داستانی از داستان‌های کلیله و دمنه

بازرگان و دوستش

... در شهری کوچک که مردمان خوب و باصفایی داشت و همه مردم از حال هم با خبر بودند و جویای احوال هم می‌شدند، بازرگانی زندگی می‌کرد که در صداقت و راستگویی زبانزد خاص و عام بود و در مواقع ضروری به همه کمک
شنبه، 28 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازرگان و دوستش
 بازرگان و دوستش

 

بازنویسی: مهرداد آهو




 

 داستانی از داستان‌های کلیله و دمنه

... در شهری کوچک که مردمان خوب و باصفایی داشت و همه مردم از حال هم با خبر بودند و جویای احوال هم می‌شدند، بازرگانی زندگی می‌کرد که در صداقت و راستگویی زبانزد خاص و عام بود و در مواقع ضروری به همه کمک می‌کرد. از بد روزگار این بازرگان دوستی داشت که بسیار طمّاع و پولدوست بود و به مال دنیا دلبستگی بسیار شدید داشت، اما خود را پیش بازرگان فردی صادق و امانتدار نشان می‌داد. روزها از پی هم می‌گذشت و آنها زندگی عادی خود را می‌گذراندند، تا اینکه در یکی از این روزها، بازرگان تصمیم گرفت که برای تجارت به یک سفر برود و اندوخته ای فراهم آورد. سرمایه وی که در کل زندگی جمع کرده بود حدود سیصد کیلو آهن بود که می‌خواست آن را به صورت امانت نزد دوستش بگذارد. او که به امانتداری دوستش اطمینان کامل داشت سرمایه اش را نزد او گذاشت و با خیالی راحت به سفر رفت و بعد از تجارت و معامله ای که در سفر انجام داد، به خانه اش بازگشت. در مدتی که بازرگان در مسافرت بود دوستش که آهن‌ها به امانت نزد او بود نقشه‌های زیادی کشید تا شاید بتواند آهن‌ها را برای خود بردارد و سر بازرگان را کلاه بگذارد. او انقدر فکر کرد و دسیسه و نیرنگهای مختلف را از نظر گذراند تا اینکه بالاخره راه حلی پیدا کرد. بعد از چند روز که از بازگشت بازرگان گذشته بود بازرگان برای گرفتن آهن‌ها پیش دوستش رفت، اما همین که موضوع آهن‌ها را پیش کشید. دوستش با تأسف ساختگی دستهایش را بر هم زده آهی کشید گفت متأسفم دوست عزیزم، من آهن‌ها را در انبار خانه گذاشته بودم اما نتوانستم از آنها مراقبت کافی به عمل بیاورم و آنها را به امان خدا رها کردم در نتیجه موشها تمام آهنها را خوردند و حالا من خود را مقصر می‌دانم که چرا از امانت تو به قدر کافی مراقبت نکرده‌ام.
بازرگان که می‌دانست موش نمی تواند آهن بخورد و این حیله را دوست به ظاهر امانتدارش برای تصاحب آهن‌ها به کار برده است، گفت: عیبی ندارد دوست عزیز، تقصیر تو که نبوده، تو امانتدار خوبی بودی ولی موشها بی انصافند که ناغافل به آهنها حمله کرده و با دندانهای پولادینشان آهنها را قطعه قطعه کرده و خورده اند و شکمشان مانند یک پتک آهنین ورم کرده است! من ترا می‌بخشم و از تو می‌گذرم. همچنین از خیر آهنها نیز گذشتم.
درادامه دوست خیانتکار به بازرگان گفت: دوست عزیز، مهمان ما باش و امروز را بد بگذران. اما بازرگان گفت: نه، ممنونم، من کار دارم انشاءالله روز دیگری مزاحم خواهم شد. این را گفت و به سمت خانه اش بازگشت. مرد بازرگان در راه بازگشت به خانه پسر دوستش را دید و در این حال فکری به خاطرش رسید و بلافاصله به او گفت: پدرت به من گفته که تو را به خانه ببرم و او خود بعداً خواهد آمد و با این ترفند او را به خانه اش برد و آنجا نگه داشت.
مدتی گذشت و زمانی که از پسر دوست بازرگان خبری نشد، پدرش بسیار نگران شد و به دنبال پسرش از خانه بیرون آمده و به تمام جاهایی که امکان داشت او انجا باشد، رفت و عده ای را هم به دنبال او فرستاد اما از پسرش هیچ خبری نشد. در این زمان بازرگان به یک نفر گفت که پیغامی به دوستش بدهد به این صورت که بازرگان گفته است که پسرت را دیده در حالی که عقابی او را گرفته و پرواز کنان او را با خود به آسمان برده و در حالی که او را در چنگالهایش گرفته بود به سوی لانه اش می‌برد.
وقتی دوست بازرگان این پیغام را دریافت کرد، فهمید که موضوع از چه قرار است و این نیرنگ و ترفند بازرگان برای پس گرفتن آهنهایش می‌باشد. پس به سمت خانه بازرگان رفت و به او گفت دوست عزیزم، به هوش و درایت تو آفرین می‌گویم. تو پسرم را به من بازگردان و آهنهایت را تحویل بگیر. من اشتباه کردم و طمع نمودم. از تو خواهش می‌کنم مرا ببخشی و آهنهایت را بازپس بگیری و پسر مرا هر چه زودتر به خانه بفرستی که مادرش از دوری او سخت بیمار گشته است.
در این حال بازرگان گفت: من به هیچ وجه نمی خواستم که برای کسی ناراحتی پیش بیاید ولی تو با آن کاری که کردی مرا مجبور کردی که این کار را انجام دهم البته من از بابت بیماری همسرت بسیار متاسفم و امیدوارم با دیدن پسرش بهبودیش را هر چه زودتر به دست بیاورد.
در این حال دوستش گفت: همینطور است و او فقط از دوری پسرش ناخوش است و به محض دیدن او حالش کاملاً خوب خواهد شد.
پس بازرگان او را به خانه دعوت کرد و پسرش را صحیح و سالم به او تحویل داد در حالی که پسر نیز از ماندن پیش بازرگان به هیچ وجه ناراحت نشده بود بلکه خوشحال هم بود زیرا در آنجا به او خیلی خوش گذشته بود و بازرگان هر چه که خواسته بود در اختیارش گذاشته بود.
بعد از آن دوست بازرگان و پسرش به همراه بازرگان به سمت خانه مرد طمعکار حرکت کردند تا آهنهای بازرگان را باز پس دهد و همسرش را نیز از نگرانی و تشویش بیرون آورد.
آنها وقتی به خانه رسیدند همسرش از دیدن پسر بی نهایت خوشحال شد و بیماری خود را کاملاً فراموش کرد. مرد طماع نیز آهنها را به بازرگان بازگرداند و قول داد که دیگر در امانت، خیانت نکند. بعد از این ماجرا، آنها سالها به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و دوستهای بسیاری خوبی برای هم بودند چون این اتفاق برای دوست بازرگان تجربه بسیار عبرت آموزی بود.
منبع مقاله :
مهرداد، آهو؛ (1389)، 62 داستان از (کلیله و دمنه- سیاستنامه- مرزبان نامه- مثنوی معنوی- تحفةالمجالس- سندبادنامه- قابوسنامه- جوامع الحکایات- منطق الطیر)، تهران: انتشارات سما، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
خدایا به من توجه کن و صدایم را بشنو
خدایا به من توجه کن و صدایم را بشنو
جزییات جدید از دستگیری عوامل قتل دانشجوی دانشگاه تهران
play_arrow
جزییات جدید از دستگیری عوامل قتل دانشجوی دانشگاه تهران
اولین تصاویر از انتقال دو متهم قتل دانشجوی دانشگاه تهران
play_arrow
اولین تصاویر از انتقال دو متهم قتل دانشجوی دانشگاه تهران
آیا امیر قطر حامل پیام مهمی برای ایران است؟
play_arrow
آیا امیر قطر حامل پیام مهمی برای ایران است؟
رهبر انقلاب: امید ما به جوان‌هاست
play_arrow
رهبر انقلاب: امید ما به جوان‌هاست
روایتی از دیدار هزاران نفر از مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب
play_arrow
روایتی از دیدار هزاران نفر از مردم آذربایجان شرقی با رهبر انقلاب
رهبر انقلاب: آذربایجان سپر مستحکم ایران در برابر زوزه‌های دشمن است
play_arrow
رهبر انقلاب: آذربایجان سپر مستحکم ایران در برابر زوزه‌های دشمن است
وزیر خارجه ترکیه: پ.ک.ک تهدید موجودیتی برای ایران هم هست
play_arrow
وزیر خارجه ترکیه: پ.ک.ک تهدید موجودیتی برای ایران هم هست
افشاگری مهم مخاطب شبکه بریتانیایی از پشت پرده طرح ترامپ برای غزه!
play_arrow
افشاگری مهم مخاطب شبکه بریتانیایی از پشت پرده طرح ترامپ برای غزه!
وام عمره دانشجویی برای دانشجویان و استادان
play_arrow
وام عمره دانشجویی برای دانشجویان و استادان
قسمتی از پشت صحنه دوبله او در کنار نصرالله مدقالچی
play_arrow
قسمتی از پشت صحنه دوبله او در کنار نصرالله مدقالچی
زندگینامه مرحوم ایرج رضائی پیشکسوت دوبله
play_arrow
زندگینامه مرحوم ایرج رضائی پیشکسوت دوبله
از چند کشور در تشییع شهید نصرالله شرکت می‌کنند؟
play_arrow
از چند کشور در تشییع شهید نصرالله شرکت می‌کنند؟
رونمایی از پیراهن برفی یاران رونالدو در تهران
play_arrow
رونمایی از پیراهن برفی یاران رونالدو در تهران
خلاصه دیدار پرسپولیس صفر - النصر صفر
play_arrow
خلاصه دیدار پرسپولیس صفر - النصر صفر