و 158 سوره اعراف) است.
پاسخ: اولا، طبق آیه 48 سوره «عنكبوت» (و ما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطُّه بیمینك اذا لارتاب المبطلون)، آن حضرت پیش از نبوّت، خواندن و نوشتن نمی‏دانست، اما پس از نبوّت، به هر دو آگاهی داشت؛ زیرا: الف. قید «من قبله» پیش از نزول قرآن را مطرح ساخته است. ب. تعلیل «اذا لارتاب المبطلون» مقتضی نفی خواندن و نوشتن، پیش از نبوت است؛ زیرا در چنین فرضی، باطل‏گرایان در رسالت آن حضرت شك می‏كردند. (ر.ك: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 78، ص 450)ثانیا، صحفی كه در این آیات به آن‏ها اشاره شده، مكتوباتی مادی نبوده‏اند. این نكته از آیات 1613 سوره عبس به روشنی قابل استفاده است؛ زیرا دفترهایی كه در دست ملائكه حامل وحی است، فرض مادی بودن ندارند. از این‏رو، خواندن پیامبر نیز خواندن از روی صحف مادی نبوده و چنان تلاوتی، ملازم با سواد متعارف نیست.
60ـ احمد بن یوسف می‏نویسد: «والسورة: الدرجة الرفیعه... و سمیّت سورة القرآن بذلك لانّ صاحبها یشرف بها و ترفعه. و قیل: اشتقاقها من السؤر و هو التقیة. و منه: اسأروا فی الاناء... و یدلّ علی ذلك ان تمیما و غیرها یهمزون. فیقولون: سورة بالهمزه و سمیّت سورة القرآن بذلك، لانّها قطعة منه و هی علی هذه مخففةٌ من الهمزة. و قیل: اشتقاقها من سور البناء لانّها تحیط بقارئها و تحفظه كسور المدینة ولكن جمع سورة القرآن: سور (بفتح الواو) و جمع سورة البناء: سور (بسكونها) ففرّقوا بینها فی الجمع» (احمد بن یوسف، الدرالمصون فی علوم الكتاب المكنون، سوریه، دارالقلم، 1406 ق، ج 1، ص 201)
61ـ برای بررسی معنای حقیقت قرآنی ر.ك: علی‏اكبر بابایی و دیگران، زیرنظر محمود رجبی، روش‏شناسی تفسیر قرآن كریم، پژوهشكده حوزه‏ودانشگاه، سازمان‏سمت،تهران، 1379، ص 84.
62ـ موارد دیگر عبارتند از: بقره: 23، توبه: 64، 86و 124، یونس: 38، نور: 1، محمد: 20، (دو بار در یك آیه)
63ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، چاپ دوم، اسلامیه، ج 92، ص 260، ح 55؛ ص 263، ح 5، ص 278، ح 3، ص 290، ح 4، ص 291، ح 6.
64ـ حاكم نیشابوری، المستدرك علی الصحیحین، حلب، مكتب المطبوعات الاسلامیه، ج 1، ص 231.
65ـ محمدبن مسعود عیّاشی، تفسیر عیّاشی، تهران، افست، مكتبة الاسلامیه، ج 1، ص 19، ح 5.
66ـ زركشی، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالجیل، 1408 ق، ج 1، ص 264 / مركز فرهنگ و معارف قرآن، علوم القرآن عندالمفسّرین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1374، ج 1، ص 265 به بعد.
67ـ ر.ك: نصر حامد ابوزید، معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، ترجمه مرتضی كریمی‏نیا، چ 1، تهران: انتشارات طرح نو، 1380ش، ص 518.
68ـ ر.ك: محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، چ 3، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1397 ق.
69ـ ر.ك: التبیان، ج 10، ص 195 / مجمع البیان، ج 5، ص 396 / تفسیر الصافی، ج 5 ص 256؛ نظر دیگر راجع به آیه این است كه در این آیه حضرت مكلّف می‏شود در هنگام دریافت وحی رعایت ادب نموده و پیش از پایان یافتن وحی آیاتی كه هنوز خوانده نشده را نخواند. (ر.ك: المیزان، ج 20، ص 195)
70ـ مجمع‏البیان، ج 5، ص 396.
71ـ احمد بن فارس، همان / اسماعیل بن حمّاد، همان.
72ـ راغب اصفهانی، همان.
73ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
74ـ ر.ك: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 57و59و369.
75ـ اختلاف در قرائات دارای وجوهی چند است: الف. اختلاف در اعراب كلمه، اعم از مغیّر معنا و غیر آن، مانند: «هؤلاء بناتی هنّ اطهر لكم» (هود: 78) با نصب و رفع «اطهر» و مانند «ربّنا باعد بین اسفارنا» (سبأ: 19) به صورت ماضی و امر؛ ب. اختلاف در حروف كلمه؛ مانند «كیف ننشزها» (بقره: 259) با حرف زاء و راء؛ ج. اختلاف در خود كلمه؛ مانند مثال متن. د. اختلاف در تقدیم یا تأخیر؛ مانند: «جاءت سكرة الموت بالحق» (یس: 35) و سكرة الحق بالموت؛ ه. اختلاف به زیاده و نقصان؛ مانند: «و ما عملت ایدیهم» (واقعه: 25) و ماعملته. (ر.ك: محمدبن حسن طوسی، همان، مقدّمه)





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.