فرصت‌هايي كه بر باد رفت

گفتگو با پروفسور محمد لگنهاوزن در يكي از شهرهاي آمريكا و در خانواده‌اي كاتوليك به دنيا آمدم. تمام تحصيلاتم را تا دبيرستان در مدارس كاتوليك گذراندم. از دوران بچگي سؤالات زيادي دربارة خدا و الاهيات داشتم ولي هچ وقت جواب قابل توجه و مناسبي براي آن‌ها پيدا نكردم. از هر كس سؤال مي‌كردم در جوابم مي‌گفت، بايد فعلاً اين مطلب را قبول كني بعد كه بزرگ شدي علتش را مي‌فهمي. ولي متأسفانه بزرگ‌تر هم كه شدم جوابي براي آن سؤالات پيدا نكردم؛ مثلاً‌ دربارة اينكه مي‌گفتند «مسيح خداست»، تمام چهار انجيل را زير و رو كردم ولي هيچ جا مسيح خودش چنين حرفي نزده بود.
پنجشنبه، 15 فروردين 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرصت‌هايي كه بر باد رفت
فرصت‌هايي كه بر باد رفت
فرصت‌هايي كه بر باد رفت

منبع:ماهنامه موعود

گفتگو با پروفسور محمد لگنهاوزن

در يكي از شهرهاي آمريكا و در خانواده‌اي كاتوليك به دنيا آمدم. تمام تحصيلاتم را تا دبيرستان در مدارس كاتوليك گذراندم. از دوران بچگي سؤالات زيادي دربارة خدا و الاهيات داشتم ولي هچ وقت جواب قابل توجه و مناسبي براي آن‌ها پيدا نكردم. از هر كس سؤال مي‌كردم در جوابم مي‌گفت، بايد فعلاً اين مطلب را قبول كني بعد كه بزرگ شدي علتش را مي‌فهمي. ولي متأسفانه بزرگ‌تر هم كه شدم جوابي براي آن سؤالات پيدا نكردم؛ مثلاً‌ دربارة اينكه مي‌گفتند «مسيح خداست»، تمام چهار انجيل را زير و رو كردم ولي هيچ جا مسيح خودش چنين حرفي نزده بود.
گفتگو با پروفسور محمد لگنهاوزن
لطفاً براي آغاز صحبت از ماجراي اسلام آوردن خود براي ما بگوييد.
بنده در سال 1953م. در يكي از شهرهاي آمريكا و در خانواده‌اي كاتوليك به دنيا آمدم. تمام تحصيلاتم را تا دبيرستان در مدارس كاتوليك گذراندم. از دوران بچگي سؤالات زيادي دربارة خدا و الاهيات داشتم ولي هچ وقت جواب قابل توجه و مناسبي براي آن‌ها پيدا نكردم. از هر كس سؤال مي‌كردم در جوابم مي‌گفت، بايد فعلاً اين مطلب را قبول كني بعد كه بزرگ شدي علتش را مي‌فهمي. ولي متأسفانه بزرگ‌تر هم كه شدم جوابي براي آن سؤالات پيدا نكردم؛ مثلاً‌ دربارة اينكه مي‌گفتند «مسيح خداست»، تمام چهار انجيل را زير و رو كردم ولي هيچ جا مسيح خودش چنين حرفي نزده بود. سراغ معلم‌هاي ديني‌ام كه رفتم گفتند درست است كه مسيح اين مطلب را صريح نگفته ولي به طور ضمني در صحبت‌هاي او چنين مطلبي را مي‌توان برداشت كرد. دوباره سراغ انجيل‌ها رفتم ولي باز هم هيچ جا صحبت غير صريح در اين رابطه پيدا نكردم و به همين علّت با نوعي بي‌ديني و بي‌اعتقادي وارد دانشگاه شدم.
مقطع كارشناسي ارشد را پشت سر گذاشته بودم كه انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد. همزمان با تحصيل در مقطع دكترا، تدريس هم مي‌كردم. در دانشگاه ما مسلمانان زيادي درس مي‌خواندند. ضمن صحبت‌هايم با آن‌ها ديدگاه‌هايشان برايم خيلي جالب بود و براي همين سعي كردم كه تحقيقات بيشتري دربارة اسلام داشته باشم؛ البته با اين تحقيقات اصلاً به دنبال اين نبودم كه مسلمان شوم. ولي به مرور ديدم اسلام برنامه‌هايي براي زندگي دارد كه واقعاً راه‌گشاست. به مرور علاقه‌ام به اسلام بيشتر شد تا اين‌كه بالاخره در سن 30، 31 سالگي به دين مبين اسلام مشرف شدم.
از آنجا كه به عنوان شخصي كه دكتراي فلسفه داشت و تازه هم مسلمان شده بود به طور طبيعي همه از من توقع داشتند كه دربارة فلسفة اسلامي هم اطلاعاتي داشته باشم، ولي اين طور نبود و لذا به دنبال آموختن فلسفه اسلامي برآمدم و بعد از پيگيري، حدود 16 سال پيش از طريق نمايندگان ايران در سازمان ملل با «انجمن حكمت و فلسفة ايران» آشنا شدم. در آغاز، تصميم داشتم فقط يك سال در ايران بمانم. در اين يك سال چند رسالة سهروردي را به عربي و فارسي خواندم ولي ديدم هنوز چيز زيادي ياد نگرفته‌ام؛ از همين رو تصميم گرفتم كه يك سال ديگر هم بمانم كه ديدم باز هم كم است و كار بيشتري مي‌طلبد. به خصوص كه در تهران استاداني كه در خدمتشان بودم بيشتر با زبان انگليسي با من صحبت مي‌كردند. تا اينكه به قم آمدم و با آيت‌الله مصباح يزدي آشنا شدم و ايشان مرا به «بنياد باقرالعلوم» دعوت كردند. به خلاف تهران كه معمولاً اساتيد از من مي‌خواستند كه به اطلاعاتي دربارة فلسفة غرب به آنها بدهم در قم طلبه‌ها در عين حال كه ديدگاه خودشان را دربارة مسائل فلسفي به زبان فارسي براي من تبيين مي‌كردند بيشتر به دنبال آن بودند كه وضعيت فلسفة دين را در شرايط كنوني بفهمند.
پس از مدتي اقامت در ايران، يكي از دانشجويان خانمي را به من معرفي كرد كه با او ازدواج كردم و فعلاً در اينجا ماندگار شده‌ام.
چطور شد كه شيعه شديد در حالي كه جريان تبليغات اهل سنت قوي‌تر از تشيع است؟
بنده از ابتدا به تشييع علاقه داشتم و از آنجا كه يكي از اولين كتاب‌هاي اسلامي كه خوانده بودم نهج‌البلاغه بود و من خيلي شيفتة شخصيت حضرت علي(ع) شده‌ بودم، به طوري كه اسلام اصلي را تشيع مي‌دانستم و انتخاب ميان تشيع و تسنن برايم مطرح نبود.
جريان اسلام‌گرايي در غرب را چطور مي‌بينيد؟
متأسفانه جريان به طور موردي است و خود ما به طور جدي براي اين موضوع فعاليت نكرده‌ايم. خيلي از آمريكايي‌ها بوده‌اند كه پس از پيروزي انقلاب به واسطة جاذبه‌هاي شخصيتي امام خميني(ره) شيفتة اسلام شده‌اند.
چند وقت قبل كتابي دربارة دويست سال ترجمة اشعار حافظ به زبان انگليسي ديدم. اين جريان در قرن نوزدهم شروع شد. «هاماس پوكستال» آلماني كه زبان فارسي را ياد گرفته بود، آثار زيادي را از زبان فارسي به آلماني ترجمه كرد كه اين ترجمه‌ها تأثير بسزايي روي «گوته» داشت و آثار اين دو، موجي را در غرب به راه انداخت. بعد از آن كه چند تا از آثار گوته را، «امرسان» به زبان انگليسي ترجمه كرد در شمال شرقي آمريكا مد شده بود كه هر كس چند تا از غزل‌ها را به زبان انگليسي ترجمه كند. همين الآن هم شخصي در آمريكا هست به نام «كومن باركس»؛ او با اينكه اصلاً زبان فارسي بلد نيست حدود 25 تا 30 سال است كه با استفاده از ترجمه‌هاي ديگران روي اشعار مولوي كار مي‌كند. به اين شكل كه با استفاده از اين ترجمه‌ها خودش به زبان انگليسي شعر مي‌سرايد. با توجه به اينكه فعاليت‌ها و آثار او علمي به شمار نمي‌آيد. مستشرقان هم چندان علاقه و اهميتي به اين آثار نشان نمي‌دهند ولي جالب است بدانيد كه با توجه به همين اشعار او بسياري به مولوي و حتي اسلام علاقه‌مند شده‌اند.
«رابرت بلايد» شخصيتي بود كه مولوي را به كومن باركس معرفي كرده بود. او خودش آن‌قدر شيفتة عرفان و ادبيات فارسي شده‌ بود كه مسلمان مي‌شود. الآن‌ هم كتاب شعري منتشر كرده كه همة اشعار زيباي اين كتاب بر اساس داستان‌هاي قرآن سروده شده است.
در كنار اين موج كه به آرامي در حال نفوذ در آمريكا بوده، موج ديگري را هم انقلاب اسلامي ايران به وجود آورد. بعد از انقلاب، بسياري از مردم آمريكا كنجكاو شده بودند و مي‌خواستند با امام و افكار ايشان آشنا شوند. آقاي قرائي كه الآن در قم ساكن شده‌اند آن زمان سردبير نشرية «التوحيد» به زبان انگليسي بود. خواهر ايشان كه يكي از مسافران هواپيماي ايرباسي بود كه آمريكا آن را در خليج فارس مورد تهاجم قرار داد، پيش از شهادت كتاب چهل حديث امام را ترجمه كرده بود. يادم هست آن موقع من تازه مسلمان شده و هنوز در آمريكا بودم و مثل بقيه لحظه‌شماري مي‌كرديم و منتظر بوديم تا كتاب التوحيد امام را ايشان ترجمه و چاپ كنند تا ببينيم امام در آن كتاب چه گفته‌اند. بسياري از مردم چنين روحيه‌اي داشتند.
براي غربيان و به خصوص شما چه چيزي در شرق اسلامي جلب توجه مي كرد؟
عرفان. عرفان اسلامي براي ما خيلي جالب بود. همة ما احساس مي‌كرديم كه معنويت در غرب خيلي كم‌رنگ شده و وقتي با امام آشنا شديم، ديديم كه ايشان صرفاً يك سياستمدار مثل باقي سياستمداران نيست و حرف‌هايش آكنده از معنويت است. و اين موضوع براي خيلي‌ها جالب بود. تقريباً من با هر كس دربارة اسلام صحبت مي‌كردم همگي علاقة خاصي به ادبيات و عرفان فارسي داشتند البته نه به شكل خاصي كه در آثار امثال قونوي يافت مي‌شود. جاذبة اصلي به معنويتي كه در اسلام يافته مي‌شد، ربط پيدا مي‌كرد.
اين گرايش‌ها چقدر با موعود و منجي‌گرايي نسبت پيدا مي‌كرد؟
توجه به اين موضوع در مرحلة بعدي پيش مي‌آيد و الاّ من كسي را نديدم كه به واسطة مهدويت و آموزه‌هاي مربوط به آن مسلمان شده باشد ولي عموماً پس از مسلمان شدن، علاقة خاصي به اين موضوع پيدا مي‌كردند.
با توجه به اين‌كه گرايش خاصي نسبت به موضوع آخرالزمان در غرب ديده مي‌شود، شما علت اين امر را در چه مي‌دانيد؟
شما نگاه كنيد بعضي از مسيحيان جناح راست (راست مسيحي‌ها) چند كتاب عمومي تخيلي نوشته‌اند كه آخرالزمان چنين و چنان مي‌شود؛ مثلاً در يك لحظه همة مسيحيان خوب و نيكوكردار در هوا آويخته مي‌شوند و لباسشان عوض مي‌شود، زن‌ها و بچه‌ها هم به جاي ديگري منتقل مي‌شوند. و بعد از آن جنگ بزرگي به راه مي‌افتد و كنار اين خيال‌بافي‌ها عباراتي از مكاشفات كتاب مقدس را هم مي‌گنجانند. دربارة اين ديدگاه رمان مي‌نويسند و آن را پردازش مي‌كنند و بسياري از عوام مردم كه سطحي فكر مي‌كنند نسبت به اين مطالب از خودشان علاقة زيادي نشان مي‌دهند و مثلاً به ماشين‌هايشان برچسب مي‌زنند كه ما براي آخرالزمان آماده هستيم؛ ولي اين مطالب براي تحصيل‌كرده‌ها خيلي مضحك و مسخره است. البته مسيحيان صهيونيست هم خيلي با اين‌ها در ارتباط هستند و مي‌گويند پس از اين جنگ، همة يهودي‌ها مسيحي مي‌شوند و خيلي ادعاهاي ديگر. به همين علت اين مطالب براي تحصيل‌كرده‌ها خيلي جالب نيست و وقتي بي مقدمه مطلبي دربارة مهدويت به آن‌ها گفته شود مي‌گويند اين همان عقايد است در لباس اسلامي.
يعني متفكران غربي به موضوع آخرالزمان توجهي ندارند؟
چرا، آنچه كه توجه عوام را به خودش جلب كرده همين مطالب سطحي و نادرست است والاّ چند وقت پيش سه نفر از مسيحيان فرقة «منونايت» در كنفرانسي كه در تهران برگزار شد آمده بودند و به طور جدي سعي در ابراز و اثبات ديدگاه خودشان داشتند. چند سال قبل هم يك فيلسوف مسيحي به نام «آون پلنتينگه» به قم آمده بود و با آيت‌الله جوادي آملي و آيت الله مصباح يزدي دربارة مهدويت بحث مي‌كرد و در نهايت سفرش به اين نتيجه رسيد كه باور مهدوي با عقايد مسيحي سازگار است كه اين موضوع و قبول كردن اين مطلب توسط او حقيقتاً مهم و جالب است.
در اين صورت، چطور مي‌توانيم پيام‌هاي حوزة مهدويت را به غربيان منتقل كنيم؟
اولاً برگزاري نشست، همايش‌ها و كنفرانس‌هايي كه ابعاد مختلف اين موضوع را از زاويه‌هاي متعدد مورد بررسي قرار دهد، بهترين راهي است كه ما به آنها نشان دهيم كه اين باور ما سطحي نيست. بعد هم بايد مد نظر داشته باشيم كه الآن بعضي‌ها هستند كه مي‌خواهند اسلام را در نگاه مردم آمريكا و غرب بد جلوه دهند. اين‌ها چندين مقاله نوشته‌اند، با اين مضمون كه آنهايي كه در ايران به موضوع مهدويت اعتقاد دارند، مي‌گويند همه چيز در آخرالزمان خراب مي‌شود و فساد و تباهي همه جا را مي‌گيرد به همين جهت ما بايد براي زمينه‌سازي ظهور تا مي‌توانيم خراب‌كاري كنيم.
به نظر بنده ما هر وقت مي‌خواهيم مهدويت را براي غرب مطرح كنيم خيلي بايد روي بُعد اخلاقي مهدويت اصرار و ابرام داشته باشيم و به آنها نشان بدهيم كه ما براي برداشتن موانع ظهور بايد اخلاق خودمان را اصلاح كنيم و به عنوان پيروان ائمه(ع) با تقوا شويم. فكر مي‌كنم اگر ما بتوانيم اين موضوع را به خوبي تبيين كنيم اثر زيادي داشته باشد.
روش انتقال اين پيام بايد به چه شكل باشد؟
راه‌هاي مختلفي هست. بايد كتاب‌ها و مقالات در اين رابطه را ترجمه كنيم. به عنوان نمونه ما با فرقة منونايت‌ها و كاتوليك‌ها در مؤسسه ارتباط برقرار كرده‌ايم و با اينها دربارة مهدويت بحث كرديم. اين نوع ارتباط‌ها خيلي مي‌تواند مؤثر باشد.
متأسفانه شيعيان ديندار به خصوص ايرانيان خارج از كشور بيشتر با خودشان ارتباط دارند و با مسيحيان و پيروان ديگر اديان كاري ندارند. به نظر من همة شيعيان وقتي در خارج از كشور هستند بايد خودشان را يك ديپلمات براي دين اسلام بدانند و طبيعي است كه يك ديپلمات وظيفه دارد براي توضيح و تبيين ديدگاه خود و دولت متبوعش با بقيه ارتباط برقرار كند و با همكاري و ديگر فعاليت‌ها به خوبي مواضع خود را نشان بدهد.
شما نگاه كنيد كتابي بود كه همة احاديث اهل‌بيت(ع) را دربارة حضرت مسيح(ع) گردآوري كرده بود. من اين كتاب را به زبان انگليسي ترجمه كردم كه با استقبال بسيار زيادي مواجه شد. در مقدّمة كتاب آورده‌ام كه ديدگاه ما در اين كتاب با ديدگاه آنها كه فقط اناجيل اربعه را مطالعه كرده‌اند متفاوت است. حضرت مسيح(ع) براي شيعيان احترام زيادي دارد و درس‌هاي اخلاقي بسياري را از تعابير ايشان مي‌توان فرا گرفت. بعد از اين مي‌توان حتي با خود مسيحيان بحث كرد كه آيا شما هم اين مطالب درس‌ها را از سيرة حضرت مسيح(ع) قبول مي‌كنيد يا نه؟ از اين طريق مي‌توان ارتباط صميمي خوبي با مسيحيان برقرار كرد.
شرايط فعلي غرب را چطور مي‌بينيد؟
به نظر من مشكل اساسي غرب كه قرن‌هاست با آن دست و پنجه نرم مي‌كند اين است كه بعضي از غربي‌ها نمي‌توانند حرف‌هاي ديگران را قبول كنند و تحمل غير را ندارند و در مقاطع مختلف تاريخي به بهانه‌هاي واهي بسياري را سركوب كردند و با تهمت‌هاي سنگين مخالفان خود را از صحنه و ميدان بيرون راندند. من معتقدم تمدن غرب تا وقتي درك كند كه بايد ديگران را تحمل كرد و با آنها تعامل و همكاري داشت نمي‌تواند پيشرفت داشته باشد.
به نظر شما مسير فعلي غرب به سمت كدام مقصد است؟
به نظر مي‌آيد غرب مقصد و مسير خاصي ندارد و همه‌اش آشفتگي است. به عنوان نمونه در حوزة سياست راست مسيحي اروپا و آمريكا به دنبال گسترش كاپيتاليسم و جنگ به اصطلاح ضد ترور در دنيا هستند و از طرف ديگر فرانسوي‌ها مي‌خواهند نظام سوسياليستي مورد نظر خود را در دنياحاكم كنند در همة مسائل هر كشوري براي خود چندين سمت و سو دارد.
من شش ماه قبل در اتريش بودم. كاتوليك‌هاي آنجا به من مي‌گفتند ما به اين نتيجه رسيده‌ايم كه مردم دارند آرام آرام متوجه مي‌شوند كه كم‌رنگ كردن دين در تمام ابعاد زندگي موجب بدبختي بشريت مي‌شود و مسلمانان و كاتوليك‌ها و بقية دينداران بايد معنويت را در جوامع احيا و بازسازي كنند و ما مي‌توانيم در اين رابطه با هم همكاري داشته باشيم. وقتي دربارة اين موضوع با آيت‌الله مصباح يزدي صحبت كردم با اشاره به جريان مشهور نماز حضرت مسيح پس از ظهور فرمودند به نظر بنده شايد اين مطالب اشاره به اين بوده كه بعضي از مسلمانان واقعاً پيرو حضرت مهدي(ع) و بعضي از مسيحيان واقعاً پيرو حضرت مسيح(ع) در آخرالزمان با هم همكاري مي‌كنند. ما هم اميدواريم كه اين نوع همكاري بيشتر ملموس باشد.
شرق اسلامي به كدام سمت در حال سير است؟
متأسفانه مسئلة خيلي وحشتناكي كه الآن در كشورهاي اسلامي قابل مشاهده است، تشتت و فقدان وحدتي است كه اين كشور‌ها بدان مبتلا شده‌اند. البته نمي‌دانم كه محرك اصلي اين فاجعه خود مسلمانان هستند يا دشمنان اسلام ولي به هر حال نتيجة اين ماجرا چهرة بدي است كه در نظر بينندگان خارجي نقش مي‌بندد.
مطلب بعدي هم اينكه هر چند در بسياري از كشورهاي اسلامي مطالب اهل بيت (ع) در دسترس همگان، وجود ندارد يا توزيع و تبليغ آنها با ممنوعيت‌‌هاي خاصي مواجه است، ولي به مرور وقتي مسلمانان با حقيقت مواجه شدند و اين سوء تفاهم‌ها برايشان برطرف شد، به طور طبيعي وحدت مسلمان هم رنگ و بوي تازه‌اي پيدا مي‌كند.
با سوء تفاهم‌هايي كه در جهان غرب نسبت به اسلام وجود دارد چطور مي‌توان مقابله كرد؟
بايد تا مي‌توانيم بحث كنيم و مطلب را به آنها صريح عرض نماييم.
به نظر شما بحث كردن صرف كافي است؟
عرض كردم انتشار مقالات، مطبوعات و كتب به زبان‌هاي مختلف يك جزء از كار است ولي به نظر بنده از همه مهم‌تر ارتباط شخصي است . كتاب‌هايي را كه چاپ مي‌شوند، خيلي‌ها حوصلة خواندن پيدا نمي‌كنند. فيلم‌ها و مطالبي را هم كه در سينما و تلويزيون عرضه مي‌شود، بسياري نمي‌توانند ببينيد يا اگر هم ببينند مي‌گويند اينها همه‌اش تبليغات است ولي وقتي رودررو با كسي صحبت كنيم تأثير قابل توجهي دارد. فكر مي‌كنم اگر ارتباط فرهنگي ما به اين سمت سوق داده شود به موقعيت‌هاي زيادي دست پيدا كنيم.
جاذبة رواياتي كه به توصيف دوران پس از ظهور مي‌پردازند براي غربيان چقدر است؟
ما مشابه همين تعابير را در انجيل هم داريم ولي تفاسير متنوع و پيچيده‌اي را از آن ارائه كرده‌اند. آنها مي‌گويند بعد از ظهور، حضرت مسيح هزار سال حكومت مي‌كند. ولي دربارة اين كه اين هزار سال از كي شروع مي‌شود بحث‌هاي زيادي كرده‌اند بعضي‌ها مي‌گويند از همان زمان كه مسيح به صليب كشيده شد رستاخيز و ظهور آغاز گشت و الآن ما در دوران حكومت مسيح به سر مي‌بريم و اين حكومت به جاي ظهور در عالم خارج در دل مؤمنان رخ داده دست. بعضي‌ها هم مي‌گويند كه نه اين جريان هنوز اتفاق نيفتاده است. خلاصه اين كه ما وقتي از اين است مباحث دربارة ظهور حضرت مهدي(ع) صحبت مي‌كنيم بلافاصله بايد توضيح و تفسير آن را هم به آن‌ها ارائه كنيم تا سوء تفاهم به وجود نيايد.
به عنوان آخرين سؤال بفرماييد وظيفة ما در شرايط فعلي چيست؟
وظيفة ما كاملاً روشن است. اولين مطلب اين‌كه ارتباط ما با خارجي‌ها به خصوص در انتقال اطلاعات و باورهايمان بسيار ضعيف است. روحانيوني كه به سراسر جهان مي‌فرستيم براي مسلمانان از شكيات نماز و ديگر احكام و مطالبي صحبت مي‌كنند كه در ايران به مخاطبان خود ارائه مي‌كنند و اصلاً انديشه و تصوري از نحوة ارتباط با غير مسلمانان ندارند و حتي آنها كه به عنوان مبلّغ به خارج از كشور سفر مي‌كنند براي تبليغ تربيت نشده‌اند؛ به نظر من مفهوم تبليغ خيلي گسترده‌تر از آن چيزي است كه آنها عمل مي‌كنند.
اسلام فقط براي مسلمانان نيست براي همة انسان‌هاي دنياست. حال چه قبول بكنند و چه نكنند. مثل اين‌كه ما غذاي خوبي داشته‌ باشيم تا وقتي به بقيه نگوييم ما چنين غذايي داريم كه فايده ندارد. حالا اين كه چه كسي بيايد و چه كسي نيايد به ما ربطي ندارد. ما بايد تمام تعاليم اخلاقي، عرفاني و حتي سياسي اسلام و خلاصه همة آن چيزهايي را كه از اسلام آموخته‌ايم آرام آرام به تمام دنيا منتقل كنيم تا از اين طريق سوء تفاهم‌هايشان راجع به اسلام برطرف شود. روزي در يكي از فرودگاه‌هاي آمريكا بودم يكي از مبلغان مسيحي مي‌گفت شما نگاه كنيد اگر الآن بچه‌هاي شما آزادند همة رنگ‌ها را براي لباس‌هاي خود انتخاب كنند وقتي مسلمان شوند فقط بايد لباس‌هاي به رنگ سياه بپوشند و اين رنگ سياه چقدر كدورت و افسردگي مي‌آورد. آنها اين طور عليه ما عمل مي‌كنند و ما هم براي تبليغ خود آن طور.
با تشكر از اين كه در اين گفت و گو شركت نموديد.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط