نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
وضع جغرافیایی:
اگر از کشورهایی که در سواحل مدیترانه تشکیل یافته و نخستین تمدنها را به دنیا عرضه کرده است به جانب مشرق رهسپار شویم به سرزمینی قدم میگذاریم که با کشورهای مغرب تفاوت بسیاری دارد و ایران خوانده میشود. این سرزمین بمراتب وسیعتر از آسیای کوچک، سوریه و بین النهرین میباشد و فلات موج داری است محصور در میان رشته کوههائی که آن را از جلگههای مجاور جدا میسازد و ارتفاع پارهای از آنها از پنج هزار متر میگذرد. این کوهستانها ورود به ایران را دشوار میکنند و در عین حال سدهائی در مقابل یورشهای خارجی (به استثنای قسمت شمالی) تشکیل میدهند. ایران رودخانهی بزرگی ندارد و رودهای متوسطی که در آن جاری هستند در شنزارها فرورفته یا به دریاچههای شور میریزند و به طور کلّی دارای حوضههای محدود و بستهای میباشند که هیچ نوع اهمیت اقتصادی ندارند. در سواحل دریای مازندران باران بالنسبه زیادی میبارد ولی در سایر نقاط هوا خشک و اغلب بیابانی است و تابستان آنها خیلی گرم و زمستانشان بسیار سرد میباشد.منابع معدنی متنوعی در این سرزمین وجود دارد. نمک سنگ به مقدار زیاد و همچنین مس و سنگهای گرانبها در آن یافت میشود. انواع نباتات در نقاطی که باران کافی داشته باشد یا آنکه بخوبی آبیاری شود فراوان امت. دامنهی برخی از کوهستانها از جنگل پوشیده شده و گلهای گوناگون بخصوص گل سرخ و گل یاس بر زیبائی باغها میافزاید. کشت مو و درختهای میوه معمول است و انواع حیوانات وحشی (گرگ، پلنگ، کفتار، یوزپلنگ، اسب، گورخر یا خردشتها) در نقاط مختلف این مملکت زندگی میکنند. تربیت و اهلی کردن اسب، گاو، گوسفند و شتر که اصل و منشأ آن از آسیای مرکزی است در این سرزمین معمول میباشد.
منشأ و سابقهی تاریخی:
از مردمی که قبل از ورود ایرانیها که در حدود دو هزار سال پیش از میلاد از راه شمال یا شمال غربی وارد این فلات شدهاند اطلاعی در دست نیست. ایرانیهائی که به این سرزمین وارد شدند از نژاد آلپی و با عناصر دیگر مخلوط بودند و به سه دسته یعنی مادها، پارسها و باکتریانیها تقسیم میشدند و به سه زبان هند و اروپائی یعنی زبان مادی، فرس باستان و زند تکلّم میکردند. مادها در اراضی میان کوههای زاگرس و دریای کاسپی ساکن شدند، پارسها در کنارههای خلیج فارس و باکتریانیها در شمال یعنی در جلگه توران. از تاریخ این اقوام تا قرن نهم هیچ گونه اطلاعی به ما نرسیده و در این تاریخ با آشوریها تماس گرفته خراجگزار آنها شدند.تولد زرتشت ظاهراً در قرن هفتم پیش از میلاد صورت گرفته و او بنیانگذار مذهب ایرانیها که به مزداپرستی معروف است، میباشد. دربارهی زندگی او هم داستانهائی گفته میشود. وی پس از الهامات و مکاشفات الهی به تبلیغ عقیدهی خود پرداخت و نخستین بار پادشاه بلخ به وی ایمان آورد. تهیه و تدوین کتاب مقدس اوستا به زبان زند که شامل سرودها، دستورهای اخلاقی و مطالبی راجع به تکوین دنیاست به وی نسبت داده میشود.
مزداپرستی، مذهب ارباب انواع بوده، منتهی با در نظرگرفتن اصل ثنویت که مورد توجه بنیانگذار این مذهب بوده با سایر مذاهب شبیه به خود تفاوتهائی داشته است. وی به دو اصل یعنی نیکی و روشنائی، اهورامزدا یا اورمزد، و بدی و تاریکی انگره مینو یا اهریمن، معتقد است. این دو نیرو در مبارزهی دائم با یکدیگر میباشند و به این ترتیب مزداپرستی دارای جنبهای اخلاقی است و حال آنکه در مذاهب قدیم کمتر به این مطلب توجه میشده. هزاران خدای دیگر نیز تحت فرمان اورمزد بودهاند از قبیل امشاسپنتان، خدایان موجودات و اشیاء؛ یزتاها، ارواح آسمانی یا زمینی؛ فروشیها، فرشتگان. اهریمن نیز شیاطین دروغ و فساد و انبوهی از اژدهاها و موجودات عجیب الخلقه را زیر فرمان داشت.
افراد انسانی موظف بودند در جدال میان خوبی و بدی شرکت جویند. به عقیدهی پیروان این مذهب عمر دنیا دوازده هزار سال طول خواهد کشید و در پایان این دوره اورمزد فائق خواهد شد. بنای معبد معمول نبوده ولی به چهار عنصر، هوا، آب، خاک و بخصوص آتش که در مکانهای مخصوصی به نام آتشکاه نگاهداری میشد، احترام فوق العاده میگذاشتند. کهنه یا مغها، روحانیان واقعی این مذهب بودند. چون آلوده کردن عناصر ممنوع بود سوزاندن یا به خاک سپردن مردگان نیز انجام پذیر نبوده و مردهها را در دخمهها (برج خاموشی) قرار میدادند و به این صورت آنها را طعمهی لاشخورها میکردند. با این حال پادشاهان و بسیاری از رعایای آنها تمام اصول مذهب زرتشت را مورد عمل قرار ندادهاند و به مراسم و آدابی قدیمتر که با مزداپرستی در آ میخته بود و همچنین پارهای از عقاید بابلی توجه داشتهاند.
امپراتوری ماد:
در قرن نهم پیش از میلاد، مادها که به شش قبیله تقسیم شده بودند از راه کشاورزی و گله داری روزگار میگذراندند. آشوریها این اقوام را مغلوب و به پرداخت خراج مجبور کرده بودند ولی مادها چند بار علیه آنها شوریدند و در قرن هشتم دیوکس (1) نامی را به پادشاهی برگزیدند. وی شهر همدان را ساخت و در صلح و آرامش حکومت کرد. پسرش، فرورتیش نیرومندتر و نافرمانتر از او بود و پس از آنکه پارسها را به اطاعت خویش درآورد علیه آشوریان قیام کرد ولی از آنها شکست خورد و در سال 633 به قتل رسید.جانشین او هووخشتره در آغاز کار به اطاعت آشوریان تن در داد ولی پس از چندی مانند پدر به پیکار با آشوریان برخاست و در این راه توفیقهائی نصیب وی شد. او شهر نینوا را به محاصره گرفت ولی بر اثر هجوم سکاها، که از اقوام بیابانگرد و از نژاد تورانی بودند (براکی سفال با قامت کوتاه و چشم و موهای تیره رنگ) ناچار دست از محاصرهی آن شهر برداشت. دوازده سال بعد، با کمک بابلیها، نینوا به تصرف هووخشتره درآمد. امپراتوری آشور از بین رفت و شاهنشاهی مادها که تا آسیای صغیر گسترش یافته بود جانشین آن شد. هووخشتره در آسیای صغیر با مقاومت دولت لیدی مواجه گشت و جنگ میان این دو دولت مدّت شش سال ادامه یافت و به موجب صلحنامهای رود هالیس مرز میان امپراتوری ماد و دولت لیدی شناخته شد. هووخشتره در سال 584 مرد.
پسر او، ایشتووگو پادشاهی آرام و صلح طلب و در عین حال مردی تجمل پرست بی قید بود و دولت او در سال 549 به دست پارسها از بین رفت.
کوروش بزرگ:
پارسها به ده قبیله تقسیم شده، پارهای از آنها بیابانگرد و عدهای شهرنشین بودند و تحت اطاعت آشوریها یا مادها به سر میبردند. یکی از این ایل یعنی قبیلهی هخامنش به ایلام رفت و دولت انزان را در آن سرزمین تشکیل داد. در سال 553، کوروش پادشاه این قبیله همهی پارسها را به قیام علیه مادها برانگیخت و پس از شکست مادها، در پازارگاد شاهنشاهی پارسها را پایه گذاری کرد. با این پیش آمد تغییر قابل ملاحظهای در اوضاع ایجاد نشد چون غالب و مغلوب هر دو از یک نژاد بودند و تقریباً مذهب و زبان واحدی داشتند. مادها از این پس به صورت متحد و یاور پارسها بودند و با آنها رفتار رعیت و تابع نمیشد.در سال 546، کرزوس، پادشاه لیدی، که از تشکیل شاهنشاهی جدید ناراحت شده بود تصمیم گرفت به پارسها حمله کند و پس از عقد اتحاد با یونانیان و دولت مصر قوای انبوهی از داوطلب و مزدور گرد آورده از رود هالیس گذشت. ولی کوروش با شتاب تمام خود را به آن صوب رسانید و قوای کرزوس را دو بار شکست داد، چنانکه معروف است یکی از علل پیشرفت او وجود تعداد زیادی شتر در سپاه وی بود که موجب وحشت سواره نظام لیدی شد. به هرحال، شهر سارد به تصرف کوروش درآمد، کرزوس اسیر شد و سراسر لیدی و ایونی ضمیمهی قلمرو پارسها گردید. کوروش که از هجوم اقوام بیابانگرد مشرق واهمه داشت بدان سو لشکر کشید و در طول مدّت شش سال نواحی بلخ، سغد، رخج و سیستان را گرفت.
در سال 539،کوروش به جانب مغرب بازگشت و به بابل حمله برده آنجا را متصرف شد و به این ترتیب بزرگترین شاهنشاهی شرق قدیم را به وجود آورد. پس از این، کوروش به تنظیم و اصلاح سازمانهای دولتی پرداخت و ظاهراً در فکر تصرف مصر بود ولی هجوم مجدد سکاها او را مجبور کرد که رهسپار قسمتهای شرقی ایران بشود. کوروش با اقوام مهاجم این حدود زد و خوردهائی کرد و سرانجام در ضمن جنگی کشته شد.
اطلاعاتی که از کوروش به ما رسیده مبتنی بر چند کتیبهی ایرانی و حکایات مورخان یونانی است و بنابراین نمیتوان بدرستی دربارهی وی قضاوت کرد. وی ظاهراً نه تنها فاتحی بزرگ بلکه، سیاستمداری ماهر و زمامدارای روشن بین و معتدل و در ایجاد سازمانهای صحیح مردی لایق و شایسته بود و صفات انسانی عالیتری از جانشینان خود داشته است.
کمبوجیه:
پس از کوروش پسر ارشد وی کمبوجیه به تخت سلطنت نشست ولی در اوّل کار گرفتار طغیان برادر خود اسمردیس شد و در جنگی او را کشت. سپس دنبالهی فتوحات پدر را گرفت و به همین منظور به مصر رفت و پس از فتحی که در پلوز (2) نصیب وی شد سراسر مصر را بدون برخورد با مقاومتی به تصرف درآورد. کمبوجیه دو دسته از سپاهیان خود را از مصر به فتح نقاط جدید فرستاد. دستهای از این قوا روانهی سیرنائیک شد و دستهی دیگر به اتیوپی رفت، منتهی از این دو اردوکشی نتیجهی مطلوب به دست نیامد و قسمت اعظم سپاهیان او از بین رفت. این ناکامیها موجب خشم کمبوجیه شدند و به همین دلیل وی به بدرفتاری با مصریها و بی احترامی به مقدّسات آنها و همچنین به سختگیری با پارسها پرداخت. یکی از مغها به نام گوماتا مدعی شد که اسمردیس زنده است و او خود اسمردیس میباشد و با این ادعا تاج و تخت را به خود اختصاص داد. چون این خبر به کمبوجیه رسد با عجله از مصر به جانب پارس شتافت ولی در بین راه درگذشت البته معلوم نیست که وی به قتل رسیده است یا آنکه از فرط خشم و نومیدی به خودکشی مبادرت کرده.داریوش اول:
گوماتا یعنی اسمردیس دروغین، بیش از چند ماه سلطنت نکرد. چون بزرگان پارسی علیه او توطئهای ترتیب داده وی را به قتل رساندند و داریوش را که یکی از افراد خانواده هخامنشی بود در سال 521 به سلطنت برداشتند. بر اثر این پیش آمد شورشهائی در ایلام (سوزیان)، ارمنستان (اورارتو)، ماد و بابل و چندین نقطه دیگر بروز کرد و داریوش همهی این شورشها را خوابانید و برای این کار نوزده بار جنگید و هفت غاصب را از میان برداشت. پس از استقرار نظم و آرامش، داریوش چند سال از دوران زمامداری خود را به تجدید سازمانهای امپراتوری که کوروش فرصت تکمیل آن را نیافته بود، پرداخت.پس از اتمام این اصلاحات داریوش درصدد توسعه شاهنشاهی ایران برآمد. وی ابتدا متوجه مغرب شد و به خاک اروپا قدم گذاشته ناحیهی تراس را به تصرف درآورد و مقدونیه را وادار به پرداخت خراج کرد و از رودخانهی ایستر (3) (دانوب) گذشته به سرزمین سکاهای اروپا که از نژادی غیر از سکاهای آسیا بودند حمله برد ولی سکاها از مقابل او گریختند و قوای پارسی که از تعاقب آنها نتیجهای جز خستگی و گرسنگی نبرده بودند مجبور به بازگشت شدند (514 ). دو سال بعد داریوش به جانب شرق لشکر کشید، منتهی از فعالیتهای او در این قسمت اطلاعی در دست نیست. ظاهراً ایران شرقی را نیز در این اردوکشی به اطاعت واداشت و تا حدود هند نیز پیش رفت.
در سال 499 شورش ایونی موجب بروز اختلاف شدیدی میان پارسها و یونانیها شد و جنگهای مدی بر اثر همین اختلافات پیش آمد.
تمدن پارسی:
البته شاهنشاهی ایران را نمیتوان به صورت یکی از دولتهای جدید دانست. آنچه موجب وحدت این شاهنشاهی محسوب میشد، شخص پادشاه بود که اختیارات کاملی نسبت به رعایای خویش داشت. وی فاقد مختصات الهی فرعون مصر بود چون مذهب پارسی این کار را نهی میکرد، با این تفاوت که اختیارات شاهنشاه ایران هم مانند فرعون زیاد بود. گذشته از این، ملل تابع شاهنشاهی، اختیارات فردی (4)، زبان، مذهب و آداب و رسوم خود را محفوظ میداشتند. ایرانیها (پارسها، مادها، باکتریانیها) در جمع این ملّتها از امتیازات بیشتری برخوردار بودند. فتوحات کوروش به قدری سریع انجام گرفت که وی فرصت اقدامات اصلاحی در مملکت را نداشت و داریوش این کارها را سر و سامانی داده کشور را به بیست و سه ساتراپی یا استان تقسیم کرد. هر استان توسط یک ساتراپ اداره میشد و یک منشی در کارهای او نظارت میکرد و یکی از سرداران نیز در کارها کمک وی بود. این سه شخصیت مستقیماً با شخص شاه ارتباط داشتند. گذشته از این بسیاری از عمال دولتی مأمور رسیدگی به وضع استانها و تقدیم گزارش لازم به پادشاه بودند.قضاوت عالیه با شخص پادشاه بود و او اختیارات خود را به قضاتی که داوریهای جدّی و صحیح کرده بودند تفویض میکرد. اشخاص متهم امنیت کافی نداشتند و اغلب اوقات بدون آنکه به مدافعات آنها رسیدگی شده باشد محکوم میشدند. در مورد آنها تنبیهات سختی معمول بود.
یاغیان و جنایتکاران را سر میبریدند یا آنکه یکی از اعضای بدن آنها را قطع میکردند و قضاتی که رأی نادرست داده بودند زنده پوست میکندند. دربارهی خانوادهی محکومین نیز تنبیهاتی اجراء میشد.
نیروی دائمی کشور از نگهبانان سلطنتی (چهار هزار کماندار و نیزه دار) و ده هزار افراد سپاه جاویدان که به نیزه مسلح و از میان پارسها و مادها انتخاب شده بودند، تشکیل مییافت. در موقع احتیاج در هر یک از ساتراپیها به سربازگیری میپرداختند. هنگامی که جنگ بزرگی پیش میآمد پادشاه فرمان اجتماع همهی سربازان شاهنشاهی را صادر میکرد و به این ترتیب قوای انبوهی که هیچ نوع رابطه و بستگی با هم نداشتند و دارای تجهیزات متنوعی بودند فراهم میآمد.
در این تاریخ سکه هنوز کمیاب بود. به فرمان داریوش سکههائی از طلا (داریک) و نقره (سیکل) ضرب شد. در شهرستانها سکههای نقره و مفرغ جریان داشت. مالیاتها توسط ساتراپها وصول میشد و مبلغی از آن را برای پادشاه فرستاده و بقیه را برای مخارج خود نگاه میداشتند و همین عمل موجب سوء استفادهی آنها قرار میگرفت. پرداخت مالیات به وسیلهی پول یا به صورت جنس بود (غلام، دواب، گندم و غیره).
ایرانیان قدیم فن نوشتن را نمیدانستند و خط میخی را مورد استفاده قرار دادند. گذشته از اوستا سایر آثار ادبی ایران از بین رفته و فقط کتیبههائی از قبیل کتیبهی بیستون که شرح خدمات و اردوکشیهای داریوش میباشد در دست است.
هنر پارسی تحت تأثیر آشوریها و بابلیها و همچنین مصریها و یونانیها بوده است و به این ترتیب میتوان آن را ترکیب و تألیفی از هنر ملّتهای مزبور دانست. هنر معماری نیز اهمیت خاصی داشته.
زمامداران پارسی چنانکه میدانیم چهار شهر ایران را به پایتختی برگزیده بودند و این چهار شهر یعنی پرسپولیس، همدان، شوش و بابل با بناهای عظیم و زیبا زینت شده بودند.
قصرها و مقبرهها با ستونهای شیاردار، پله کانهای مجلل، دیوارهائی که پوشش خارجی آنها از کاشیهای لعابی بود و مجسمهی گاوها، کتیبههای برجسته و سنگ فرش الوان تزیین میشدند. از کاخها و مقبرههای آن زمان و همچنین از آتشگاهها آثاری باقی مانده. البته باید توجه داشت که در بین ایرانیان بنای معبد مرسوم نبوده و به طور خلاصه باید گفت که هنر آن زمان جنبهی درباری داشته نه جنبهی ملّی.
پینوشتها:
1- Déjocès
2- Péluse
3- Ister
4- Particularisme (خان خانی)
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم