نویسنده: تیم دیلینی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی
برگردان: بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی
شارلوت آنا پرکینز (1935-1860) در سوم جولای 1860 در شهر هارت فورد، در ایالت کنتیکت، زاده شد. او دختر خواهر بزرگ هریت بیچر استو، از مدافعان الغای بردهداری و نویسندهی کلبهی عمو تام بود. «کودکی خود را در تنهایی، انزوا و فقر سپری مرد، به ویژه پس از آن که پدرش، کتابدار و داستان نویسی با استعداد اما تندمزاج، وقتی شارلوت نه ساله بود خانوادهاش را ترک کرد. اینکه مادرش احساسات خود را از فرزندانش پنهان می کرد، به عدم امنیت عاطفی وی دامن زد و او را از روابط فردی به شدت بیمناک کرد» (Gilman,1998:xi). خانوادهی پرکینز به سبب تنگناهای اقتصادیشان طی هجده سال، ناچار شدند نوزده بار جابه جا شوند. شارلوت که از مدرسهای به مدرسهای دیگر می رفت، بخش عمدهای از تحصیلاتش را در خانه طی کرد. او خود با مراجعه به کتابخانه به مطالعه دربارهی تاریخ باستان و تاریخ تمدن مبادرت ورزید. تجربیات کودکی شارلوت از وی زنی محکم، سخت کوش و مستقل ساخت.
شارلوت پرکینز، در دوران نوجوانی، رابطهای عاشقانه با یکی از دوستانش، مارتا لوتر، برقرار کرد. رابطهی آنان چهار سال دوان یافت، تا این که مارتا در سال 1881، با یک مرد ازدواج و نقل مکان کرد. شارلوت پس از این واقعه از پا درآمد، و چنان که در زندگی شارلوت پرکینز گیلمن (1935) وصف کرد و لطمهای که از این جدایی خورد ماندگارترین رنجی بود که می شناخت. در سال 1882، در حالی که همچنان در غم فراق مارتا لوتر بود، با چارلز والتر استتسن، جوانی جذاب، آشنا شد. استتسن دو سال در پی پرکینز بود تا این که عاقبت پرکینز توافق کرد با او ازدواج کند. اما همان طور که انتظار میرفت، این ازدواج موفقیت آمیز نبود. شارلوت دچار فروپاشی عصبی و در بیمارستان بستری شد. اگر چه افسردگی مزمن شارلوت پرکینز بی گمان ریشه در دوران کودکی او داشت، اما رابطهاش با استتسن بود که بیماری کهنهی وی را به شدت تحریک کرد.
شارلوت به دو دلیل با پیشنهاد ازدواج استتسن مخالفت کرده بود. آشکارترین دلیل این بود که وی دربارهی گرایش جنسی خود دچار تردید بود، و استتسن را از دشواریهای برقراری رابطه ای صمیمی با او مطلع کرده بود (Gilman,1935). دلیل دوم این بود که پرکینز فکر میکرد که اگر ازدواج کند، فرصت آن را نخواهد یافت که حرفهی خود را ادامه دهد. او بسیار خواهان آن بود که از طریق فعالیتهای اجتماعی به فردی تأثیرگذار در جامعه بدل شود. شارلوت وقتی فهمید که باردار شده است، به شدت مضطرب شد. او که از ازدواج به این علت که آن را مانع اشتغال خود میدانست بیم داشت، حال مادر شدن را مصیبتی بزرگ میدید. کاترین بیچر استتسن، در بیست و سوم مارس 1885، یعنی کمی بیش از ده ماه پس از ازدواج آنان به دنیا آمد (Gilman, 1998). پس از آن، افسردگی شارلوت شدت یافت و در آسایشگاهی روانی در فیلادلفیا بستری شد. پس از مرخصی، با وجود تلاشی که برای ادامهی زندگی با استتسن کرد، افسردگی روحیاش وی را واداشت شوهرش را ترک و به کالیفرنیا نقل مکان کند. او دخترش را نیز با خود برد، اما به دلیل فقر مالی در سال 1894، پس از آن که طلاق او قطعیت یافت، سرپرستی کاترین را به استتسن و همسر جدیدش واگذار کرد. «او که مصمم بود زندگی مستقلی در پیش گیرد، بهترین دوستش را به ازدواج با شوهر سابقش ترغیب کرد و با فرستادن دخترش نزد آنان فعالیتهای اجتماعی و حرفهای خود را دنبال کرد» (Lengermann and Niebrugge – Brantley,2000:298).
پرکینز در خلال دههی 1890، مقالات متعددی به انتشار رساند ویراستار هفته نامهی ایمپِرس شد. او به حلقهی سخنرانانی پیوست که در سراسر ایالات متحده و انگلستان به سخنرانی دربارهی موضوعات اجتماعی و حقوق زنان میپرداختند (Gilman,1998). در سال 1898، با انتشار زنان و اقتصاد آوازهای بین المللی یافت؛ اثری بدیع از وی که در طول زندگی گیلمن نُه بار تجدید چاپ و به هفت زبان ترجمه شد. دو اثر مهم دیگر او در حوزهی جامعهشناسی عبارتاند از: خانه (1903)، جهان ساختهی مردان (1911). با انتشار داستان کوتاهی با عنوان «کاغذ دیواری زرد» (1892)، که ماجرای فروپاشی روانی مادری جوان است و تا حدودی میتوان آن را شرح حال خود او دانست، در حوزهی ادبیات نیز مشهور شد. او همچنین مقالات کوتاه پرطرفداری نوشت که به صورت پاورقی با عنوان: «سرزمین زنان»، «زنان در سرزمین ما» و «لباس زنان» منتشر میشدند. «گیلمن در نشریهی فوررانر مطلب مینوشت و آن را به مثابه مؤسسهای آموزشی و جامعهشناختی منتشر میکرد. آثاری چون "لباس زنان" که در دوازده شمارهی این نشریه در طول یک سال به انتشار رسید، در وهلهی نخست بر مخاطبانی تأثیر میگذاشت که مرتب نشریهی او را مطالعه میکردند» (Gilman,2000: xii). پرکینز گیلمن انتظار داشت نوشتههایش خوانندگان پرشماری بیابد و گروههای کوچکی با عنوان «محفلهای گیلمن» به وجود آید که به بحث و تبادل نظر در خصوص آثار وی بپردازند. اما میزان فروش آثار او بسیار پایین بود و چشمداشت وی، که چه بسا واهی بود، برای جذب مخاطبانی بسیار برای آثارش هرگز تحقق نیافت. با این حال، وی از جامعهشناسان سرشناس زمانهی خود بود. او مقالات خود را در اجلاسهای سالانهی انجمن جامعهشناسی امریکا ارائه میکرد و در نشریهی جامعهشناسی امریکا به چاپ میرساند.
در مورد زندگی خصوصی شارلوت پرکینز گفتنی است که یک بار دیگر تصمیم به ازدواج گرفت. «پس از پشت سر گذاشتن چندین عشق پرشور به چند زن دیگر، عاقبت در سال 1900، با یکی از عموزادههایش به نام جورجهاوتن گیلمن ازدواج کرد. جورج که بسیار جوانتر از شارلوت بود، طی ازدواجی که برای هر دو رضایت بخش بود خواستهی وی مبنی بر حفظ استقلال و حضور در مجامع عمومی را پذیرفت» (Lengermann and Niebrugge - Brantley,2000: 298). این ازدواج سی و چهار سال توأم با خوشبختی دوام یافت، تا آن که جورج هاوتن گیلمن بر اثر خون ریزی شدید مغزی درگذشت. «در خلال سالهای نخست ازدواجشان، کاترین بیشتر اوقات نزد آنان بود تا نزد پدر و نامادریاش، گِرِیس» ( Gilman,1998:xiv). شارلوت گیلمن نیز سرانجام بر اثر ابتلا به سرطان لاعلاج سینه، در هفدهم آگوست 1935 درگذشت.
تأثیرگذاری در عرصهی جامعهشناسی
«گیلمن در چندین جنبش مهم فکری شرکت داشت؛ از جمله: فمینیسم فرهنگی، داروینیسم اصلاحی، عمل گرایی فمینیستی، سوسیالیسم فابینی و ناسیونالیسم که همگی دارای این تمایل مشترک بودند که از طریق جنبشهای اصلاحیِ اجتماعی به تغییر وضعیت اقتصادی جامعه و موقعیت اجتماعی زنان مبادرت ورزند» ( Gilman,2002:xii). برخی از این جنبشها ملی یا بین المللی بودند و برخی دیگر دل مشغولیهای منطقهای داشتند. لنگرمن و نیبروگ- برنتلی اظهار داشتهاند که «گیلمن از سه نوع تفکر رایج در عصر خود تأثیر پذیرفت: 1- داروینیسم اجتماعی اصلاحی؛ 2- پیشرفت گرایی، به ویژه از آن بخش از ایدئولوژی اصلاح گرایانهاش که برآمده از سوسیالیسم اتوپیایی یا غیرمارکسیستی بود و 3- فمینیسم، بسیج فزایندهی زنان برای احقاق حقوقی چون حق رأی و حق برخورداری از استقلال اقتصادی» (Lengermann and Niebrugge - Bruntley,1998: 112). گیلمن تورستاین وبلن را میستود. مردی که نقشی مهم در نگارش لباس زنان گیلمن داشت. گیلمن به ویژه از مفهوم مصرف متظاهرانهی وبلن و استفادهی وی از این مفهوم دربارهی مسائل جنسیتی بهرهمند شد. از نظر گیلمن، بیشتر آثار وبلن در دفاع از زنان نوشته شده بودند. وبلن در نظریهی طبقهی تن آسا به بررسی ماهیت پیچیدهی این امر پرداخت که ثروت مردان و خانوادهشان از طریق آرایش و زیورآلات زنان و نحوهی گذراندن اوقات فراغتشان به نمایش گذاشته میشود. وبلن یک فصل کامل کتاب را به «لباس به مثابه نمودی از فرهنگ توانگری» اختصاص داده است که مشابه کاری است که گیلمن را در لباس زنان کرده است (Gilman,2002). گیلمن واژگانی چون «وحشی» و «بربر» را نیز به گونهای مشابه شیوهی استفادهی وبلن، در اشاره به مراحل تحول اجتماعی، به کار گرفت. به علاوه، هم وبلن و هم گیلمن را به علت تمایلات جنسیشان افرادی بی اعتنا به اخلاقیات دانستهاند؛ گیلمن را به سبب تمایلات همجنس گرایانهاش، طلاق، سرپرستی مشترک کاترین با شوهر سابق و همسر وی، که شارلوت ازدواج آنها را ترتیب داده بود؛ و وبلن را به سبب زناکاری و ماجراهای عشقی مشهورش.گیلمن در لباس زنان نوشته است: «همین که دریابیم لباس، هم مواد سازندهی آن و هم ترکیب آن، بخشی از زندگی اجتماعی ماست، آن لباس بافتی زنده میشود که ما آن را با هدف اجتماعی تحول میبخشیم، همان طور که پشم و پر برای رفع نیاز فردی تحول مییابد، آن گاه میتوانیم نحوهی عملکرد نیروهای تحول بخش را بر روی این بافتها، در تمام شکلها و کاربردهای آن دریابیم» (Gilman,2002:15). پس، لباس پوشیدن مؤلفهای اجتماعی است که کارکردی دارد فراتر از آشکارترین کارکرد خود، یعنی پوشاندن بدن و گرم نگه داشتن آن در هوای سرد. لباس پوشیدن، از طریق مصرف متظاهرانه، حربهی ثروت و نمایش عمومی قدرت میشود. گیلمن صرفاً به سرزنش افراد برای به نمایش گذاشتن این نوع از مصرف نمیپردازد، بلکه به بحث در خصوص تأثیر صنعت پوشاک، به مثابه یک عامل قدرتمند اقتصادی، میپردازد که قادر است یک کنش اجتماعی را باب کند یا با ایجاد وحشت جلوی آن را بگیرد. این تحلیل نباید از سوی هیچ جامعهشناسی که نقش فرهنگ رایج در تصمیم گیری افراد را بررسی میکند، نادیده گرفته شود. والدین میدانند که صنعت پوشاک در اشغال کردن ذهن مصرف کنندگان جوان چقدر موفق بوده و توانسته است آنان را وادارد که به شیوهای خاص لباس بپوشند. تفاوتهای طبقات اجتماعی با یکدیگر را به خوبی میتوان از روی لباس، مُد و سَبک آنها تشخیص داد. گیلمن نظر خود را دربارهی طراحان مُد و پیروان مُد به روشنی بیان کرده است: «مردم با خوشحالی، اشتیاق و آسودگی خاطر به بردگی ابلهانه و دهشتناک هوسها، تصورات و مطالبات اقتصادی گروهی تن در میدهند که شایستگیشان برای حکومت کردن کمتر از کلیساها و دربارهای سابق است؛ یعنی گروهی متشکل از رهبران محبوب زنان خوش گذران، عروسکهای بیچارهی به اصطلاح "جامعه" ای که مهمترین مشغلهاش به نمایش گذاشتن لباسهاست و گروهی از کاسبان فرصت طلب، طماع و کارگرانشان» (Gilman,2002: 117). گیلمن حتی کوشید ویژگیهای روانی مردمی را دریابد که به مصرف متظاهرانهی لباس میپردازند. او در این مورد و در سایر بررسیهایش، به لحاظ نظری رویکردی کاملاً انتقادی و جامعهشناختی را به نمایش میگذارد. گیلمن، پیش از انتشار نخستین اثر جامعهشناختیاش در سال 1892، «کاغذ دیواری زرد» را در نیوانگلند مَگَزین به انتشار رساند. وی این داستان کوتاه را طی دو روز، در تابستان سال 1890، در «نخستین سال آزادی» اش در پی جدایی قطعی از والتر استتسن، نوشت (Gilman,1935).
برخی منتقدان، از آن جا که وی مدتی تحت درمان بود، با بی دقتی ادعا میکنند که آثار وی حاکی از یک جنون رو به وخامت است. او خود اصرار داشت که هدف واقعیاش در نگارش «کاغذ دیواری زرد»، متقاعد کردن دکتر معالجش، اِس. ویر میشل، در خصوص اشتباه بودن شیوهای بود که برای درمان فروپاشی عصبی وی در پیش گرفته بود (Knight,1997). امروزه، «کاغذ دیواری زرد» بیانیهی فمینیستی بی چون و چرایی است که همچنان بحثهای بسیاری را برمیانگیزد (Knight, 1997). اگر چه امروزه در جامعهشناسی معاصر کمتر از شارلوت پرکینز گیلمن یاد میشود، آثار وی در افزایش اطلاعات بی نظیر در حوزههای مطالعات زنان، ادبیات امریکا و داستان کوتاه مؤثرند.
منبع مقاله :
دیلینی، تیم؛ (1391)، نظریههای کلاسیک جامعه شناسی، ترجمهی بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: نشر نی، چاپ ششم.