مبدا و مقصد حكمت

أدع إلي سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي أحسن.1 به راه پروردگارت با حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن فرا بخوان. دعوت بايد به راه پروردگار تعالي و به وسيله «حكمت» باشد، حال سؤال اين است كه راه پروردگار چيست، و حكمت چه مي‌باشد. بايد توجه داشته باشيم كه ذات مقدسي كه در كمال و جمال بي‌منتهاست مي‌فرمايد: يؤتي الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً و ما يذّكّر إلّا أولو الألباب.2
سه‌شنبه، 14 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبدا و مقصد حكمت
مبدا و مقصد حكمت
مبدا و مقصد حكمت

نويسنده:وحيد خراساني
منبع:ماهنامه موعود
سخنراني آيت الله العظمي

اطاعت از حق و شناخت امام

أدع إلي سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي أحسن.1
به راه پروردگارت با حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن فرا بخوان.
دعوت بايد به راه پروردگار تعالي و به وسيله «حكمت» باشد، حال سؤال اين است كه راه پروردگار چيست، و حكمت چه مي‌باشد. بايد توجه داشته باشيم كه ذات مقدسي كه در كمال و جمال بي‌منتهاست مي‌فرمايد:
يؤتي الحكمة من يشاء و من يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً كثيراً و ما يذّكّر إلّا أولو الألباب.2
او به هر كه بخواهد حكمت را مي‌دهد و به هر كس حكمت داده شود به درستي خير كثير به او عطا شده است و جز صاحبان خرد متذكر نمي‌شوند.
اين آيه نشان مي‌دهد كه حكمت به هر كسي داده نمي‌شود بلكه صرفاً به اشخاص خاصي كه خداوند با اختيار خود برگزيده داده مي‌شود. و خدايي كه بسيار در نزد او اندك است اندكي از حكمت را به «خير كثير» توصيف نموده است؛
امّا حكمت چيست؟ مرجع واقعي تفسير كلام الهي كه همان مفسرين شرعي كلام او هستند [معناي حكمت را براي ما شرح داده‌اند.]
در روايت شريفي از حضرت امام صادق(ع) نقل شده است كه دربارة اين فرمودة خداوند تبارك تعالي: «هركس به او حكمت داده شود محققاً خير كثيري به او داده شده است» مي‌فرمايد:
[حكمت] همان اطاعت خداوند و معرفت امام است.3
مجلس ما مجلس خطابه نيست و شما بحمدالله از اهل علم هستيد و آنچه براي ما مهم است، اين است كه در اين مقوله با تفقه در آيات و روايات آنچه از كتاب و سنت قابل فهم است را دريابيم. حكمت، اين فرموده خداوند است كه مي‌فرمايد؛
هو الّذي بعث في الأمّيّين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة.4
اوست خدايي كه پيامبران را در ميان امت‌ها و از خود آنها فرستاد تا آيات الهي را بر ايشان بخوانند و آنها را تزكيه نمايند و كتاب و حكمت را به آنها بياموزند.
دقت در فهم قرآن و حديث ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه بعثت همه انبيا از آدم تا خاتم با تلاوت آيات الهي شروع و به حكمت منتهي مي‌شده است. اگر بخواهيم معناي واقعي روايت امام صادق(ع) را دريابيم بايد اين حكمتي را كه بعثت انبيا به آن منتهي مي‌شود و خداوند به پيامبرش دستور مي‌دهد را بشناسيم. حكمتي كه اندكش هم خير كثير است.
اين حكمت داراي مبدأ و مقصدي است. مبدأ آن فرمانبري خداوند تبارك و تعالي و مقصد و منتهايش معرفت امام(ع) مي‌باشد.
اين چه خط و مسيري است كه سرآغازش خداوند تعالي و انتهايش خاتم اوصيا(ع) است و به سوي مواريث انبيا پايان مي‌پذيرد.
آنچه كه انديشه اندك مي‌فهمد و نتيجه‌اي كه به آن دست مي‌يابد اين است كه هم تشريع و هم تكوين از نقطه‌اي آغاز و به نقطه‌اي منتهي مي‌شود.
اين دو از ذات مقدس متعال آغاز و به امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ منتهي مي‌شوند. اين حرف يك سخن خطابي نيست بلكه عين برهان است.
نهايت اينكه انسان‌هايي كه در حد پاييني از علم و انديشه هستند و ادراكات حسي آنها ضعيف است تا همين الآن نيز به اين مسئله نرسيده‌اند كه طبيعت و ماوراي طبيعت در دو كلمه خلاصه مي‌شوند؛ «من منه الوجود» و «من به الوجود» (كسي كه هستي از اوست و كسي كه هستي به واسطة او استمرار دارد.) اين حقيقتي است كه اين حديث شريف به آن تصريح مي‌كند.
بنابراين حكمت از خداوند تعالي آغاز و به ولي اعظم او ـ صلوات الله عليه ـ منتهي مي‌شود و اين همان چيزي است كه بارها تكرار كرده‌ايم؛ ما منه الوجود و ما به الوجود، كه در اين جلسه مجال شرح آن نيست.
آنچه مجالش در امروز هست فهم اين حديث شريف از امام باقر(ع) است. ايشان مي‌فرمايند:
هر كس كه بميرد و براي او امامي نباشد به مرگ جاهليت مرده است، و هر كه بميرد و عارف به امامش باشد زياني براي او نيست كه اين امر [ظهور] پيش افتد يا پس افتد و هر كه عارف به امام خود بميرد چون كسي است كه با امام قائم (ع) در زير خيمه او باشد.5
انديشمندان در اين حديث تأمل كنند، مي‌فرمايد: «هر كس كه بميرد و عارف به امامش باشد» يعني با اين معرفت به نقطة نهايي در وجود كه همان امام است مي‌رسد و همراه با امام در خيمه و چادر مخصوصش مي‌باشد. اين است [معناي] معرفت امام. اين معرفت نياز به سه اصل دارد كه ما به اندازه وسعت وقت آن را شرح مي‌دهيم موضوع همان امام زمان(ع) است و در اينجا يك «عنوان» داريم و يك «معنون» (موضوع) و معنون هم دو جنبه دارد، يك جنبة عمومي و يك جنبة خصوصي.
بنابراين هرگاه انسان امام زمانش را بشناسد در درجة اول«امامت» را شناخته و در درجة بعد امام را به عنوان عام آن و سپس امام زمان (ع) را با عنوان خاصش مي‌شناسد. امّا امامت چيست؛ مفهومي بلند و والا، به گونه‌اي كه انسان تا امامت را نشناسد معناي اين بيان بلند خداوند را نخواهد فهميد:
و إذ ابتلي إبراهيم ربّه بكلمتٍ فأتمّهنّ قال إنّي جاعلك للناس إماماً قال و من ذرّيّتي قال لاينال عهدي الظالمين.6
به ياد آر هنگاميكه خداوند ابراهيم را به اموري چند امتحان فرمود و او همه را به جاي آورد آنگاه خداوند فرمود من تو را امام مردم قرار دادم عرض كرد اين امامت به فرزندان من نيز عطا مي‌فرمائي؟ خداوند فرمود عهد من هرگز به مردم ستمكار نخواهد رسيد.
در تفسير اين آيه از جانب ائمه(ع) احاديثي با كلماتي بليغ و معاني والا رسيده است كه انسان هرگاه در آنها غور مي‌كند به رشحه‌اي از فرات فيض آنها مي‌رسد. فرموده‌اند كه ابراهيم(ع) از چهار مرحله و امتحان گذشت تا به امامت رسيد. امام صادق(ع) مي‌فرمايد:
خداوند ابراهيم را «عبد» قرار داد قبل از آن كه او را «نبي» گرداند و او را نبي قرار داد قبل از اينكه او را «رسول» گرداند، و او را رسول گرداند قبل از اينكه او را «خليل» قرار دهد و او را خليل قرار داد قبل از اينكه او را امام گرداند پس وقتي كه همه امور در او جمع شد فرمود: من تو را براي مردم امام قرار دادم. و چون امامت در چشم ابراهيم عظيم جلوه كرد عرض كرد: از ذريه من چطور؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمين نمي‌رسد.شخص سفيه، امام و رهبرشخص پرهيزگار نمي‌شود.7
برگزيدن خداوند در مرحله عبوديت و نبوت و رسالت و انتصاب الهي در مرحله امامت به بحث مفصلي نياز دارد. همچنين درجات عبوديت و نبوت و رسالت. و چه خوب است كه در تركيب و ماده و هيئت تركيبي كه استفاده شده تأمل كنيد. در بيان علت اينكه چرا خداوند ابراهيم را خليل قرار داد گفته شده كه دليلش اين بوده كه او هرگز از هيچ مخلوقي طلب حاجت نكرد.
در اين مقام والاي انساني بينديشيد و اينكه به چه درجه‌اي رسيده بود آن كسي كه در سلسله نبوت فرد دوم است. اين [انسان] معامله‌اش با خلق اين طور بود كه هيچ‌گاه پيش نيامد كه كسي از او طلب حاجت كند و جواب رد بگيرد. معناي كلام امام صادق(ع) اين است كه ابراهيم (ع) وقتي در هر دو جنبه تعامل با حق و تعامل با خلق به كمال رسيد به آن نقطه عالي بلند مرتبه نائل شد و در اين موقع بود كه خداوند درباره او فرمود:«همانا تو را براي مردم امام قرار دادم.»
اين است امامت؛ بنابراين ارزش منصب رباني راكم مشماريد و به سنن الهي لطمه وارد نسازيد و دستانتان را به سمت اسرار ربوبي دراز نكنيد و مقام عظيم امامت را براي مردم معرفي كنيد.
اين درباره امامت، امّا آن امامي كه اين لباس زيبا براي اندامش دوخته شده كيست. من فقط متن يك حديث را بدون شرح آن براي شما مي‌خوانم چون وقت زيادي براي ما باقي نمانده است؛
خداوند تبارك و تعالي امام را به پيشوايي خلقش منصوب كرده و او بر روزي خواران اهل جهان، چه عاصي باشند و چه مطيع، حجت قرار داده و خدا تاج وقار خود را بر سر او قرار داده و از نور جباريتش او را پوشانده، با رشته‌اي الهي تا آسمان كشيده تا فيوضات خدا از او منقطع نشود و آنچه نزد خداست جز به سبب او به دست نيايد و اعمال بندگان جز با معرفت او مقبول نيست.8
خصوصيات امام به چهل خصوصيت مي‌رسد: يكي از آن خصوصيات اين است كه خدا به امام تاج وقار و جلال مي‌دهد. اين تاج چه تاجي است كه بر سر امام قرار مي‌گيرد. همان تاجي كه از طريق آن به خداي تعالي بدون واسطه هيچ ملك و انساني، حتي سيدالمرسلين توجه مي‌كنند. پس حقي از طرف مخلوقات در اختيار امام(ع)‌ نيست و آنچه در اختيار دارد همه از آن ذات مقدس است
خصوصيت دوم؛ پوشاندن وي از نور جبار است. يعني پيكر قدسي امام (ع) سرشار از نوري است كه فهم اين نور متوقف بر فهم سورة نور است؛ سوره‌اي كه به دليل وجود دو آيه كه دربارة نور الهي در زمين است به اين نام خوانده مي‌شود.
خداوند تبارك و تعالي در اين سوره مي‌فرمايد:
الله نور السّموت والأرض مثل نوره كمشكوةٍ فيها مصباحٌ المصباح في زجاجةٍ الزّجاجة كأنّها كوكبٌ دريٌّ يوقد من شجرةٍ مباركةٍ زيتونةٍ لا شرقيّةٍ و لا غربيّةٍ يكاد زيتها يضيء ولو لم تمسسه نارٌ نورٌ علي نورٍ يهدي الله بنوره من يشاء و يضرب الله الأمثال للنّاس و الله بكلّ شيءٍ عليمٌ.9
خداوند نور آسمان‌ها و زمين است داستان نورش به مشكاتي ماند كه در آن چراغي روشن باشد و آن چراغ در ميان شيشه‌اي است كه تلألؤش گويي ستاره‌اي است درخشان از درخت مبارك زيتون كه با آنكه شرقي و غربي نيست شرق و غرب جهان با آن فروزان است و بي آنكه آتشي روغن آن را برافروزد خود به خود جهاني را روشني بخشد كه پرتو آن نور بر روي نور قرار گرفته و خدا هر كه را بخواهد به نور خود هدايت كند و خدا اين مثل‌ها را براي مردم مي‌زند و او به همه امور داناست* در خانه‌هايي خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
اين نور رباني در اين بيوت مقدسه است، بيوت انبيا و اوصيا كه خداوند اذن داده كه رفعت يابند و امر فرموده كه به آنها محبت شود و اطاعت شوند. و از خصوصيات امام زمان ما است آنچه در كلام امام رضا(ع) وارد شده است كه مي‌فرمايند: قسم به پدر و مادرم، آن كسي كه هم‌نام جدم و شبيه من و شبيه موسي‌بن عمران است داراي سينه‌اي سرشار از نور است كه از شعاع نور قدس برافروخته مي‌شود؛ چه بسيار زنان مؤمن شيفتة تشنه و مردان مؤمن اندوهناكي كه در فقدان اين آب گوارا وجودشان غمين و حيران است. گويي نااميداني هستند كه از دور به آنها ندا داده مي‌شود، همانگونه كه از نزديك به آنها ندا داده مي‌شود، كه او براي مؤمنان رحمت است و براي كافران عذاب. داراي سينه‌اي از نور است كه از شعاع نور قدس برافروخته مي‌شود.
تعبير بليغ و عجيبي است و اشاره به همان فرمودة خداوند تبارك و تعالي دارد [كه بيان شد.]
در بيان صفت‌هاي حضرت مسيح(ع) تعبير «جلابيب» نور به جاي «جيوب نور» به كار رفته است؛ و از جمله در مناظرة امام رضا(ع) با علماي نصاري آمده است كه:به جاثليق فرمود:
اي نصراني آگاهيت نسبت به كتاب اشعيا(ع) چگونه است؟
گفت: حرف حرف آن را مي‌شناسم. پس به آن دو فرمود:
آيا معناي اين كلام را مي‌دانيد؛ اي قوم همانا من صورت الاغ سواري را ديدم كه جلباب‌هايي از نور پوشيده بود و استر سواري را ديدم كه نورش همانند نور ماه بود.10
همان طور كه از اميرالمؤمنين(ع) در توصيف امام مهدي(ع) تعبير«كوكب دري و درخشان» نقل شده است:
[در آيه مزبور] «مشكات» رسول الله و «مصباح» وصي و اوصيا و «زجاجه» فاطمه زهرا و «درخت مبارك» رسول الله و «كوكب درخشان» قائم منتظر است كه زمين را از عدل پر مي‌كند.11
و از امام كاظم(ع)‌ در تفسير اين فرمودة خداوند تعالي:
ليظهره علي الدّين كلّه ولو كره المشركون.12
تا آن [دين حقيقي] را بر هر چه دين است پيروز گرداند هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
نقل شده است كه مي‌فرمايد:
خداوند اين دين را بر همه اديان ظاهر مي‌كند، در هنگام قيام قائم و مي‌فرمايند، خدا فرمود:
الله متمّ نوره ولو كره الكافرون.13
و خدا ـ گر چه كافران را ناخوش افتد ـ نور خود را كامل خواهد گردانيد.
يعني نور ولايت قائم.14
بالاترين كلمات براي توصيف، كلمه نور است چون خداوند، خودش را به آن توصيف كرده است و ‌فرموده: «خداوند نور آسمان‌ها و زمين است» و سپس پيامبرو امام (ع) را به آن توصيف نموده؛ «داستان نورش همچون مشكاتي است كه چراغي در آن روشن است، و آن چراغ در ميان شيشه‌اي است كه از تلألؤ آن گويي ستاره‌اي درخشان است.در خانه‌هايي كه خداوند اذن داده كه بلند مرتبه باشند» و پايان اين خانه‌ها و برترين آنها بيت رسول الله و نور اوست كه در ميان اين نور امام مهدي(ع) هم مي‌باشد.
«خداوند هر كه را بخواهد به نورش هدايت مي‌كند» خداوند نور را به اسم خودش با «ضمير غائب» اضافه كرده است و در آن دلالت خاصي است كه اشاره دارد به رابطة دوطرفه‌اي كه بين غيب خداوند و غيبت وليش وجود دارد. غيبتي كه طولاني شدن آن وسيله‌اي براي امتحان مردم است.
پس خداي غيب‌الغيوب استحقاق دارد كه اسم خود را به غيب اضافه نمايد و بفرمايد:« هو الله أحد.»
بنابراين او (امام عصر(ع)) نوري است كه در اين آيه به ضمير «هو» اضافه شده است.اين امام زمان، ارواحنا فداه، است؛ خورشيد الهي نور افشان عالم، در حالي كه ابرها او را پوشانده‌اند. غائب حاضري كه به همراه جنود الله مشغول عبارت و عمل خود است. كسي كه خضر (ع) گوش به فرمان اوست و از او علم لدني را فرا مي‌گيرد.
اما او اكنون كجاست. آيا در مقابل پروردگارش ايستاده است يا نشسته؛ هر كجا هست جانم به قربانش، چرا كه آنجا قلب عالم است. آنجاست حقيقت همة اسماي حسناي الهي و كلمة علياي خداوند. آنجا كسي است كه جلباب‌هاي نور پوشيده و سينه‌اي سرشار از نور دارد كه از شعاع نور قدس برافروخته مي‌شود.
اي كسي كه عصاي آدم در دستت و انگشتري سليمان در انگشتت، و تن پوشت (همان) لباس ابراهيم، كه او را از آتش بازداشت مي‌باشد؛ اي كسي كه پيراهن آغشته به خون مطهر پيامبر(ص) در روز احد نزد اوست، اي كسي كه پيراهن سيدالشهدا (ع) كه در كربلا با آن شهيد شد نزد اوست، اي كسي كه ميراث انبيا به او منتهي مي‌شود و آثار اوليا به همراه اوست. اي كسي كه در هنگام تكيه بر كعبه بين ركن و مقام، عالم را مورد خطاب قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد: هر كس مي‌خواهد به محمد(ص) و علي(ع) بنگرد به من نگاه كند.
اي بقيةالله در زمين، و اي ولي خدا و حجت او بر خلقش، نگاهي مراعات‌گونه به ما بينداز تا خداوند نام ما را در زمرة پيروان و دوستدارانت ثبت نمايد و همت ما را در اين دو كلمه قرار بدهد: اطاعت خداوند و شناخت امام.

پي‌نوشت‌ها:

* اين سخنراني در تاريخ 14 شعبان 1417 ق. ايراد شده است. متن عربي برگرفته از: الحقّ المبين في معرفة المعصومين، علي كوراني، صص 581 ـ 572.
1. سورة نحل (16)، آية 125.
2. سورة بقره (2)، آية 269.
3. طاعة الله و معرفة الإمام، محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج1، ص 185؛ المحاسن، ج1، ص 148؛ شرح‌الأخبار، ج3، ص578، الحسني، تأويل الآيات، ج1، ص97.
4. سورة جمعه (62)، آية 2.
5. من مات و ليس له إمامٌ فميتته جاهليّةٌ، و من مات و هو عارفٌ لإمامه لم يضرّه تقدّم هذا الأمر او تأخّر، و من مات و هو عارفٌ لإمامه كمن هو مع القائم في فسطاطه. الكليني، همان، ج1، ص377؛ النعماني، كتاب‌الغيبة، ص330. اين روايت به عبارت‌هاي ديگري در المحاسن، ج1، ص174؛ الإمامة و التبصره، ص 122؛ طوسي، الغيبة، ص459 نيز نقل شده است.
6. سورة بقره (2)، آية 124.
7. إنّ الله تبارك و تعالي إتّخذ إبراهيم عبداً قبل أن يتّخذه نبيّاً، و إنّ الله إتّخذه نبيّاً قبل أن يختذه رسولاً و إنّ الله إتّخذه رسولاً قبل أن يتخذه خليلاً و إنّ الله إتخذ خليلاً قبل أن يجعله إماماً، فلمّا جمع له الأشياء قال إنّي جاعلك للناس إماماً، قال: فمن عظمها في عين إبراهيم قال: قال و من ذرّيّتي، قال: قال لاينال عهدي الظّالمين. قال: لا يكون السفيه إمام التّقي. الكليني، همان، ج1، ص175.
8. الكليني، همان، ج1، ص203.
9. سورة نور (24)، آية 35 و 36.
10. عيون‌أخبارالرضا (ع)، ج2، ص154.
11. المحكم و المتشابه، ص 25.
12. سورة توبه (9)، آية 33.
13. سورة صف (61)، آية 8.
14. الكليني، همان، ج1، ص32.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط