فرزند تبعیض، پدر آزادی (2)
نویسند: اف. سی. فریتاس
برگردان: امین باباربیع
برگردان: امین باباربیع
ارتش صلح
گاندی کتاب مشهورش به نام «هیند سواراج درگوجارات» را روی عرشهی کشتی نوشت. در این کتاب تمامی نظراتش در رابطه با مذهب و سیاست را بیان کرد. موهان گاندی دربارهی جایگزینی عشق به جای نفرت و خویشتن داری به جای خشونت قلم فرسایی کرده بود. ار همه مهمتر او نیروی وجود را جانشین نیروی وحشیگری میدانست. دیگر وقت آن بود که این اعتقادات در آفریقایی جنوبی در بوتهی آزمایش قرار گیرند. در ماه مارس 1913 میلادی دادگاه عالی کیپ دستور لغو حقوق مهاجرین هندی، مسلمان و پارسی را داد و دولت هم بلافاصله از آن پشتیبانی کرد. گاندی هم در مقابل ساتیاگراها (3) را پیشنهاد کرد.در حقیقت این پیشنهاد قانون شکنی مسالمت آمیز بود. گاندی از مردم خواست که بدون خشونت و کاملاً آرام تا ترانسوال راهپیمایی کنند. هندیها حق نداشتند بدون گذرنامه در ترانسوال باشند و این دقیقاً مبارزه با قوانین، بدون توسل به خشونت بود. گرچه هر حادثهای غیر قابل پیشبینی بود، ولی دست کم یک مورد کاملاً روشن بود و آن این بود که آنها دستگیر میشدند. البته این همان چیزی بود که انتظارش را میکشیدند. در 28 اکتبر راهپیمایی آغاز شد. گاندی پیشاپیش دو هزار و پانصد مرد و زن که هر کدام خود را فقط با پتویی پوشانده بودند، قدم برمیداشت. این ارتش صلح از نیوکاسل تا ترانسوال 58 کیلومتر را طی کردند تا از شرافت خود دفاع کنند و حتی اگر لازم میشد، به خاطرش دردسرهای دیگری را هم تحمل کنند.
اتفاق شگفتانگیزی افتاد که قبلاً دیده نشده بود. ابراز همدردی و پشتیبانی از ساتیاگراها از طرف اکثر کشورهای جهان آغاز شد. راه پیمایی کاملاً منظم و آرام آنها در قلب میلیونها انسان در جهان طنینانداز شده بود. چهار روز طول کشید تا به ترانسوال رسیدند. روز چهارم آنها را دستگیر کردند و هر گروه را با قطار به شهری فرستادند. گاندی مستثنی بود. او به سه ماه زندان محکوم شد. عدهای از رهبران برای پیوستن به گاندی از هند وارد آفریقای جنوبی شدند. دیگر دولت دنبال راه چاره میگشت و در نخستین قدم اقدام به کار نمایشی کرد. جلسهای برای حل اختلافات تشکیل شد که اکثر اعضای آن از افراد ضد هندی انتخاب شده بودند. هندیها فوری جلسه را تحریم کردند. در حقیقت آنها پیروز ماجرا بودند و هدفشان قبول تمام درخواستهایشان از طرف دولت بود. این درخواستها در دولت مطرح شدند و جنگ اصلی با پیروزی هندیها به پایان رسید. گاندی آمادهی بازگشت به وطن شد.
کنگره هندوستان
در هند تغییرات بسیاری در حال شکلگیری بود. این احساس که مردم باید متحد شوند، کمکم به ضرورتی همگانی تبدیل شده بود. اما ریشهی این وحدت گرایی با تولد کنگرهی ملی هندیها پیوند خورده بود.در سال 1885 میلادی فردی انگلیسی به نام آلن اکتاوین هیوم پیشنهاد گردهمایی رهبران هندی را برای پیشرفت هندوستان ارائه کرده بود. در چنین کنگرهای همهی رهبران تودههای مختلف هند با هم ملاقات میکردند و به تبادل نظر میپرداختند. آنها میتوانستند با این گردهمایی، به جای تمام همه فعالیتهای کوچک و پراکنده در نواحی محدود، به سمت پروژههای بزرگ و سراسری بروند. در دسامبر 1885 میلادی نخستین جلسهی کنگره در سالن پاتشالا تشکیل شد. 72 نفر از رهبران ادیان مختلف هندی با تعدادی از مدعوین انگلیسی در جلسه شرکت کردند. رئیس جلسه آقای بونجری از بنگال بود. گردهمایی سه روز طول کشید و در پایان با سه بار هلهله برای هیوم و سه بار برای ملکه تمام شد.
در آن روزها کنگره اگر هیچ فایدهای نداشت، دست کم برخی از افکار مردم را تحریک کرد. کنگرهی سال اول محلی برای بهبود اجتماع و پیشرفت هندوستان در زیر سایهی انگلستان بود. در آن جلسات تصویر پادشاه انگلستان به نمایش در میآمد.
سرانجام، این میراث به گاندی رسید. در زمان رهبری گاندی، کنگره تبدیل به محل شکلگیری اندیشهی آزادی هندوستان شد. افراد مختلفی به کنگره پیوستند و پیام آن به دورترین روستاهای هند هم رسید.
ماجرای آشرام
در بارهی نگاره: گاندی در آشرام
آشرام (4) برای گاندی هم حکم عبادتگاه را داشت و هم محل اقامت او بود. اما اتفاقی افتاد که او را با امتحان سختی رو به رو کرد. خانوادهای سه نفره از روستاییان به دلیل تهیدستی به گاندی مراجعه کردند. آنها از قشر کم درآمد و پایین بودند. گاندی آنها را به آشرام راه داد و آن سه نفر را به عنوان هم خانهی خود در آشرام پذیرفت. برخی هندوهای متعصب و سنتی روستا از گاندی دلخور شدند. آنها آشرام را جای پلیدیها نمیدانستند و معتقد به اقامت پاکان در آن بودند. روستاییان کمکهای مالی یا هر نوع کمکی را از آشرام قطع کردند. در مقابل، گاندی هم قبول نکرد «پلیدها» (به قول روستاییان) را بیرون بیندازد. کار به جایی رسید که گاندی حاضر شد آشرام تعطیل شود، اما به آن سه نفر ظلم نکند. دست آخر پولی باقی نماند و او تصمیم به نقل مکان گرفت. در همان حال، یکی از ثروتمندان غیربومی که مسیر آشرام را به سختی پیدا کرده بود، از راه دوری رسید. و یک چک سیزده هزار روپیهای به گاندی داد. به این ترتیب آشرام حفظ شد.
از آن جا که گاندی ارتباطش را با اکثر اقشار حفظ میکرد، مردم بیش از هر کسی به او مراجعه میکردند. گروهی از کارگران برای دستیابی به حقوق خود نزد او میآمدند. نخستین چیزی که گاندی یادآوری میکرد، وفاداری به حقیقت و ساتیاگراها بود. او همیشه معتقد بود که آزادیخواهان راستگو از قدرت بیشتری برخوردارند. گاندی برای کمک به کارگران راهی شهر بیهار شد. طبق قوانین دولتی به او اجازهی خروج از شهر داده نشده بود، اما گاندی بدون توجه به این مسائل حرکت کرد. برای همین سرپیچی، به دادگاه احضار شد. ابتدا او را مجرم اعلام کردند، ولی دادگاه به جلسات بعدی موکول شد. این حرکت دولت به خاطر ترس از جنجال جدید بود. دولت در جلسهی بعدی عقبنشینی کرد. گاندی آزاد شد و دولت حاضر به دادن امتیازاتی به کارگران شد. به این ترتیب، جنگ دیگری نیز به نفع گاندی به پایان رسید.
از آن پس، گاندی بیتوجه به قوانین دولتی به همهی شهرها سفر میکرد و از هیچ کمکی به مردم دریغ نمیکرد.
گاندی بیمار میشود
سختترین دوران زندگی گاندی زمانی بود که به بیماری مهلکی دچار شد. وقتی به نادیاد درگوجارات رسید، دچار اسهال خونی شدید شد. تب شدیدی داشت و به خودش میپیچید. احساس درد میکرد و به سختی میتوانست صحبت کند. نه لب به غذا میزد و نه حاضر به قبول دارو بود. حتی شیرگاو هم نمیخورد. سالها پیش با خودش عهد بسته بود که به خاطر بدرفتاریای که با گاوها میشد، به شیر لب نزند. اطرافیانش همه نگران بودند. فکری به ذهن کاستوربا همسر گاندی رسید. او گفت: «سوگند گاندی فقط در مورد شیر گاو است، پس او میتواند شیر بز بنوشد.»گاندی چیزی نگفت، اما بعد حاضر شد به آن چه کاستوربا گفته بود، عمل کند. با خوردن شیر رفته رفته سلامتیاش به او بازگشت. از آن به بعد، شیر بز قسمتی از رژیم غذایی گاندی را تشکیل میداد.
در مدتی که گاندی با بیماری دست و پنجه نرم میکرد، دولت قانون رولات را به تصویب رساند. این قانون محدودیتهای بیرحمانهای را بر مردم اعمال میکرد که از آن جمله محدودیت در آزادیهای شخصی و زندانی کردن افراد بدون تشکیل دادگاه بود. گاندی علی رغم ضعف ناشی از بیماری، برخاست و سراغ قانون جدید رفت. شبی راجع به قانون فکر میکرد که رفته رفته خوابش برد. در خواب به یک هارتال (اعتصاب عمومی) فکر کرد. با خود اندیشید که ساتیاگراها نیازمند خالص سازی و پاکی وجود است. با خود گفت: «بگذار مردم کارشان را رها کنند و یک روز را برای عبادت و روزهداری بگذرانند.»
هارتال در آوریل 1919 میلادی با موفقیت پیش رفت. البته در بعضی شهرها به خشونت کشیده شد و کشته بر جای گذاشت. گاندی برای بازگرداندن آرامش کشور به دولت پیشنهاد داد تا اجازه دهند او وارد عمل شود. و با مردم سخن بگوید. اما دولت به جای این کار حتی اجازهی عبور و مرور را نیز از او گرفت. در ایالت پنجاب شورش شدیدی به پا بود. گاندی در جلالیان والا اعلام جلسه کرد. ژنرال دایر برپایی جلسه را ممنوع کرد. جمعیت بسیاری گرد آمدند. ناگهان ژنرال و افرادش به طور مسلحانه در جلوی تنها درب خروجی ظاهر شدند. توپهای جنگی صف کشیده بودند. در عرض 30 ثانیه بدون اعلام هشدار، به روی مردم غیرنظامی آتش گشوده شد. شلیکها ده دقیقه بی وقفه ادامه داشتند. راه فرار فقط مرگ بود. عدهای که سعی داشتند فرار کنند، داخل چاهی نزدیک در افتادند وجان خود را از دست دادند. حاصل کار زحمات ژنرال وطن دوست 1200 کشته و 3600 زخمی بود. حاکمیت پنجاب حکم فرمایی حکومت نظامی بود. مردم زیر بار تزویر و شلاق و تحقیر بودند.
دیگر تمام اعتماد گاندی به دولت انگلیسی از بین رفته بود. او به مردم اعلام سواراج (5) کرد. مردم از هر برنامهای که شروع میشد، حمایت میکردند: تحرکات اجتماعی، اعتصابها و همهی رنجها...
اما قانون گاندی این بود: «هیچ کس حق استفاده از خشونت را ندارد.»
هر جا دستیابی به سواراج از راه قانونی ممکن بود، مردم صلحطلبانه آن را پیش میبردند. از آن جمله اکثر وکلا از کار خود دست کشیدند. دانش آموزان و دانشجویان نیز مدارس و دانشگاهها را ترک کردند.
گاندی گفت: «کارخانهها باید برای کارگران باشد.» و به این ترتیب آنها را وارد مبارزات آزادی خواهی کرد.
چرخا
کلاه و تن پوش خانگی گاندی که «خدار» نام داشت، با چرخ دستی و آن هم به دست خودش بافته شده بود. خدار به زره آزادی خواهان بیخشونت تبدیل شد.«چرخا» (6) نیز نمادی برای نجات هندوستان شده بود. این وسیله برای روستاییان کم درآمد، منبع اقتصادی به حساب میآمد. چرخا میتوانست کشور را از واردات پارچه بینیاز کند.
گاندی در برقراری ارتباط با مردم بسیار زیرک بود. او با ایجاد تصویری ساده و آشنا هزاران نفر از مردم بیسواد را دور خود جمع میکرد و برایشان سخنرانی میکرد. این برخورد باعث میشد پشتیبانی مردم از او همیشگی باشد. گاندی در بمبئی آتش بزرگی روشن کرد تا به مردم نشان دهد چگونه پارچههای ماشینی وارداتی، صنعت بافندگی روستایی را از بین بردهاند. هزاران نفر برای تماشای آن منظره آمده بودند. شعلههای آتش به آسمان زبانه میکشیدند و بالا میرفتند. پارچهها میسوختند و صدای هلهلهی مردم شنیده میشد. در چنین تصویری صدای گاندی به گوش میرسید. او در بازگویی این رویداد نوشت: «من اطمینان دارم که این تصویر در اذهان مردم جرقهای زد که هیچ چیز دیگر نمیتوانست تا این حد کارساز باشد. این صحنه نشان داد که پوشیدن لباس خارجی یک گناه است و من با سوزاندن لباسهای خارجیام ننگ خود را سوزاندم...» و او در رقص شعلهها برای مردم سخن گفت.
گاندی با لباسی که چیزی نبود جز پارچهای ساده که به دور خود میپیچید، نمایندهی مردم عامه و روستایی هند شده بود.
او تبدیل به صدای هندوستان شد. برای نخستین بار تودههای مختلف هند به خاطر وجود گاندی به سیاست علاقهمند شده بودند.
در مارس 1922 میلادی گاندی به جرم مقالهنوسی منتقدانهی ضد دولت در روزنامهاش دستگیر شد. روزنامهی «هند جوان» توقیف شد. او را به زندان سابارماتی بردند. دادگاه در احمدآباد تشکیل شد. گاندی با ظاهری آرام و لباسی متفاوت از همگان و پارچهای که به دور خود میپیچید، وارد دادگاه شد. در دادگاه همه دست او را به نشانهی پشتیبانی میفشردند. در حقیقت همه در حال بیعت با یکی از مردان بزرگ تاریخ جهان بودند.
دادگاه شروع شد. گاندی سیستم دولتی را ننگین و آن گونه که بود، توصیف کرد. او به دولت لقب شیطان داد. گاندی این اتهام که بر ضد دولت سخنرانی کرده بود را پذیرفت، با این حال، اسلحهاش عدم به کارگیری خشونت از هر نوعی بود. دست آخر به شش سال زندان محکوم شد. این پرونده توجه مردم جهان را آن چنان در پی داشت که بریتانیاییها دیگر هرگز به این روشنی دادگاهی علنی تشکیل ندادند.
گاندی در زندان زندگینامهاش را نوشت که امروزه یکی از بزرگترین کتابهای نوشته شده در زندان به حساب میآید. او در زندان از وقت خود استفادهی کافی برد و مطالعاتش را پیگیری کرد.
در سال 1924 میلادی گاندی بیمار شد. احساس درد زیاد در ناحیهی شکم و تب بالا سرانجام او را به بیمارستان پونا کشاند. گاندی تحت عمل جراحی آپاندیس قرار گرفت. در طول جراحی برق بیمارستان قطع شد و جراح مجبور شد زیر نور فانوس دستی به کارش ادامه دهد. او در مارس 1924 میلادی از بیمارستان مرخص شد.
گاندی را به خانهای ییلاقی در ساحل جوهو در نزدیکی بمبئی بردند. در مدت زمانی که دوران بهبودی را طی میکرد، شورشهای بسیاری در اکثر بخشهای کشور به پا شد. علی رغم احساس ضعف تصمیم گرفت روزهای 21 روزه بگیرد که از 18 سپتامبر آغاز شد. او دلیل روزه را توبه و تقاضای بخشش گناهان مردم سرزمینش اعلام کرد.
گاندی در پی انجام کارهای سازنده برای کشور بود، اما اقدامات دولت تمرکز او را بر سازندگی کشور کم میکرد.
مالیات نمک
در سال 1930 میلادی گاندی از نایبالسلطنه درخواست کرد تا مالیات نمک را حذف کند. چرا که نمک برای همهی مردم یک نیاز غذایی بود و از طرفی فشار مالیاتی بیشتری بر مردم فقیر وارد میآمد. اگر مالیات حذف میشد بیشترین منعفت به مردم فقیر میرسید. دولت طبق معمول درخواست گاندی را رد کرد. او اعلام کرد که با پشتوانهی مردمی این قانون را لغو میکند. گاندی یکی از روستاهای شهر داندی را که در نزدیکی ساحل و در 320 کیلومتری آشرام بود، انتخاب کرد. قرار بود آن جا کانون مبارزه با دولت بر سر نمک باشد.ساعت 6:30 صبح 12 مارس گاندی آمادهی حرکت شد. او با چوب دستیای در دستش و با لبخندی ملایم و چشمانی مصمم به راه افتاد. علاوه بر او 79 نفر از پیروانش به آشرام آمده بودند. همگی پیمان بستند تا وقتی مالیات نمک لغو نشود، برنگردند و شروع به راهپیمایی کردند. این ماجرا به سرعت به خبر اصلی هندوستان تبدیل شد. هزاران نفر به آن روستا رفتند تا شاهد کار دلیرانهی گاندی و پیروانش باشند. صدها نفر از تماشاگران به این جمع پیوستند و رفته رفته ماجرا به «جنبش نمک» تبدیل شد. جواهر لعل نهر و از جمله کسانی بود که به این جمع پیوست. او صحنهی راهپیمایی را چنین توصیف میکند: «او (گاندی) را دیدم؛ پیشاپیش پیروانش، با قدمهای استوار و نگاهی صلحجویانه، اما بدون ترس. این منظره یک جنبش بود.»
بعد از 24 روز پیادهروی، راه پیمایان به ساحل داندی رسیدند. پنجم آوریل بود. آن شب را به عبادت و روزهداری پرداختند. صبح روز بعد همگی در آب دریا حمام کردند. ساعت 8:30 صبح بود که گاندی خم شد و کلوخهای نمک را از زمین برداشت. در حقیقت با این کار ساده قانون دولت را شکست. تمام افرادی که اطرافش بودند، شروع به هلهله و تحسین کردند. خانم نایدو فریاد زد: «خبر جدید، خبر جدید...»
و این خبری بود که همهی کشور منتظر شنیدنش بودند. در تمامی سرزمین هندوستان، همهی روستاییان و شهروندان، مرد و زن شروع به تولید و خرید و فروش نمک کرده بودند و هیچ کس حاضر نبود به دولت مالیات پرداخت کند.
در چهارم ماه مه، دولت برای چندمین بار گاندی را دستگیر کرد و به زندان انداخت (زندان یراودا در نزدیکی پونا). گاندی تصمیم داشت مردم را به دهاراسانا ببرد. با دستگیری گاندی خانم نایدو که از پیروان او بود این کار را ادامه داد. او 2500 نفر داوطلب را به دهاراسانا، جایی که انبار نمک هندوستان بود، برد. اطراف انبار با سیمهای خاردار و حصار احاطه شده بود. چهار صد نفر پلیس زرهپوش به همراه 25 نفر تفنگدار آمادهی شلیک ایستاده بودند. افراد ساتیاگراها با کمی فاصله از حصارها ایستادند. صفی از مردم به سمت حصارها حرکت کرد. پلیس مردم را با فشار عقب میراند و با باتون به سرو صورت آنها میزد. هیچ کس حتی برای دفاع از خودش ضربهای به پلیس وارد نکرد. مردم بیهوش و زخمی روی زمین افتاده بودند استخوانها و کتفهای شکسته و لباسهای سفید با خون، سرخ رنگ شده بودند. حتی برای لحظهای، در چهرهی مردم ترس دیده نشد. پس از آن که پلیس صفی از مردم را با ضرب و شتم از پای درآورد، گروهی دیگری به طرف حصار حرکت کردند. این مردم نه سر جنگ داشتند و نه کشمکش با پلیس. صف دوم پیش رفت. پلیس تراژدی صف اول را تکرار کرد.
خبر وحشیگری دولت بریتانیایی در کل کشور پیچید. صحنهی رفتار شجاعانه و بدون خشونت ساتیاگراها که دژ مستحکم پلیس را شکستند، باعث محترم شمرده شدن آن افراد در جامعه شد. دیگر شجاعت این قهرمانان برای همه ثابت شده بود و این، یعنی آزادی نزدیک بود. در این بین، زنانی که قرنها محکوم به انزوا بودند، از خانهها بیرون آمدند و دوش به دوش مردان سرزمین خود جنگیدند.
از آن روز به بعد، هندیها دیگر طاقت تحمل سایهی بریتانیا را بر کشورشان نداشتند.
کنگره و معاهده
گاندی ساتیاگراهای نمک را اجرا کرد و به همین خاطر دستگیر شد. مردم هند در پاسخ به دستگیری او دست به اعتصاب عمومی زدند. گرچه در برخی شهرها خشونت رو به گسترش بود، اما جنبش نافرمانیهای مدنی هم چنان صلحآمیز پیش میرفت.در بمبئی دو حکومت مجزا شکل گرفته بود. در یک سو سربازان درباری و هندی به بریتانیا وفادار بودند و در سوی دیگر مردم از فرمان کنگره پیروی میکردند. اعتصاب (هارتال) هر هفته ادامه داشت.
با یک اعلامیهی فوری تمام فروشگاههای شهر تعطیل شدند. خیابانها مملو از مردان و زنان معترض بودند. در تمام کشور اعتصاب و خاموشی کامل برپا شده بود. برای اجرای هر حرکتی دستور کنگره شرط اصلی بود.
ارتش لباس سفیدها (طرفداران گاندی) به اجرای راه پیمایی همگانی و خواندن آهنگهای میهنی میپرداخت و تمام افراد لباس ساخت وطن (هندی) میپوشیدند. دیگر تحمل حکومت بریتانیا برای هندیها قابل قبول نبود.
لُرداروین در این فکر بود که با گاندی به توافق برسد. در نتیجه، در تاریخ 25 ژانویه دستور آزادی بیقید و شرط گاندی و تمام هیئت مدیرهی کنگره را صادر کرد. در 26 ژانویهی 1931 میلادی گاندی و همراهانش در حالی پا را از زندان بیرون میگذاشتند که سرکوبیها ادامه داشت. گاندی پیشنهاد گفتوگوی صمیمی با نایبالسلطنه را مطرح کرد.
بعد از جلسهی ششم فوریه، کنگره توافق را پذیرفت و به گاندی به عنوان نمایندهی حزب اجازه داده شد تا با آنها به سازش برسد. در این میان عدهای به مخالفت برخاستند. چرچیل (7) در این رابطه گفت: «یک وکیل فتنهگر معبدنشین که درویش هندی شناخته شدهای در شرق است، با بدن نیمه عریانش از پلههای قصر نایب السلطنه بالا میرود و این در حالی است که پشت سرش مخالفینی را سازماندهی و رهبری کند که هر روز دست به نافرمانیهای مدنی میزدند و میخواهند در جایگاهی همسان با نایبالسلطنهی بریتانیای کبیر به پای مذاکره بنشینند.»
برخلاف تمام این هتاکیها و فشارها، در 17 فوریه مذاکرات انجام گرفت و توافقنامهای حاصل شد که به نام معاهدهی گاندی - اروین شهرت یافت. این معاهده در تاریخ پنجم مارس در دهلی به امضا رسید. مذاکرات کاملاً دوستانه پیش رفته بود، اما مقامات رسمی کاملاً خصومتآمیز برخورد کردند و تبعیضهای جدیدی دوباره به سرعت به وجود آمدند.
اکثر احزاب و رهبران آزادیخواهان پا به میان گذاشتند و از هر دو طرف خواستند که به جای رویکرد سرسختانهی سیاسی، برای درک یکدیگر تلاش کنند. گاندی پیشرفت جنبش نافرمانیهای مدنی را متوقف کرد.
از جمله مفاد معاهده از این قرار بود:
1. جنبش باید متوقف شود.
2. کنگره ملزم به شرکت در تمامی جلسات آینده و میزگردها با هدف تدوین یک قانون اساسی برای هندوستان است که مسئولیتها، توافقات و تأمین امنیت را به طور ائتلافی (فدرالی) قابل تصمیم گیری کند.
3. هیچ نشریه و مطبوعاتی بر ضد بیعدالتیهای پلیس در هیچ کجای کشور به چاپ نرسد.
از طرف دیگر، نایبالسلطنه هم حاضر شد تمام زندانیان مرتبط با جنبش نافرمانی مدنی را آزاد کند، تمام اموال مصادره شده از افراد را به آنها بازگرداند، همهی دستورات حالت فوقالعاده و حکومت نظامی کشور را لغو کند، اجازهی خرید و فروش نمک را بدون مالیات به مردم بدهد و هم چنین به طور صلح آمیز تمام فروشگاههای مشروبات الکلی، مواد مخدر و لباسهای خارجی را تعطیل کند.
لندن - فرانسه - رُم
در تاریخ 27 اوت 1931 میلادی گاندی به همراه پندیت مالاویا و خانم نایدو برای شرکت در میزگردی به لندن رفت. عنوان جلسه، ترسیم رویکردهای مناسب برای آیندهی هندوستان بود. نمایندگان شاهزادگان هندوستان، مسلمانها، مسیحیان، پارسیان و دیگر گروهها گرد هم آمده بودند. گاندی به محض ورود به کشتی باسیلی از تبریکات و آرزوها از طرف دوستانش مواجه شد و از آن جا که عاشق کودکان بود، خیلی زود با دختربچهها و پسر بچههای اروپایی دوست شد.پس از چندین هفتهی کسل کننده، هیچ توافقی در میزگرد برگزار شده حاصل نشد. آن چه گاندی در سر داشت، گذر از بردگی و رسیدن به آزادی کامل بود و بر همین اساس، هر چه در جلسه مطرح شد از نظر او غیرقابل پذیرش به نظر میرسید. در نهایت، او در جلسه اظهار کرد: «شما به من میگویید که رئیس خانهات باش، اما میخواهید کلید امنیت آن در دست شما باشد و نگهبان شما از خانهی من محافظت کند!»
سرانجام جلسه با این توافق به پایان رسید که قانونگذاران گروههای مذهبی، صاحبان املاک، تجار و دیگر گروهها حق داشتن کرسی در جلسه را دارند و نمایندگان گروهها فقط باید توسط اعضای همان جوامع انتخاب شوند.
گاندی از این که در هیچ حکومت ملی به اندازهی هندوستان تفرقه وجود نداشت، احساس ناامیدی میکرد.
موفقیتآمیزترین کارهای گاندی در فعالیتهای بیرون از میزگردها خلاصه میشد. او همچون فقیران شهر زندگی میکرد. گرچه از اعضای میزگرد لندن بود و باید برای برگزاری جلسات به کاخ سنت جمیز میرفت، اما در مناطق فقیرنشین شهر و بین مردم تهیدست لندن زندگی میکرد و با وجود زحمات و موانع زیاد باز هم آن مناطق را ترجیح میداد.
یکی از شادترین لحظاتش در انگلستان، تعطیلات آخر هفتهی لن کاشیر بود. به خاطر تحریمهایی که در هند راه انداخته بود. بسیاری از کارگران کارخانههای ریسندگی بیکار شده بودند. گاندی در جمع آنها سخنرانی کرد و از فقر و رنج هموطنان هندیاش برای کارگران لندنی سخن گفت. پس از آن، نفرت کارگران تبدیل به علاقه شد. آنها گاندی را درک کردند و مجذوب او شدند.
گاندی افراد و گروههای زیادی را مخاطب خود قرار داد و مصاحبههای زیادی انجام داد. از آن جمله با پادشاه، چارلی چاپلین و برناردشاو دیدار کرد.
او حتی وقتی در لندن بود هم از عادت دیرینهاش یعنی پیادهروی در صبح زود دست نکشید. گاندی در آن هوای سرد نیز کت نمیپوشید و لقب «درویش هندی نیمه عریان» را حفظ کرده بود. اما زشت یا زیبا بودن این لقب مهم نبود، مهم این بود که این درویش هندی دیگر مورد پذیرش پادشاه و ملکهی انگلستان قرار گرفته بود و پیادهروی صبحگاهیاش را در لندن انجام میداد.
این که آیا چیزی بیش از حضور در میان کودکان و نشست و برخاست در جمع آنها میتوانست گاندی را خوشحال کند، تقریباً سؤالی بیجواب بود. دوستان کم سن و سالش برای تولدش کادوهایی آوردند و به او گفتند که آنها هدیههایی برای بچههای تهیدست هندیاند. آن هدیهها بیش از هر چیز دیگری که در انگلستان دریافت کرده بود، برای او ارزش داشتند. وقتی از لندن عازم هندوستان شد، تنها وسایل سفرش اسباببازیهایی بودند که قول داده بود به دست بچههای هندی برساند. در پایان، از عموم مردم انگلستان تشکر کرد و گفت: «از تمام مهربانیها و مهماننوازیهای شما قدردانی میکنم؛ از تمام خوبیهایی که هیچ گاه از خاطرم پاک نمیشوند؛ خاطرهای که اتفاقهای غمناک سرزمینم بر آنها تأثیر نخواهد گذاشت.»
در راه بازگشت به هندوستان، گاندی مسیرش را تغییر داد و به دیدار رومن رولاند از نویسندگان فرانسوی و دوستداران هند رفت. او از ستایندگان دلسوز و جدی فرهنگ هند بود. دوستان دیرینه با هم راجع به موضوعات مختلف از جمله آزادی هندوستان صحبت کردند و گاندی روزهای خوشی را در کنار او گذراند. زندگی نامهای که بعدها رولاند از گاندی نوشت از جمله آثار زبانزد وی شد.
گاندی در راه بازگشت به وطن از کلیسای مشهور سیستین در رم دیدار کرد و هنگامی که مقابل صلیب قرار گرفت، چشمانش غرق اشک شدند.
سرانجام در 28 دسامبر 1931 میلادی گاندی به بمبئی رسید. آن روز عصر در مقابل جمعیت عظیم مخاطبانش در میدان آزاد قرار گرفت و جزئیات سفر و نتایج حاصله از مذاکرات لندن را برای مردم شرح داد. او توضیح داد که چرا مذاکرات به شکست انجامید. گاندی گفت: «امید داشتم که راهی برای همکاری با دولت بیابم و بیشترین تلاشم را در راه رسیدن به این مهم انجام دادم، اما نایبالسلطنه علاقهای نشان نداد.»
دوباره فرمانهای دستگیری صادر شد. کنگره دستور از سرگیری جنبش نافرمانی مدنی را داد.
در چهارم ژانویهی 1932 میلادی گاندی در بمبئی دستگیر شد. او برای دوستان و همکارانش در انگلستان پیغام فرستاد. در حالی که حرکتهای جنبش شتاب میگرفت، دولت به سیاست ترور روی آورد. کنگره و سازمانهای مرتبط با آن غیر قانونی اعلام شدند و تمام اموال و داراییهایشان مصادره شد.
سران کنگره دستگیر شدند، داراییها، ساختمانها و مطبوعات وابسته به این افراد توقیف شدند و هرگونه اجتماعی ممنوع اعلام شد. چرچیل معتقد بود که این اقدامات برای مهار شورشها از هر کار دیگری مؤثرتر واقع میشود. با این وجود، جنبش نافرمانی مدنی ادامه یافت. مردم در گوجارات و چند ایالت متحد دیگر مالیات نپرداختند. قوانین جنگلبانی و انحصارطلبی در فروش نمک برای دولت مورد انتقاد شدید قرار گرفت و تحریم لباسهای خارجی ادامه یافت.
پلیس به هر جلسه یا اجتماعی با باتون حمله میکرد. گروه ویژهی پلیس به مناطق شورشیها فرستاده و جرایم سنگینی به مردم تحمیل میشد. تنها در ماه ژانویه، 15 هزار نفر دستگیر شدند و تا پایان سال، 67 هزار نفر به زندان محکوم شدند.
دیگر جواهر لعل نهرو، کاستوربا و گاندی در حبس به سر میبردند. اما گاندی در طول این مدت به افراد پایین دست جامعه و مشکلاتشان میاندیشید و زندان را به فرصتی تبدیل کرد تا آنها را بیشتر لمس کند. او آنها را هاریجان به معنای مردان خدا نامید (بعدها این نام را روی هفته نامهای که در هند منتشر میکرد گذاشت). وی گفت: «آنهایی که حقیر شمرده شدهاند نزد خداوند بهترینها هستند.»
چیزی که گاندی را بیش از همه نگران میکرد این بود که دولت قصد داشت با دادن حق رأی برای انتخاب نماینده در مجلس، آزادیخواهان را از بقیه هندوها جدا کند و آنها را اقلیتی مجزا بنامد. در نتیجه، آنها گروهی منزوی و مورد تبعیض و بدتر از همه، غیر قابل قبول در جامعه به حساب میآمدند.
گاندی به دولت نامه نوشت و آنها را از این کار منع کرد، اما صدای او در گوش ناشنوای دولت فرو نرفت و آنها را به عنوان گروهی مجزا به عموم معرفی کردند. در 20 دسامبر 1932 میلادی گاندی در اعتراض به کشتار مردم شروع به اعتصاب غذا کرد. این اعتصاب تا سه روز ادامه داشت تا سرانجام دولت مجبور به موافقت با گاندی شد. قطعنامهی کنفرانس با گاندی این بود: «از این پس در میان مردم هندوستان هیچ کس حق تبعیض یا پست شمردن افراد را ندارد.»
گاندی اعلام کرد: «ما نمیخواهیم افرادی با عنوان پست و پلید به صورت طبقهای مجزا از ما شمرده شوند. اگر گروههای مختلف مسلمان، اروپایی و دیگران رامجزا کردید، آنها رفتند و مسلمان یا اروپایی باقی ماندند، اما آیا گروههای پست هم باید بروند و همیشه پست باقی بمانند؟! من ترجیح میدهم مکتب هندو (هندوئیسم) به کلی از بین برود تا این که هندوی پست و حقیر و منزوی شده به وجود آید.»
البته راه آسانی در پیش رو نبود. در قدم بعدی،گاندی سعی کرد نه تنها اجازه ندهد هندوها طبقهبندی شوند، بلکه برای گروههای ضعیف در هر طبقهی اجتماعی، تقاضای برابری مدنی کند. سختی کار این بود که گاهی از سوی طرفدارانش هم زیاد پشتیبانی نمیشد.
او در هفته نامهی هاری جان مصرانه مقاله مینوشت. این مقالهها بعدها نتایج اجتماعی مثبتی به وجود آورند.
گاندی در ابتدا به خاطر بیتفاوتی مردم نسبت به فعالیتش مضطرب و پریشان بود. در هفتم مه 1933 میلادی تجربهی عجیبی داشت. نیمه شب از خواب پرید و صدایی به او گفت که 21 روز روزه بگیرد. صدا از او خواست که این کار را بلافاصله آغاز کند. صبح روز بعد، گاندی اعتصاب غذا را شروع کرد. تقریباً هیچ چیز نمیتوانست او را از این کار باز دارد.
دولت در نخستین روز روزهداری او را آزاد کرد تا مبادا در زندان از گرسنگی بمیرد و دردسر ایجاد کند. اعتصاب غذای 21 روزه برای گاندی به عبادت تبدیل شد. این کار باعث شد احساسات هندوها تحریک شود و مرزبندیهای قومی و مذهبی در بین مردم بشکند.
گاندی مبارزه برای محرومین را در راستای استقلال طلبی برای هند ادامه داد. از نظر او مفهوم آزادی رهایی از خرافه، حماقت و تسلط بیگانه بود.
رهبر بیچون و چرای مردم هندوستان، توجه دیگر ملتها را به خود جلب کرد؛ رهبری نابغه که دنیا تا آن زمان به خود ندیده بود. کسی که حتی میلیونها نفر بیسواد هم میتوانستند درکش کنند و بیهیچ تردیدی خواهان پیروی از او باشند. گاندی سیاستمداری معمولی نبود. او از هیچ شیوهی سخنوری خاص یا اداهای نمایشی استفاده نمیکرد. گاندی مخاطبین خود را با کلماتی ساده و صدایی مهربان به تفکر دعوت میکرد و اغلب، آنها را در صدق و صفای خود غرق میکرد. گرچه او نقش بازی نمیکرد، اما نقش یک اصلاح طلب، طنزپرداز، فیلسوف اخلاقی و سیاستمدار را ایفا میکرد. او با دیپلماسی زیرکانهاش نوعی بیداری را در جامعه ایجاد کرد که بریتانیاییها را متحیر ساخت.
وقتی به زبان انگلیسی صحبت میکرد زبانش به قدری روان، بی تکلف و ساده بود که میتوانست به راحتی منظورش را به همگان برساند. از او به عنوان استاد زبان انگلیسی یاد میشود و زبان گویا و بیآلایشش را گاهی با زبان انجیل مقایسه میکنند.
گاندی گاهی قصد روزه میکرد تا نفس و اعتقادات خود را بیازماید و آنان را که به حقیقت پشت کردهاند، خجالت زده کند.
علی رغم تمام آن روزهداریها هم چنان معتقد بود که قلب مردم باید پاک باشد.
در هفتم نوامبر 1933 میلادی، گاندی پس از تجدید قوا در آشرام سفر و گردش خود را در کشورش آغاز کرد. او در مقابل اجتماعهای مختلف مردم صحبت میکرد؛ مردمی که شاید ساعتها برای دیدارش به انتظار مینشستند. در مدت ده ماه به شهرها و روستاهای مختلف سفر کرد. مردم در حمایت از جنبش، کمکهای مالی خود را به او میدادند. اکثر آن کمکها سکههای مسیای بودند که دهقانان و روستاییان فقیر به او میدادند. زنان طلاها و جواهرات خود را به گاندی هدیه میکردند. گروههای موسیقی برای مردان خدا (هاریجان) شعر میسرودند. هندوهای ارتودوکس و گروههای فقیر با هم مهمانی تشکیل میدادند. مؤسسههای آموزشی، افراد کم درآمد و محروم را به صورت رایگان میپذیرفتند و درِ معابد و مدارس به روی آنها باز بود.
گاندی هم چنین احساس کرد که مردم محروم باید آموزش ببینند که به نحو قابل قبول و پاکیزهای زندگی کنند تا در بین دیگر گروههای جامعه پذیرفته شوند. بنابراین، روزی تصمیم گرفت خودش سرویسهای بهداشتی معبد را تمیز کند و صبح روز بعد در را به روی مردم باز کرد.
گاندی با سختیها و مشکلات دیگری هم رو به رو بود که باید بر همهی آنها غلبه میکرد؛ حتی به قیمت این که برخی رهبران همین گروههای محروم نسبت به او بدگمان شوند. اما او راهش را بیواهمه ادامه میداد.
ادامه دارد...
منبع مقاله :
فریتاس، اف. سی؛ (1393)، فرزند تبعیض، پدر آزادی برگردان محمدامین باباربیع، تهران: مؤسسهی نشر و تحقیقات ذکر، چاپ نخست