روند ظهور فمینیسم در چهار قرن اخير (1)

نهضت فرهنگي رنسانس را مي توان نقطه عطفي مهم در تاريخ بشريت دانست که در شکل گيري حرکت اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي و فرهنگي جهان معاصر ، نقش تعيين کننده اي داشت
جمعه، 15 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
روند ظهور فمینیسم در چهار قرن اخير (1)
 روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول)
 
 
نویسنده: سرور اسفندیار


 

شکل گیری فمینیسم

نهضت فرهنگی رنسانس را می توان نقطه عطفی مهم در تاریخ بشریت دانست که در شکل گیری حرکت اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی جهان معاصر ، نقش تعیین کننده ای داشت.
نتیجه قطعی رنسانس ، در هم ریختن مناسبات اجتماعی و به زیر سؤال رفتن بسیاری از اصول و ارزش های رایج بود.پیدایش مکاتب مهم و متعدد فلسفی ،سیاسی و اقتصادی از دستاوردهای این انقلاب بود.
فمینیسم ، محصول عصر روشنگری در اروپاست و اومانیسم از بنیادی ترین مبانی فکری بسیاری از فمینیست ها محسوب می شود. در عصر روشنگری اروپا، جریان های فکری به وجود آمد که اندک اندک صبغه اجتماعی و سیاسی به خود گرفت و بیشتر این جریان ها در صدد تخریب تفکر دینی بوده و آن را نوعی تاریک گرایی قلمداد می کردند.
زن در اروپا در حیطه قانونی قرار داشت که مردان را مجاز می کرد زن خود را به دلخواه کتک بزنند این ضرب و جرح ، اقدامی روشنفکرانه در جهت حمایت از زن در قانون هم محسوب می شد.
طرح نظریه برابری زن و مرد به قرن هفدهم باز می گردد. برخی نخستین فمینیست را « آن براد استریت» می دانند که آبیگالی آدامز ، همسر جان آدامز از رهبران جنگ های استقلال آمریکا ، حرکت وی را ادامه داد. این حرکت در دوران انقلاب فرانسه شکل گرفت و توسط کندور سه و سن سیمون ادامه یافت.
مری استل که او را یکی از نخستین فمینیست های انگلیسی دانسته اند ، با تأکید بر ظرفیت زنان برای تفکر منطقی به موانع رشد آنان اشاره کرد. وی زنان را اندرز می داد که از ازدواج بپرهیزند ، ذهن شان را پرورش دهند واز زندگی عاری از وابستگی به مردان لذت ببرند.
فمینیسم Feminism واژه ای فرانسوی است و تا کنون در فرهنگ پارسی گویان معادل هایی چون: زن گرایی ، زن اصالی ، زن وری و زنانگی برای آن آمده است که آغاز پیدایش آن به اوائل قرن نوزدهم به عنوان جنبش استیفای حقوق زنان بر می گردد ؛ زیرا این جنبش پاسخ و واکنشی بود در برابر تبعیض های غیر انسانی در غرب که کمتر از صد سال است مورد توجه قرار گرفته است.
« روزالیندر دلمار » فمینیست را این طور تعریف نموده :
فمینیست کسی است که معتقد باشد ، زنان به دلیل جنسیت ، گرفتار تبعیض هستند ، نیازهایی مشخص دارند که نادیده و ار ضا نشده می ماند ، که لازمه ارضای این نیازها ، تغییری اساسی در نظام اجتماعی ، اقتصاید و سیاسی است.
