مترجم: رضا علیزاده
سوسیالیستها در سیزدهم ژوئیهی 1908 در بخش پرهداپیو برای حمایت از اعتصابِ گروهی از کارگران راهپیمایی راه انداختند. کارگران به شرایط کار یکی از کارخانههای محلی و استخدام کارگران جدیدی که به اعتصابشکن معروف بودند و قرار بود جایگزین آنها بشوند، اعتراض داشتند. نیروهای مسلح راهپیمایی را برهم زدند، اما وضع پرتنشی باقی ماند. پنج روز بعد موسولینی، برای سنجیدن میزان تنش، صاحب کارخانه را در خیابان تهدید کرد.
صاحب کارخانه حادثه را به پلیس گزارش داد و موسولینی دستگیر شد. او را به اتهام تهدید جانی گناهکار شناختند و به سه ماه زندان محکوم کردند. او به حکم اعتراضی کرد و در پایان ماه ژوئیه در حالی که پرونده هنوز در حال رسیدگی بود از زندان آزاد شد. در ماه نوامبر دادگاه تجدیدنظر حکم محکومیت را تأیید کرد، اما مجازات را به دورهی سپری شده در زندان کاهش داد. دورهی سپری شده در زندان کاهش داد.
دورهی سپری شده پشت میلههای زندان، موسولینی را از دخالت در کارهای پردردسر دور نکرد. در ششم فوریهی سال 1909 به ترنت ایتالیا رفت تا سردبیری هفته نامهای سوسیالیستی را به عهده بگیرد. او با حمله به اخلاقیات کشیشهای منطقه کاتولیکها را به خشم آورد. موسولینی دو بار به جرم افترا محکوم شد؛ در پروندهی اول به پرداخت جریمه و در پروندهی دوم به زندان محکوم شد. اما با درخواست استیناف موفق شد از رفتن به زندان رهایی پیدا کند.
در همان حال که موسولینی آشکارا در اصول اخلاقی کشیشها تردید میافکند، هیچ نگرانیای در مورد شخصیت خودش نداشت. وقتی فورلی را به مقصد ترنت ترک میگفت، به راکله قول داده بود که دیر یا زود با او ازدواج میکند. همچنین به او قول داده بود که برایش نامه بنویسد، اما هیچ گاه این کار را نکرد. در عوض لااقل با دو زن سَر و سِر پیدا کرد- ایدا دالسر و زنی شوهردار به اسم فرناندا اوس فاتچینلی. در نتیجهی این ارتباط فاتچینلی پسری برای موسولینی به دنیا آورد. اما این بچه در کودکی درگذشت. زمانی کوتاه پس از مرگ کودک، فاتچینلی هم به علت ابتلا به بیماری سل مُرد.
در اوت سال 1909 موسولینی دو بار دیگر دستگیر شد و به جرم سوءاستفاده از آزادی مطبوعات برای ادامه دادن به حملههای افترا آمیزش روانهی زندان شد. وقتی که دیگر کسی از حضور او در ترنت خشنود نبود، برای زندگی پیش پدر به فورلی برگشت.
بنیتو و راکله سرانجام تصمیم گرفتند با هم زندگی کنند. پدرِ بنیتو و مادر راکله هیچ یک راضی نبودند که فرزندانشان بدون ازدواج با هم زندگی کنند. موسولینی به خانهی پدر رفت و با تهدید آنها را وادار کرد نظرشان را عوض کنند. هفتتیری برداشته بود و میگفت اگر آلساندرو و آنا با این کار موافقت نکنند، خودش و راکله را میکشد. در ژانویه 1910 بنیتو و راکله زندگی مشترکشان را در خانهی خود آغاز کردند، اما الساندرو بعد از این ماجرا زیاد زنده نماند. او در هفدهم نوامبر 1910 در 56 سالگی درگذشت.
در این حین موسولینی در فورلی به عنوان دبیر نشریهای سوسیالیستی مشغول کار بود. لا لو تا دی کلاسه (نبرد طبقاتی) برای اولین بار در نهم ژانویه 1910 منتشر شد. موسولینی بلافاصله کوشید با دادنِ فراخوان انقلاب، دردسر درست کند. او میخواست بین ثروتمندان و فقیران جنگ راه بیندازد. در مقالاتش میگفت که سوسیالیستها نباید به دنبال ایجاد تغییر در نظام حکومتی فعلی باشند. میخواست حکومت نابود شود، ولی در مورد بازسازی کشور پس از چنین انقلابی توضیحی نمیداد.
در سال 1912 موسولینی مخالفتش را با جنگ دولت ایتالیا با ایالتهای تحت حکومت عثمانی (1)- که امروز به لیبی مشهور است- اعلام کرد. در جلسهای که روز 24 سپتامبر برگزار شد، از منفجر کردن خطوط راهآهن حمایت میکرد تا جلوی راه افتادن جنگ را بگیرد. سه هفته بعد به اتهام برانگیختن خشونت دستگیر شد. موسولینی به هیچ وجه احساسی پشیمانی نمیکرد. در دادگاه به قاضی گفت:
اگر مرا گناهکار تشخیص ندهی خوشحال میشوم؛ اما اگر گناهکارم بدانی باعث افتخار من خواهد بود (2). موسولینی را گناهکار دانستند و به یک سال زندان محکوم کردند. بعد از درخواست استیناف، حکم محکومیتش به پنج و نیم ماه کاهش یافت. موسولینی در زندان وقت تلف نکرد و زندگینامهی خود را نوشت.
درست دو روز پس از آزادی از زندان، از رفتار بعضی نمایندگانِ سوسیالیستِ پارلمانِ ایتالیا ابراز انزجار کرد. این سوسیالیستها نافرجام ماندن سوءقصدی را که کمی پیشتر به جان پادشاه ویکتور امانوئل سوم صورت گرفته بود، تبریک گفته بودند. موسولینی اعتقاد داشت که مرگ پادشاه به نفع ایتالیا خواهد بود. فکر میکرد اگر پادشاه ترور شود، ایتالیاییها میتوانند از فرصت استفاده کنند و نظام حکومتی جدیدی بر سر کار بیاورند. در مقالهای در نشریه سوسیالیستی فورلی نوشت سوسیالیستهایی که به پادشاه تبریک گفتهاند باید از حزب اخراج شوند.
شاه ویکتور امانوئل سوم (1947-1869)
او این عقیده را در ژوئیهی 1912 در اجلاسی حزب سوسیالیست نیز تکرار کرد. گروهی با او موافق بودند و این امر باعث انشعاب در حزب شد. بسیاری از رهبران بلندپایهی حزب از تشکیلات اخراج شدند. بهعلاوه، حزب کمیتهی اجرایی داخلی جدیدی برای رهبری انتخاب کرد. موسولینی در میان برگزیدگانی بود که باید در کمیته خدمت میکردند. این موقعیت جدید در رهبری، جهان را متوجه موسولینی کرد.پینوشتها:
1- در سال 1911 فرانسه و بریتانیا هر یک بخشهایی از آفریقا را متعلق به خود میدانستند و ایتالیا هم بخشی از آن قاره را مطالبه میکرد. ایتالیا بهانهای برای تهدید عثمانی که لیبی (کشوری در شمال آفریقا) را تحت سلطه داشت، پیدا کرد. ایتالیا تقاضا داشت ارتش این کشور برای حفاظت از شهروندان ایتالیایی ساکن لیبی در آنجا حضور یابد. وقتی عثمانی از تسلیم شدن به این تقاضا سر باز زد، جنگ ایتالیا با عثمانی شروع شد. جنگ تا اواخر سال 1912، که عثمانی شکست را پذیرفت و لیبی را به ایتالیا واگذاشت، طول کشید. ایتالیا حاکم بیرحمی از آب درآمد و مردمی را که جرئت از خود نشان دادند و در برابر سلطهی ایتالیا مقاومت کردند، روانهی اردوگاههای کار اجباری کرد.
2- The Life and Work of Benito Mussolini, p.49.
هاوگن، برندا؛ (1390)، بنیتو موسولینی (دیکتاتور فاشیست ایتالیا)، ترجمهی رضا علیزاده، تهران: نشر ققنوس، چاپ دوم