جوان یعنی جهان

«به جوان، جوان نگوييد بلكه بگوييد جهان.»1 واژه جوان در لغت تداعى‏كننده توانايى، بالندگى، اقتدار، سلامتى، شادابى، سرور، سرزندگى، حركت، فعاليت، جنب و جوش، خروش، جوشش، صداقت و احساسات و قطارى از اين واژه‏هاى زنده است. شايد بد نباشد بدانيم در دنياى واژه‏ها سه دسته داريم كه فرصت جوانى‏2 را تعريف مى‏كنند:
پنجشنبه، 16 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوان یعنی جهان
 جوان یعنی جهان
جوان یعنی جهان
نويسنده:دکتر حسین خنیفر
منبع:مجله پرسمان
«به جوان، جوان نگوييد بلكه بگوييد جهان.»1
واژه جوان در لغت تداعى‏كننده توانايى، بالندگى، اقتدار، سلامتى، شادابى، سرور، سرزندگى، حركت، فعاليت، جنب و جوش، خروش، جوشش، صداقت و احساسات و قطارى از اين واژه‏هاى زنده است. شايد بد نباشد بدانيم در دنياى واژه‏ها سه دسته داريم كه فرصت جوانى‏2 را تعريف مى‏كنند:
  • الف) واژه‏هاى زنده و بالنده؛ مثل جوان، بهار، آب، روان، توفيق، رشد، پيروزى، عزت، افتخار، محبت، محبوبيت، مقبوليت، مشروعيت، احترام، حركت، شادابى و بالندگى.
  • ب) واژه‏هاى خنثا كه در حقيقت نحوه استفاده از آن‏ها، به آن‏ها معنا مى‏دهد و تلخى يا بالندگى‏شان را ترسيم مى‏كند؛ مانند: روز، شب، ماشين، چوب، لباس.
  • ج) واژه‏هاى تلخ و گزنده؛ چون پيرى، خستگى، بيابان، شكست، ذلت، طرد، بى‏احترامى، سكون، سياهى، غم، اندوه، ركود، پوچى، بى‏انگيزه‏گى، سربار، بيكار و بيمار.
برخى روان‏شناسان، مانند وين داير و فرانكل و مورفى، معتقدند كاربرد هر چه بيش‏تر يا باورمندى هر چه بالاتر به واژه‏هايى مانند خزانه واژگان زنده و بالنده بر روان آدمى اثر مثبت و فوق العاده مى‏گذارد و در صورت باور و استفاده هر چه بيش‏تر از اين واژه‏ها، آدمى به مرحله همزيستى، همنوايى يا هم‏شكلى با اين واژه‏ها
مى‏رسد و خود در دل اين واژه‏ها تجسم مى‏يابد.
از طرف ديگر، چنانچه فردى همواره با واژه‏هاى تلخ و گزنده و بازدارنده سر و كار داشته باشد و باور كند كه زندگى بيابانى است ذلت بار كه او در سياهى آن غم مى‏كارد و اندوه درو مى‏كند، رو به مرزهاى پوچى پير مى‏شود و در يك طرد بزرگ از تمام توفيقات به يك بيمار تمام عيار تبديل مى‏شود، كم كم و بعد از گذشت مدتى از زمان همان مى‏شود كه مى‏انديشد؛ چرا كه به قول روان‏شناس معاصر شاگتى گواين: «تو همانى كه مى‏انديشى.»3
حال اگر با انديشه‏هاى مثبت و واژگان زنده سر و كار داريم، بالنده مى‏شويم. و اگر با افكار پوچ و تلخ و واژگان گزنده سر و كار داشته باشيم، پژمرده مى‏شويم.
جوانى در حقيقت دورانى از عمر است كه از فرصت‏ها و توان‏ها آكنده مى‏نمايد؛ يعنى اوج توانمندى‏هاى انسان در اين سنين مى‏گذرد. شايد در مقام تشبيه بتوان اين دوران را در قالب تمثيلات زير پررنگ‏تر مطرح كرد:
از منظر و نگرش طبيعى، جوان يعنى راس قله زندگى.
از منظر زيبايى و زيبايى‏شناسى، جوان يعنى گلستان و دوران شكوفه‏دهى زندگى.
از وجه تمثيل به دريا، جوان يعنى موج و برخاستن.
از وجه تشبيه به فرود و فراز، جوانى يعنى دوره اوج‏گيرى.
از منظر گاه هوش و توان و استعداد، جوانى يعنى دوران بالاترين كشف‏ها و شدن‏ها.
از منظرگاه حركت و روان‏شدن، جوانى يعنى بالاترين سرعت و وصول به اهداف.
و از زاويه توانايى جسمى، جوانى يعنى سلامتى و شادابى.
موارد فوق و موارد مشابه همگى در حقيقت دنياى جوانى را به عنوان دنياى فرصت‏ها به ما معرفى مى‏كند. از اين رو، حضرت رسول(ص)، پيامبر رحمت و محبت، مى‏فرمايد: «عليكم بالشباب لانّهم ارق افئدة؛4 بر شما باد به جوانان [و توجه بيشتر به آنها] زيرا احساسات رقيق و قلب‏هاى حساس دارند.
جامعه ايرانى در طول تاريخ و در بعد ارزش‏ها و مبانى فكرى و علمى و عقيدتى نشان داده است كه بهترين، سالم‏ترين و فداكارترين جوانان را تربيت و به دنيا عرضه داشته است.

جوان ممتاز

جوان ممتاز داراى سه بعد مهم است:
  • الف) مشورت مى‏كند.
  • ب) تأمل مى‏كند.
  • ج) با دقت انتخاب مى‏كند.
امروزه عقيده بر آن است كه اغلب موفقيت‏ها در دوران جوانى يا تحقق مى‏يابد و يا مقدمات تحقق آن فراهم مى‏گردد؛ فرضاً علاقه يك جوان در دوران تحصيل به تحقيق كم كم او را با اصول و فنون پژوهش و مقاله‏نويسى آشنا مى‏سازد و حتى شايد در دوران تحصيل آثار مهمى توليد كند، چه بسيار جوانانى كه در زمان تحصيل از جهت پژوهش و نگارش و تحليل به موفقيت هايى رسيده‏اند و همپاى استادان خودشان ظاهر شده‏اند. بعضى نيز در دوران تحصيل جهت كسب تجارب و فنون و نه صرفاً دانش و رموز محض مى‏كوشند و حتى پس از فراغت از تحصيل اين فرايند را ادامه مى‏دهند و منشأ خدمات و تحولات بسيار مى‏شوند. جوان ممتاز و هدفمند همواره با توكل حركت و با اميد عمل مى‏كند و فعاليت‏هايش را طبق برنامه جهت مى‏دهد؛ چرا كه به قول ادوارد دبنو: افراد بى‏برنامه و بى هدف عادت دارند آينده را تار و گذشته را مصيبت‏بار ببينند؛ لذا در تخريب خود تسليم مى‏شوند.»5
و به همين خاطر است كه توماس كارلايل مى‏نويسد: «آدمى كه نمى‏داند به كجا مى‏رود نسبت به هر بادى كه مى‏وزد موافق است.»6

جوانى و يادگيرى‏

«آنگاه كه از يادگيرى بازمانيد، به رشد خود پايان داده‏ايد.»7
در دنياى امروز بحث آموزش مادام‏العمر8 مطرح است و اين امر بايد براى جوانان عزيز يك باور و اساس قانونى به شمار رود. امروزه ياد گرفتن بيش از همه دوران‏هاى گذشته اهميت دارد. در گذشته اگر انسان به دانش‏هاى محدودى مسلط بود كفايت مى‏كرد؛ ولى در دنياى متلاطم و متحول امروز آموزش مداوم بسيار ضرورت دارد.
امروزه تنها مهارت‏هاى ارزشمند فرد مى‏تواند ضامن ادامه موفقيت و رشدش باشد. كسانى كه پيوسته مى‏آموزند و دانش و مهارت خود را افزايش مى‏دهند، بر ارزش اجتماعى خود مى‏افزايند. امروزه سه چيز در زندگى ما گريزناپذير است:
  • 1- فرصت‏هاى محدود
  • 2- توان‏هاى نامحدود
  • 3- دگرگونى‏هاى معدود
جامعه‏هاى امروزى زير بمباران‏هاى تحولات و دگرگونى قرار دارند. پس هوشمندانه‏ترين راه اين است كه در تمام طول عمر خود پيوسته بياموزيم؛ براى همخوان شدن باوضعيت‏هاى تازه آماده شويم و به اصول زير توجه داشته باشيم:
  • 1- علاوه بر سختكوشى (پشتكار) هوشمندانه‏تر كار كنيم.
  • 2- موفقيت‏ها به مرور حاصل مى‏شوند و چيزى كه ارزش انجام شدن دارد، لازم نيست در همان گام نخست يكباره كامل گردد.
  • 3- آنچه انگيزه آفرين است به انسان انگيزه مى‏دهد.
  • 4- هرگز، هرگز، هرگز به رغم فراوانى ناكامى‏ها و شكست‏ها از پاى ننشينيد. >
  • 5- نبايد در مراحل تجربه اندوزى و يادگيرى انديشه‏هاى خوب را زندانى كنيد. بكوشيد آن‏ها را محقق سازيد. >
  • 6- كار، تحصيل و تلاش و يافتن را تجربه كنيد و همواره خود را غافلگير كنيد؛ چون در اوج تلاش محو فعاليت هستيد و در صورت توفيق به غافلگيرى خويش مى‏رسيد.
  • 7- كار و فعاليت و يادگيرى را بسيار جدى بگيريد؛ ولى با خود نرم باشيد.
  • 8- سعى كنيد بزرگ بينديشيد، بزرگ عمل كنيد و بزرگ باشيد تا كارهاى بزرگ را رقم بزنيد.
  • 9- دوران جوانى دوران كاركرد خوب است و كاركرد خوب پيامد هدف‏گذارى خوب است.
  • 10- همواره آدم‏هاى فعال و توانمند انسان‏هاى متفاوتى هستند؛ چون انگيزه‏هاى متفاوتى دارند.
  • 11- اگر در جستجوى كمال نباشيم، به برترى نمى‏رسيم.
  • 12- همواره از درون خود بپرسيد چگونه مى‏توانم بهتر ظاهر شوم. اين مسأله شما را به كاوش درون گسيل مى‏كند و معجزه اينجا روى مى‏دهد زيرا كشف و شهود را خواهيد ديد.

جوان و برنامه‏

امروزه مشاهده افرادى كه هميشه خوشحال و خوش‏بين و موفق هستند، ما را به تعجب و غبطه وا مى‏دارد. به راستى علت چيست؟ چگونه در دل برخى از انسان‏ها به رغم سختى و مشكلات ظاهرى، روح سبز انسانيت شكوفا مى‏شود؟ حقيقت آن است كه بسيارى از مردم، به دليل برنامه‏هاى ناقص يا غلط، همواره سرگردان يا غمگين هستند. آن‏ها بدون اين كه بخواهند، ياد گرفته‏اند كه فقط ناراحت و ناراضى باشند و احساس شكست كنند و در واقع زندگى را بدون برنامه‏ريزى بگذرانند.
برنامه‏ريزى در حقيقت به معناى پيش‏بينى عمليات با توجه به امكانات است تا براى رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده، موفقيت را رقم بزنيم. نكته حائز اهميت در برنامه‏ريزى خصوصاً در دوران جوانى دقت و ظرافت و گزينش فرصت‏ها است. از اين رو، «دقت و ظرافت در برنامه‏ريزى، از وسيله و امكانات مهم‏تر است.»
برنامه‏ريزى همواره به داشتن سه افق و ديد نيازمند است؛ يعنى:
افق دور كه همان دور انديشى است؛
افق روشن كه همان آگاهى و روشن بينى است؛
و افق باز كه همان دورى از تك بعدى است.
اين افق‏ها مستلزم آگاهى و نگاه جست و جو گرانه است نه منفعل و پذيراى محض بودن. از اين رو، بايد نگاهى جست‏وجوگر به گذشته، نظرى عميق به حال و تعمقى ژرف در اطراف و نگاهى بس دورانديش به آينده داشته باشيم. برنامه‏ريزى، آينده را به زمان حال مى‏آورد. از اين رو، مى‏توانيد كار را با آگاهى بيش‏تر در آينده رقم بزنيد.
امام على(ع) در اهميت برنامه‏ريزى پيش از انجام كار مى‏فرمايد: «كسى كه بدون آگاهى به عمل مى‏پردازد، همچون كسى است كه از بيراهه مى‏رود؛ و چنين شخصى هر چه جلوتر مى‏رود، از سر منزل مقصود خويش بيش‏تر فاصله مى‏گيرد؛ و كسى كه از روى آگاهى و [برنامه‏] حركت كند، مانند رونده راه آشكار است.»9
گفتنى است كه پس از گذشت چهارده قرن از شخص ماندگار اميرمؤمنان(ع)، در غرب نيز همين مطلب مطرح است و«اچسون و گال» مى‏نويسند: «اگر مطمئن نيستيد به كجا مى‏رويد، خطر رسيدن به جاى ديگر را با خود همراه داريد.»10
جوان نيز بايد اين گونه باشد تا فرصت‏هاى موجود تلف نشوند و فرد بتواند با اثر بخشى و توانايى و كارآيى به اهداف زيبنده و جايگاه شايسته نائل شود. يكى از متفكران مديريت «گرى دسلر» مى‏نويسد: «هر كارى كه مشكل‏تر است، برنامه‏ريزى آن واجب‏تر مى‏نمايد.»11 «هر چيز كه به فكر آيد، قابل برنامه‏ريزى است.»12
امام على(ع) خطاب به مالك اشتر مى‏فرمايد: «اى مالك، كارها را چنان بر روزها تقسيم كن كه روزانه مطابق برنامه، انجام وظيفه شود و امور بر اثر عدم انضباط و ترتيب، مختل و آشفته نماند.13

«جوانى يعنى فرصت موفقيت‏ها و انديشه‏ها»

تنها چيزى كه موفقيت‏ها و افكار عالى ما را محدود مى‏سازد، تفكرى است كه به ما مى‏گويد «نمى‏توانى موفق شوى». مى‏توان هرگونه انديشيد؛ ولى بايد دانست: «آن كه مى‏گويد مى‏توانم، مى‏تواند وآن كه مى‏گويد نمى‏توانم، نمى‏تواند».
وقتى كسى مى‏گويد: «فكر مى‏كنم هميشه يك بازنده خواهم بود»، يادگيرى و تلاش را كنار مى‏گذارد، موقعيت‏ها را از دست مى‏دهد، تا دير وقت كار نمى‏كند و تلاش مضاعف به خرج نمى‏دهد و همواره مى‏گويد «بى فايده» است. و ناگفته پيدا است كه پيشگويى‏اش درست از كار در مى‏آيد و موفق نمى‏شود؛ چون به خود تلقين مى‏كند. تلقين منفى دشمن موفقيت‏ها است؛ همان گونه كه تلقين مثبت عامل پيروزى‏ها و موفقيت‏ها به شمار مى‏آيد. وقتى كسى به خود مى‏گويد: «من موفق خواهم شد» و اضافه مى‏كند به هر قيمتى اين كار را خواهم كرد، تا هر وقت لازم باشد كار مى‏كنم، تا آن جا كه بتوانم ياد مى‏گيرم تا جايى كه نياز باشد تغيير مى‏كنم. بى ترديد موفق مى‏شود. چون افكار، باور، اعتقاد و حركتش مبناى درونى دارد؛ او در افكار بالنده و فرازين به سر مى‏برد. و حتى شكست را حقيقت و قسمتى از حركت به شمار مى‏آورد. پس انسان در هر شرايط جسمى و روحى تمام موفقيت‏ها يا شكست‏هاى خود را مديون افكار خويش است.

نمونه تأثير افكار

هلن كلر: اجازه نداد كه نابينايى و ناشنوايى‏اش مانع از آن شود كه زندگى خود را وقف انسان‏هاى بد اقبال‏تر از خويش كند. پس تلاش كرد، آموخت و در سطوح بالاى آموزش مدرك گرفت و تمام عمر در خدمت افراد به ظاهر ناتوان به سر برد.
توماس اديسون: در دوران كودكى از مدرسه اخراج شد، در دوران نوجوانى شكست‏هاى فراوان داشت و در جوانى پدرش به او مى‏گفت: اگر كله‏ات را بشكافيم به جاى مغز تكه‏اى گچ پيدا خواهيم كرد؛ ولى در اوج جوانى چنان تلاش كرد كه امروزه از مشاهير صنعت شمرده مى‏شود و بيش از 200 اختراع به نام او ثبت شده است.

جوان و مشكلات‏

جوانان پيوسته با موقعيت‏هاى بزرگى مواجه مى‏شوند كه زيركانه خود را در قالب مشكلات لاينحل از آن‏ها پنهان مى‏كنند. اين انديشه گاه و بى گاه به ذهن همه خطور مى‏كند كه «چه خوب مى‏شد اگر هيچ مشكلى وجود نمى‏داشت!»
اساساً انسان‏ها براى حل مسائل و مشكلات و يافتن راه‏هاى تازه جهت حل مسائل آفريده شده‏اند و به نظر من:
«زندگى از جهتى مسأله بزرگى است كه آدمى براى حل كردن آن آفريده شده است.»
مشكلات بخشى از ميراث جهانند كه ما را براى رهايى از خود به سوى يادگيرى و تجربه مى‏رانند. ويژگى منحصر به فرد بودن انسان تلاش پيگير آدمى جهت تجربه اندوزى است، شما مى‏توانيد از هيچ، چيزى بسازيد. حيوانات بر عكس انسان نمى‏توانند اين گونه در صحنه حيات ظاهر شوند. انسان بودن يعنى تحمل مشكلات و همچنين عشق ورزيدن، خنديدن، گريستن، تلاش، برخاستن، به زمين خوردن و دوباره برخاستن.
از زاويه و ديدگاه كسى كه مثبت فكر مى‏كند، يك مشكل صرفاً موقعيتى تازه براى ياد گرفتن است. انسان از دوران كودكى با اين انديشه بزرگ مى‏شود. حتى نوزادان و بچه‏ها هم با همين فلسفه زندگى مى‏كنند. كودك ده ماهه هر چيزى را مثل يك مبارزه مى‏بيند، در آوردن صداهاى تازه، يادگيرى برداشتن اشيا، مبارزه خوردن، پرتاب اشيا و لذت پرتاب آنچه كه مى‏خورد. زندگى براى انسان يك سفر سحرآميز توأم با اكتشاف است. بچه‏ها وقتى بزرگ‏تر مى‏شوند، با هيجانات و احساسات بى پروا و زيبا، خود را به دامان زندگى مى‏اندازند؛ مسابقه دوچرخه‏سوارى، دو، بالاى نردبان رفتن و پريدن و از درخت بالا رفتن و... نمودهاى اين احساسات زيبا است.
گاه به دلايلى اين مبارزان كوچك و شجاع به بزرگسالان يا جوانانى منفعل و پيرو كه انجام كوچك‏ترين كارها برايشان به منزله مبارزه با هيولايى شكست‏ناپذير است، تبديل مى‏شوند؛ چرا؟ شايد جواب اوليه آن اين باشد كه تمرين و مبارزه با مشكلات را ادامه نداده‏اند و مشكل را معضل لاينحل تصور كرده‏اند. در حالى كه مشكل يك فرصت است. نبايد فراموش كنيم كه مشكلات دامنه ذهن ما را وسعت مى‏بخشند. به قول هوراس: «بدبختى، نبوغ را نمايان مى‏سازد و خوشبختى آن را مى‏پوشاند.»14

جوان و اشتباهات‏

مردى هميشه تأسف مى‏خورد كه چرا هيچ‏گاه خداوند با او صحبت نكرده است. روزى از دوستى پرسيد: «چرا خداى بزرگ عالم هيچ وقت از آن پيام‏هايى كه براى ديگران مى‏فرستد، براى من نفرستاده است؟ آن دوست در پاسخ گفت: «اما خداوند كه با تو ارتباط برقرار كرده است... خداوند از طريق اشتباهاتت با تو در رابطه است.»15
اشتباهات بازخورد اعمال مايند. اشتباهاتى كه برندگان مرتكب مى‏شوند به مراتب بيش از بازندگان است؛ و به اين خاطر است كه برنده‏اند؛ زيرا آن‏ها با تلاش و تداوم بيش‏تر توانسته‏اند بازخوردهاى بيش‏تر دريافت كنند. اشكال كار بازندگان در اين است كه اشتباه را رويدادى بزرگ و نابخشودنى تلقى مى‏كنند و جنبه مثبت آن را در نظر نمى‏گيرند.

شكست‏ها و پيروزى‏ها

معمولاً اشتباهات به نوعى شكست منتهى مى‏شوند و همان طور كه قبلاً نيز اشاره شد، انسان توانمند شكست را قسمتى از زندگى و بخشى از پيروزى مى‏داند. ما معمولاً از شكست‏هاى خود بيش از پيروزى‏هايمان درس مى‏گيريم؛ زيرا وقتى بازنده مى‏شويم به فكر و تأمل و تجزيه وتحليل و سازماندهى مجدّد مى‏پردازيم و طرح‏ها و تاكتيك‏هاى تازه بنا مى‏كنيم، اما وقتى برنده مى‏شويم فقط جشن مى‏گيريم چيز تازه‏اى نمى‏آموزيم؛ و اين خود دليل ديگرى براى گرامى داشتن اشتباهات است. زندگى توماس اديسون در اين زمينه سندى معتبر است. روزى از او پرسيدند: «از اين كه بارها و بارها در تلاش براى ساختن لامپ برق با شكست رو به رو شدى، چه احساسى داشتى؟»
اديسون پاسخ داد: «من هيچ وقت شكست نخوردم و احساس شكست را نيز به خود تلقين نكردم. بلكه من با موفقيت توانستم هزاران طريقه نساختن لامپ برق را كشف كنم!»
اين نگرش مثبت به اشتباه، اديسيون را قادر به ارائه خدمتى به جهانيان كرد كه او را از اين حيث در طول تاريخ بى رقيب ساخته است.

جوان و ريسك‏پذيرى‏

رسيدن به هر هدفى هميشه مستلزم قبول خطر است. فردى ممكن است بگويد: «نه، من ريسك نمى‏كنم من جانب احتياط را رها نمى‏كنم». اين فرد نمى‏فهمد تا احتياط افراطى را كنار نگذارد به هدف نمى‏رسد. احتياط معقول هميشه مطلوب است؛ ولى احتياط مفرط و ترس مضاعف انسان را به اهداف موعود نمى‏رساند. اهداف هميشه بر سر جاى خود هستند و بر اين كره خاكى خداوند قانونى حاكم است كه رسيدن به پاداش را به بهاى قبول خطر تضمين مى‏كند. جز اين راه، راه ديگرى وجود ندارد.
دوران جوانى يعنى رسيدن به يك انسان كامل و يك انسان كامل بودن، بسيار ارزشمند است. انسان‏هايى كه شهامت پرداخت بهاى اهداف و عشق را دارند، بسيار انگشت شمارند. انسان هدف‏دار و عاشق كسى است كه تمام انديشه امنيت را رها كرده، بى پروا به روى هر خطرى آغوش مى‏گشايد. پس بايد زندگى را همچون معشوقى در آغوش گرفت.

جوان و تعهد

جوانى دوران تعهد وتلاش متعهدانه است. جوان انسانى مسؤوليت‏پذير است كه با عنايت به صدق و پاكى‏اش هميشه سرفراز ميدان‏ها است. در قبول مسؤوليت‏ها بايد نخستين قدم را خود ما برداريم. اگر جوانيم، بايد حركت كنيم. تا وقتى كه در حاشيه ايستاده‏ايم و براى هجوم به سمت اهداف و مرزهاى موفقيت آمادگى نداريم، گويا جهان در برابر ما با اين نگرش ايستاده است: «خوب، مثل اين كه آنقدرها درباره اين مسأله جدى نيست و متعهدانه جلو نيامده است. هر وقت آن را جدى گرفت، به او كمك خواهيم كرد.»
از همان لحظه‏اى كه با قاطعيت مى‏گوييم: «من به هر قيمتى اين كار را خواهم كرد، كم و بيش گام اول را به سوى همان «نبوغ و قدرت لايتناهى» برداشته‏ايم. هر كسى كه در زندگى موفق مى‏شود، متعهدانه تصميم به موفق شدن گرفته است.
كوهنوردى كه قله اورست را فتح كرد، يقيناً به خود گفته است كه «فتحش مى‏كنم». براى وصول به اهداف بايد جدى باشيم. زندگى گاندى شاهدى بر اين حقيقت است كه حتى يك فرد كاملاً در بند و اسير در پشت ميله‏هاى زندان استعمار نيز مى‏تواند مسير تاريخ يك ملت را تغيير دهد. ديزرائيلى مى‏نويسد: «هيچ چيز قادر به متوقف ساختن اراده انسانى كه حتى زندگى خود را در گرو پيشبرد هدفش مى‏گذارد، نيست.»16
مردم نيز همواره دنبال كسى هستند كه تعهد و استقامتش را تحسين كنند.

جوان و تلاش‏

جوان پر تلاش درياى واقعى است؛ او بايد با خود زمزمه كند:
دريايم و نيست باكم از توفان‏
دريا همه عمر خوابش آشفته است‏17
براى شاد زيستن و جهان ماندن و جهانى شدن و پا به عرصه جاودانگى گذاشتن و جاودانه شدن حرف اول و آخر تلاش است. در زندگى بسيارى از بزرگان، نوابغ، دانشمندان سخنوران ومحققان مقوله تلاش و كوشش فوق طاقت بشرى جارى است. البته چون اهداف بلندى در سر مى‏پروانند، همواره از آن لذت مى‏برند.
پيشرفت در هر زمينه‏اى با تلاش ميسر است. ما به تلاش نياز دارم؛ زيرا طبيعت ما آن را «طلب» مى‏كند؛ زيرا تلاش، امتياز و اشتياق انسان براى يادگيرى، خودآزمايى، آزمايش و تجربه است. اشتباه اغلب مردم اين جا است كه تنها براى رسيدن به اهداف نهايى كار مى‏كنند ونه براى لذت از كار كردن؛ و به همين خاطر است كه وقتى به اهداف مورد نظر خود نمى‏رسند، دچار يأس و افسردگى مى‏شوند.
تلاش در اين‏جا به معناى زياده‏خواهى، زياده‏طلبى يا غرق شدن در هرج و مرج نامحدود نيازهاى تمام ناشدنى نيست. تلاش يعنى سعى در رقم زدن استارت‏ها و مراحل موفقيت جهت رسيدن به اهداف ارزشمند. اگر ما به خاطر عشق به كار و مسؤوليت تلاش كنيم، ديگر مشكلى وجود نخواهد داشت. نتايج همواره فرا مى‏رسند؛ زيرا اين يك الزام است، يك «بايد» است، يك قانون است، اما اگر نتايج تأخير داشتند يا در آن زمانى كه شما انتظارشان را مى‏كشيديد از راه نرسيدند، اجازه ندهيد كه اين مسأله تمام هفته يا سال شما را خراب كند، نتايج هميشه از راه مى‏رسند. بياييد از همين لحظه تصميم بگيريم به خاطر عشق به كار كردن كار كنيم و اين مانند شاد بودن است يعنى يك تصميم است. به قول جيمز ام. بارى: «راز شاد زيستن، انجام دادن آنچه دوست مى‏داريم نيست. دوست داشتن آن چيزى است كه انجام مى‏دهيم.» نيوتن مى‏گويد: اگر من به جايى رسيده‏ام، بر اثر كار و كوشش است.18

نتيجه‏

ما انسان‏ها حق انتخاب داريم و خداوند حكيم در قرآن كريم نيز اين حق را رسماً به ما داده است انتخاب‏هاى درست، به جا، دقيق و ارزشمند حتى ما را از مقام فرشتگان بالا مى‏برد و انتخاب‏هاى فرودين و غلط و بى‏ارزش ما را از حيوان هم پست‏تر مى‏سازد. انتخاب حق ما است، انتخاب ميان زندگى واقعى يا زيستن نباتى، انتخاب شغل يك ريسك است، عبور از خيابان هم يك ريسك است، شروع يك فعاليت علمى يا حرفه و شغل و يا زندگى مشترك نيز از اين مقوله است. پس بايد اين ريسك‏ها يا انتخاب‏ها را در زندگى تجربه كنيم؛ البته اين ريسك‏ها و انتخاب‏ها بايد معقول، مطلوب، دقيق و حساب‏شده باشد. و لفگانگ گوته، مستشرق حافظ دوست و فيلسوف آلمانى، مى‏نويسد: هر كارى را كه مى‏تونى انجام دهى يا رؤياى توانستنش را دارى... آغاز كن. در جسارت تو، نبوغ و قدرت و سحر مثبت نهفته است.
ما نيز بر اين عقيده‏ايم كه: هر انسانى، خصوصاً در دوران پاكى و صداقت جوانى، با ايمان به سمت يك هدف معقول با توكل و قبول خطرات و ريسك و با لحاظ احتياط مطلوب حركت كند، دستان ناپيداى خداوند به سمت او خواهند آمد.

پى‏نوشت‏ها:

1- تعبير زيباى آقاى احمد ناصرى از شعر بسيا شيواى حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين على(ع) كه مى‏فرمايد: اتزعم انك جرم صغير و نيك انطوى العالم الاكبر.
2- .Young oportionity
3- شاگتى گواين، تو همانى كه مى‏انديشى، تهران: [بى‏نا]، سال 1378.
4- به نقل از يادداشت‏هاى روايى، حجةالاسلام شيخ احمد ناصرى، ص 18.
5و6.به نقل از دكتر رحمانى يادداشت‏هاى پراكنده، ص 22.
7- مديريت بر قلب‏ها، كن بلانچارد، ترجمه دكتر عبدالرضا رضايى‏نژاد، ص 26 كه تعبير ذيل را بكار برده است:
8-.you stop growing Long life learning ,When you stop Learning
9- نهج‏البلاغه، خطبه 154، ترجمه محمد دشتى.
10-...Thrid Techiques in the clinical supervision :A.Acheson Meredith Damien Gall .Keith
chapter h.p.112-1998
12 و11. مبانى مديريت، گرى دسلر، ج 1، ص 156.
13- نهج‏البلاغه، نامه 53، ترجمه محمد دشتى.
14- راز شاد زيستن، اندرو متيوس، ترجمه وحيد افضلى راد، ص 102.
15- همان، ص 103.
16- همان، ص 110.
17- در كوچه باغ‏هاى نيشاور، محمدرضا شفيعى كدكنى.
18- اختراع گامى به سوى تكامل، رضا ناظمى، ص 129.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط