مترجم: رضا سندگل
Heinrich) Anton De Bary)
(ت. فرانکفورت آ م ملین، آلمان، 6 بهمن 1209 / 26 ژانویهی 1831؛ و. اشتراسبورک آلمان [اکنون استراسبور، فرانسه]، 29 دی 1266 / 19 ژانویهی 1888)، گیاهشناسی.
مطالعات جامع و دقیق هاینریش آنتون دباری دربارهی تاریخچهی زندگی قارچها و همکاریهای او در زمینهی جلبکها و گیاهان عالیتر نقاط برجستهای در جهت پیشرفت علم بودند. در او، که پیشتازترین قارچشناس روزگارش شناخته میشد، بچشم بانی این شاخهی گیاهشناسی نگریسته میشود.
دباری یکی از ده فرزندی بود که خدا به اوگوست تئودور دباریِ پزشک و امیلی مایر دباری داد. پدر و مادر تمایلی را که او به مطالعهی علوم طبیعی داشت تشویق کردند، و او در دوران جوانی در فرانکفورت غالباً در گشتهای علمی گروه فعال طبیعیدانانی که از مناطق پیرامون شهر نمونههائی جمعآوری میکردند شرکت میکرد. گئورک فرزینوس، پزشکی که در «مؤسسه زنکنبرک» گیاهشناسی درس میداد و متخصص ریسهداران بود، علاقهی دورهی جوانی دباری را به سوی گیاهان و تحقیق در باب قارچها و جلبکها هدایت کرد.
دباری، بعد از آنکه در 1227 از تحصیل در دبیرستان در فرانکفورت فراغ یافت، تحصیل طب را در هایدلبرک آغاز کرد، در ماربورک ادامه داد، و از 1229 تحصیلاتش را در برلین دنبال کرد. در آنجا فرصت یافت که تحت نظر آلکساندر براونِ گیاهشناس، که به عنوان معلم و دوست دیرین او را در اشتیاق شخصی خود به گیاهشناسی سهیم کرد، به مطالعه پردازد. دباری شاگرد کریستیان گوتفریت ارنبرک، که به مناسبت کاری که دربارهی خیسهها (مژکداران) کرده بود شهرت داشت، و یوهانس پتر مولر زیستشناس و کالبدشناس تطبیقی، که در آزمایشگاه خود بر شاگردانش تأثیر عمیقی اعمال میکرد، نیز بود؛ چند سال بعد، دباری بر آن شد که آزمایشگاههائی در زمینهی گیاهشناسی دایر کند و به ارشاد شاگردانش در تحقیقات گسترده بپردازد. وقتی که دباری (در 1232) در برلین درجهی دکتری در پزشکی گرفت پایانامهاش دربارهی موضوع مربوط به گیاهان – بود و De Plantarum generatione sexuali («تولید جنسی گیاهان») نام داشت. در همان سال کتابی دربارهی قارچهای عامل زنگها و سیاهکهای گیاهان منتشر کرد.
دباری در فرانکفورت به طبابت پرداخت، اما زود به گیاهشناسی کشانیده شد. با انصراف از طبابت، معلم بیحقوق (پریوات دوْتستت) گیاهشناسی دانشگاه توبینگن شد. در آنجا هوگوفون مول، متخصص مشهور کالبدشناسی گیاهی، تدریس میکرد، و دباری یک چند دستیار او بود. در 1234 دباری جانشین کارل فون نگلیِ گیاهشناس در فرایبورک ایم برایسگاو شد.
دباری یک آزمایشگاه گیاهشناسی در فرایبورک برپا کرد؛ این نخستین آزمایشگاه گیاهشناسی بود و، به رغم ساده بودن امکاناتش، موجب پیشرفت جدیدی در آموزش گیاهشناسی شد. دباری در این آزمایشگاه نخستین تن از شاگردان بسیاری را که گرد او جمع شدند پذیرفت.
