برگردان: احمد بهمنش
داستانها:
داستانهای یونانی که متعدد و در عین حال بسیار زیبا و دلنشین میباشند از دو منشأ سرچشمه میگیرند، یکی از این سرچشمهها که قدیمتر از همه است اساطیر طبیعی است که هر قهرمان یکی از قوای طبیعت بخصوص روشنائی و گرمای نیکویی بخش خورشید را مجسم میسازد. داستانهای دیگر و منشأ آنها که جدیدتر هستند مربوط به تاریخ میباشند و قهرمانان آنها زندگی واقعی داشتهاند، با این تفاوت که اساطیر و تاریخ، اغلب با یکدیگر در آمیخته و نمیتوانند جدا از هم باشند.معروفتر از همهی این داستانها، سرگذشت هراکلس است. هراکلس پسر زئوس و زنی به نام آلکمن (1) میباشد. زئوس پیش بینی کرده بود طفلی به دنیا خواهد آمد که بر یونان حکومت خواهد کرد، هرا (2) از راه حسادت کاری کرد که اوریسته (3) زودتر به دنیا آید، تا طبق پیشگوئی زئوس حکومت یونان نصیب وی گردد. هرا دو مار را مأمور خفه کردن هراکلس در گاهواره وی کرد. هراکلس آن دو مار را کشت و چون به سن رشد رسید کارهای شگفتی که مهمتر از همه دوازده خوان اوست انجام داد. وی شیر نمه (4) را کشت و پوست او را به تن کرد، اژدهای لرن (5) را از میان برداشت. به این ترتیب که تمام سرهای او را به یک ضرب از بدن جدا کرد.گراز اریمانت (6) و پرندگان عجیب دریاچهی استمفال (7) نیز به دست هراکلس کشته شدند. وی ماده غزال کوهستان سرینه (8) را که شاخهای طلا و پاهای مفرغی داشت تعقیب و اسیر کرد. اصطبلهای اوژیاس (9) را به وسیلهی جریان دادن رودخانهای از آنها تمیز کرد و مادیانهای دیومد (10) پادشاه تراس را که غذای آنها گوشت انسان بود، گرفت و گاو کرت را تصاحب کرد. هیپولیت (11) ملکهی آمازونها که قومی افسانهای بود و منحصراً از زنان تشکیل مییافت به دست او مغلوب و کشته شد.
هراکلس سفری به دور افتادهترین نقاط مغرب کرده دو ستون در تنگهی قادس (12) برپا کرد و گریون (13) غول سه سر را کشت. وی مسافرت بزرگ دیگری انجام داد و پرومته (14) را آزاد کرده سیبهای زرین باغ هسپریدها (15) را در اختیار گرفت. وی به عالم ارواح نیز سفری کرده تزه (16) را نجات داد و سربر (17) را به بند کشید. در همهی این خوانها، هراکلس، خورشید را در حال جدال با ظلمات و باران و صاعقه مجسم میسازد.
گذشته از این دوازده خوان قهرمانی، راهزنان و موجودات عجیب را از بین برد و دیوارهای شهر تروا را ویران کرد. او به زنان متعدد، بخصوص اومفال (18) و دژانیر (19) دل بست.
وی هنگامی که نیم تنهی آغشته به خون یکی از سانتورها موسوم به نسوس را که به دست خود او کشته شده بود، پوشید گرفتار دردهای شدید گردید و از شدّت درد خود را بر تودهی هیزم مشتعلی افکند و به این ترتیب تلف شد. پس از این واقعه وی را معرف نیروی جسمانی شناختند و بعدها وی مظهر انصاف و عدالت و پرهیزکاری به شمار آمد.
سایر داستانها را میتوان بر حسب ناحیهای که منشأ آنها بوده و تشکیل دورهائی (20) داده اند طبقه بندی کرد. از آن جمله است دور قهرمانی آتیک. به موجب این دور، سکروپس (21)، یکی از مصریان، بانی شهر آتن است. در این روایت اشارهای به نفوذی که مردم افریقا و آسیا در ادوار کهن در سرزمین یونان داشتهاند، شده است. یکی از جانشینان سکروپس، به نام تزه، راهزنان و جباران را، مانند هراکلس از میان برداشت. در این موقع، آتنیها هر سال جوانانی را به جزیرهی کرت میفرستادند و این جوانان طعمهی مینوتور (22)، حیوان عجیبی که نیمی از بدنش انسان و نیمی دیگر گاو بود میشدند. تزه به کرت رفته، مینوتور را به کمک آریان (23) دختر مینوس کشت (یادگار پایان تسلّط اژه) و به آتیک بازگشت و پس از اتحاد با پیریتوس، با سانتورها و آمازونها جنگیدند، سپس به عالم ارواح رفتند و در آنجا اسیر و زندانی شدند و سرانجام تزه توسط هراکلس نجات یافت.
دور تب با رسیدن کادموس فنیقی به بئوسی که در جستجوی خواهر خود، به نام اروپ (24)، به همه جا سفر کرده بود، شروع میشود. خواهر کادموس به وسیلهی زئوس ربوده شده بود. کادموس اژدهائی را کشت و طبق دستور هاتف دلف دندانهای او را در زمین کاشت و به این ترتیب مردانی به دنیا آمدند که در بنای شهر تب به وی کمک کردند. یکی از جانشینان وی به نام لایوس (25)، با ژوکاست (26) وصلت کرد و از او صاحب پسری شد موسوم به اودیپ (27). منتهی چون پیشگویان، جنایاتی به وی نسبت دادند، پدر و مادر اودیپ درصدد هلاک وی برآمدند. لایوس، طفل را به افسری سپرد و او این امانت را برکوه سیترون (28) گذاشت و یکی از چوپانان پادشاه کرنت، طفل را با خود به شهر برد و پادشاه به تربیت وی، مانند پسر خود، همّت گماشت. اودیپ پس از آنکه به سن رشد رسید به مسافرت پرداخت و در راه با لایوس، پدر خود، روبرو شده، بدون آنکه او را بشناسد وی را کشت و وارد شهر تب شد. در این شهر موجود عجیبی که اسفنکس خوانده میشد، معماهائی از مردم میپرسید و هرکس که از عهدهی جواب برنمیآمد به قتل میرسید. اودیپ معماها را حل کرده و مردم تب از راه حق شناسی او را به تخت شاهی نشاندند. اودیپ بدون اطلاع، مادر خود ژوکاست را به زنی گرفت. خدایان به خشم آمدند و مردم بئوسی به طاعون مبتلا شدند و پیشگویان گفتند که برای رهائی از این بلا، قاتل لایوس باید تنبیه شود. چیزی نگذشت که همهی رازها از پرده بیرون افتاد، ژوکاست خودکشی کرد و اودیپ که خود را نابینا کرده بود جلای وطن کرد و دخترش آ نتی گون (29) راهنمائی وی را به عهده گرفت. دو پسر اودیپ، یعنی اتئوکل (30) و پولی نیس (31) مصمم شدند که به نوبت، هر یک، یک سال زمام سلطنت را در دست بگیرند ولی اتئوکل که اوّل به پادشاهی رسیده بود، از واگذاری تخت سلطنت به برادر، امتناع ورزید، پولی نیس به پناه پادشاه آرگوس رفت و دختر او را به زنی گرفت و به کمک پادشاه آرگوس و پنج پادشاه دیگر عازم تصرف تب شد. این واقعه به جنگ هفت فرمانده معروف است. در یک جنگ تن به تن، اتئوکل و پولی نیس هر دو هلاک شدند و چندی بعد پسران این هفت فرمانده (اپی گونها) (32) تب را تسخیر کردند.
از داستانهای معروف دور اتولی، یکی سرگذشت ملئاگر (33) است که گراز کالیدون (34) را کشت، و دیگر داستان آتالانت (35)، دختر جوانی است که خواستگاران خود را به مسابقهی ارابه رانی دعوت میکرد و چون خود او در این مسابقات همیشه پیروز بود آنها را میکشت، وی سرانجام بر اثر حیلهای که هیپومن (36) به کار برد مغلوب شد؛ حیلهی هیپومن این بود که سیبهای زرین در سر راه آتالانت میریخت.
در دور تراس، صحبت از زندگی اورفه (37) نخستین شاعر است. وی با آواز خود، حیوانات، گیاهها و سنگها را، فریفته و مجذوب میکرد. اورفه پس از آنکه همسر خود، اوریدیس (38) را از دست داد، برای پس گرفتن وی، نزد هادس (39) به عالم ارواح رفت. هادس به این امر رضا داد با این شرط که اورفه در طول مدّت بالا آمدن به سوی زمین، به پشت سر نگاه نکند، ولی چون به وعدهی خویش وفا نکرد مجدداً اوریدیس را از دست داد.
در دور تسالی دربارهی سانتورها (40)، موجوداتی که نیم بدن آنها انسان و نیم دیگر اسب میباشد و با پیریتوس (41) پادشاه لاپیتها جنگیده و به وسیلهی تزه مغلوب شدهاند صحبت میشود. دو طفل موسوم به فریکسوس (42) و هله (43) که مورد بیمهری نامادری خود قرار گرفته بودند از خانه گریختند و قوچی که پشمهای طلائی داشت آنها را به هوا برد. هله به دریا افتاد ولی فریکسوس به کلشید رسید و پوست قوچ مزبور را به درختی آویخت و اژدهائی به محافظت آن پرداخت.
یکی از امرای تسالی یعنی ژازون وسایل اردوکشی آرگونوتها (44) را فراهم ساخت و با جمعی از قهرمانان (هراکلس، اورفه، کاستور، پولوکس (45)) به کشتی آرگو نشست و پس از چندین حادثه وارد کلشید شد. در آنجا دل به مهر مده (46) که دختر پادشاه آن سرزمین و ساحرهای بود بست و با راهنمائی او آن اژدها را هلاک ساخت و پوست زرین را تصاحب کرده با مده به یونان بازگشت. ولی کمی بعد از او سیر شد و درصدد همسری با دختر پادشاه کرنت برآمد. مده که از این بیوفائی سخت برآشفته و خشمناک بود شاهزاده خانم مورد علاقهی او را از بین برد و فرزندان خود را نیز کشته و از انظار ناپدید شد.
در دور کرنت، داستان بلروفون (47) که بر اسب بالداری (پگاز) (48) مینشست و شیمر (49) را کشت جلب نظر میکند.
دور آرگوسی حکایت حوادثی است که بر یو (50)، معشوقهی زئوس گذشته، یو به وسیلهی هرا که بر او رشک میبرد به ماده گوسالهای مبدل گشت. سرگذشت دانائوس (51) مصری که پنجاه دختر وی (دانائیدها) بر خلاف تمایل خود به همسری پنجاه پسر اژیپتوس (52) درآمده بودند نیز در این دور جلب نظر میکند، دختران مزبور به استثنای یکی از آنها شوهران خود را با کارد از پا درآوردند. نوهی دختری که به قتل شوهر خویش مبادرت نکرده بود مورد علاقه و عشق زئوس قرار گرفت. پدر دختر، وی را زندانی کرد ولی زئوس به صورت باران طلا وارد زندان او شد. از این آمیزش پسری به نام پرسه به دنیا آمد که زندگی پرماجرائی داشت و بر بسیاری از حوادث غلبه کرد. مدوز (53) که هر کس به سر او نگاه میکرد به سنگ مبدل میشد به دست وی از بین رفت. آندرومد (54)، شاهزاده خانمی که به چنگ یک موجود عجیب دریائی افتاده بود توسط او آزاد شد. تانتال (55) پادشاه لیدی، خدایان را به شامی دعوت کرد و گوشت پسر خود یعنی پلوپس (56) را که قطعه قطعه کرده بود به خورد آنها داد. تانتال که به قهر خدایان مبتلا شده بود به عالم ارواح افتاد و پسر وی دوباره زنده شد و به یونان رفت و در آرگولید سلطنت کرد. وی دو پسر داشت موسوم به آتره (57) و تی یست (58) که از یکدیگر متنفر و بیزار بودند. آتره دو فرزند تی یست را تکه تکه کرد و گوشت آنها را به خورد پدرشان داد.
طبق روایات دور لاکونی، تین دار (59) پادشاه آن ناحیه با، لدا (60) وصلت کرد ولی زئوس این زن را فریفت و به شکل قوئی درآمده با او درآمیخت و صاحب چهار فرزند به نامهای هلن، کلی تم نستر (61)،کاستور و پولوکس شد. دو تن اخیر در اردوکشی آرگونوتها و بسیاری حوادث دیگر شرکت جستند. پولوکس که به مناسبت فرزندی زئوس عمر جاودانی یافته بود با جلب موافقت زئوس برادر خود را نیز در فناناپذیری شریک و سهیم خویش کرد.
در دورکرت، از سلطنت مینوس، عشق همسر وی، پازیفه (62)، به یک گاو (از این وصلت مینوتور به دنیا آمد)، بنای لابیرنت (اشاره به کاخ کنوسوس) و معمار آن ددال (63) که بعدها به دستور مینوس زندانی شد ولی به وسیلهی بالهائی که با موم به بدن خود متصل کرده بود از زندان گریخت و همچنین پسر ددال به نام ایکار (64) که به تقلید پدر با تهیهی بالهائی به پرواز درآمد، منتهی به علّت نزدیک شدن به خورشید و آب شدن مومها به دریا افتاد، سخن رفته است.
جنگ تروا:
تروا شهری بود در آسیای صغیر، نزدیک هلس پونت، مسکون از تراسیها و فریژیها و اقوام دیگر که تمدنی نظیر تمدن یونان داشت. اختیار تنگهها در دست تروا بود و به مناسبت این موقع و اهمیت اقتصادی اتحادیهای از آکئیها و ائولیها که آزادی رفت و آمد در هلس پونت را میخواستند علیه این شهر تشکیل یافت و سرانجام پس از محاصرهی تروا متحدین آن را به تصرف درآورده، شهر را در حدود سال 1184 آتش زدند.البته این جنگ را نباید تنها اردوکشی نظامی یونانیها به حساب آورد چون جنگهای دیگر آنها به دست فراموشی سپرده شده ولی داستانها و حکایاتی که دربارهی این جنگ بر زبانها افتاد موجب ثبت آن در دفتر حوادث گردید. به موجب این روایات پریام (65) بر این شهر سلطنت میکرد و پنجاه پسر داشت و بنا بر پیشگوئی هاتفی یکی از پسران وی یعنی پاریس موجب ویرانی و انهدام میهن خویش بود. پریام، این پسر را بر کوه ایدا (66) گذاشت ولی شبانان به پرورش وی پرداختند. در مشاجرهای که میان سه تن از ربة النوعهای یونانی بر سر زیباتر بودن درگرفته بود پاریس به حکمیت انتخاب شد و او به نفع آفرودیت رأی داد و به همین مناسبت آتنا و هرا تصمیم به انهدام تروا گرفتند. پریام که بر زنده بودن پسر خود آگاهی یافته بود بدون توجه به پیشگوئی هاتف او را به تروا فراخوانده و در قصر خویش مسکن داد. در همین ایام چند پادشاه یونانی به فکر همسری با هلن، دختر تین دار، که زیبائی فوق العادهای داشت افتادند. تین دار همهی خواستگاران را به قید قسم متعهد ساخت که تصمیم وی را بپذیرند و دوست و متحد یکدیگر باشند. سپس هلن را به منلاس (67)، یکی از پسران آتره (68) و دختر دیگر خود کلی تم نستر را به آگاممنون پادشاه میسن و برادر منلاس داد. پاریس که برای شرکت در جشن همسری دختران مزبور به اسپارت آمده بود، هلن را ربوده به تروا برد و همین اقدام موجب جنگ شد.
پادشاهان یونان که به عهد خویش وفادار مانده بودند تقاضای منلاس را برای همکاری اجابت کرده، فرماندهی اردوی جنگی را به آگاممنون سپردند. از جمله پادشاهان معروفی که در این جنگ شرکت کردند آشیل، پسر پله (69) و ربة النوع تتیس (70) و دوست وی پاتروکل (71)؛ اولیس پادشاه حیله گر ایتاک (72)؛ نستور (73)، پادشاه پیلوس (74)، سالخوردهترین و داناترین پادشاهان یونان؛ آژاکس (75)، پسر تلامون (76) پادشاه سالامین؛ آژاکس پسر اویله (77) پادشاه لوکریها (78) دیومد (79)، پادشاه اتولیها؛ ایدومنه (80)، پادشاه کرت و ...، سپاهیان متحدین و قوای بحری آنها در بندر اولیس (81) جمع شدند ولی بادهای مخالف مانع عزیمت آنها گردید. برای تسکین خشم خدایان قرار شد ایفی ژنی دختر آگاممنون قربانی شود و پس از این کار کشتیها به حرکت درآمده از دریای اژه گذشتند و در تروا پیاده شدند.
مردم تروا، بخصوص در سایهی دلاوریهای هکتور، نیرومندترین پسر پریام، مردانه از خود دفاع کردند ولی چون یونانیها نیرومندتر بودند، مدافعان شهر ناچار در شهر خود محاصره شدند و محاصرهی یونانیها و مقاومت اهالی، ده سال طول کشید. در این مدّت جزایر اطراف و شهرهای مجاور به تصرف یونانیها درآمد و غنائم سرشاری به چنگ آنها افتاد و جمع زیادی را به اسارت گرفتند. در این هنگام بر سر تصاحب زن جوانی که به اسیری درآمده بود نزاعی میان آشیل و آگاممنون درگرفت؛ آشیل که آن زن زیبا یعنی بریزئیس (82) را از دست داده بود سخت برآشفت و به خیمهی خود رفته از شرکت در جنگ امتناع ورزید.
یونانیان که از همکاری و کمک وی محروم شده بودند، شکست خوردند. هکتور آنها را از اطراف حصار شهر به عقب راند و به اردوی آنها وارد شده کشتیهای آنها را آتش زد. آشیل با اطلاع از این اوضاع به پاتروکل، دوست خود اجازه داد که با سربازان خود به کمک یونانیان بشتابد. پاتروکل، حملهی جنگجویان تروا را دفع کرد ولی به دست هکتور کشته شد. آشیل، خشم خود را فراموش کرد و سلاح برگرفته و در جنگ بزرگی که خدایان هم در آن شرکت جسته بودند، اهالی تروا را شکست داد. هکتور به قتل رسید و جنگجویان تروا ناچار مجدداً به داخل شهر پناه بردند.
آشیل، روئین تن بود و فقط پاشنههای پاهای آسیب پذیر داشت و پاریس با تیری که به این قسمت از بدن او زد وی را مجروح ساخت و آشیل بر اثر این جراحت هلاک شد. اولیس و آژاکس پسر تلامون برای تصاحب سلاح او به منازعه برخاستند ولی به فرمان آگاممنون سلاح آشیل به اولیس تعلّق گرفت.
آژاکس دچار جنون شدیدی شد و خود را کشت. محاصرهی تروا همچنان ادامه داشت. آمازونها و ممنون (83) پادشاه حبشیها که به کمک تروا آمده بودند شکست خوردند. بنا به پیشگوئی هاتفی، ممکن بود شهر، فقط براثر تیرهای هراکلس سقوط کند؛ تیرهای مزبور در اختیار فیلوکتت قرار داشت و یونانیان وی را به علّت جراحاتی که برداشته بود در جزیرهی لمنوس تنها گذاشته بودند. برای کمک گرفتن از فیلوکتت لازم بود به هر صورت او را به شرکت در جنگ راضی سازند. اولیس و پیروس (84)، پسر آشیل، به این کار توفیق یافتند و فیلوکتت، پاریس را به قتل رسانید. پس از این یونانیان نیرنگی زدند به این معنی که اسب بزرگی از چوب ساخته عدهای از تیراندازان ماهر را در آن جا دادند و بقیهی سپاهیان به کشتی نشسته چنین وانمود کردند که قصد عزیمت از حوالی تروا را دارند. مردم تروا از شهر خارج شده اسب را به داخل شهر بردند. شب هنگام یونانیان از جای خود در شکم اسب بیرون آمده دروازههای شهر را به روی هم میهنان خویش گشودند. تروا دستخوش تاراج و طعمهی حریق شد. بسیاری از مردم منجمله پریام به خاک هلاک افتادند. گروهی از زنان تروائی و معروفتر از همهی آنها هکوب (85) ملکهی تروا، آندروماک (86) همسر هکتور، کاساندر (87) پیشگوئی که هیچ کس به گفتههای او اعتماد نداشت، به اسیری رفتند؛ هلن در اختیار منلاس قرار گرفت.
سرانجام فرماندهان یونانی به کشورهای خود بازگشتند ولی آژاکس پسر اویله بر اثر طوفانی در دریا غرق شد؛ آگاممنون در میسن به دست همسر خود کلی تم نستر و عاشق وی اژیست (88) به هلاکت رسید. ایدومنه و دیومد جلای وطن کرده به ایتالیا رفتند؛ اولیس پس از یازده سال سرگردانی در دریاها به ایتاک رسید و همسر باوفای خویش پنلوپ (89)، را بازیافت. همهی این حوادث در منظومههای همری و دورهای ادبی یونان به ثبت رسید و موضوع و مضمون بسیاری از تراژدیها از همین حکایات گرفته شد.
پینوشتها:
1- Alcmène
2- Héra
3- Eurystheé
4- Némée
5- Lerne
6- Erymanthe
7- Stymphale
8- Cérynée
9- Augias
10- Diomède
11- Hippolyte
12- Gadès
13- Géryon
14- Prométhée
15- Hespérides
16- Thésée
17- Cerbère
18- Omphale
19- Déjanire
20- Cycles
21- Cécrops
22- Minotaure
23- Ariane
24- Europe
25- Laios
26- Jocaste
27- Oedipe
28- Cithéron
29- Antigone
30- Etéocle
31- Polynice
32- Epigones
33- Méléagre
34- Calydon
35- Atalante
36- Hippomène
37- Orphée
38- Eurydice
39- Hadès
40- Centaures
41- Pirithoos
42- Phrixos
43- Hellè
44- Argonautes
45- Pollux
46- Médée
47- Bellérophon
48- Pégase
49- Chimère
50- Io
51- Danaos
52- Aegyptos
53- Méduse
54- Andromède
55- Tantale
56- Pélops
57- Atrée
58- Thyestes
59- Tyndare
60- Léda
61- Clytemnestre
62- Pasiphaé
63- Dédale
64- Icare
65- Priam
66- Ida
67- Ménélas
68- Atrée
69- Pélée
70- Thétis
71- Patrocle
72- Ithaque
73- Nestor
74- Pylos
75- Ajax
76- Télamon
77- Oïlée
78- Locriens
79- Diomède
80- Idoménée
81- Aulis
82- Briséis
83- Memnon
84- Pyrrhos
85- Hécube
86- Andromaque
87- Cassandre
88- Egisthe
89- Pénélope
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم