مهدي شخصي و مهدي نوعي1
نويسنده:خدامراد سلیمیان
منبع: درسنامه مهدویت1-ص125تا ص128
منبع: درسنامه مهدویت1-ص125تا ص128
بحث دربارة مهدي شخصي و نوعي، ارتباط مستقيمي با موضوع شناخت حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) دارد. لفظ «مهدي» مفهوم عامی دارد و به كار بردن آن به هر فردی كه خدا او را هدايت كرده باشد، جايز است. با اين مفهوم همه پيامبران و اوصيا(عليهم السلام) ، مهدي هستند و به كار بردن آن در حقّ شخص پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) و اميرمؤمنان و ساير امامان(عليهم السلام) جايز است؛ زيرا همه مهدي و هدايت شده اند. حتی به كار بردن اين واژه دربارة افراد ديگري كه در مكتب آن بزرگواران تربيت و هدايت يافته اند، جايز است. با اين حال روشن است كه مقصود از مهدي ـ كه بر زبان مبارك حضرت رسول(صلي الله عليه و آله وسلم) جاري شده ـ يك عنوان خاص و لقبِ شخصی معيّن و عزيز است. پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) به ظهور او بشارت داده و مسلمانان را فراخوانده است كه در رديف منتظران ظهور او باشند.
بر حسب اخبار معتبر، «مهدي» لقب موعود آخرالزمان است كه حتي تبار و اوصاف او در احاديث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است. اين ويژگی ها بر هيچ کس، جز امام دوازدهم فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام) قابل تطبيق نيست. لقب «مهدي» به اين معنا (مورد هدايت خدا و احيا كننده اسلام و پر كننده جهان از عدل و داد و...) نخستين بار در مورد آن حضرت به كار رفت و اين در عصر خود پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) انجام گرفت و مهدي به عنوان منجي و رهايي بخش معرفی شد.
مهدويّت ـ به مفهوم نوعي ـ از هيچ يك از روايات نقل شده از پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان(عليهم السلام) قابل استفاده نيست. بر اساس اين برداشت، او فردی نامعيّن است که در زماني مناسب ، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.
از نظر منطق و برهان، «نوعي بودن مهدي» باطل و نادرست است؛ چرا كه نقض غرض ميشود! مقصود از قيام او، پركردن جهان از عدل و داد است؛ ولي نوعي بودن مهدي، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد كرد. در اين صورت هر قدرتمند دروغ گويي، ميتواند ادعا كند كه مهدي است و به نام عدالت گستری، به جهان گيري بپردازد!! پس مدعيان مهدويّت بسيار خواهند شد و در هر زمان و مکانی، ممكن است چند تن، ادعاي مهدي بودن كنند و عده ای ساده دل و نادان، گردِ ايشان جمع شوند و به ظلم و ستم بپردازند!! جنگ، سراسر زمين را فراگيرد و از خونريزي و فتنه و آشوب، آكنده گردد و... بنابراين، وجود مهدي نوعي، از نظر اجتماعي محال است.
دراين صورت وعدههاي قرآن و پيامبران باطل و دروغ بوده و يا وجود مهدي پس از ظهور، قابل انكار و ترديد خواهد بود؛ چون دليلي براي آنكه او مهدي موعود است، وجود ندارد!
در تاريخ اسلام، ديده شده كه مدعيان مهدويّت، بسيارآمدند ورفتند؛ اما چه خونها كه نريختند چه ظلمها وستمها كه نكردند! پس بايستي، مهدي، شخص معيّني باشد كه شناختش، براي خلق آسان باشد و اشتباهي در تشخيص او رخ ندهد.
آموزة «مهدي نوعي»، با اسلام منافات دارد؛ چون روايات متواتري وارد شده كه آن منجی موعود، شخصي معيّن و زنده است. از طرفي اين امر مستلزم آن است كه سالها زمين، خالي از حجّت باشد و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويّت، همگي از ميان مسلمانان برخاستهاند؛ كساني كه از اصول و مباني اسلام خبر نداشتهاند و يا حقيقت را به مسلمانان نگفته بودند!2.
يكي از دانشمندان شيعه در اين باره نوشته است: موضوع مهدي نه انديشة چشم به راه نشستن كسي است كه بايد زاده شود و نه يك پيشگويي است كه بايد در انتظار مصداقش ماند؛ بلكه واقعيتی استوار و فردي مشخص است كه خود نيز، در انتظار رسيدن هنگام فعاليتش به سر ميبرد. در ميان ما ـ با گوشت و خون خويش ـ زندگي ميكند؛ ما را ميبيند و ما نيز او را ميبينيم. در فضاي دردها، رنجها و آرزوهاي ما است و در اندوه و شادي ما شريك است. شكنجههاي آزردگان و تيره روزي ناكامان زمين و بيداد ستمگران را ـ از دور يا نزديك ـ ميبيند و به انتظار لحظهاي است كه فرا رسد و دست پرتوان خويش را به سوي همه رنج كشيدگان، محرومان و سيهروزان دراز كند و تومار ستمگران را بريده و درهم پيچيد.
البته سرنوشت اين رهبر موعود، اين است كه خود را آشكار نسازد و همراه با ديگران، لحظه موعود را انتظار كشد. ... در احاديث نيز، پيوسته، به «انتظار فرج» و درخواست ظهور مهدي، سفارش شده است تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند. اين تشويق، تحقّق همان همبستگي روحي و وابستگي وجدانيِ منتظران ظهور و رهبرشان است. اين همبستگي و پيوند پديد نمی آيد؛ مگر اينكه مهدي را هم اكنون انساني تجسم يافته بشماريم. تجسّّم يافتن مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحرك تازهاي به «فكر انتظار منجي» ميبخشد و آن را از توانايي و آفرينندگي بيشتري برخوردار ميكند. گذشته از آن، در انساني كه به طرد ستمها پرداخته و رهبر منتظر خود را نيز هم درد، هم رنج، همسان و وابسته به خويش احساس ميكند و نوعي مقاومت و شكيبايي ـ در برابر دردهايي كه در اثر محروميت به او رسيده ـ ايجاد ميشود.3
يکي از دانشمندان معاصر، بحث «مهدی نوعی» را بر اساس ديدگاه صوفيه چنين شرح کرده است: «صوفيه اعتقاد به ولايت عامّه و مهدويّت نوعيه دارند و اوليا را منحصر به دوازده امام نمي دانند. امروز هم اغلب عقيده دارند که پير آنها در زمان خود وليّ است و هر قطبي منصب ولايت دارد. کساني امثال بايزيد بسطامي، منصور حلاج، محي الدين عربي، احمد غزالي و جنيد بغدادي را «وليّ» ميدانند».
آن گاه با اظهار شگفتی از اين نگرش، مینويسد: «عجب است که صوفيان شيعه با اين عقيده ـ که مخالف اساس معتقدات شيعه است ـ باز دم از تشيّع و لاف محبت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي زنند و ساير شيعيان و علماي رباني را اهل ظاهر و قشري و خود را با انکار ضمني وليّ الله المطلق و مهدي موعود جهان ـ که بعد از امام عسکري(عليه السلام) جز او وليّ و قطب و امامي نيست ـ اهل معني و اهل لُب و «اهل حق» ميدانند!!
گويا مولوی نيز در مثنوی چنين ديدگاه ناروايي را مطرح میکند:
بر حسب اخبار معتبر، «مهدي» لقب موعود آخرالزمان است كه حتي تبار و اوصاف او در احاديث معتبر مورد اشاره قرار گرفته است. اين ويژگی ها بر هيچ کس، جز امام دوازدهم فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام) قابل تطبيق نيست. لقب «مهدي» به اين معنا (مورد هدايت خدا و احيا كننده اسلام و پر كننده جهان از عدل و داد و...) نخستين بار در مورد آن حضرت به كار رفت و اين در عصر خود پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) انجام گرفت و مهدي به عنوان منجي و رهايي بخش معرفی شد.
مهدويّت ـ به مفهوم نوعي ـ از هيچ يك از روايات نقل شده از پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) و امامان(عليهم السلام) قابل استفاده نيست. بر اساس اين برداشت، او فردی نامعيّن است که در زماني مناسب ، زاده خواهد شد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.
از نظر منطق و برهان، «نوعي بودن مهدي» باطل و نادرست است؛ چرا كه نقض غرض ميشود! مقصود از قيام او، پركردن جهان از عدل و داد است؛ ولي نوعي بودن مهدي، جهان را از ظلم و ستم پر خواهد كرد. در اين صورت هر قدرتمند دروغ گويي، ميتواند ادعا كند كه مهدي است و به نام عدالت گستری، به جهان گيري بپردازد!! پس مدعيان مهدويّت بسيار خواهند شد و در هر زمان و مکانی، ممكن است چند تن، ادعاي مهدي بودن كنند و عده ای ساده دل و نادان، گردِ ايشان جمع شوند و به ظلم و ستم بپردازند!! جنگ، سراسر زمين را فراگيرد و از خونريزي و فتنه و آشوب، آكنده گردد و... بنابراين، وجود مهدي نوعي، از نظر اجتماعي محال است.
دراين صورت وعدههاي قرآن و پيامبران باطل و دروغ بوده و يا وجود مهدي پس از ظهور، قابل انكار و ترديد خواهد بود؛ چون دليلي براي آنكه او مهدي موعود است، وجود ندارد!
در تاريخ اسلام، ديده شده كه مدعيان مهدويّت، بسيارآمدند ورفتند؛ اما چه خونها كه نريختند چه ظلمها وستمها كه نكردند! پس بايستي، مهدي، شخص معيّني باشد كه شناختش، براي خلق آسان باشد و اشتباهي در تشخيص او رخ ندهد.
آموزة «مهدي نوعي»، با اسلام منافات دارد؛ چون روايات متواتري وارد شده كه آن منجی موعود، شخصي معيّن و زنده است. از طرفي اين امر مستلزم آن است كه سالها زمين، خالي از حجّت باشد و اين هم بر خلاف اصول و مباني اسلام است. با اين حال، مدعيان مهدويّت، همگي از ميان مسلمانان برخاستهاند؛ كساني كه از اصول و مباني اسلام خبر نداشتهاند و يا حقيقت را به مسلمانان نگفته بودند!2.
يكي از دانشمندان شيعه در اين باره نوشته است: موضوع مهدي نه انديشة چشم به راه نشستن كسي است كه بايد زاده شود و نه يك پيشگويي است كه بايد در انتظار مصداقش ماند؛ بلكه واقعيتی استوار و فردي مشخص است كه خود نيز، در انتظار رسيدن هنگام فعاليتش به سر ميبرد. در ميان ما ـ با گوشت و خون خويش ـ زندگي ميكند؛ ما را ميبيند و ما نيز او را ميبينيم. در فضاي دردها، رنجها و آرزوهاي ما است و در اندوه و شادي ما شريك است. شكنجههاي آزردگان و تيره روزي ناكامان زمين و بيداد ستمگران را ـ از دور يا نزديك ـ ميبيند و به انتظار لحظهاي است كه فرا رسد و دست پرتوان خويش را به سوي همه رنج كشيدگان، محرومان و سيهروزان دراز كند و تومار ستمگران را بريده و درهم پيچيد.
البته سرنوشت اين رهبر موعود، اين است كه خود را آشكار نسازد و همراه با ديگران، لحظه موعود را انتظار كشد. ... در احاديث نيز، پيوسته، به «انتظار فرج» و درخواست ظهور مهدي، سفارش شده است تا مؤمنان همواره چشم به راه او باشند. اين تشويق، تحقّق همان همبستگي روحي و وابستگي وجدانيِ منتظران ظهور و رهبرشان است. اين همبستگي و پيوند پديد نمی آيد؛ مگر اينكه مهدي را هم اكنون انساني تجسم يافته بشماريم. تجسّّم يافتن مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحرك تازهاي به «فكر انتظار منجي» ميبخشد و آن را از توانايي و آفرينندگي بيشتري برخوردار ميكند. گذشته از آن، در انساني كه به طرد ستمها پرداخته و رهبر منتظر خود را نيز هم درد، هم رنج، همسان و وابسته به خويش احساس ميكند و نوعي مقاومت و شكيبايي ـ در برابر دردهايي كه در اثر محروميت به او رسيده ـ ايجاد ميشود.3
يکي از دانشمندان معاصر، بحث «مهدی نوعی» را بر اساس ديدگاه صوفيه چنين شرح کرده است: «صوفيه اعتقاد به ولايت عامّه و مهدويّت نوعيه دارند و اوليا را منحصر به دوازده امام نمي دانند. امروز هم اغلب عقيده دارند که پير آنها در زمان خود وليّ است و هر قطبي منصب ولايت دارد. کساني امثال بايزيد بسطامي، منصور حلاج، محي الدين عربي، احمد غزالي و جنيد بغدادي را «وليّ» ميدانند».
آن گاه با اظهار شگفتی از اين نگرش، مینويسد: «عجب است که صوفيان شيعه با اين عقيده ـ که مخالف اساس معتقدات شيعه است ـ باز دم از تشيّع و لاف محبت امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي زنند و ساير شيعيان و علماي رباني را اهل ظاهر و قشري و خود را با انکار ضمني وليّ الله المطلق و مهدي موعود جهان ـ که بعد از امام عسکري(عليه السلام) جز او وليّ و قطب و امامي نيست ـ اهل معني و اهل لُب و «اهل حق» ميدانند!!
گويا مولوی نيز در مثنوی چنين ديدگاه ناروايي را مطرح میکند:
پس به هر دوري وليّي قائم است
پس امام حيّ قائم آن ولي است!
مهدي و هادي وي استاي راه جو!
او چه نور است و خرد جبريل اوست
تا قيامت آزمايش دائم است
خواه از نسل عمر خواه ازعلي است!
هم نهان و هم نشسته پيش رو!
و آن ولي کم از او قنديل اوست4
بنابراين شيعه با ردّ اين انگاره، تنها به مهدي شخصي معتقد است. چنان که آيت الله حسن زاده آملی مینويسد: «امام زمان در عصر محمدي(صلي الله عليه و آله وسلم)، انسان کاملي است که جز در نبوّت تشريعي و ديگر مناصب مستأثرة ختمي، حائز ميراث خاتم به نحو اتم است و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او به طور اکمل است. او با بدن عنصري در عالم طبيعي و سلسله زمان موجود است؛ چنان که لقب شريف صاحب الزمان بدان مشعر است، هر چند احکام نفس کليه الهيه وي بر احکام بدن طبيعي او، قاهر و نشأه عنصري او مقهور روحِ مجرّد کلّي وَلَوي او است. و از وي به قائم، حجة الله، خليفة الله، قطب عالم امکان، واسطه فيض و به عناوين بسيار ديگر نيز تعبير ميشود.پس امام حيّ قائم آن ولي است!
مهدي و هادي وي استاي راه جو!
او چه نور است و خرد جبريل اوست
تا قيامت آزمايش دائم است
خواه از نسل عمر خواه ازعلي است!
هم نهان و هم نشسته پيش رو!
و آن ولي کم از او قنديل اوست4
اين چنين انسان که نامش ميبرم
من زوصفش تا قيامت قاصرم
چنين کسي در اين زمان سرّ آل محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) امام مهدي هادي فاطمي هاشمي ابوالقاسم م ح م د ـ نعم الخلف الصالح و دُرّ يک دانه امام حسن عسکري(عليه السلام) است. ان هذا لهو الحق اليقين. الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما کنا لنهتدي لولا ان هدانا الله»5. من زوصفش تا قيامت قاصرم
پي نوشت ها:
1 . اگر چه اين اصطلاح در بعضي از کتاب هاي متأخرين به کار رفته؛ ولي در هيچ يک از آنها به روشني تعريف نشده است؛ به گونه اي که به نظر مي رسد هر يک، آن را در معنايي به کار برده اند.
2 . ر.ک: سيد رضا صدر، راه مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ص 63 و 64.
3 . سيد محمد باقر صدر، جستجو و گفتگو پيرامون حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ص 6 – 8.
4 . علامه مجلسي، مهدي موعود(عجل الله تعالي فرجه الشريف) (ترجمه جلد سيزدهم بحار الانوار)، ترجمه علي دواني، ص340، پاورقي.
5 . حسن حسن زاده آملي، نهج الولاية، ص7.