خشنودي شغلي چگونه و چقدر؟
نويسنده:افسانه زواري
منبع:http://www.nioc.org
منبع:http://www.nioc.org
چگونه شخصيتي داريد؟ گرم و صميمي يا متفكر و خونسرد؟ چقدر مايل به برقراري روابط دوستانه با ديگران هستيد؟ و يا اينكه چقدر علاقه به تشويق شدن و مورد توجه قرار گرفتن داريد؟ شما اگر خود را خوب بشناسيد ميتوانيد شغلي را انتخاب كنيد كه از آن رضايت داريد.
يك مدير نيز با شناسايي علايق كارمندانش ميتواند رضايت شغلي كاركنانش و همچنين كارايي آنان را بالا ببرد.با خواندن مقاله زير ميتوانيد مديري بهتر يا كارمندي خلاقتر باشيد.
نكتهاي را كه ميتوان به عنوان اصل و قاعده كلي پذيرفت اين است كه هر گاه عضو سازماني احساس كند كه نقش يا وظيفهاي كه به عهدهاش محول است موجبات رضايت خاطر او را فراهم نميسازد، يا اينكه رضايت خاطر خيلي كند و آهسته براي او حاصل ميشود، او مقداري از نيرو و توانايي خود را براي تغيير وضع و موقعيتي كه در آن قرار دارد به كار خواهد بست.
اين ناخشنودي و عدمرضايت خاطر كه شخص آن را ناشي از نقش و وظيفه خود ميداند، عليالخصوص اگر زماني طولاني استمرار يابد، كارايي و سودمندي سازمان را به طور محسوس كاهش خواهد داد.
دشواري مسئله در اينجا نهفته است كه هر عضو سازمان نيازهاي روحي و شخصي خاصي دارد كه بايد آنها را از طريق نقش و وظيفهاي كه به عهده دارد برآورده سازد، و هر نقش و وظيفهاي در سازمان براي تامين اين نيازهاي روحي و شخصي تا حد معيني نيرو و توانايي دارد.
اگر نقش و وظيفه بتواند اين نيازها را برآورده سازد، شخص از نقش خود احساس رضايت و خشنودي ميكند و سازمان هم به همان اندازه از وجود شخص بهره ميگيرد.
شايد بتوانيم اين مسئله را به صورت قاعدهاي كلي به اين ترتيب بيان كنيم: «هنگام انتصاب اعضاء به مشاغل و مناصب مربوط در سازمان، ميل و سليقه آنان حتيالمقدور بايد مورد توجه و امعان نظر قرار گيرد.»
به عنوان مثال، كتابدار يا شيميدان ممكن است آنقدر در كار خود مستغرق باشد كه هيچگونه علاقهاي به شركت در كارهايي كه مستلزم تصميمگيري مكرر، همكاري و مراوده با ديگران است نداشته باشد.
براي چنين شخصي بهترين پاداش و بالاترين رضايت خاطر همانا استغراق در امور مربوط به شغل خود است. وي جز به كار خود به چيز ديگري نميانديشد.
نكتهاي كه اهميتي خاص دارد آن است كه وي دانش و مهارت لازم را براي اجراي دقيق وظايف خود دارا باشد.
اگر دانش و مهارت لازم را نداشته باشد احتمالا احساس ناخشنودي ميكند و نسبت به شغل خود نيز بيمناك خواهد بود. وي در نظر ديگران فردي جلوهگر خواهد شد كه در كارها وقفه ايجاد ميكند.
در نتيجه، رضايت خاطري را كه معمولاً به سراغ فردي با علم و متبحر ميرود به دست نخواهد آورد. مورد تحسين و تشويق همكاران تيزبين خود هم قرار نخواهد گرفت به احتمال قريب به يقين «پاداش مادي زيادي» هم نخواهد گرفت.
در نتيجه به جاي آن كه نيازهاي خود را در اين مورد برآورده سازد، ممكن است به تصميمگيري خارج از آنچه در حد وظيفه اوست دست بزند.
چنين كارهايي مسلماً در ساير اعضاي سازمان تاثير خواهد گذاشت و در نتيجه باعث تضعيف انضباط سازمان و تقليل توليد آن خواهد شد.
به عنوان مثال، اگر وظيفه شخصي تنها اجراي مقداري كارهاي كماهميت و غيراساسي باشد و مستلزم هيچگونه تصميمگيري اساسي يا مراوده و رابطه موثر با ديگران نباشد، شخص براي اينكه سازمان را تحتتاثير قرار دهد فرصت بسيار ناچيزي خواهد داشت.
اگر چنين شخصي به تاثير در ديگران سخت علاقهمند باشد، از نقش و وظيفه خود مأيوس خواهد شد و هيچگونه خشنودي و رضايت خاطر هم نخواهد يافت.
ديگران چنين نياز مبرمي ندارند. موقعيت اجتماعي و زماني بعضي از مشاغل سازمان برقراري روابط دوستانه را ايجاب ميكند.
برعكس، نگهبان خطآهن كنار يك دهكده از شمار اشخاصي است كه وظيفه خود را مجزا از ديگران و در تنهايي انجام ميدهد. براي چنين شخصي اصولا برقرار كردن روابط دوستانه با ديگر اعضاي سازمان مشكل و حتي غيرممكن است.
خلاصه كلام اينكه اگر قرار باشد شخص از نقش خود راضي و خشنود باشد بايد براي تامين نيازهاي شخصي خود بتواند تا ميزاني كه لازم ميداند با ديگران روابط دوستانه برقرار كند.
شخصي كه از تشريكمساعي و همكاري براي پيشبرد كار سازمان احساس رضايت و خشنودي ميكند احتمالا از امتيازات ويژه بسياري كه به او داده ميشود آسايش خاطر نخواهد داشت.
از طرف ديگر اگر عضوي به كسب امتيازاتي بيشتر از آنچه وظيفهاش ايجاب ميكند علاقهمند باشد، ناراضي و ناخشنود خواهد شد.
هر يك از اعضاي سازمان نيازهاي خاصي دارد كه ميكوشد آنها را برآورده سازد. هر نقش سازماني فعاليتهاي مربوط مختلفي دارد؛ مانند كار، تصميمگيري و مراوده و مناسبات با ديگران.
هر نقشي براي دوستيابي و ابراز وجود فرصتهاي مختلفي دارد. هر نقش داراي امتيازات و مراتبي مختلف و خاص خود است.
مسئله مهم هر سازمان اين است كه به اعضاي خود كه نيازهاي شخصي و خلقي متفاوت دارند نقشهايي محول كند كه اين نقشها فرصتهاي لازم را براي تامين اين نيازها فراهم آورند.
يك مدير نيز با شناسايي علايق كارمندانش ميتواند رضايت شغلي كاركنانش و همچنين كارايي آنان را بالا ببرد.با خواندن مقاله زير ميتوانيد مديري بهتر يا كارمندي خلاقتر باشيد.
نكتهاي را كه ميتوان به عنوان اصل و قاعده كلي پذيرفت اين است كه هر گاه عضو سازماني احساس كند كه نقش يا وظيفهاي كه به عهدهاش محول است موجبات رضايت خاطر او را فراهم نميسازد، يا اينكه رضايت خاطر خيلي كند و آهسته براي او حاصل ميشود، او مقداري از نيرو و توانايي خود را براي تغيير وضع و موقعيتي كه در آن قرار دارد به كار خواهد بست.
اين ناخشنودي و عدمرضايت خاطر كه شخص آن را ناشي از نقش و وظيفه خود ميداند، عليالخصوص اگر زماني طولاني استمرار يابد، كارايي و سودمندي سازمان را به طور محسوس كاهش خواهد داد.
دشواري مسئله در اينجا نهفته است كه هر عضو سازمان نيازهاي روحي و شخصي خاصي دارد كه بايد آنها را از طريق نقش و وظيفهاي كه به عهده دارد برآورده سازد، و هر نقش و وظيفهاي در سازمان براي تامين اين نيازهاي روحي و شخصي تا حد معيني نيرو و توانايي دارد.
اگر نقش و وظيفه بتواند اين نيازها را برآورده سازد، شخص از نقش خود احساس رضايت و خشنودي ميكند و سازمان هم به همان اندازه از وجود شخص بهره ميگيرد.
شايد بتوانيم اين مسئله را به صورت قاعدهاي كلي به اين ترتيب بيان كنيم: «هنگام انتصاب اعضاء به مشاغل و مناصب مربوط در سازمان، ميل و سليقه آنان حتيالمقدور بايد مورد توجه و امعان نظر قرار گيرد.»
كاركناني كه مهارت شغلي دارند
به عنوان مثال، كتابدار يا شيميدان ممكن است آنقدر در كار خود مستغرق باشد كه هيچگونه علاقهاي به شركت در كارهايي كه مستلزم تصميمگيري مكرر، همكاري و مراوده با ديگران است نداشته باشد.
براي چنين شخصي بهترين پاداش و بالاترين رضايت خاطر همانا استغراق در امور مربوط به شغل خود است. وي جز به كار خود به چيز ديگري نميانديشد.
نكتهاي كه اهميتي خاص دارد آن است كه وي دانش و مهارت لازم را براي اجراي دقيق وظايف خود دارا باشد.
اگر دانش و مهارت لازم را نداشته باشد احتمالا احساس ناخشنودي ميكند و نسبت به شغل خود نيز بيمناك خواهد بود. وي در نظر ديگران فردي جلوهگر خواهد شد كه در كارها وقفه ايجاد ميكند.
در نتيجه، رضايت خاطري را كه معمولاً به سراغ فردي با علم و متبحر ميرود به دست نخواهد آورد. مورد تحسين و تشويق همكاران تيزبين خود هم قرار نخواهد گرفت به احتمال قريب به يقين «پاداش مادي زيادي» هم نخواهد گرفت.
تصميمگيري را دوست دارند
در نتيجه به جاي آن كه نيازهاي خود را در اين مورد برآورده سازد، ممكن است به تصميمگيري خارج از آنچه در حد وظيفه اوست دست بزند.
چنين كارهايي مسلماً در ساير اعضاي سازمان تاثير خواهد گذاشت و در نتيجه باعث تضعيف انضباط سازمان و تقليل توليد آن خواهد شد.
تمايل به مراوده با ديگران
دوست دارند ديگران را تحت تاثير قرار دهند
به عنوان مثال، اگر وظيفه شخصي تنها اجراي مقداري كارهاي كماهميت و غيراساسي باشد و مستلزم هيچگونه تصميمگيري اساسي يا مراوده و رابطه موثر با ديگران نباشد، شخص براي اينكه سازمان را تحتتاثير قرار دهد فرصت بسيار ناچيزي خواهد داشت.
اگر چنين شخصي به تاثير در ديگران سخت علاقهمند باشد، از نقش و وظيفه خود مأيوس خواهد شد و هيچگونه خشنودي و رضايت خاطر هم نخواهد يافت.
نياز به دوستيابي
نيازهاي افراد از جهت برقرار كردن مناسبات در روابط دوستانه با ديگران متفاوت است. بعضي افراد نيازي دائمي دارند كه در مورد عكسالعملهاي خود نسبت به موقعيت شغلي صحبت كنند.ديگران چنين نياز مبرمي ندارند. موقعيت اجتماعي و زماني بعضي از مشاغل سازمان برقراري روابط دوستانه را ايجاب ميكند.
برعكس، نگهبان خطآهن كنار يك دهكده از شمار اشخاصي است كه وظيفه خود را مجزا از ديگران و در تنهايي انجام ميدهد. براي چنين شخصي اصولا برقرار كردن روابط دوستانه با ديگر اعضاي سازمان مشكل و حتي غيرممكن است.
خلاصه كلام اينكه اگر قرار باشد شخص از نقش خود راضي و خشنود باشد بايد براي تامين نيازهاي شخصي خود بتواند تا ميزاني كه لازم ميداند با ديگران روابط دوستانه برقرار كند.
علاقهمند به كسب امتيازات
بعضي از اعضا احتمالا علاقهمند به كسب امتيازات شخصي هستند. اين افراد به امتيازات و احترامي كه بعضي مشاغل خاص سازمان دارد بيشتر علاقهمندند تا به تشريكمساعي نسبت به تحقق هدفهاي سازمان اعضاي ديگر از امتيازات ويژهاي كه به آنها داده ميشود چندان خرسند نيستند.شخصي كه از تشريكمساعي و همكاري براي پيشبرد كار سازمان احساس رضايت و خشنودي ميكند احتمالا از امتيازات ويژه بسياري كه به او داده ميشود آسايش خاطر نخواهد داشت.
از طرف ديگر اگر عضوي به كسب امتيازاتي بيشتر از آنچه وظيفهاش ايجاب ميكند علاقهمند باشد، ناراضي و ناخشنود خواهد شد.
هر يك از اعضاي سازمان نيازهاي خاصي دارد كه ميكوشد آنها را برآورده سازد. هر نقش سازماني فعاليتهاي مربوط مختلفي دارد؛ مانند كار، تصميمگيري و مراوده و مناسبات با ديگران.
هر نقشي براي دوستيابي و ابراز وجود فرصتهاي مختلفي دارد. هر نقش داراي امتيازات و مراتبي مختلف و خاص خود است.
مسئله مهم هر سازمان اين است كه به اعضاي خود كه نيازهاي شخصي و خلقي متفاوت دارند نقشهايي محول كند كه اين نقشها فرصتهاي لازم را براي تامين اين نيازها فراهم آورند.