فمینیسم امروزه به « دفاع از حقوق اساسی زنان براساس آرمان برابری طلبی» اطلاق می شود. جنبش های دفاع از حقوق زنان در آغاز برای اعتراض به برخی نابرابری های اجتماعی شکل گرفتند ، اما با گذشت زمان به جریانی فرهنگی و سیاسی تبدیل شدند. برخی اندیشمندان می گویند که بهتر است به جای واژه فمینیسم از واژه فمینیسم ها استفاده بشود چون گرایش های فمینیستی به قدری مختلف اند که نمی شود آنها را در یک مفهوم واحد جمع کرد.
انگیزه مظلومیت زن در تاریخ معاصر غرب از جایگاه صنفی و افکار زن گرایانه عدول و در چارچوب نهضت سیاسی و حزبی نمودار گشته است. و از این پس فمینیسم جدید نقاب از چهره بر گرفت و در گونه افراطی به جای دفاع از حقوق زنان و طرح سادیسم گونه مبارزه با جنس مذکر و حتی مردکشی انجامید. فمینیسم به عنوان یک نهضت سیاسی در سال 1848 با نام نهضت « سینکافالز» در آمریکا طرح شد . در همین سال نخستین منشور دفاع از حقوق زنان در آمریکا اعلام گردید. از آن پس دانشمندانی چون « آگوست کنت » و « جان استئارت میل » نظریه برابری زن و مرد را در چارچوب حقوق فردی و اومانیستی مطرح کردند.
از مبارزه اولیه فمینیسم ، می توان به « المپ دوگوژ ، تروانی دو مریکور » اشاره نمود.
« المپ دوگوژ» ( 1793-1748) یک عضو انقلابی از حزب فرانسوی « ژیروندن ها» هنگام تولدش « ماری گوژ» و دختر نامشروع یک نجیب زاده و زن قصاب مونتوبان در جنوب فرانسه بود. او علیه تعصب تنگ نظرانه موجود در شهر زادگاهش و رفتاری که پدرش نسبت به مادرش داشت عصیان کرد. علاوه تجربه ازدواح و دو فرزند ، تأیید دیگری بود بر دلسردی و توهم زدایی او. وی به پاریس گریخت، نامش را تغییر داد و بر روی صحنه رفت. دیری نپاید که به نوشتن نمایشنامه و رساله نیز مشغول شد او در نوشته هایش الغای تجارت برده و ایجاد کارگاه های عمومی برای بیکاران و تئاتر ملی زنان را مطالبه می کرد.
در سال 1791 ، « المپ» اعلامیه حقوق زنان را در پاسخ به اعلامیه حقوق بشر مردان ، منتشر کرد که در آن حقوق برابر زن و مرد در حوزه قانون ، دولت و آموزش مطالبه شده بود.
تروانی دو مریکور او یکی از منتقدان بی پروای روند مرد سالار بود. اسم او هنگام تولد ژوزف تروانی و دختر یک خانواده تهیدست کشاورز در «ادرن» بود. او در پاریس به دنیا آمد و تا پیش از انقلاب زندگی معشوقه گی پیشه ( روسپی گری) کرد.
دیری نپائید که در گردهمایی های بزرگ زنان در فضای باز سخنرانی می کرد و لباس سواری می پوشید تا آزادی تحرک بیشتری داشته باشد.
تروانی با حزب ژیروندن ها متحد شد. اما شهرت و شناختگی او آنقدر زیاد بود که مانع اعدام شدنش گشت. اما در ژوئن 1793، او هنگامی که در پارک توییلری قدم می زد و از سوی گروهی از زنان مورد حمله قرار گرفت.
تروانی در اثر سنگسار از ناحیه سر صدمه دید و هرگز سلامتی خود را باز نیافت. او از سر درد و افسردگی ممتد رنج می برد. تروانی در آسایشگاه بیماری روانی بستری شده و باقی زندگی خود را در آنجا سپری کرد.

امواج فمینیست

موج اول از دهه 1850 شروع می شود تا 1920 ادامه می یابد. از زنان مشهور موج آغازین فمینیسم ، از « مری استل» ( 1731-1666) یاد شده است. این نویسنده انگلیسی ، زنان را اندرز می داد که از ازدواج بپرهیزند ، ذهن شان را پرورش دهند و از زندگی عاری از وابستگی به مردان لذت ببرند.
در یکی از منابع ، تأثیر اصلی بر موج اول فمینیسم را به « مری ولستون کرافت» با انتشار کتاب حقانیت حقوق زنان (1792) باز می گرداند.
بی تردید مهم ترین و نظام یافته ترین تلاش زنان برای نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواست شان را باید در کتاب دفاع از حقوق زنان اثر مری ولستون کرافت انگلیسی دانست که « نخستین بیانیه بزرگ فمینیستی به زبان انگلیسی» تلقی می شود و معمولا در نگارش تاریخ فمینیسم آن را نقطه آغاز این اندیشه می دانند یاحتی از آن به عنوان « انجیل فمینیسم» یاد می کنند.
او عقیده داشت که نابرابری های میان زنان و مردان ، نه نتیجه تفاوت طبیعی (زیستی) بلکه ناشی از تأثیر محیط و به ویژه این واقعیت است که زنان از آموزش محروم اند. او نشان داد که هم زنان و هم جامعه ، در کل از محدود کردن زنان به موقعیت پایین تر ، زیان می بینند.
« شارلوت گیلمن» یعنی بزرگ ترین جامعه شناس و اقتصاد دان موج اول فمینیسم از منتقدان «خانه» بود. او می نویسد: « خانه ، قدیمی ترین نهاد مالزوما دون ترین آنها نیز هست ... خوردن ، خوابیدن ، تنفس، لباس پوشیدن ، استراحت ، و سرگرم شدن - اینها فعالیت های خوبی هستند ؛ اما آیا از سایر فعالیت ها مقدس ترند؟»
گیلمن در کتاب « جامعه ساخته مردان» نشان می دهد که مردان بوده اند که در سراسر تاریخ مشکلات بشری هم چون جنگ را به وجود آورده اند : « ما از جنگ های مردان ، جر و بحث های مردان ، رقابت مردان ، جنایات و بدی های مردان و مشکلات و درد و رنج هایی که بر ما تحمیل می کنند ، خسته شده ایم». او می گفت، « همه مشکلات سیاسی تنها وقتی حل می شود که ارزش های زنان به جامعه شکل دهد».
به عقید ه او : « کار فرآیند اصلی حیات بشری است و تاز مانی که زنان به شکلی برابر با مردان وارد آن فرآیند نشوند از نظر ذهنی و بینش محدود می مانند.»
مشخصات موج اول فمینیسم این است که زنانی که در این نهضت شرکت داشتند دارای توقعات حقوقی و سیاسی بودند؛ یعنی خواستار حق مالکیت ، حق اشتغال و حق رأی گرفتن و رأی دادن در نظام سیاسی کشورشان بودند، و در مورد حق حضانت ، اصلاحاتی را می خواستند. پیشگامان این نهضت ، زنان فرانسوی ، و تقریبا هم زمان با آنها انگلیسی ها و آمریکایی ها بودند.
این انقلاب صنعتی بود که برای زنان انگیزه برابری طلبی در فرصت ها را ایجاد کرد؛ انقلاب صنعتی بود که نخستین مرحله در تغییر منزلت زنان را به وجود آورد - یعنی حذف موانع حقوقی و عرفی در راه مشکلات کامل زنان در فعالیت های جهان.
در بحث موج اول فمینیسم توجه به یک نکته بسیار مهم است. از یک طرف، زنان خواهان حق برابر در پاره ای از زمینه ها بودند ؛ و از طرفی ، نظام سرمایه داری جدید هم طرفدار حق مالکیت و اشتغال زنان بود؛ چون با انقلاب صنعتی و تحولاتی که به وجود آمد ، جامعه ی اروپایی از دوران فئودالیسم خارج شد و به سمت سرمایه داری رفت ، به وجود آمدن کارخانه های بزرگ با تولید فراوان ؛ نیازمند کارگران بی درد سر و کم توقع با دستمزد کم، بودند.
مهم ترین نقش سرمایه داری در آن زمان ، ایجاد تغییر در وضعیت زنان و قرار دادن آنها در موقعیت های متعارض بود. سرمایه داران علاوه بر بازارهای داخلی نیم نگاهی هم بر بازارهای خارجی داشتند و برای بالا بردن تولید کارخانه ها باید قیمت تمام شده کالاها را پایین می آوردند واین نیازمند پایین آوردن هزینه های جاری کارخانه می شد و یکی از مهم ترین گزینه ها ، استخدام زنان در کارخانه ها بود چون زنان کارگرانی کم هزینه بودند.
در قرن نوزدهم و بیستم در شرایطی جنگی هم نیاز به نیروی کار زنان نیز افزایش می یافت و لازم بود در بسیاری از صنایع نیروی کار زنان جایگزین مردانی شود که به جبهه اعزام می شدند. پس از پایان جنگ نیز با شروع نوسازی و افزایش ظرفیت صنعتی نیاز به کارگران غیر ماهی و با دستمزد پایین بیش از پیش افزایش پیدا کرد.
ویل دورانت می گوید: وضعیت به قدری بغرنج بود که زن ها گاهی وقت ها تا پانزده ساعت و گاهی تا بیست ساعت با حداقل دستمزد در کارخانه های ریسندگی بافندگی ، کار می کردند، در حالی که شوهران آنان بیکار بودند.
تقریبا در دو دهه ی آخر قرن نوزدهم ، جنبش فمینیسم بین المللی می شود ، نهضت فمینیسم تا اواخر نوزدهم توفیق چندانی نیافت. به طوری که تا اوایل قرن بیستم رژیم های مختلف غربی دارای یک ویژگی مشترک بودند و آنان بی اعتنایی به حقوق زنان بود.
در اواخر سده ی نوزدهم و اوایل قرن بیستم ، اولین سازمان های بین المللی زنان شکل می گیرد.
اوایل قرن بیستم جنبش طرفداری از حقوق زن در انگلستان به رهبری دوشیزه « پانک هورست» آغاز گردید و توانست در سال 1919 تأثیرات نه چنان عمیق بر قوانین انگلستان بگذارد. در این دوره ، زنان برای رسیدن به حق رأی ، حق آموزش و کار به مبارزه سازمان یافته ای دست زدند.
این موج با دستیابی به حق رأی برای زنان انگلیس در سال 1918 به پیروزی دست یافت و پس از آن فروکش کرد. برخی ، دو دهه قرن بیستم را سال های خیزش موج اول فمینیسم می نامند. از سال 1920 تا 1960 شاهد یک دوران فترت در مبارزات فمینیستی هستیم.
جنگ جهانی اول نفرت از خشونت و میل به انعطاف نرمی را در افکار عمومی ملل جنگ زده تشدید کرد و چون روحیات مردانه را در بروز خشونت مؤثر می دانستند ، زمینه طرح حضور زنان در عصر سیاست و برخورداری آنان از برابری قانونی شدت یافت. پس از جنگ جهانی دوم و در سال 1945، نظریه برابری زن و مرد طرفداران بسیاری یافت و سرانجام برای اولین بار در اعلامیه جهانی حقوق بشر که از طرف سازمان ملل متحد در سال 1948 میلادی منتشر شد ، تساوی حقوق زن و مرد به صراحت و در سطح جامعه ملل مطرح گردید. از آن پس در معاهدات بین المللی به مسائل زنان توجه بیشتری شد. از جمله این معاهده ها می توان به کنوانسیون حقوق سیاسی زنان 1952، کنوانسیون رضایت برای ازدواج 1962، و کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان 1979 اشاره کرد.

موج دوم فمینیسم

این موج از اوایل و نیمه دهه 1960 به بعد مطرح شد و بر اهمیت نقطه نظر زنان تأکید می کرد. طرفداران این موج ، در رابطه با مفاهیم ، به بازسازی و انقلاب معتقدند.
موج دوم فمینیسم در واپسین سال های حاکمیت صورت بندی اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی ای شکل گرفت که از آن با عنوان سرمایه داری سازمان یافته یاد می کنند.
سرمایه داری سازمان یافته با رشد تمرکز در سرمایه و شکل گرفتن صورت های جدیدی از سازمان دهی کار و گسترش بخش وخدمات و نیز دگرگونی هایی در کارکرد ها و نقش دولت در حیات اقتصادی و اجتماعی همراه بود. تغییر در موقعیت ایالات متحده در نظام جهانی نیز به صورت های مستقیم و غیر مستقیم بر نظام سرمایه داری آمریکا و دولت تأثیر داشت. دگرگونی های ناشی از این تحولات با تغییراتی که در ساختار اشتغال ، نیازهای بازار کار ، نیازهای آموزشی و به تبع آن نظام آموزشی ، فن آوری های منجر به آزاد سازی زمان ( منظور وقت آزادی است که با تسهیلات و فن آوری های جدید به دلیل بالا بردن سرعت انجام کار به دست می آید مانند وسایل برقی و مکانیکی ) و غیره به همراه داشت، در موقعیت اجتماعی و اقتصادی زنان در قشرها و منزلت های متفاوت اجتماعی تأثیراتی بر جای گذاشت که از لحاظ ساختاری زمینه ظهور موج جدیدی از جنبش زنان شد.
جنگ دوم جهانی زمینه مناسبی برای حضور زنان در نیروی کار ایجاد کرد. در سال 1942 کمیسیون نیروی کار جنگ اعلام کرد که به چهار میلیون نیروی کر نیاز است. بخشی از این نیرو نخست از میان بیکاران تأمین شد اما از سال 1943 بسیج زنان به امری اجتناب ناپذیر تبدیل گشت.
رسانه های گروهی زنان را تشویق به کار بیرون از خانه و کمک به اقتصاد جنگی می کردند. در طول جنگ شش میلیون زن شاغل شدند. جنگ همچنین باعث شد راه ورود زنان به رشته های مختلف علمی در دانشگاه ها گشوده شود. دانشگاهها در رشته هایی از زنان ثبت نام کردند که قبلا در آن راهی نداشتند.
روندی که از سده نوزدهم در جهت انتقال کارکردهای تولیدی کارخانه به سوی نظام اقتصادی کلان سرمایه داری آغاز شده بود ، در دهه های پس از جنگ دوم سرعت بیشتری یافت و گستره وسیع تری را تحت پوشش قرار داد. این امر باعث شد خدمات خانگی کم اهمیت تر جلوه داده شود و از سوی دیگر ، زنان بتوانند وارد بازار کار شوند و با دستمزد خود « کارهای خانگی» را بخرند. در دهه 70 ، یک زن فمینیست، به جهت تیپ ظاهری خود ، به راحتی از دیگر زنان تشخیص داده می شد.
کشورهای غربی با سیل هجوم دختران به دانشگاهها مواجه شد و آمار دختران دانشگاهی و تحصیل کرده بالا رفت و آنان در واقع پیاده نظام جریان موج دوم فمینیستی اند.
کتاب جنس دوم ، اثر سیمون دوبووار فمینیست فرانسوی، منشاء تحول در دهه ی 1960 شد ؛ یعنی آغاز گر موج دوم فمینیست بود.
در این دهه فمینیست ها با رد کلیت ازدواج و تأکید بر تجرد و حرفه اقتصادی ، آرمان های خود را مطرح می کردند.
شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه ، مربوط به همین دوره است و از دستاوردهای مهم این دوره عبارتند از :
1) مبارزه برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل در کشورهای غربی ؛
2) ظهور جنبش آزادی زنان در تمام امور ، از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسی؛
3) کاهش زاد و ولد و افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده؛
4) ایجاد مؤسسات فرهنگی و مطبوعاتی زنان ؛
5) به دست آوردن قدرت هایی در زمینه اقتصادی و سیاسی.

موج سوم فمینیسم

موج سوم فمینیسم که از دهه هشتاد شکل گرفت و همچنان تداوم دارد. محصول تحولات ساختاری اقتصادی - سیاسی و گفتاری اخیر است.
از اوایل دهه 90، جهان غرب به نقش های سنتی و نهاد خانواده ، رویکرد دوباره داشته و از حرکت های تند فمینیستی موج دوم کاسته شد. زیرا آثار سوء افراط در حرکت های زن مدارانه، بیش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محیط خانواده و محیط کار و عدم امنیت جنسی ، از آثار دوره پیش بود. فمینیست های مدرن در دهه های اخیر سعی می کنند با ظاهری زنانه و رفتاری ظریف تمایز خود را از مردان به نمایش بگذارند.
از جمله بازنگری های نگرش فمینیستی در موج سوم ، بحثی است که « بتی فریدان»، « جمین گریر» ، «جین بتکه الشتین» مطرح کرده و به « احیای مادری» مشهور است.
بتی فریدان می گوید: امروز تنهایی زنان مستقل سلامت روانی آنها را تهدید می کند. اکنون زنان به یک بحران جدید هویت مبتلا شده اند که اسم خاصی ندارد. چطور ممکن است زنانی که در چنین مشکلات و بحران های بغرنج و خطر آفرینی به سر می برند ، خوشبخت نامیده شوند. اگر زنان به آنچه می خواستند رسیده اند ، پس مشکل کجاست؟ جواب این معما یک چیز بیشتر نیست و آن همان برابری حقوق مرد و زن است که موجب همه بلایا شده است. زنان افسرده و غمگین هستند چون آزادند ، زنان اسیر و برده آزادی خود شده اند ... حرکت و نهضت زنان برای کسب آزادی و برابر ی که بارها در گوش ما زمزمه می شد، دشمن سر سخت خود زنان شده است.
الشتین در کتاب مرد عمومی و زن خصوصی ، به دفاع ز زندگی خصوصی و خانواده فرزند محور می پردازد و مادر بودن را فعالیتی پیچیده ، غنی، چند رویه، پر زحمت و شادی آفرین می داند که زیستی طبیعی ، اجتماعی، نمادین و عاطفی است.
اینان بر این باورند که سن ، قومیت ، طبقه، نژاد ، فرهنگ ، جنسیت ، تجربه و هیچ تلاشی برای کشاندنشان به یک اردوگاه ایدئولوژیک واحد مثمرثمر نیست. زنان باید با ایجاد زبان و شیوه های تفکر جدیدی درباره هویت خویش ، خویشتن را از معانی ستمگرانه ای که مردان بر آنها تحمیل کرده اند رها سازند.
فمینیسم امروزی چنین خود را معرفی می کند :
« فمینیسم را کلیتی بدانیم با تقسیمات فرعی و مستقل ... فمینیسم ، نه مکتب فکری جا افتاده ، که مبحثی پویا و درگیر مبارزه است.»
می توان ویژگی مهم موج سوم فمینیسم را تلاش آن برای پاسخ دادن به مشکله یا به بیان « چیمن» ، معضل تفاوت دانست. در این موج جدید ، میزان تأکید بر تفاوت های میان زنان و مردان هم از لحاظ عملی و هم نظری مورد بحث و نقد ، قرار گرفته است. جریان فمینیسم در موج سوم با به رسمیت شناختن تفاوت ها و اعتبار بخشیدن به آنها ، توانست راهکارهای بهتری نسبت به دو موج دیگر پیدا کند.
منبع: ماهنامه ی پیام زن

 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط