ابراهیم و قوم مشرک او

ابراهیم(علیه السلام) پس از آن تجربه‌ی تلخ با آزر، غریبانه در خانه به زندگی ادامه داد. اما آیا این مسئله مانع آن می‌شد تا دعوتش را ادامه دهد؟ و آیا با وجود آن که او مکلّف و موظف شده بود که رسالت توحید را ترویج کند،
جمعه، 17 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابراهیم و قوم مشرک او
 ابراهیم و قوم مشرک او

 

نویسنده: سمیح عاطف الزین
مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب



 

ابراهیم(علیه السلام) پس از آن تجربه‌ی تلخ با آزر، غریبانه در خانه به زندگی ادامه داد. اما آیا این مسئله مانع آن می‌شد تا دعوتش را ادامه دهد؟ و آیا با وجود آن که او مکلّف و موظف شده بود که رسالت توحید را ترویج کند، می‌توانست سستی به خرج دهد؟
البته که نه، اما او می‌بایست با قوم خود چگونه رفتار می‌کرد؟ آیا همان رفتاری را که با آزر داشت تکرار می‌کرد یا اینکه روش دیگری را در پیش می‌گرفت؟
ابراهیم در این مورد بسیار فکر کرد تا اینکه راه‌حلی به نظرش رسید. او با مردم محشور شد و با آنان به مهربانی رفتار کرد و در شب نشینی‌های آنان شرکت جست. در این شب‌نشینی‌ها به ستارگان آسمان خیره می‌شد، زیرا می‌دانست که گروه زیادی از مردم ستاره‌پرست هستند. او می‌خواست دست به یک تجربه ملموس و محسوس بزند تا برای مردم قابل درک باشد و به یک نتیجه‌ی حتمی که همان اثبات بی‌اساس بودن چنین عبادتی بود، برسد. لذا در یک شب آرام و در حالی که آسمان بسیار صاف بود، ابراهیم در کنار جماعتی نشست و به آسمان پرستاره خیره شد تا اینکه در سمت غرب آسمان چشمش به ستاره‌ی زهره افتاد که به زیبایی هر چه تمامتر می‌درخشید. ابراهیم با دیدن آن ستاره اعلام کرد که آن ستاره زندگی و برکت را به مردم و زمین می‌بخشد و مردم تشویق می‌کرد تا حرکت آن را دنبال کنند تا اینکه ستاره به کلی از دید مردم محو شد. در اینجا حضرت ابراهیم تجربه خود را به نتیجه می‌رساند و خطاب به مردم می‌گوید: «پروردگاری که بر انسان و زمین حکومت می‌کند، غایب نمی شود و این ستاره‌ی افول کننده، شایسته‌ی خدایی نیست و او چنین خدایی را قبول ندارد.» قرآن کریم این تجربه ابراهیم را چنین بیان می‌کند:
(پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره‌ای دید و گفت: این پروردگار من است و آن‌گاه چون غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.) (1)
بار دیگر، هنگامی که ابراهیم (علیه السلام) با مردم مشغول گفت و گو بود، انتظار بر آمدن ماه را می‌کشید. چون ماه بر آمد و بانورش همه جا را روشن کرد، ابراهیم (علیه السلام) توجه مردم را به آن جلب نمود و از آنان خواست تا درباره‌ی آن کمی بیندیشند، سپس گفت: «این پروردگار من است» و تا طلوع فجر در کنار مردم ماند و چون ماه از دیده‌ها پنهان شد، گفت:
(اگر پروردگارم مرا هدایت نکند، قطعاً از گمراهان خواهم بود.) (2)
ابراهیم (علیه السلام) روش جدیدی را به کار گرفته بود تا مردم را از خود دور نکند. او بدون آن که مستقیماً عقاید ستاره پرستان را رد کند، منتظر افول ستاره می‌ماند و آنگاه با صراحت اعلام می‌کرد که این ستاره نمی‌تواند پروردگاری باشد که مردم آن را پرستش می‌کنند و پروردگار دیگری که همان خدای واقعی است، وجود دارد؛ همان خدایی که اگر او را هدایت نمی‌کرد، به گمراهی می‌افتد.

حضرت ابراهیم (علیه السلام) می‌خواست تخم شک و تردید را در ستاره پرستان بکارد. او در آغاز از درخشش و نوارنیت ماه و ستاره‌ها تعریف می‌کرد، اما در پایان نتیجه می‌گرفت که زهره و ماه شایستگی خدایی را ندارند. کار ابراهیم (علیه السلام) به پایان نرسیده بود، زیرا هنوز خورشید و خورشید پرستان مانده بودند و لازم بود تا آن حضرت، ثابت کند که خورشید نیز همچون دیگرستاره‌‌هاست، از اینرو شایسته پرستش نیست. بنابراین، در یک روز آفتابی زیبا که خورشید تازه دمیده بود، ابراهیم شیفتگی خود را به این ستاره‌ی نورانی به مردم اعلام کرد و توجه آنان را به احساسات خود جلب کرد و گفت که خورشید همان پروردگاری است که در جست و جوی اوست، زیرا از دیگر ستاره‌ها هم بزرگتر و هم روشن‌تر، درخشان‌تر و سودمندتر است. قرآن کریم می‌فرماید:

(پس چون خورشید را دید که طلوع می‌کند، گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است.) (3)
در طول آن روز، حضرت ابراهیم در حالی که مردم را به دور خود جمع کرده بود، مشغول تعریف و تمجید از خورشید شد. اما همین که خورشید غروب کرد و تاریکی همه جا را فرا گرفت، آن حضرت بیزاری خود را از آن ستاره نیز اعلام کرد و در حضور مردم روبه آسمان کرد و خطاب به خداوند گفت:
(من از روی اخلاص و پاکدلی به سوی کسی روی آوردم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم.) (4)
مردم از توجه حضرت ابراهیم به غیب و خالق آسمانها و زمین شگفت زده شدند و بیشتر آنها از خشم ستارگان ترسیدند و با ابراهیم (علیه السلام) به احتجاج برآمدند و دعوت وی را به خداپرستی نپذیرفتند، لیکن ابراهیم که از علم الهی بهره مند شده بود، با استدلالهای محکم تمام ادعاهای مردم را باطل کرد و اوهامی را که از آنها بیمناک بودند، برطرف ساخت و آنان را در حالت بیم و تردید قرار داد،‌ زیرا آنها بیمناک بودند، مؤمنانی که هیچ بیم و اندوهی به دل راه نمی‌دادند.
آری، حقیقتی که تمام مردم باید آن را درک کنند این است که مؤمنان از جانب خداوند متعال امان و رستگاری یافته اند، اما مشرکان، کافران، منکران و سرکشان جایی را ندارند که به آن پناه ببرید و نه تنها امنیت ندارند، بلکه کیفر و عذاب خداوند حتماً دامنگیرشان خواهد شد.
قرآن مجید، احتجاجات حضرت ابراهیم (علیه السلام) را به زیباترین شکلی به تصویر کشیده است و می‌فرماید:
(من از روی اخلاص و پاکدلی به سوی کسی روی آوردم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم. و قومش با او به ستیزه پرداختند. گفت: آیا با من درباره‌ی خدا محاجّه می‌کنید و حال آن که او مرا راهنمایی کرده است؟ من از آنچه شریک او می‌سازید بیمی ندارم، مگر آن که پروردگارم چیزی را بخواهد. علم پروردگارم به هر چیزی احاطه یافته است. پس آیا متذکر نمی‌شوید؟ چگونه از آنچه شریک خدا قرار می‌دهید، بترسم با آن که شما خود از اینکه چیزی را شریک خدا ساخته‌اید که خدا دلیلی درباره‌ی آن بر شما نازل نکرده است نمی‌هراسید؟ پس اگرمی‌دانید، کدام یک از ما دو دسته به ایمنی سزاروارتر است؟ کسانی که ایمان آورده اند و ایمان خود را به شرک نمی‌آلایند، ایمنی از آن ایشان است و آنان راه یافتگانند. آن حجت ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم. درجات هرکس را که بخواهیم بالا می‌بریم، زیرا پروردگار تو حکیم و داناست.) (5)
پس از این احتجاج، شایسته بود که مردم به حضرت ابراهیم(علیه السلام) ایمان بیاورند، اما آنها چنین نکردند و همچنان به پرستش ستاره‌ها و بتها ادامه دادند تا رسوایی دنیا و عذاب آخرت را به دلیل شرک و گمراهیشان برای خود بخرند.

پی‌نوشت‌ها:

1- قرآن، انعام/76.
2- قرآن، انعام/77.
3- قرآن، انعام/78.
4- قرآن، انعام/79.
5- قرآن، انعام/80-83.

منبع مقاله :
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران ...]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.