دباری در سال 1240 با انتونیه آینرت ازدواج کرد، و آن دو صاحب چهار فرزند شدند. او در 1246 جانشین د. ف. ل. فوْن اشلشتندال در دانشگاه هاله شد، و در آنجا آزمایشگاه گیاهشناسی دیگری تأسیس کرد. با مرگ اشلشتندال، که با همکاری موْل Botanische Zeitung («مجلهی گیاهشناسی») را بنیاد نهاده بود، دباری همکار سردبیر نشریه شد، و گهگاه تنها سردبیر آن بود. نخستین مقالهاش در این نشریه هنگامی منتشر شده بود که دانشجوی پزشکی بود، و دباری به وسیلهی این مجله – هم با سمت سردبیر و هم به عنوان همکاری – تأثیر بسیاری بر رشتهی گیاه شناسی بخشید.
بعد از جنگ فرانسه – پروس، دباری به سمت استاد گیاهشناسی دانشگاه بازگشایی شدهی اشتراسبورگ منصوب شد و نخستین رئیس آن بود که به اتفاق آرا برگزیده شد. مؤسسهی گیاهشناسی کاملاً مجهزی که او در آنجا بنیاد نها دانشجویانی را از اروپا و امریکا به سوی خود جلب کرد، و دباری آنان را تشویق نمود که علایق گوناگونی را دنبال کنند. او، در حالیکه به مسئولیتهای ویراستاری خود ادامه میداد، در فعالیتهای انجمنهای متعدد گیاهشناسی هم شرکت میکرد. وی تا هنگام مرگ در اشتراسبورک باقی ماند.
دباری مفهوم تاریخچههای زندگی قارچهای مختلف را در هنگامی روشن کرد که هنوز عدهای معتقد بودند که آنها از طریق تولیدمثلِ خودبهخودی به وجود میآیند. دباری در 1232، در «Untersuchungen über die Brabndpilze» («بررسیهائی دربارهی سیاهک قارچ»)، نوشتهای دربارهی قارچهای مولّد زنگها و سیاهکهای غلات و گیاهان دیگر، به این نتیجه رسیده بود که این قارچها محصول محتویات یاختهی گیاهان مبتلا نیستند، و از ترشحات یاختههای بیمار هم به وجود نمیآیند. به نظر او، آنها مثل گیاهان دیگر بودند، و تاریخچهی تکاملیشان میبایست مورد تحقیق قرار گیرد. در آن زمان مسألهی منشأ بیماریهای گیاهی مبرمترین مسأله بود، زیرا بیماریهای قارچی، مخصوصاً بوتهمیری سیبزمینی، بتازگی موجب ضایعات بنیانکن محصول همراه با پیامدهای اقتصادی شدید شده بود. اگرچه به طور کلی اذعان میشد که گیاهان والدینی نظیر خود دارند، با این همه از دیدگاه بعضی از محققان قارچها مستثنا به نظر میرسیدند، و چنین تعبیر میشد که آنها غالباً همراه با گندیدگی و فساد ظهور میکنند. درست همانطور که م. ج. بارکلی در 1225 اصرار کرده بود که قارچِ پیدا شده در سیبزمینی عامل بیماری بوتهمیری است، دباری نیز در این اثر اولیه اعلام کرد که قارچهای زنگ و سیاهک خود عامل تغییرات بیمارگونه در گیاهان آفت زدهاند، و نه نتیجهی این تغییرات، و زنگها و سیاهکها حقیقتاً انگل هستند.
تا این هنگام منشأ و ارتباط مراحل قارچیای که تشخیص داده شده بودند چندان قابل فهم نبود، و ظواهر آنها موجب سردرگمی متخصصان ردهبندی میشد. با توفیق لوئی و شارل تولان در تشخیص چند شکلی در قارچها به اهمیت پیگیری تاریخچههای زندگی گیاهی پی برده شد؛ آنان نشان دادند که شکلهای خاصی که به عنوان گونههائی مستقل ردهبندی میشوند در واقع معرّف مراحل متوالی رشدند و ممکن است منشأ آنها حتی یک جُلینه (mycelium) باشد. دباری به همکاریهای گستردهای در ریختشناسی ادامه داد.
دباری از مطالعاتش دربارهی تاریخچهی تکاملی میکسومیستها، که کپکهای مخاطی را هم شامل میشدند، نتیجه گرفت که آنها را حقاً باید در میان حیوانات پست طبقهبندی کرد و با نام «زیاقارچ» (Mycetozoa) به آنها اشاره نمود. او دریافت که در طبقهبندی مشکلاتی وجود دارد که به تفکیکِ قلمرو حیوانی و گیاهی از یکدیگر حالتی دلبخواه میدهد، زیرا میکسومیستها تودهی هاگهای آمیبی تاژکدار بدون دیواره تولید میکنند. مفهومهای ضمنی مندرج در نوشتههای دباری دربارهی طبقهبندی میکسومیستها (1237) هرچه بود، او خاطرنشان ساخت که آنها در یک مرحله حالتی دارند که نزدیک به بیشکلی است، و به صورت تودههای متحرک مادهای دیده میشدند که دوژاردن آن را sarcode (سفیده) نامیده بود. این مادهی پلاسمودیوم بود، و پیشمایه (پروتوپلاسم) هم مادهی یاختههای آمیبی بود. کتاب دباری به عنوان مدرکی در تأیید بنیاد پروتوپلاسمی حیات برای معاصرانش به کار آمد.
تحقیقات گوناگون دباری کیفیت زندگانی جنسی قارچها را نشان داد. او در سال 1237 دربارهی آمیزش Spirogyra (حلقه پیچ) تحقیق کرد و در 1240 تولیدمثل جنسی Peronospora (عامل سفیدک داخلی) را شرح داد. وی ضرورت تحقیق مستمر دربارهی چرخههای زندگی را دریافت و کوشید که حتیالامکان آنها را در گیاه زنده پیگیری کند. برای نیل به این هدف، روشهای کشت هاگها را متداول کرد و در ضمن پیشرفت رشد هاگها به بررسی آنها میپرداخت.
نخستین نوشتهی دباری دربارهی قارچِ عامل بوتهمیری سیبزمینی در 1240 منتشر شد، و در پانزده سال بعد یا بیش از آن سرگرم تحقیق پیرامون قارچهای خانوادهی Peronosporeae بود که قارچ سیبزمینی راهم، که سپس به Peronospora infestans معروف شد، دربرمیگرفت. تحقیقاتش در مورد این قارچ، و [قارچ] Cystopus (Albugo) و زنگها، او را به نتایج مهمی هدایت کرد، و وی در پاسخ به پرسش جایزهدار مطروحهی «فرهنگستان علوم» در 1240 به شرح آنها پرداخت و در مقالهای تحت عنوان «تحقیقات پیرامون پیشرفت رشد برخی از قارچهای انگل» در Annales des sciences naturelles (سالنامهی علوم طبیعی) در 1242 منتشر کرد. مشاهدات مستقیم دباری در مورد این انگلهای گیاهان زنده موجب شد که وی به مسألهی تولیدمثلِ خودبهخودی جذب شود. او روشهای مختلفی را که این سازوارهها بدان وسیله در گیاهان سالم رسوخ میکنند و در بافتهایشان رشد مییابند مشاهده کرده بود. به هر حال، آنها همواره از جرثومههای همانگونههای انگلی بوجود میآمدند، هرگز از جسم گیاه میزبان حاصل نمیشدند، و هیچگاه معلول استعداد قبول مرض از سوی میزبان نبودند؛ او ادعا کرد که در واقع هرچه گیاه مورد هجومشان سالمتر باشد، آنها پیشرفت بسیار بیشتری میکنند.
دباری جریان بوتهمیری سیبزمینی را بیان کرد. او هاگهای Peronospora infestans را با موفقیت بر روی برگهای سالم سیبزمینی کشت داده بود، و چگونگی رسوخ در برگ و رشد بعدی جُلینه در بافتهای مبتلا، و تشکیل متعاقب کونیدیها [هاگهای غیرجنسی برخی از قارچها]، و ظهور لکههای سیاه ویژهی بوتهمیری سیبزمینی را شرح داد. او Peronospora را بر روی ساقهها و غدد سیبزمینی هم کشت داده بود، و حتی کونیدیها را همراه آب وارد خاک کرده بود تا غدههای سالم را آلوده کند. وی معتقد بود که میسلیوم میتواند زمستان را در داخل غدهها از سر بگذراند. محققاً تولیدمثلِ خودبهخودی در کار نبود. برخی از محققان ممکن بود به این نتیجه برسند که Peronospora همراه با گیاه سیبزمینی بوجود میآید، زیرا آثار رسوخ محو شده بود، اما دباری بر آن بود که بیشک سرایت بیماری معلول جرثومههای گوناگون انگلها و مقتضیات بیرونی است که هجوم آنها را بر گیاهان میزبان تسهیل میکند.
چند سال بعد «انجمن سلطنتی کشاورزی انگلستان» از دباری خواست که به تحقیقاتش دربارهی بوتهمیری سیبزمینی ادامه دهد. او در 1255 گزارش داد که اگرچه هنوز نتوانسته است اندمهای جنسی آن قارچ را – که در آن موقع آن را Phytophthora infestans مینامید – پیدا کند، میتواند علت رویدادهای آشکار را ذکر کند، زیرا او توانست بیماری را با تلقیح در گیاهان سالم بوجود آورد و چرخهی زندگی قارچ را عملاً و به کمک مقایسه با دیگر قارچهای خانوادهی Peronosporeae بازسازی کند.تا آنجا که دباری میدانست، قارچ سیبزمینی فقط یک میزبان داشت، اما در تحقیقاتش در مورد Puccinia graminis (زنگ گندم)، زنگی که گندم و سایر غلات را مبتلا میکند، پدیدهی ناجور (چند) میزبانی را کشف کرد، زیرا این انگل برای تکمیل رشد خود به دو میزبان نامتجانس نیاز داشت. خسارت ناشی از این زنگ از زمانهای قدیم موضوعی آشنا و ثابت شده بود، اما تنها از روی تجربه فهمیده بودند که ظهور و گسترش زنگ در مزارع گندم تا حدودی وابسته به وجود [درختچههای] زرشک معمولی، Berberis Vulgaris، در مجاورت مزارع است؛ در واقع، ریشهکنی گیاهان زرشک سابقهای طولانی داشت، و در برخی از موارد حتی قانوناً به عنوان یک روش پیشگیری کننده الزامی بود.
مشاهدات و تجارب دباری به تحقیقات برادران تولان، که چند شکلی زنگها را نشان داده بودند، وسعت بخشید. او دریافت که Puccinia graminis، زنگ گندم، چاودار، و دیگر علفیان، موجب میشوند که هاگهای تابستانی مایل به قرمز، اوردیوسپور، و هاگهای تیرهی زمستانی، که او آنها را «تلئوتوسپور» (teleutospore) نامید، بوجود آیند. او بدقت ظهور توالی اندامهای تولیدمثل را تشخیص داد و به اجرای آزمایشهای تلقیح عملی اقدام کرد. دباری در 1244 نوشت که او هاگهای مولد قارچ از هاگهای زمستای زنگ گندم را بر روی برگهای زرشک معمولی کشت داده است. هاگها جوانهزده بودند، و در طی مراحل متوالی به تشکیل هاگدانهای فنجانی زرد، که بر روی زرشک منظرهی آشنائی است، منجر شدند. شبه زنجیرهی هاگها (aeciospores)،. بقیهی اندامهای تولیدمثلیِ زنگ، تنها بر روی غلات میتوانستند به مرحلهی تکمیلی خود برسند. دباری در آزمایشهایش در مورد جوانهزدن مستقیم هاگدانها بر روی غلات مواجه با اشکال شد، اما در 1245 توانست گزارش کند که در کشت هاگدانها بر روی تیغههای شیشهای (اسلاید) مرطوبِ میکروسکوپ، و سپس تلقیح برگهای جوانهی گیاه چاودار، موفق شده است. هاگهای تابستانی مایل به قرمز بموقع بر روی برگها ظاهر شدند، و اگرچه نمونههای دباری قبل از تشکیل تلئوتوسپورهای مقاوم زمستانی پلاسیدند، اما مشهور بود که این مرحله بر اثر خسارات ناشی از زنگ در مزارع هم بوجود میآید. هاگهای مولدِ قارچ ناشی از هاگهای زمستانی جوانه زدند، اما فقط بر روی زرشک؛ پس چرخه کامل بود.
به این ترتیب دباری نشان داد که Puccinia graminis در خلال مراحل مختلف رشد خود به میزبانهای متفاوتی نیاز دارد و چنین گونههائی را در برابر گونههای تک میزبانه (autoecius)، که برای پیشرفت رشد خود فقط به یک میزبان احتیاج دارند، ناجور (چند) میزبانه (heteroecious) نامید.
تحقیقات او روابط پیچیدهی دیگری را نیز آشکار کرد. او تشکیل گلسنگ بر اثر فرایندهای گیاهیِ قارچ و جلبک را شرح داد. حالات متعددی وجود داشتند که انگلها بدان صورت زندگی میکردند و میزبانهایشان را مبتلا میساختند؛ دباری مراحلی را که انگلها از آن طریق رشد و تولیدمثل میکردند، و سازگاریشان را از حیث توان مقابله با خشکی و زمستان، ردیابی کرد. او تلقیحها و کشتهایش را با دقت انجام میداد، و همانطور که در سخنرانی مشهور خود با عنوان Ueber Schimmel und Hefe («دربارهی کپک و تخمیر»، برلین، 1869) اظهار کرد، سازوارههای موسوم به کپکها، مخمرها، و قارچها، به رغم ویژگیهایشان، وضعیت ساختمانی و پدیدههائی بروز میدهند که اساساً در میان گیاهان متداول است. از نظر دباری آنها هم مثل گیاهان دیگر، اما فقط کوچکترند، و سرانجام اینکه از شکلهائی شبیه خودشان بوجود میآیند.
دباری در تکنگاشت سال 1258 خود به نام Die Erscheinung der symbiose («پیدایش همزیستی»)، اشتراسبورک، 1879)، واژه symbiosis (همزیستی) را ابداع کرد و آن را به معنی «زندگی مشترک سازوارههای نامشابه» به عنوان تعبیری جمعی برای بیان دامنهی وسیعی از ارتباطات بکار برد. او نوشت که برخی از سازوارهها در شرایط «همزیستی متقابل» وجود دارند؛ گلسنگها ساخته میشوند؛ انگلهائی وجود دارند که میتوانند در دورههای خاصّی جدا از میزبانانشان زندگی کنند؛ انگلهای دیگری هستند که به میزبانهای خود کاملاً وابستهاند؛ و در حد فاصل این اجتماعات هم مراتب بیشماری [از زندگی متقابل] دیده میشود.
دباری در آثار مهم خود دربارهی ریختشناسی، که در فاصلهی 1245 و 1243 منتشر کرد، آخرین پژوهشهای گیاهشناختی و نتایج تحقیقات شخصی خود را گنجانید. کتابهای او حاوی توصیفات و توضیحات و تصویرهای عالی و معتبرند، و در طبقهبندی و انتظام دانش مربوط به گیاهان، و استقرار قارچشناسی به عنوان علم، سهم برجستهای داشتهاند.
روشها و مفاهیم دباری کاربردهای مهمی در رشتهی روبهرشد باکتریشناسی داشتند. در خطابههایش در باب باکتریها، با عنوان Vorlesungen Über Bacterien («سخنرانیهائی در مورد باکتریها»)، که در 1264 / 1885 منتشر کرد، آنچه را که تا آن زمان دربارهی باکتریها شناخته شده بود عرضه کرد. او متجاوز از 100 مقاله پیرامون موضوعاتی از رهازایی (apogamy) سرخسها تا گیاهان حشرهکش نوشت. او در این اثنا، به عنوان معلم، به تشویق شاگردانش در پژوهشهای شخصیتشان ادامه میداد و آنان را در گشتهای گیاهشناختی اطراف اشتراسبورک همراهی میکرد.
عقاید دباری در مسألهی تولیدمثلِ خودبهخودی در دورهی نخستین با دیدگاههای پاستور همسو بود. بنابراین او در مورد روشهای کشت نظری انتقادی داشت و میدانست که «میهمانان ناخوانده» ممکن است بسهولت به درون لوازم [کشت] نفوذ کنند. کار توصیفی و تجربی او پیامدهای دامنهداری در باکتریشناسی و گیاهشناسی داشت، و او یکی از مؤثرترین گیاهشناسان قرن نوزدهم، هم در روزگار خود و هم در زمان ما، بشمار میآید.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی. نوشتههای فراوان دباری شامل طیف گستردهای از منابع مفصل تا مقالههای متعدد در نشریات ادواری گیاهشناسی است. کاملترین فهرست آثار منتشر شدهاش را در مقالههائی از یوست، رِس، و زولمس لاوباخ (ـــــ پایین) میتوان یافت. کتاب دباری با عنوان Morphologie und Physiologie der Pilze, Flechten und ten Myxomyce (لایپ تسیش، 1866) جلد دوم کتابی بود به نام Handbuch der physiologischen Botanik، از ویلهلم هوفمایستر. چاپ دوم آن، با عنوان Vergleichende Morphologie und Biologie der Pilze, Mycetozoen und Bacterien (لایپ تسیش، 1884)، از چند جهت اثر تازهای بشمار میآید، و ترجمهی انگلیسی آن به قلم هنری ا. ف. گارنزی و آیزاک بیلی بلفور با عنوان Comparative Morphologie and Biology of the Fungi, Mycetozoa and Bacteria (آکسفرد، 1887)، منتشر شد. Vergleichende Anatomie der Vegetationsorgane der Phanerogamen un Farne (لایپ تسیش، 1877) جلد سوم کتاب درسی هوفمایستر را تشکیل میدهد؛ ترجمهی انگلیسی آن، با عنوان Comparative Anatomy of the Vegetative Organs of the Phanerogans and Ferns، از ف. ا. باوئر و د. ه. اسکات (آکسفرد، 1884) است. چاپ دوم Vorlesungen über Bacterien (لایپ تسیش، 1885، 1887) توسط گارنزی و بلفور با عنوان Lecture on Bacteria (آکسفرد، 1887)، ترجمه و تجدیدنظر شد. نخستین تکنگاشت دربارهی زنگ گیاه و سیاهک کتابی بود با عنوان Untersuchungen über die Brandpilze und die durch sie verursachten Krankheiten der Pflanzen (برلیت، 1853).موضوعات متعدد تحقیقات دباری فقط در مقالههایش بیان شدهاند، که عبارتند از: «Ueber die Myxomyceten»، در BZe، 16 (1858)، 357-358، 361-364، 365-369؛ «Ueber die Geschlechtsorgane von Peronospora»، همان، 19 (1861)، 89-91؛ «Recherches sur le développement de quelques champignons parasites»، در ASNB، دورهی چهارم، 20 (1863)، 5-148؛ «Neue Untersuchungen über die Uredineen, inbesondres die Entwicklung der Puccinia graminis und den Zusammenhang derselben mit Aecidium Berberidis»، در MKAW (1865)، 15-50؛ و «Neue Untersuchungen über Uredineen»، همان (1866)، 205-216؛ و «Researches Into the Nature of the Potato Fungus- Phytophtora infestans»، در JRASE، دورهی دوم، 12 (1876)، 239-269.
دوم. خواندنیهای فرعی. از جایگاه دباری در تاریخ قارچشناسی و ارتباط مطالعاتش دربارهی تاریخچهی زندگی قارچها با مسائل و پرسشهای روزگار وی در کتابی بحث شده است با عنوان The Advance of the Fungi، از ا. لارج (نیویورک، 1940، 1962)؛ و جنبههائی از کارش در دو اثر زیر مطرح شده است: «The Contribution of de Bary to Our Knowledge of the Myxomycetes»، از و. مارتین، در PIASc، 65 (1958)، 122-127؛ و «The Classification of Symbiotic Phenomena»، از و. ب. مکدوگل، در PW، 21 (1918)، 250-256. ارزیابیای که در زمان دباری از نوشتهها و خدماتش صورت گرفت ارزیابی فردینانت کوْن بود، که خود گیاهشناسی است معروف، و تحقیقاتش در دانش باکتریشناسی بنیادی است؛ ارزیابی وی در سوکنامهای است با عنوان «Anton de Bary»، در DMW، 14 (1888)، 98-99، 118-119. دیگر منابع برای اطلاعات زندگینامگی عبارتند از Grosse Biologen، از ارنست آلمکویست (مونیخ، 1931)، 57-60؛ «Zum hundertsten Geburtstag Anton de Barys»، از لوتویش یوْست، در ZBot، 24 (1930)، 1-74؛ «Anton de Bary»، از م. رِس، در BDBG، 6 (1888)، هشت – بیست و شش؛ «Anton de Bary»، از ه. گراف تسوزولمس لاوباخ، در BZe، 47 (1889)، 33-49؛ «Anton de Bary»، از ک. ویلهلم، در BC، 34 (1888)، 93-94، 156-159، 191-192، 221-224، 252-256؛ و «Heinrich Anton de Bary»، از ک. وونشمان، در Allgemeine deutshe Biographie، چهل و ششم (لایپ تسیش، 1902)، 225-228.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول