![زندگینامهی تورستاین وبلن زندگینامهی تورستاین وبلن](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/06226.jpg)
![زندگینامهی تورستاین وبلن زندگینامهی تورستاین وبلن](/userfiles/Article/1393/12/4/06226.jpg)
نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی
تورستاین بونده وبلن فرزند یک خانوادهی نروژی مهاجر، در 30 ژوئیهی 1857 در مزرعهی ویسکانسین زاده شد. او ششمین فرزند از دوازده فرزند توماس آندرزون وبلن و کاری بونده وبلن بود. پدر و مادرش همچون اجدادشان در نروژ، دهقانانی اجاره کار بودند و سخت کار میکردند. پدربزرگ پدری تورستاین در جریان یک کلاهبرداری، مزرعهی خانوادگیاش را به باد داد و موقعیت اجتماعی آبرومندانهی او از یک زمین دار به یک دهقان اجاره کار رسوا تنزل یافت (Coser, 1977). پدربزرگ مادری او نیز، که مجبور شده بود مزرعهاش را بابت پرداخت حق الوکاله بفروشد، وضع اسفناک تقریباً مشابهی داشت؛ وی در جوانی، وقتی کاری پنج ساله بود، درگذشت (Coser, 1977).
پدر و مادر تورستاین به امریکا مهاجرت کردند و نخست در ویسکانسین سکنا گزیدند. آنان نیز سرنوشتی مشابه سرنوشت پدرانشان در نروژ داشتند؛ آنان نیز مزرعهشان را در منیتوواک ویسکانسین به زمین خواران سپردند. هنگامی که تورستاین هشت ساله بود، خانوادهاش به مزرعهای بزرگتر در مرغزارهای ناحیهی ولینگ در مینیسوتا نقل مکان کردند. اما، در آنجا هم ناچار شدند نیمی از زمینشان را برای پرداخت بهره به رباخواران بفروشند. «تنفر از کلاهبرداران، زمین خواران و وکلای نیرنگ باز، که در بیشتر آثاری که وبلن بعدها به انتشار رساند نیز به روشنی انعکاس یافت، در خانوادهی وبلن ریشهای عمیق داشت» (Coser, 1977: 276).
در مینیسوتا، آنان در منطقهای مرزی زندگی میکردند. فرزندان خانواده در حالی که در خانه نروژی صحبت میکردند، در مدرسه انگلیسی یاد میگرفتند. خانوادهی تورستاین با سخت کوشی و قناعت به تدریج از مزرعه داران با کفایت و ثروتمند شدند. فرزند خانواده، در مقایسه با بسیاری از مزرعه داران امریکایی، از موقعیتهای تحصیلی بهتری برخوردار شدند. بنا به شرح میچل در اندیشههای وبلن (1947)، «در خانوادهی وبلن نوعی تمایلات روشنفکرانه به چشم میخورد. یکی از برادران بزرگتر تورستاین در رشتهی فیزیک به مقام استادی رسید و یکی از برادرزاده هایش... ریاضی دان برجسته شد» (Mitchell, 1947: xi).
پدر تورستاین بسیار مورد احترام بود، مردی هوشمند که سرش به کار خودش گرم بود و از شرکت در مجادلات مذهبی رایج در اجتماع روگردان بود. تورستاین نیز همچون پدرش از استقلالی ذاتی برخوردار بود، با پسرهای دیگر درگیر میشد، سر به سر دخترها میگذاشت، برای بزرگترها دردسر درست میکرد و به نظر دیگران، کودکی اعصاب خردکن بود. رفتار تورستاین در نوجوانی تغییر یافت و به یک بذله گوی خلاق و کنایه پران بدل شد. در همان ایامی که رسماً مذهب لوتری را پذیرفت، برایش روشن بود که زمان چندانی به ایمان لوتری پایبند نخواهد ماند. «تورستاین شخصاً با شیوهی متعارف مذهب لوتری و عقاید سیاسی رایج همخوان نبود، و ذهن حساسش، از طریق شوخ طبعی، کنایه زنی و انتقاد، از پس این ناسازگاری برآمد» (Adams and Sydie, 2001).
ثروت تازه به دست آمدهی خانوادهی وبلن برای تورستاین این امکان را فراهم کرد که به تحصیلات عالی بپردازد. پدرش هم که ترقی را در گرو تحصیل میدانست، با این امر موافق بود (Coser, 1977). تورستاین در هفده سالگی به مدرسهی عالی کارلتن وارد شد که مدرسهای بود مطابق با تعلیمات انجیلی مسیحی و طبق انتظار، در برابر رفتار آزاداندیشانه و آزادمنشانه سخت گیر و قهری بود. موضوعاتی که بر تدریس آنها در کارلتن تأکید میشد عبارت بودند از: ادبیات کلاسیک یونان و روم و فلسفهی اخلاق و دین. علوم طبیعی هیچ جایگاهی نداشت. بنابراین، میتوان دریافت که کارلتن برای وبلن خیلی مناسب نبود. با این همه، وبلن در بیست سالگی به کالج کارلتن وارد شد و در سال 1880 در بیست و سه سالگی از آن جا فارغ التحصیل شد (Veblen, 1947).
وبلن زمانی که در کارلتن بود با اولین همسر آیندهی خود، الن رالف، خواهرزادهی رئیس کالج کارلتن ملاقات و عاقبت در سال 1888 با وی ازدواج کرد. احتمالاً تنها استادی که بر وبلن، در دوران تحصیلش در کارلتن تأثیر گذاشت، جان بیتس کلارک بود که بعدها به منزلهی یکی از نام آورترین نظریه پردازان اقتصادی نسل خویش (در دانشگاه کلمبیا) شهرت یافت (Veblen, 1947). آرای کلارک، که اندکی به سوسیالیسم نزدیک بود، برای وبلن جذاب بودند.
وبلن بلافاصله پس از فارغ التحصیلی، در مدرسهی عالی مونونا، در مدیسن ویسکانسین، که مدرسهای نروژی بود، به تدریس مشغول شد. اما، او پس از چندی جو مذهبی حاکم بر آن را بسیار غیر قابل تحمل یافت و پس از بروز مجادلههای کلامی (از جمله در خصوص اعتقاد به تقدیر) تصمیم گرفت در پایان سال تحصیلی آن جا را ترک کند. جالب آن که این مدرسه تقریباً در همان ایام، برای همیشه تعطیل شد. وقتی که برادرش، اندرو (پدر آزولد وبلن؛ ریاضی دانی که بعدها به شهرت رسید)، برای تحصیل، در رشتهی ریاضیات به دانشگاه جانهاپکینز رفت، تورستاین نیز تصمیم گرفت وی را همراهی کند. او فلسفه را رشتهی اصلی و اقتصاد را رشتهی فرعی خود انتخاب کرد.
وبلن که عازم شرق امریکا شد، تحت تأثیر اوضاع اجتماعی امریکا در این دوران قرار گرفت. جنگ داخلی، آشوب بر سر مسائل ارضی و رادیکالیسم نواحی شمال مرکزی امریکا کنجکاوی وی را برانگیخت. او با آثار متفکران اجتماعی چون کانت، میل، هیوم، روسو، اسپنسر، هکسلی و تیندل آشنا شد. وبلن در دانشگاه جان هاپکینز سه درس با جورج اس. ماریس گذراند، اما به هیچ وجه تحت تأثیر نگرش فلسفی هگلی که در مطالب درسی ارائه میشد، قرار نگرفت.
او درست پس از یک سال تحصیل در دانشگاه جان هاپکینز و بدون اخذ مدرک، به شوق تحصیل فلسفه زیر نظر پدر روحانی، نوح پورتر، رئیس دانشگاه، به دانشگاه ییل نقل مکان کرد. در آن ایام، رشتهی فلسفه در دانشگاه ییل (همچون بیشتر دانشگاهها)، هنوز بر اساس سوگیریهای دینی تدریس میشد، و این با تمایلات لاادری وبلن سازگار نبود. او دائم با اساتید و دستیاران آموزشی (عمدتاً الهیات) که خود را برای تبلیغ سیرهی مسیح آماده میکردند، مخالفت میکرد. او کوشید تا حد ممکن از آنان فاصله بگیرد، اما این شیوهی بقا، هالهای از عزلت گزینی را به وجود آورد (Coser, 1977).
وبلن پس از مدت کوتاهی که در دانشگاه ییل ماند، فضای فکری حاکم بر آن را متفاوت از آن چیزی یافت که ابتدا انتظارش را داشت. از طرفی در همان ایام، میان ویلیام گریم سامنر، جامعه شناسی که آرای اسپنسر و داروین را تدریس میکرد، و نوح پورتر، مردی که همچنان عمیقاً به تعالیگرایی مذهبی اعتقاد داشت، یک نبرد حماسی درگرفت. «یک ماه پیش از آنکه وبلن دانشگاه ییل را ترک کند، سامنر پیروز شد و تغییراتی در کل برنامهی درسی ییل داده شد پیروزی علم بر دین» (Coser, 1977: 279). وبلن به شدت تحت تأثیر سامنر قرار گرفت. او بعدها به مخالفت با رویکرد محافظه کارانهی سامنر در حوزهی اقتصاد پرداخت، اما اشتیاق او برای دفاع از موضوعات اصلی و تبیین استقلال ذهن و تفکر، مواردی بودند که توجه وبلن را به خود جلب کردند. وبلن همچنان سعی داشت تا رابطهی دوستانهاش با پورتر باقی بماند، به ویژه آن که وی استاد راهنمای رسالهی دکترایش بود.
وبلن در سال 1884، پس از دفاع موفقیت آمیز از رسالهاش با عنوان «دلایل اخلاقی نظریهی جزا»، مدرک دکترایش را گرفت. سپس در همان سال، مقالهای با عنوان «نقد قوهی حکم کانت» در نشریهی فلسفهی نظری به چاپ رساند (Veblen, 1947). وبلن با مدرک دکترای دانشگاه آیوی لیگ، به همراه توصیه نامههای معتبری که از سامنر و پورتر در دست داشت، گمان میبرد که بلافاصله میتواند در حوزههای علمی و دانشگاهی به موفقیت دست یابد. متأسفانه، همان طور که ریتزر میگوید، او به سبب لاادری گرایی و نیز مهاجر بودنش قربانی تبعیض شد (Ritzer, 2000). علاوه بر این مشکلات، بازار کار بی رونق بود و وبلن هم از آن دست افرادی بود که به راحتی «خود را نمیفروخت» (Veblen, 1947).
وبلن ناامید به مینیسوتا برگشت و میگفت که مریض است. برادرانش تمایل داشتند این گونه باور کنند که او فقط در حال وقت گذرانی بود (یک تنبل) و بنا به معیارهای نروژی این یک گناه به حساب میآمد. او میکوشید خود را مشغول نشان دهد، هر کتابی به دستش میرسید میخواند، گاهی چیزی مینوشت و کمی هم کارهای پیش پا افتادهی دفتری انجام داد (Veblen, 1947). در سال 1888 با الن رالف ازدواج کرد. پدر الن، رئیس کالج کارلتن، ابتدا از این که دخترش میخواست با یک جوان مهاجر نروژی ازدواج کند، نگران شده بود. با همهی این احوال او یکی از مزارعش را در آیووا به این تازه عروس و داماد هدیه کرد. وبلن با جدیت بیشتری در پی دستیابی به موقعیتی دانشگاهی برآمد. او و همسرش هر دو به جنبشهای رادیکال کشاورزی (نظیر شورشهای کارگری) علاقهی زیادی داشتند و به مطالعهی به پشت سر نگریستن (1888)، اثر ادوارد بلامی که در آن آرمان شهری سوسیالیستی را شرح داده بود، مشغول بودند. وبلن این جا بود که به اقتصاد به مثابه راه حلی برای این مشکل خاص اجتماعی نگاه کرد.
وبلن مصمم به ادامهی تحصیل، این بار در دانشگاه کورنل، شد. او در سال 1891، برای تحصیلات تکمیلی در رشتهی علوم اجتماعی وارد این دانشگاه شد. همان زمان مقالهای هم با عنوان «برخی نکات فراموش شده در نظریهی سوسیالیسم» در سالنامهی فرهنگستان علوم اجتماعی و سیاسی امریکا به انتشار رساند. او در این مقاله ضمن اتکا به نظریههای تکاملی اسپنسر، برخلاف وی، از الغای مالکیت خصوصی دفاع کرد (Coser, 1977). اندکی بعد چند مقالهی تخصصی در فصل نامهی اقتصادی به چاپ رساند. یکی از استادان وی، جی. لارنس لافلین، پروفسور در رشتهی اقتصاد، به حدی تحت تأثیر مقالات وبلن قرار گرفت که برای وی در دانشگاه تازه تأسیس شیکاگو، که خود به تازگی سرپرستی بخش اقتصاد آن را به عهده گرفته بود، بورس تحصیلی گرفت و او را نزد خود برد. وبلن به طور ناگهانی، خود را همراه شاید جذاب ترین گروه دانشمندان یافت که تا آن زمان شکل گرفته بود.
ویلیمام رینی هارپر، رئیس دانشگاه شیکاگو، پول هنگفتی از بنیان گذار این دانشگاه، جان دی. راکفلر، گرفت تا هیئت علمی تراز اولی را جذب این دانشگاه کند. وبلن با قرار گرفتن در میان استادانی با قریحههای متنوع و متعدد میتوانست استفادههای فراوانی ببرد. او در سه سال نخست، در سمت مدرس در دانشگاه شیکاگو کار میکرد و عاقبت در 38 سالگی به سمت مربیگری ارتقا یافت. در حقیقت، طی بیش از یک دهه تدریساش در این دانشگاه، هیچ گاه مقامی بالاتر از استادیاری در هیئت علمی نیافت (Veblen, 1964).
دروسی که وبلن تدریس میکرد عبارت بودند از اقتصاد کشاورزی، سوسیالیسم و تاریخ نظریهی اقتصادی (veblen, 1947). او روش تدریس نامتعارفی داشت و به نظر میرسید به عمد دانشجویان را از گرفتن دروساش منصرف میکرد. اغلب حین درس دادن، منّ و من میکرد، اما همیشه شوخ طبع بود و همین امر موجب شده بود دانشجویانش وی را بسیار دوست داشته باشند. هیچ گاه دقیقاً قابل پیش بینی نبود که در کلاس چه خواهد کرد. از نمره دادن به تکالیف دانشجویان متنفر بود و در کل برحسب حال و حوصلهاش در آن لحظه، معمولاً یا نمرهی" C "به آنها میداد یا "B". او به ویژه در برابر زنانی که به او کشش داشتند، حساس بود. ماجراهای او با زنان که غالباً سر زبانها بود، همسر وبلن را به شدت ناراحت کرد. او اغلب نامههای عشاقش را در جیبهایش جا میگذاشت. وبلن پس از آن که دریافت دانشگاه از رفتار او رضایت ندارد، چنان وانمود کرد که گویی در همهی این ماجراها «او خود شکار بوده نه شکارچی» (Coser, 1977).
وبلن سرانجام به طور حرفهای، سردبیر نشریهی اقتصاد سیاسی شد که لافلین آن را بدو ورودش به دانشگاه شیکاگو راه اندازی کرده بود. در دانشگاه شیکاگو، سطح علمی آثارش ارتقای چشمگیری یافت و نوشتههای درخشانی در نشریهی خودش به انتشار رساند. در سال 1898 نخستین نقد خود را بر نظریهی اقتصادی، با عنوان «چرا اقتصاد علمی تکاملی نیست؟» در فصل نامهی اقتصادی به چاپ رساند. همچنین نخستین و پرخوانندهترین کتاب وی، نظریهی طبقهی تن آسا، در سال 1899 به انتشار رسید. وبلن در کتاب بعدیاش، نظریهی بنگاههای تجاری (1904)، نقدی اصولی از کسب و کار اقتصادی در امریکا ارائه کرد. اما این کتاب به اندازهی کتاب قبلیاش مورد استقبال قرار نگرفت. محافظه کاران آن را به این دلیل که نظام اقتصاد آزاد را به نقد کشیده و انقلابیون به این دلیل که مارکسیسم را رد کرده بود، نپسندیدند.
با وجود شهرت و آوازهی روزافزون او، از هم پاشیده شدن زندگی زناشوییاش به سبب روابط نامشروعش و برملاشدن آن، محیط حاکم را برای مقامات دانشگاه متشنج کرده بود. وی در سال 1904، همراه با زنی غیر از همسرش، به اروپا سفر کرده بود. مقامات دانشگاه از او خواستند طی نامهای سوگند بخورد که با آن زن دیگر هیچ رابطهای نخواهد داشت، اما او از این امر سرباز زد و گفت که نمیتواند چنین سوگندی بخورد. در سال 1906، در مقام دانشیار در دانشگاه استنفورد به تدریس مشغول شد. اما دانشجویانش در استنفورد چندان از وی رضایت نداشتند. آنان از سر و وضع کلی و شیوهی تدریس خسته کنندهی او ناراضی بودند. با این که اوضاع رو به وخامت بود وبلن به زن بارگیهایش ادامه میداد. همسرش دوبار او را به سبب خیانتش ترک کرد. عاقبت به سبب افتضاحاتی که به بار آورد، در سال 1909 عذرش را از دانشگاه استنفورد خواستند. پیش از این، سمت دبیری در مؤسسهی اسمیتسونین به وی پیشنهاد شده بود، اما مقدمات دانشگاه استنفورد مصرانه «برای او مزاحمت ایجاد میکردند و از همین رو، برای آن کار هم مانع تراشی کردند» (Veblen, 1964). با این وضعیت، یافتن منصبی دانشگاهی برای وی بسیار دشوار شده بود، زیرا استنفورد میخواست جلوی هر حرکت او را بگیرد.
عاقبت، اچ. جی. دونپورت، دانشجوی پیشین او و «دوست ممتاز وبلن در تمام دورانها» به دادش رسید و ریاست دانشگاه میزوری را متقاعد کرد تا شغلی برای وی در دانشکدهی بازرگانی، که خود ریاست آن را به عهده داشت، در نظر گیرد (Veblen, 1964). به این ترتیب بود که وبلن در سال 1911 در آن دانشگاه، در پایینترین رتبهی دانشگاهی یعنی مربیگری، مشغول به کار شد. در همین سال بود که از همسرش نیز رسماً جدا شد. در سال 1914 با دانشجوی سابقش، آن فسندن بردلی که بیوهای با دو فرزند بود، ازدواج کرد. او همسری دلسوز بود و به وبلن در نگارش آثارش کمک کرد. وبلن در زمان تدریس در میزوری، سومین کتابش را، غریزهی مهارت، به انتشار رساند. اندکی پس از آغاز جنگ جهانی اول، امپراتوری آلمان و انقلاب صنعتی و در پی آن تحقیقی دربارهی ماهیت صلح (1918) را به چاپ رساند. او همچنین در سال 1918، نطق آتشین خود را دربارهی ساختار و عملکرد دانشگاه امریکا، با عنوان آموزش عالی در امریکا منتشر کرد. آثار بعدی وبلن عمدتاً عبارت بودند از مجموعهای از مقالات که قبلاً نوشته شده بودند: گروههای ذی نفع و عامهی مردم (1919)، جایگاه علم در تمدن جدید (1919)، مهندسان و سیستم متکی بر قیمت (1921) و مالکیت غیابی و بنگاه تجاری در دوران اخیر (1923).
سالهای پایانی عمر وبلن در حاشیه زندگی دانشگاهی گذشت. او که در این سالها مدام در پی یافتن منصب دانشگاهی مناسبی برای خود بود، از مسیرهای شغلی بسیار متفاوتی عبور کرد. در سال 1918، به شهر نیویورک نقل مکان کرد و در آن جا سردبیر نشریهی دایل شد که رلف والدو امرسن راه انداخته بود. حملات بی رحمانهی او به نظم تثبیت شده، دوستداران بسیاری برای وی فراهم آورد. اما دوران سردبیری او یک سال بیشتر طول نکشید. حول و حوش سال 1926، به پالو آلتوی کالیفرنیا بازگشت و در شهری که تمام خانههای آن کلبه مانند بود، ساکن شد. پولی که در بورسهای مختلف و صنعت کشمش سازی سرمایه گذاری کرده بود از ارزش افتادند. پولی که در بورسهای مختلف و صنعت کشمش سازی سرمایه گذاری کرده بود از ارزش افتادند. وبلن در سوم آگوست 1929، «درست پیش از رکود اقتصادی در امریکا که برخی از پیش گویی آن در آثارش مطلع بودند»، درگذشت (Ritzer, 2000: 339).
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریههای کلاسیک جامعه شناسی، ترجمهی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.