آموزگار و روزنامه‌نگار

بنیتو موسولینی در بزرگسالی عادت‌های بدی پیدا کرد که برخی از آنها را از پدرش کسب کرده بود و برخی دیگر عادت‌های خاص خود او بودند. در قمار و خوردن مشروب افراط می‌کرد و زبانش پر از ناسزا بود.
دوشنبه، 20 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزگار و روزنامه‌نگار
 آموزگار و روزنامه‌نگار

 

نویسنده: برندا‌ هاوگن
مترجم: رضا علیزاده



 

بنیتو موسولینی در بزرگسالی عادت‌های بدی پیدا کرد که برخی از آنها را از پدرش کسب کرده بود و برخی دیگر عادت‌های خاص خود او بودند. در قمار و خوردن مشروب افراط می‌کرد و زبانش پر از ناسزا بود.
پس از فارغ‌التحصیل شدن دنبال کار نرفت تا این‌که هیچ پولی برایش نماند. کوشید. بعضی از شعرهایش را چاپ کند، اما موفق نشد. بنابراین در اوایل سال 1902 در مدرسه‌ای ابتدایی در شهر کوچک گوئالتیری در شمال ایتالیا به عنوان معلم جایگزین استخدام شد.
معلم شدن برای موسولینی هیجان چندانی نداشت. وقتی متوجه شد معلمی چقدر شغل سختی است از آن بیش‌تر بدش آمد. پی برد که عادت‌های بدش او را بین اولیا منفور کرده است و دانش‌آموزان هم او را دوست ندارند.
موسولینی کم‌کم در اوقات فراغت برای مجله‌های سوسیالیستی مقاله می‌نوشت. او به جمع سوسیالیست‌های محلی پیوست و خیلی زود دبیر آن تشکیلات شد.
وقتی دوره‌ی تدریس موسولینی در ماه ژوئن به پایان رسید، مدرسه از پیشنهاد شغل دائم به او خودداری کرد، ولی موسولینی به این موضوع اهمیتی نداد. تصمیم گرفت به سویس، کشور همسایه، برود که احتمالاً برای فرار از سربازی بود.
موسولینی به دروغ به مادرش گفت که برای کار کردن به آن‌جا می‌رود. مادر دستمزد یک ماهش را تمام و کمال داد تا پسرش بتواند بلیت قطار تهیه کند. دادن این همه پول در آن زمان به راستی دشوار بود، چون پدرش، آلساندرو، دستگیر شده بود. او متهم بود که بلوا راه انداخته و قوانین انتخابات را با حمله به متصدی انتخابات و پخش و پلا کردن برگه‌های رأیی که دم دستش بوده، زیر پا گذاشته است. اگرچه دادگاه آلساندرو را مجرم نشناخت، قبل از محاکمه شش ماه را در زندان گذراند.
وقتی موسولینی به سویس رسید، کاری جز پرسه زدن نداشت. از کار سخت متنفر بود و به ندرت مدتی طولانی در جایی کار می کرد. برای زنده ماندن دزدی و گدایی می‌کرد، او که خودش را برتر از مردم فقیر و بی‌خانمان می‌دانست، غالباً به جای خوابیدن در پناهگاه‌های افراد بی‌خانمان، در خیابان‌ها می‌خوابید.
همچنان می‌کوشید از راه نوشتن زندگی کند. شعرها و مقاله‌هایش را برای چاپ به مجله‌های سوسیالیستی می‌داد.
موسولینی اعتقاد داشت که مردم فقیر تحت حکومت ایتالیا همچنان رنج خواهند کشید. عقیده داشت برای این‌که زندگی عادلانه‌ای برای تمام ایتالیایی‌ها فراهم شود، سرنگونی حکومت آن زمان و جایگزین شدن حکومتی جدید و سوسیالیستی تنها راه است. شیوه‌ی رایج میان کارگرها برای اینکه وضعیت کار و دستمزدشان بهتر شود، اعتصاب بود؛ یعنی، امتناع از کار کردن تا اینکه درخواست‌هایشان محقق شود. موسولینی معتقد بود اعتصاب وقت تلف کردن است، او برای عوض کردن کل نظام حکومتی خشونت و تروریسم را ترویج می‌کرد.
شکیبایی برخی از سوسیالیست‌ها بیش‌تر بود. آنها می‌خواستند با به دست آوردن کرسی‌هایی در پارلمان به قدرت برسند. از آن‌جا که نمایندگان سوسیالیست باید در پارلمان با دیگر احزاب سیاسی همکاری می کردند، موسولینی اعتقاد داشت که تنها راه کسب قدرت نابود کردن پارلمان است نه پیوستن به آن، او سوسیالیست‌های جوان را که برای تغییر ناشکیبا بودند تهییج می کرد. مردم رفته‌رفته به حرف‌های موسولینی علاقه‌مند می‌شدند.
تبلیغ او برای سرنگون کردن خشونت‌آمیز دولت، توجه پلیسی را هم جلب کرد. در هجدهم ژوئن سال 1903 به سبب تبلیغ انقلاب در برن سویس دستگیر شد. مقامات آن‌جا می‌ترسیدند که او در انجام دادن کارهای خشونت‌آمیز الهامبخش کارگران شود.
آموزگار و روزنامه‌نگار

در زمانی که موسولینی در ایتالیا برای سوسیالیسم تبلیغ می‌کرد، آرمان سوسیالیسم به تدریج در کشورهای دیگر محبوب می‌شد. یوجین دبز در سال 1904 از طرف حزب سوسیالیست نامزد ریاست‌جمهوری ایالات متحده شده بود.

موسولینی پس از سپری کردن دو هفته در زندان به ایتالیا برگردانده شد. او که نمی‌خواست در ایتالیا بماند و در دولتی که کمک به آن را جایز نمی‌دانست به خدمت سربازی برود، دوباره مخفیانه به سویس برگشت. در هجدهم مارس 1904 با آنجلیکا بالابانف آشنا شد. اگرچه این زن در رفاه بزرگ شده بود، علیه خانواده‌ی خود شورش کرده و سوسیالیست شده بود. با این که این زن موسولینی را مردی شلخته می‌دید که موهایش را شانه نمی‌کند و رخت‌های چروک می‌پوشد، اما او را فردی باهوش یافت. با کمک بالابانف بر اهمیت موسولینی در میان سوسیالیست‌ها افزوده شد. پس از زمانی کوتاه عضو کمیته مرکزی حزب سوسیالیست ایتالیا شد.
در سال 1904 دولت ایتالیا برای مشمولین غایب از خدمت سربازی عفو عمومی صادر کرد. این امر به این معنا بود که موسولینی می‌تواند بدون هراس از دستگیری به ایتالیا بازگردد، اما هنوز باید خدمت سربازی‌اش را انجام می‌داد. مطلع شد که مادرش به مننژیت مبتلا شده است، بنابراین تصمیم گرفت به ایتالیا برگردد. وقتی به خانه رسید، قبل از پیوستن به ارتش، برای این که استراحتی به مادرش بدهد به جای او در مدرسه تدریس کرد.
زمان زیادی از خدمت سربازی‌اش نگذشته بود که خبردار شد حال مادر بدتر شده است. در ماه فوریه او در آستانه‌ی مرگ بود. به موسولینی اجازه دادند به خانه برود و زمانی کوتاه پس از رسیدن او رزا در نوزدهم فوریه‌ی 1905 در 46 سالگی درگذشت.
موسولینى دوره‌ی 21 ماهه‌ی خدمت در ارتش را در سپتامبر 1906 به پایان رساند. تصمیم گرفت دوباره به تدریس بپردازد و این بار در شهر کوچک تولمدزو در ایتالیا. کوشید شاگردان را با تهدید به اطاعت وادارد، ولی بچه‌ها از او حرف شنوی نداشتند. بچه‌ها از او خوششان نمی‌آمد و هیچ احترامی به او نمی‌گذاشتند و به او لقب «مستبد» داده بودند.
موسولینی همچنان در وقت بی‌کاری به قمار و خوردن مشروب ادامه می‌داد، اما پنهان نگه داشتن عادت‌های بدش در آن شهر کوچک کار آسانی نبود. هنگامی که مدت قراردادش به سر رسید، اولیای دانش‌آموزان تولمدزو از تمدید آن سرباز زدند. موسولینی دوباره بیکار شد.
در اوایل سال 1907 وقتی با سخنرانی‌های سوسیالیستی‌اش موجب تحریک افکار عمومی بر ضد کاتولیک‌ها شد، توجه پلیس را به خو د جلب کرد. او خیلی زود دریافت که پلیس او را به صورت دائمی تحت نظر گرفته است.
پس از مرگ مادر، پدر موسولینی مجبور به تحویل کلبه‌ای شده بود که در آن زندگی می‌کردند. پدر به فورلی کوچید و موسولینی تصمیم گرفت به او بپیوندد.
به این امید که در درس دادن به دانش‌آموزان دبیرستانی از درس دادن به بچه‌های دبستانی بهتر عمل کند، در کلاس‌های زبان خارجی شرکت کرد تا برای تدریس به دانش‌آموزان بزرگ‌تر صلاحیت لازم را به دست آورد. در امتحان زبان‌های فرانسه و المانی شرکت کرد، اما فقط برای تدریس فرانسه واجد صلاحیت شناخته شد و در امتحان زبان آلمانی قبول نشد.
زمانی که در فورلی اقامت داشت روابطش را با راکله گوئیدی، دختری از شاگردان پیشین مادرش، شروع کرد. راکله‌ی شانزده ساله برای خانواده‌ای ثروتمند در فورلی کلفتی می کرد. آنا مادر بیوه‌ی راكله هم خدمتکار خانه‌ی آلساندرو موسولینى و ساکن همان‌جا بود. وقتی راكله به دیدار مادرش می‌آمد، آشنایی موسولینی با او عمیق‌تر شد. اگرچه موسولینی آشکارا آزاردهنده بود و گاهی حتی زنانی را که با آنها رابطه داشت کتک می‌زد، رفتارش با راکله نسبتاً خوب بود.
آموزگار و روزنامه‌نگار

راکله گوئیدی (1979-1890)

موسولینی در مارس 1908 در اونلیا واقع در ریویرای ایتالیا فرصت تدریس به دست آورد. روزنامه‌ای سوسیالیستی نیز به راه انداخت. اما معلوم شد که این بار هم در کار آموزش بهتر از جاهای دیگر نیست. در عرض چهار ماه اخراج شد. به فورلی برگشت تا با پدرش زندگی کند و روابطش با راکله را از سر گرفت.
منبع مقاله :
هاوگن، برندا؛ (1390)، بنیتو موسولینی (دیکتاتور فاشیست ایتالیا)، ترجمه‌ی رضا علیزاده، تهران: نشر ققنوس، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط