فوايد ذكر و تشرف خدمت امام زمان(علیه السلام)
منبع:ماهنامه موعود
سخنراني حجه الاسلام و المسلمين سيدابوالحسن مهدوي
موضوع سخن، پيرامون فوايد تشرّف خدمت امام زمان(ع) است. اهميت اين بحث از آن جهت است كه وقتي توجه داشته باشيم به فوايد ياد و تشرّف خدمت آن حضرت، انگيزة قويتر و اراده شديدتري پيدا ميكنيم، براي اينكه سعي كنيم تا آنجا به ياد آن حضرت باشيم كه به توفيق تشرّف نايل شويم. لذا بحث ما دو قسمت دارد: قسمت اوّل: فوايد ياد آن حضرت و قسمت دوم: فوايد تشرّف.نخستين فايده ياد حضرت، نورانيت فكر و قلب است. فكر انسان وقتي به ياد انسان كامل باشد، نور ميگيرد و در مقابل هم اگر به ياد گناه باشد، فكر او ظلمت ميگيرد. اين نكتهاي است كه ما نميتوانيم نسبت به آن بيتوجه يا غافل باشيم. يك مؤمن بايد علاوه بر رفتارش، فكرش را هم كنترل كند؛ چرا كه فكر روي جسم انسان كاملاً تأثير ميگذارد. شما اينجا كه نشستهايد، تصور كنيد يك ترشي يا خيارشور را زير دندانتان فشار ميدهيد، هرچند اين خيارشور وجود خارجي ندارد، ولي بزاق دهان شما ترشح ميشود اين مثالي است كه تأثير روح بر جسم را كاملاً محسوس ميكند.
فكر گناه و شهوت نيز فكر و روح انسان را سياه و تيره ميكند. برعكس، وقتي كسي به ياد پروردگار و يا انسان كامل باشد، همين وصل شدن به منبع نور، براي فكر شخص نورانيت ميآورد. حال مقايسه كنيد بهترين راهي كه روانشناسان به آن رسيدهاند با آنچه علماي اخلاق بيان كردهاند چقدر تفاوت دارد.
روانشناسان ميگويند: اگر ميخواهي از فكر مطلبي بيرون بيايي، فكرت را متوجه مطلب ديگري كن، مثلاً كتاب بخوان، فيلم نگاه كن. امّا يك عالم اخلاق ميگويد علاوه بر بيرون كردن آن از ذهنت، متوجه استغفار شو! يعني فكرت را با ذكر كنترل كن، نتيجه اين ميشود كه وقتي فكر متوجه ذكر شد، هم فكر گناه بيرون ميرود و هم نورانيت جاي آن ميآيد. شما گاهي تخته سياه را پاك ميكنيد، گاهي هم علاوه بر پاك كردن به آن رنگ جلا هم ميزنيد.
خلاصه نورانيت ناشي از ذكر امتياز اين راه است.
جواني كه شبانه روز به ياد امام زمانش است، ميگويد: يا صاحب الزمان! دستم به دامن شما؛ اي انسان كامل اي آقازاده، شما انسان كاملي هستيد. دستم به دامان شما، آيا ميشود دست مرا هم بگيريد، لطف كنيد؛ خالصانه با آقا صحبت كنيد، خيلي ساده، امّا مؤدبانه؛ فرض كنيد روبهروي آقا ايستادهايد و نتيجه بگيريد. بعضي ميخواهند ساده حرف بزنند بلد نيستند، بيادبانه حرف ميزنند با لفظ «تو» و ... صحبت ميكنند. هيچ وقت خلاف ادب صحبت نكنيد.
اثر دوم ياد امام زمان(ع)، جلوگيري از غفلت است. يكي از بلاهاي بزرگي كه دائماً دچار آن ميشويم، غفلت است. گناهكار، سقوط و مؤمن صعود ميكند اما، غافل، مثل ماشيني است كه بيحركت ايستاده و متوجه نيست. بخش عمدهاي از عمر ما با غفلت ميگذرد. اگر ذكر «يا صاحبالزّمان» را ورد زبانمان كنيم، يكي از بهترين راههايي است كه ميتواند از غفلت جلوگيري كند
.اين بحث مهم است؛ چون بزرگان معمولاً ميگويند غفلت درمان ندارد. دليل آنها هم اين است كه غافل دچار دو غفلت است. او هم غافل از ياد خداست و هم غافل از غفلتش و به همين سبب نميتواند به دنبال معالجه بيماري خود باشد.
اما ما معتقديم كه دو راه براي درمان غفلت وجود دارد: يكي از آن دو راه اين است كه خودش را به ذكر عادت دهد، در مراحل اوليه، گفتن ذكر ملاك است كه اين هنوز عادت نيست بدون فكر و تأملي قلبي و قبلي، ذكري را بر زبانش جاري كند؛ يعني لازم نيست فكر كند كه چه بگويد. اين تكراري كه ورد زبان ميشود يكي از راههاي درمان غفلت است؛ يعني آن وقتي كه انسان غافل است همينطور كه اين ذكر ورد زبانش شود ناگهان متوجه لفظي ميشود كه ميگويد و ناخواسته غفلت خود را درمان ميكند، البته ناخواسته بودن آن در حين درمان است وگرنه قبلاً آن را كوك، ميكند و اين كوك همان عادتي است كه به خودش براي گفتن ذكر ميدهد
فايده سوم براي كسي كه به ياد امام زمانش باشد، اين است كه متقابلاً امام زمان هم از او، خصوصي، ياد ميكنند. همانطور كه پروردگار متعال يك توجه به همة مخلوقات، چه كافر باشد چه مؤمن، دارد. همه براي ادامة حيات نيازمند توجّه او هستند، ولي علاوه بر آن خداوند متعال توجه مخصوصي هم به شيعيان اميرالمؤمنين (ع) دارد. اين همان «رحمت رحيمي» است و آن رحمت عام را «رحمت رحماني» ميگويند. رزق معنوي، فقط مخصوص شيعه است و به غير شيعه داده نميشود. قرآن كريم ميفرمايد:
ولو شاء ربّك لجعل النّاس أمّة واحدة و لايزالون مختلفين إلاّ من رحم ربّكَ و لذلك خلقهم1
اگر پروردگار تو ميخواست همه مردم را يك امت كرده بود، ولي همواره گونهگون خواهند بود؛ مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده و آنها را براي همين آفريده است.
يعني اگر خدا ميخواست همه را شيعه ميآفريد، همه داراي يك عقيده و يك مذهب ميشدند؛ ولي مصلحت در اين نيست. مردم، دائماً در عقايدشان با هم اختلاف دارند «مگر آنهايي كه پروردگارت بر آنها رحمت آورده است.»
امام صادق (ع) ميفرمايد: اين استثناء مخصوص شما شيعيان است، كساني كه «رحمت رحيمي»خداوند، شامل حالشان ميشود، عقايدشان صحيح است و ديگران نه. حال، چه براي بعضي قابل قبول باشد و چه نباشد. خداوند كه طبق خواستههاي ما برنامهريزي نميكند، اين ما هستيم كه بايد عقيدهمان را با واقعيتها منطبق كنيم. امام زمان(ع) كه ظهور ميكنند، به وضوح ديده خواهد شد كه، «رحمت رحيمي» به چه كساني داده ميشود.همه شما هم اين نكته را ميدانيد ولي آن را براي برخي گفتم كه در بعضي مجالس بدون اينكه در شأنشان صلاحيت گفتن اين حرفها باشد، سخنراني ميكنند و حرفهايي ميزنند كه صحيح نيست. به اين آية قرآن توجّه كنيد:
فاذكروني أذكركم2.
من را ياد كنيد تا من هم شما را ياد كنم.
اينكه خداوند ما را ياد ميكند، ياد عمومينيست؛ چون آن ياد عموميكه معلق به ياد ما نيست و شرط ندارد، ما چه از خداوند، ياد بكنيم و چه نكنيم، خداوند يك ياد عمومينسبت به همه مخلوقات دارد. اين ياد، ياد خصوصي و مشروط است و شرطش اين است كه شما هم خدا را ياد كنيد. يعني در آن لحظه كه شما خدا را ياد كنيد، خدا هم شما را ياد ميكند؛ آنوقت كه خدا را ياد نكرديد، شما هم از اين ياد بي بهرهايد. اين ياد ويژه، يك جايزه است. امام زمان (ع) مظهر صفات باري تعالي هستند و اين آيه محل بروزش در حجت خداست، حجت خدا را ياد كنيد، آقا هم شما را ياد ميكنند.
وقتي حضرت براي آن شخص نامه مينويسد: «امروز كه عيد غدير است از صبح تا ظهر در فكر تو بودم»، نكته اش همين است، ممكن است افراد بگويند چرا به ياد ما نيستند؟ رمزش در اين است كه اين آقا روز غدير از صبح تا ظهر به ياد امام زمانش بوده، نشسته دعاي ندبه خوانده و در فراق آقا گريه ميكرده است. آقا هم متقابلاً ميگويند: «من امروز صبح تا ظهر به ياد شما بودم.»
سعي كنيد هرچه ميتوانيد ياد آقا را در ذهنتان زيادتر كنيد، اين است آن چيزي كه ما را ميسازد! حتي اگر خدمت آقا تشرّف پيدا نكنيد، خود ياد آقا، براي شما نور ميآورد و شما را از غفلت در ميآورد و بالاخره بهدنبالش ياد حضرت را ميآورد، آقا از شما ياد خصوصي ميكنند.
روي سخنم بهخصوص با جوانهاست؛ چون تا جوان هستيد، خوب ميتوانيد خودتان را به اين حالتها عادت بدهيد، فكرتان را بيشتر كنيد، ممكن است امروز پنج دقيقه باشد، فردا ده دقيقه، هرچه جلوتر ميرود ميتوانيد زيادترش كنيد، ببينيد اينهاست كه ما را بيمه ميكند.
ياد امام زمان (ع) مثل ياد مكه و كربلاست. انسانهايي هستند كه سالها به ياد كربلا سوختند و گريه كردند، سالها در فراق مكه و مدينه سوختند و گريه كردند، موفق هم نشدند امّا همين ياد، براي آنها نورانيت ميآورد، ياد اين مكانها هم كه منسوب به پروردگار و انسان كاملند دل را از غفلت در ميآورد و براي انسان سازندگي دارد. و لذا شايسته است در اين زمينه، خوب كار بكنيم و ذكر «يا صاحب الزّمان» را زيادتر بر زبانمان جاري بكنيم.
پس از سه فايده اي كه براي ذكر حضرت بر شمرديم، نوبت به فوائد تشرف ميرسد. همانطور كه ميدانيم در زمان غيبت كبري تشرف به خدمت آن حضرت، اختياري نيست و كسي نميتواند بگويد: من ميدانم حضرت كجا هستند و الان به خدمتشان ميروم. تشرف اختياري، مخصوص چهار نايب خاص آن حضرت در زمان غيبت صغري، كه 69 سال طول كشيد، بود.
آن چهار نفر عبارت بودند از: «عثمان بن سعيد» و فرزندش «محمد بن عثمان»، «ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي» و «علي بن محمد سمري» يا «سميري».
به تشرف اختياري، «مشاهده» هم ميگويند. اينكه حضرت در آخرين نامه خود كه در نفهم شعبان 329 هجري براي «علي بن محمد» صادر شد، ميفرمايند: «اگر كسي، ادعاي مشاهده كرد، تكذيبش كنيد» در آنجا، مشاهده به معناي «رؤيت» نيست بلكه به معناي همان تشرف اختياري است. يعني ادعا كند كه من خدمت امام زمان ميرسم؛ كسي هم اگر سؤالي يا كاري دارد بگويد تا از حضرت جوابش را بگيرم. اگر كسي چنين گفت بدون هيچ ترديد و واهمهاي بگوييد: دروغ ميگويي! ولي به مشاهده غير اختياري، كه انسان توفيقي نصيبش ميشود، «رؤيت» ميگويند. و اين مشاهده امكان دارد و علاوه بر آن، واقع هم شده است، كه تعداد آنهايي كه اين توفيق نصيبشان شده بيش از صدتا و دويست تا و هزارتاست.
مرحوم آيت الله شيخ علي اكبر نهاوندي مينويسد:
بيش از هزار نفر از كساني كه خدمت آن بزرگوار رسيدهاند داستانهايشان ثبت شده است و آنهايي كه ثبت نشده چندين برابر اينهاست.
هميشه همينطور است. الان هم آن مواردي كه ثبت ميشود شايد يك صدم هم نباشد، نوعاً افراد، روالشان بر مخفي كردن است و نقل نميكنند، اگر مصلحت در گفتن بود، در همين جلسه اعلام ميكرديم كساني كه خدمت آقا رسيدهاند، خودشان را معرفي كنند و ممكن بود كه خيلي از افراد بلند شده و جريان خود را بيان ميكردند. ولي افراد معمولاً نميگويند، صحيحش هم همين است. بعضي موارد هم هست كه دوستان نزديك از جريان شخص مطلع ميشوند و براي ديگران بيان ميكنند، گاهي هم وقتي آن شخص از دنيا رفت بعداً آنرا تعريف ميكنند. براي اين تشرف چهار فايده بيان شده است.
فايدة اول كه نكته خيلي مهمياست، فرصتي براي توضيح مفصل آن نيست، بالاترين كمال هر انساني اين است كه خدا را با تمام وجودش بيابد، نه اينكه استدلال بكند. همة شما الان بايد بتوانيد براي اثبات وجود خدا استدلال كنيد، اگر گفتيد به چه علت خدا هست؟ براي مثال ميگوييد اول: برهان «علت و معلول»؛ دوم: برهان «نظم»؛ سوم: برهان «واجب و ممكن» و ... ، امّا اين استدلال، مرحله اول است. مرحله دوم اعتقاد به خدا اين است كه انسان، خودف خدا را بيابد و نشانه آن هم اين است كه وقتي خدا را يافت و با چشم دل، خدا را حس كرد، ديگر نزد خود براي اثبات خدا دنبال دليل نميگردد؛ مثل وقتي كه برف آمده، شما كسي را نميبينيد؛ اما با جاي پا روي برف استدلال ميكنيد كه معلوم ميشود كسي از اينجا رفته: شما از اين جهت دليل ميآوريد كه مستقيماً آن شخص را نميبينيد، چون گمشده به دليل تمسك ميجوييد، ميگوييد ميخواهم با دليل ثابت كنم كسي از اينجا رفته است. امّا اگر جاي پا باشد و خود شخص هم پنج متري شما ايستاده باشد، اينجا ديگر نيازي به استدلال نيست. چون جاي پا هست، پس يك كسي از اينجا رفته، خود شخص اينجا ايستاده و ديگر دليل نميخواهد.
ما تا خدا را نديدهايم و نور خدا در دل ما روشن نشده است، دنبال دليل ميگرديم، با پرسيدن و مطالعه دنبال دليل ميگرديم تا يك جوري خدا را براي خودمان ثابت بكنيم. امّا اگر رسيديم به يك جاييكه خدا را يافتيم، ديگر براي خودمان دليل نميخواهيم. هيچ وقت شده شما براي تشنگي خودتان دليل بياوريد؟ قطعاً نه. خود تشنگي پيش شما حاضر است. دليل نميخواهد. ممكن است براي ديگري دليل بياوريد، چون او تشنگي شما را احساس نميكند و تشنگي شما براي او گمشده است. ميگوييد: ببين لبهاي من خشكيدهاست، مثلاً اينطور استدلال ميكنيد. اما براي خودتان، نه.
اگر خدا را هم در وجودتان حس كرديد، ديگر نياز نيست براي خودتان دليل بياوريد. اگرچه ممكن است براي ديگري خدا را با دليل اثبات كنيد، چون يافته اي كه در دل شماست، در دل او نيست.
يكي از فوايد تشرف هم اين است كه وقتي انسان خدمت آقا رسيد، استدلالي كه براي وجود خدا ميكرد به يافتن خدا تبديل ميشود، تا امام زمان را ميبيند، خدا را مييابد و ميگويد: همين آقا حجت خدا هستند! فكر ميكنيد اگر كسي آقا را ديد، هنوز راجع به خدا، گمشده دارد و دنبال دليل ميگردد؟ نه، او يك نورانيتي در وجودش حس ميكند كه خدا را يافته است. از مرحله «علم اليقين» به «عيناليقين» ميرسد.3 عينيت پروردگار را در وجودش حس ميكند، خود وجود پروردگار در قلب او حاضر است، همان جملهاي كه اميرالمؤمنين (ع) فرمودند:
لوكشف الغطاء ما ازددتف يقيناً
اگر پرده ها كنار رود [و خدا را با چشم ظاهر ببينيم] به يقين من افزوده نميشود.
كسي كه امام زمانش را پيدا كرد، به كمال ميرسد، بالاترين كمال را پيدا ميكند و خدا را مييابد. اين يافتن، خيلي كمال بزرگي است. البته از شما هم تقاضا دارم كه روي اين مسئله فكر كنيد و ببينيد آيا كمال بالاتر از اين هم داريم يا نه؟ ببينيد بالاترين سرمايهاي كه بايد در وجود ما بيايد چيست؟ بالاترين سرمايه، همين است. وگرنه شما ده تا مدرك براي خودتان جمع بكنيد، آخرش آن سرماية اساسي را بهدست نياورده ايد. هنوز تشنه هستيد، وقتي سيراب ميشويد كه خدا را بيابيد. احساس كمال ميكنيد. احساس ميكنيد به رشد رسيدهايد. اين كمال بزرگ، نصيب آنهايي ميشود كه حضرت را شناختهاند وگرنه آن كساني كه آقا را نشناختهاند، از آن بيبهرهاند. چون ممكن است كساني آقا را ببينند و نشناسند.
اين فايده، ممكن است نصيب من و شما بشود و چيز كمي نيست كه ما از آن بگذريم، خيلي بايد براي آن تلاش كنيم. گرچه به اختيار ما نيست كه خدمت امام زمان برسيم، اما براي آن دعا كنيم تا توفيقش نصيب ما شود، چرا كه وقتي آقا را ديديد و مطمئن به وجود پروردگار شديد، آن چنان يقيني به خدا پيدا ميكنيد كه ديگر گناه نميكنيد، اين دل، چنان اطمينان و آرامشي در خود احساس ميكند كه توكل به خدا در زندگي پيدا ميكند. اضطراب و دلهرة اينكه در آينده چه ميشود، در دلش نيست. تسليم است، در شدت مصيبتها راضي است، و هميشه ميگويد: خدايا من از تو گله ندارم، مرتب ميگويد: «سبحانك؛ خدايا تو منزهي»، از تو هيچ گلهاي ندارم، تو هيچ نقصي نداري.
فايده دوم: تشرف خدمت آقا يك فضل الهي است، فضيلتي است كه براي بعضي حاصل ميشود. خدا به هركس اين افتخار را نميدهد. معنايش اين است كه به لياقت نيست، اگر بنا به لياقت باشد ديگر هيچ كس نميتواند آقا را زيارت كند.
چون لياقت به اين معني است كه دو نفر در رديف هم باشند. وقتي كه بحث لياقت شد، ابوذر و سلمان هم لياقت ندارند معصوم را زيارت كنند. البته در بحث فضل، منظور اين نيست كه بدون كيل و پيمانه عطا شود، فراهم كردن زمينه با ماست. زمينه كه فراهم شد، نگوييم الحمدلله ما كه ديگر وضعمان خيلي خوب است و معلوم ميشود همه عقايدمان درست است، ديگر پس با هيچ كس مشورت نكنيم، اعمالمان هم همهاش درست است، نه اينطور نيست. گاهي، مصلحت بر اين است كه يك مسيحي خدمت آقا برسد. ما داشتهايم مواردي كه يك مسيحي و حتي آدم گناهكار خدمت آقا رسيده است. طلبه اي بود كه درس نميخواند و خصوصيات اخلاقي او هم زياد خوب نبود، ما تصميم داشتيم از حوزه اخراجش كنيم، در عين حال چنين توفيقي يافت و خدمت آقا رسيد. معناي آن اين نيست كه چون خدمت آقا رسيده پس درس نخواندن او، كار درستي است. توفيق الهيف خيلي زيبايي بود و داستان شيريني هم داشت. وقتي تعريف كردند، برايم خيلي جالب بود. به لياقت نيست. و اگر كسي خدمت آقا رسيد بگويد الحمدلله من لايق ديدار شدم؛ نه، اين فضل الهي است كه به هركس بخواهد ميدهد4، البته بنابر مصالحي كه خداوند متعال فقط خودش خبر دارد.
فايده سوم: سؤال كردن است. بعضي از كساني كه خدمت آقا رسيدند از ايشان سؤال كردند، بعضي هم اصلاً آقا را نميشناختهاند و خيال ميكردهاند ايشان يك عالم بزرگ است. مرحوم حاج محمدتقي فشندي در عرفات كه خدمت آقا رسيده بود، در آن لحظه، آقا را نميشناخت. امّا فهميده بود هرچه سؤال كند، ميتواند جواب بگيرد. تشرف حاج علي بغدادي را در مفاتيحالجنان ديدهايد، مرتب ميگويد: سيّدنا مسئله. آقا ميفرمايند: بسم الله، بعد كه حضرت، غايب شدهاند، متوجه شده، كه آقا بودهاند. عزيزي در همين اصفهان با زحمتهاي زياد و رياضتهاي فراواني كه كشيده بود، حضرت يك نفر را دنبالش فرستاده بودند. همين اطراف اصفهان، پشت كوهها، خدمت آقا رفته بود، تعريف ميكرد: وقتي رفتم، خيال ميكردم حضرت، فقط دنبال من فرستاده اند امّا ديدم جوانهايي اطراف حضرت نشسته و حلقه زده اند و از آيات قرآن سؤال ميكردند، آقا هم جواب ميدادند؛ از مشكلات ديني سؤال ميكردند، آقا هم جواب ميدادند.
گاهي مسائل فقهي پيچيده اي از اين طريق حل ميشود كه نمونه هاي آن، زياد است. تشرف مرحوم آيت الله العظميمرعشي نجفي را شايد كم و بيش اطلاع داشته باشيد، سؤالاتي كه ايشان از آقا پرسيد و جواب گرفتند؛ زياد داريم تشرفاتي كه شده و سؤالاتي كردهاند و جواب گرفتهاند.
و امّا فايدة چهارم، اثرات تكويني تشرف و به عبارت ديگر اثرات تكويني تأثير مجالست است. ما اگر با انسان خوب معاشرت كنيم، تأثير مثبت بر روحية ما ميگذرد، اگر با انسان بد معاشرت كنيم، تأثير منفي ميگذارد. چه بخواهيم و چه نخواهيم، تأثير ميگذارد. حتي آنجا هم كه مجبور به مجالست باشد نميتواند بگويد چون مجبورم اثر منفي ندارد، مجالست با شخص گناهگار به خصوص آنها كه گناه علني ميكنند يقيناً اثر منفي دارد. بعد كه آمديد اين طرف حتماً استغفار بكنيد.
يكي از اولياي خدا ميفرمودند كه شخصي رفته بود خانهاي، به صاحب خانه گفته بود: «من در اين جلسه نورانيتي احساس ميكنم، بوي عطري به مشامم ميرسد احساس ميكنم يكي از اولياي خدا اينجا آمده،، چه كسي اينجا بوده است؟» صاحب خانه گفته بود: «نه، كسي اينجا نيامده است». گفته بود: «اينكه ميگويم كسي آمده، منظورم ديروز و پريروز نيست، ده سال پيش را ميگويم». تا گفته بود: ده سال پيش، گفته بود: «بله، درست ميگويي. ده سال پيش، فلاني، ده دقيقه آمد اينجا و رفت.» گفت: «بله، همين را دارم ميگويم.» ده سال پيش، يك آدم نوراني، ده دقيقه آمده آنجا و رفته، آنچنان فضا را نوراني كرده كه بعداز ده سال، يك آدميكه گيرندهاش خيلي قوي است، ميگويد من حتي زمانش را هم ميفهمم كه چه وقتي آمده بوده است.
مرحوم آيت الله العظميسيد جمالالدين گلپايگاني به واديالسلام ميرفتند، و طلبه اي همراه ايشان بوده، ميگويد: نزديك واديالسلام كه رسيديم، ديدم يك فضاي معطري است، فضاي گرم نجف كه افراد، اصلاً ظهر از خانه بيرون نميآيند، ناگهان يك نفر به آقا كه رسيد، سلام كرد و رد شد، يك مرتبه آن فضاي معطر رفت، و فضاي گرم و تابش آفتاب دو مرتبه سرجايش آمد، تا رد شد مرحوم آقا سيد جمال به آن طلبه اي كه همراهشان بود گفتند: تأثير مجالست را ديدي. مجالست، خيلي مؤثر است.
عزيزان، شش عامل را ميگويند در هدايت انسان مؤثر است: نطفه، غذا، محيط، تربيت پدر و مادر و استاد و ششم رفيق. امّا علماي اخلاق ميگويند از ميان اين عوامل، رفيق از همه مهمتر است. يعني اگر كسي در آن چهار عامل قبلي هم منفي باشد، در محيط كفر رشد پيدا كرده باشد، پدر و مادر و استادش هم كافر باشد، اما يك رفيق مؤمن پيدا كند، آن رفيق مؤمن ميتواند او را هدايت كند، نسبت به رفيقهايتان حساس باشيد و با هركسي نشست و برخاست نكنيد. رفت و آمد از لحاظ تأثيرگذاري اشكالي ندارد.
امام صادق(ع) ميفرمايند: مَثَل مؤمن، مَثَل آب است در همه چيز نفوذ ميكند، مطهر همه چيز هم هست.
امّا اين بدان معنا نيست كه مجالست روي انسان تأثير نميگذارد، همه نياز داريم با افراد خوب و چند تن از اولياي خدا آشنا باشيم و با آنها مجالست كنيم. انسان نشاط ميگيرد، روحش عوض ميشود، زنده ميشود. به چهرهشان نگاه ميكند، حالش عوض ميشود. اگر با آنها، هم سخن بشود از آنها مطلب ياد ميگيرد، مجالست با علما داشته باشيد، با رفت و شد حتي در حد يك نماز، حتي يك مقدار چهرهشان را ببينيد، حتي بيشتر از آن، مقداري با او صحبت بكنيد.
طلبهاي از علامه طباطبايي يك سؤال بيخودي پرسيده بود. آقايي كه همراه علامه بود، گفت: اين سؤال چيست كه از علامه ميپرسي و وقت آقا را ميگيري، اين سؤال را از ديگران هم ميتواني بپرسي. گفته بود: اين سؤال بهانه است. دوست دارم چند كلمه با آقا حرف بزنم، صداي آقا را ميخواهم بشنوم، از مجالست آقا ميخواهم استفاده كنم، البته در اين حدش را من هم معتقد نيستم، واقعاً انسان سؤال به جا زياد دارد. آنها را يادداشت كنيد و برويد بپرسيد. اثر تكويني، اينهاست كه گفتم خدمت امام زمان (ع) رسيدن، بالاخره اثرات تكويني دارد. بعداز آن، يك توفيقاتي همين طور براي انسان ميآيد. شخصي ميگفت: خدمت رهبر معظم انقلاب رسيدم. به ايشان گفتم: در حق ما دعا كنيد. آقا هم در حق او دعا كرده بودند. ميگفت: از آن روز به بعد مرتب شبها موقع نماز شب بلند ميشوم. قبلاً براي بيدار شدن ساعت ميگذاشتم، يا مانعي وجود داشت بيدار نميشدم، گاهي ميشود به دلايلي دير خوابيده ام و فكر ميكنم صبح بيدار نميشوم ولي سر ساعت بيدار ميشوم، مجالست بزرگان هم اين اثرات تكويني را دارد.
عزيزي ميگفت: خدمت يكي از اولياي خدا رسيدم، گفتم: آقا من چه كنم از گناه فاصله بگيرم؟ آقا دستشان را گذاشتند روي دست من و شروع كردند جواب بدهند، بقيه هم اطراف ما نشسته بودند. ميگفت: خودم فهميدم چه شد، بقيه متوجّه نشدند، امّا دستشان را كه روي دستم گذاشتند يك حالؠ
پي نوشتها:
٭ اين سخنراني در محرم الحرام 1423 (1380) در هيئت رزمندگان اصفهان «محبّان حضرت زهرا(س)» ايراد شده است.
1. سورة هود (11)، آية (118)
2. سورة بقره (2)، آية (152)
3. وقتي كه استدلال مي كند را «علماليقين» ميگوييم، امّا وقتي خدا را يافت، «عيناليقين» است.
4. ذلك فضلالله يؤئيه من يشاء.