رابطه گوته و اسلام
نويسنده: آنه ماري شيمل
مترجم : محمد اخگري
مترجم : محمد اخگري
گوته يكى از بزرگان ادبيات و فرهنگ غرب است كه علاقهمندى وى به اسلام و فرهنگ شرق يكى از وقايع نادر در جهان دب به شمار مىرود. گوته، برخلاف مستشرقان كه شرق را موضوع مطالعه قرار دادهاند، آن را طرف گفت و گو مىداند و فاصله ميان شرق و غرب را ناشى از عدم شناخت متقابل قلمداد مىكند.
سخنان شيمل درباره رابطه گوته و اسلام بسيار جالب توجه مىنمايد. در اين جا گزيدهاى از سخنان اين اسلام شناس شهير كه بهمن ماه سال گذشته رخ در نقاب خاك كشيد، تقديم مىگردد.
شايد به خاطر آوريد كه حدود يك سال و نيم پيش گروهى از مسلمانان وايمار درباره مسلمان بودن گوته فتوايى صادر كردند. در اين فتوا عنوان شده بود، البته كاملاً مشخص نيست گوته چه گفته است، اما از منظر روحى وى مسلمان بود و بايد مسلمان شناخته شود. فتواى مذكور پژوهشهاى فراوانى را در ميان گوتهپژوهان موجب شد و خانم كاتارينا ممسنرضى الله عنه، به عنوان يكى از پژوهشگران ديوان شرقى، اين موضوع را مورد بررسى قرار داد.
قضاوت در اين زمينه ساده نيست. از اين رو، نخست بايد براى روشن شدن مطلب به اين موضوع بپردازيم كه روزگار گوته چه شرايطى داشت و وى براى فهم اسلام چه امكاناتى در اختيار داشته است؟
دنياى غرب سالهاى سال با دنياى اسلام در ارتباط بوده است. براى نخستين بار قرآن در سال 1143 ميلادى به زبان لاتينى در اسپانيا ترجمه شد و چهار صد سال بعد به همت لوتر در بازل انتشار يافت. موضوعات ارزشمند ديگرى نيز از دنياى اسلام به دنياى غرب انتقال يافته است. رياضيات و اعداد حساب نجوم و طب. همان گونه كه مىدانيد آثار ابن سينا تا قرن هفدهم نيز در پزشكى اروپا مورد استفاده قرار مىگرفت و نيز موارد بسيار ديگرى كه در زندگى امروز ما وارد شدهاند و از آن انفكاك ناپذيرند.
متأسفانه برخورد غرب با اسلام نقاط منفى نيز داشته است. در قرون سيزدهم و چهاردهم سعى شد از اسلام تصويرى بدبينانه ارائه گردد. اين تصوير دشمن گونه با تصرف وين توسط عثمانىها در سال 1529 شدت يافت.
در همين دوره تلاشهاى ديگرى نيز براى شناخت و تعامل با مشرق زمين آغاز شد. سياحان، بازرگانان و اطباى مغرب زمين راهى بلاد مشرق گشتند و ارمغان سفر آنان سفرنامههايى بود كه مشرق زمين را با فرهنگى اعجابانگيز تصوير مىكرد. اگر بخش دوم ديوان شرقى گوته را بخوانيد، در مىيابيد كه گوته تا چه اندازه آشنايىاش با شرق را به اين سفرنامهها مديون است.عليهاالسلام يكى از اين سفرنامهها را آدام اولئاريوس، سفير شلسويك هلشتاين در ايران، به رشته تحرير درآورده است.
اولئاريوس، علاوه بر آن، كتاب گلستان سعدى را نيز براى اولين بار به زبان آلمانى ترجمه كرد كه در سال 1654 در اختيار آلمانى زبانها قرار گرفته است. ترجمه گلستان شخصيت بزرگ آلمانى گوتفريد هردررحمهم الله را تحت تأثير قرار داده به گونهاى كه در توصيف اين اثر مىنويسد: گلستان زيباترين غنچهاى است كه مىتواند در بوستان يك پادشاه برويد.
گوته كه دوران دانشجويى خود را در اشتراسبورگ مىگذراند، از افكار هردر بسيار متأثر شد؛ چرا كه هردر براى اولين بار او را متوجه مشرق زمين ساختند. در سال 1772 گوته بر آن مىشود، در تقابل با درام ولترقدس سرهم، نمايشنامهاى تنظيم كند. البته متأسفانه از اين اثر تنها دو بخش باقى مانده است.
اما بايد اين دو بخش را در آغاز فعاليت كارى گوته از جمله ارزشمندترين آثار وى به شمار آورد.
گوته در آن روزگار 23 سال داشته و متأثر از شخصيت عظيم پيامبر اسلام(ص) بوده است. بدين سبب، قطعهاى بسيار زيبا سروده كه ما آن را امروزه «نغمه محمد(ص)» مىناميم. اين قطعه حالتى ديالوگ گونه دارد كه گفت و گويى است ميان حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س).
گوته در اين قطعه زيبا پيامبر(ص) را به رودى تشبيه مىكند كه سرچشمهاى بسيار كوچك دارد اما در مسير راه خود همه چشمهها و رودها را با خود همراه مىسازد تا چون اقيانوسى بزرگ به سوى خداوند رهسپار گردد. ارائه چنين تصويرى از پيامبر اسلام(ص) بسيار شگفتانگيز مىنمايد. البته اقبال لاهورى نيز اين شعر را به فارسى ترجمه كرده است؛ اما گوته و اقبال هيچ كدام نمىدانستند كه محدث بزرگ شيعى شيخ كلينى در قرن دهم ميلادى و پيش از آنها چنين تشبيهى را به كار برده است. در واقع گوته، بدون آن كه اين مطالب را در جايى خوانده باشد، همان مطالبى را بيان مىكند كه يك مسلمان به آن معتقد است.
بخش دوم نمايشنامه گوته به آيه 78 از سوره ششم قرآن باز مىگردد كه حضرت ابراهيم با مشاهده پرستندگان ماه و خورشيد و ستارگان مىفرمايد: انى لا احب الافلين:
اى قلب عاشق
خويش را به سوى آفريدگارت روانهساز
اينك اى پروردگار من
تو را مىپرستم
تويى كه همگان را دوست دارى
و آنان را عاشقى
تويى كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريدى
و زمين را و آسمان را و هستى را كاملاً روشن است كه گوته مفهوم اين نيايش را به زيباترين شكل از قرآن برداشت و از زبان حضرت محمد(ص) بيان كرده است. شايد در اين جا اين پرسش مطرح گردد كه گوته چگونه به چنين دانشى درباره قرآن دست يافته است؟
گوته از سال 1772 به بعد نزديك به چهل سال از اين موضع دور بود تا اين كه در سال 1814 به شكلى مجدانه به تتبع در اين زمينه پرداخت. علت اين گرايش مشتاقانه در دوره پايانى عمر گوته چه بود؟
يكى از اين عوامل روزگار ناآرام مغرب زمين در آن دوره بود كه با جنگهاى بناپارت در اروپا مقارن گشته بود به گونهاى كه گوته نيز خود در آغاز ديوان شرقى به اين نكته اشارت دارد و آرزو مىكند به شرق بگريزد و به سرزمينى كه به تعبير او تنها ستارگان برفرازش باشند.
يكى ديگر از عوامل گرايش گوته به شرق در اين دوره، آثار شرقشناس شهير اتريشى يوزف فرژاير فن هامر پورگشتال و به ويژه ترجمه او از ديوان حافظ است. پورگشتال كه در سال 1774 به دنيا آمده و به شرقشناسى پرداخته بود، با زبانهاى عربى و فارسى و تركى آشنايى داشت و مجله«مخزن الكنوز الشرقيه» عليهالسلام را كه نخستين مجله شرقشناسى اروپا به شمار مىرود، منتشر مىساخت. هامر در سال 1814 ترجمه كاملى از ديوان حافظ به زبان آلمانى ارائه كرد. از اين رو هجرت تازه گوته به شرق در اين سال به وقوع پيوست. از آن پس گوته كوشيد در خلال ماهها و سالها اثرى بيافريند كه در ساير ملل نظير آن را كمتر مىتوان مشاهده كرد.
همان گونه كه مىدانيد ديوان شرقى گوته بخشهاى مختلفى دارد: مغنى نامه، حافظ نامه، عشق نامه، ساقى نامه و... . هر يك از اين بخشها نيز موضوعى خاص را بررسى مىكنند. اما نكتههاى كه قابل تأمل است، به نحوه برداشت گوته از اشعار حافظ باز مىگردد. نحوه برداشت از اشعار حافظ در دنياى غرب دو گونه است: برخى چون پورگشتال معتقدند اشعار حافظ در توصيف عشق و شراب و... مفاهيمى ظاهرى دارند و از آنها نمىتوان مفهومى عرفانى استنباط كرد و برخى ديگر نيز كلام حافظ را كلامى نمادين مىدانند. گوته كليد اين موضوع را يافته است. گوته معتقد است براى فهم حافظ بايد شيوه بيانش را دريافت. او مىگويد: كلام چون نقاب است؛ البته نقابى كه گاه چهره زيباى معشوق را مىپوشاند و آن گاه كه حركت مىكند چشمهاى زيباى او از پس آن نمودار مىشود؛ به ديگر سخن، واژه موجودى تكبعدى نيست كه فقط بتوان از يك منظر آن را مشاهده كرد. موجودى اسرارآميز است كه بدان وسيله مىتوان به حقيقتى متعالى دست يافت؛ و اين گونه است كه در لسان عرب مىگويند: «المجاز قنطره الحقيقه.»
گوته اين موضوع را از ميان اشعار حافظ دريافته است كه نشان از قريحه سرشار وى دارد.
علاوه بر اين گوته از پند نامه عطار نيشابورى نيز در سرودن برخى از اشعار متأثر گرديده و همچنين معاشيق متدوال در ادبيات فارسى را ذكر كرده است.
برداشت گوته از سخن سعدى در آغاز گلستان «در هر نفسى كه فرو مىرود...» نيز بسيار جالب است:
خداى را سپاس گو وقتى تو را بساطت مىدهد در هر نفسى كه مىكشى
و نيز شكر گو آنگاه كه تو را مىفشرد وقتى بازدم مىنمايى
گوته شعر را به اين شيوه بيان مىكند كه نشان دهد زندگى داراى تضادهايى است كه جهتى يكسان ندارند و هر «دمى» در جهت عكس خود «باز دمى» را نيز به دنبال دارد. البته از نگاه اسلام شناسان نيز خداوند هم جمال دارد و هم جلال و اين دو صفت هر دو از مظاهر قدرت الاهى هستند. اگر از منظر عرفا به اين شعر بنگريم، اين شعر ما را به ياد «قبض» و «بسط» مىاندازد. گوته در بيان خود از واژههاى فشرده شدن و بساطت يافتن استفاده كرده است تا بيان كند زندگى هم سنتز دارد و هم آناليز و اين دو بايد همگام باشند.
گوته در شعرى ديگر نيز برداشتى بسيار زيبا از مفاهيم عرفان اسلامى دارد:
راز را مگو جز به خردمندان
چر كه تو را به سخره مىگيرند...
و در ادامه مىسرايد:
بمير و بشو
گوته، بى آن كه بداند، با برداشت از اشعار حافظ تصوير شمع و پروانه را در اشعار خود ارائه مىدهد
«رسواى راز خلوتيان خواست كرد شمع
شكر خدا كه سر دلش در زبان گرفت»
و در واقع (مردن و شدن) به فناى فى اللّه در عرفان اسلامى اشاره دارد.
گوته در بخش خلدنامه نيز به زنان بهشتى مىپردازد و در آن تصويرى زيبا از حضرت فاطمه(س) ارائه مىدهد. علاوه بر آن، در بخش «يادداشتها و مقالاتى براى فهم بهتر ديوان» مطالبى ارزنده درباره شرقشناسى، تاريخ مشرق زمين و ادبيات و مردمانش ارائه مىدهد. برداشت او از شرق بسيار اعجابانگيز است و حتى اطلاعات او مطابق آن چيزى است كه امروزه ما پس از مطالعات فراوان به آن دست يافتهايم. گوته از پيامبرانى چون ابراهيم(ع) و عيسى(ع) و موسى(ع) ياد مىكند؛ اما نقطه اشتراك آنها را در توحيد مىداند. اعتقاد به اصل توحيد در مركز توجه گوته قرار دارد و به همين سبب است كه او اديانى چو هندوييزم يا اديان مصر باستان را رد مىكند و درباره اسلام چنين مىسرايد:
اگر اسلام به معناى تسليم شدن در برابر خدا باشد،
ما همه در اسلام به دنيا مىآييم
و به اسلام مىميريم
اين روشنترين بيان گوته درباره اسلام است. برداشت گوته از دين تسليم بودن در برابر اراده مطلق خداوندى است و اين مهمترين اصلى است كه يك انسان دين دار به آن معتقد است و همين اصل نيز گوته را مجذوب اسلام ساخته است. اين اسلامى است كه گوته شناخته و در بخشهاى مختلف ديوانش آن را تصوير كرده است كه راز آن نيز در وحدت و تسليم متبلور است؛ يعنى وحدتى كه در تصاويرى بىنهايت متجلى گشته است.
گوته در فاوست مىگويد:
زندگى را در تبلورى رنگارنگ مىيابم.
اگر گوته را شخصيتى متأثر و شيفته اسلام بدانيم، قضاوتى ناصواب نداشتهايم.
و اينك با شعرى از گوته كه از آيه شريفه «و للّه المشرق و المغرب» متأثر است، اين گفتار را پايان مىدهيم:
شرق از آن خدا است
غرب از آن خدا است
سرزمينهاى شمالى و جنوبى
در دستان لطيف او آرميدهاند
/خ
سخنان شيمل درباره رابطه گوته و اسلام بسيار جالب توجه مىنمايد. در اين جا گزيدهاى از سخنان اين اسلام شناس شهير كه بهمن ماه سال گذشته رخ در نقاب خاك كشيد، تقديم مىگردد.
شايد به خاطر آوريد كه حدود يك سال و نيم پيش گروهى از مسلمانان وايمار درباره مسلمان بودن گوته فتوايى صادر كردند. در اين فتوا عنوان شده بود، البته كاملاً مشخص نيست گوته چه گفته است، اما از منظر روحى وى مسلمان بود و بايد مسلمان شناخته شود. فتواى مذكور پژوهشهاى فراوانى را در ميان گوتهپژوهان موجب شد و خانم كاتارينا ممسنرضى الله عنه، به عنوان يكى از پژوهشگران ديوان شرقى، اين موضوع را مورد بررسى قرار داد.
قضاوت در اين زمينه ساده نيست. از اين رو، نخست بايد براى روشن شدن مطلب به اين موضوع بپردازيم كه روزگار گوته چه شرايطى داشت و وى براى فهم اسلام چه امكاناتى در اختيار داشته است؟
دنياى غرب سالهاى سال با دنياى اسلام در ارتباط بوده است. براى نخستين بار قرآن در سال 1143 ميلادى به زبان لاتينى در اسپانيا ترجمه شد و چهار صد سال بعد به همت لوتر در بازل انتشار يافت. موضوعات ارزشمند ديگرى نيز از دنياى اسلام به دنياى غرب انتقال يافته است. رياضيات و اعداد حساب نجوم و طب. همان گونه كه مىدانيد آثار ابن سينا تا قرن هفدهم نيز در پزشكى اروپا مورد استفاده قرار مىگرفت و نيز موارد بسيار ديگرى كه در زندگى امروز ما وارد شدهاند و از آن انفكاك ناپذيرند.
متأسفانه برخورد غرب با اسلام نقاط منفى نيز داشته است. در قرون سيزدهم و چهاردهم سعى شد از اسلام تصويرى بدبينانه ارائه گردد. اين تصوير دشمن گونه با تصرف وين توسط عثمانىها در سال 1529 شدت يافت.
در همين دوره تلاشهاى ديگرى نيز براى شناخت و تعامل با مشرق زمين آغاز شد. سياحان، بازرگانان و اطباى مغرب زمين راهى بلاد مشرق گشتند و ارمغان سفر آنان سفرنامههايى بود كه مشرق زمين را با فرهنگى اعجابانگيز تصوير مىكرد. اگر بخش دوم ديوان شرقى گوته را بخوانيد، در مىيابيد كه گوته تا چه اندازه آشنايىاش با شرق را به اين سفرنامهها مديون است.عليهاالسلام يكى از اين سفرنامهها را آدام اولئاريوس، سفير شلسويك هلشتاين در ايران، به رشته تحرير درآورده است.
اولئاريوس، علاوه بر آن، كتاب گلستان سعدى را نيز براى اولين بار به زبان آلمانى ترجمه كرد كه در سال 1654 در اختيار آلمانى زبانها قرار گرفته است. ترجمه گلستان شخصيت بزرگ آلمانى گوتفريد هردررحمهم الله را تحت تأثير قرار داده به گونهاى كه در توصيف اين اثر مىنويسد: گلستان زيباترين غنچهاى است كه مىتواند در بوستان يك پادشاه برويد.
«رابطه اروپا و مشرق زمين در قرن هجدهم»
گوته كه دوران دانشجويى خود را در اشتراسبورگ مىگذراند، از افكار هردر بسيار متأثر شد؛ چرا كه هردر براى اولين بار او را متوجه مشرق زمين ساختند. در سال 1772 گوته بر آن مىشود، در تقابل با درام ولترقدس سرهم، نمايشنامهاى تنظيم كند. البته متأسفانه از اين اثر تنها دو بخش باقى مانده است.
اما بايد اين دو بخش را در آغاز فعاليت كارى گوته از جمله ارزشمندترين آثار وى به شمار آورد.
گوته در آن روزگار 23 سال داشته و متأثر از شخصيت عظيم پيامبر اسلام(ص) بوده است. بدين سبب، قطعهاى بسيار زيبا سروده كه ما آن را امروزه «نغمه محمد(ص)» مىناميم. اين قطعه حالتى ديالوگ گونه دارد كه گفت و گويى است ميان حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س).
گوته در اين قطعه زيبا پيامبر(ص) را به رودى تشبيه مىكند كه سرچشمهاى بسيار كوچك دارد اما در مسير راه خود همه چشمهها و رودها را با خود همراه مىسازد تا چون اقيانوسى بزرگ به سوى خداوند رهسپار گردد. ارائه چنين تصويرى از پيامبر اسلام(ص) بسيار شگفتانگيز مىنمايد. البته اقبال لاهورى نيز اين شعر را به فارسى ترجمه كرده است؛ اما گوته و اقبال هيچ كدام نمىدانستند كه محدث بزرگ شيعى شيخ كلينى در قرن دهم ميلادى و پيش از آنها چنين تشبيهى را به كار برده است. در واقع گوته، بدون آن كه اين مطالب را در جايى خوانده باشد، همان مطالبى را بيان مىكند كه يك مسلمان به آن معتقد است.
بخش دوم نمايشنامه گوته به آيه 78 از سوره ششم قرآن باز مىگردد كه حضرت ابراهيم با مشاهده پرستندگان ماه و خورشيد و ستارگان مىفرمايد: انى لا احب الافلين:
اى قلب عاشق
خويش را به سوى آفريدگارت روانهساز
اينك اى پروردگار من
تو را مىپرستم
تويى كه همگان را دوست دارى
و آنان را عاشقى
تويى كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريدى
و زمين را و آسمان را و هستى را كاملاً روشن است كه گوته مفهوم اين نيايش را به زيباترين شكل از قرآن برداشت و از زبان حضرت محمد(ص) بيان كرده است. شايد در اين جا اين پرسش مطرح گردد كه گوته چگونه به چنين دانشى درباره قرآن دست يافته است؟
گوته از سال 1772 به بعد نزديك به چهل سال از اين موضع دور بود تا اين كه در سال 1814 به شكلى مجدانه به تتبع در اين زمينه پرداخت. علت اين گرايش مشتاقانه در دوره پايانى عمر گوته چه بود؟
يكى از اين عوامل روزگار ناآرام مغرب زمين در آن دوره بود كه با جنگهاى بناپارت در اروپا مقارن گشته بود به گونهاى كه گوته نيز خود در آغاز ديوان شرقى به اين نكته اشارت دارد و آرزو مىكند به شرق بگريزد و به سرزمينى كه به تعبير او تنها ستارگان برفرازش باشند.
يكى ديگر از عوامل گرايش گوته به شرق در اين دوره، آثار شرقشناس شهير اتريشى يوزف فرژاير فن هامر پورگشتال و به ويژه ترجمه او از ديوان حافظ است. پورگشتال كه در سال 1774 به دنيا آمده و به شرقشناسى پرداخته بود، با زبانهاى عربى و فارسى و تركى آشنايى داشت و مجله«مخزن الكنوز الشرقيه» عليهالسلام را كه نخستين مجله شرقشناسى اروپا به شمار مىرود، منتشر مىساخت. هامر در سال 1814 ترجمه كاملى از ديوان حافظ به زبان آلمانى ارائه كرد. از اين رو هجرت تازه گوته به شرق در اين سال به وقوع پيوست. از آن پس گوته كوشيد در خلال ماهها و سالها اثرى بيافريند كه در ساير ملل نظير آن را كمتر مىتوان مشاهده كرد.
همان گونه كه مىدانيد ديوان شرقى گوته بخشهاى مختلفى دارد: مغنى نامه، حافظ نامه، عشق نامه، ساقى نامه و... . هر يك از اين بخشها نيز موضوعى خاص را بررسى مىكنند. اما نكتههاى كه قابل تأمل است، به نحوه برداشت گوته از اشعار حافظ باز مىگردد. نحوه برداشت از اشعار حافظ در دنياى غرب دو گونه است: برخى چون پورگشتال معتقدند اشعار حافظ در توصيف عشق و شراب و... مفاهيمى ظاهرى دارند و از آنها نمىتوان مفهومى عرفانى استنباط كرد و برخى ديگر نيز كلام حافظ را كلامى نمادين مىدانند. گوته كليد اين موضوع را يافته است. گوته معتقد است براى فهم حافظ بايد شيوه بيانش را دريافت. او مىگويد: كلام چون نقاب است؛ البته نقابى كه گاه چهره زيباى معشوق را مىپوشاند و آن گاه كه حركت مىكند چشمهاى زيباى او از پس آن نمودار مىشود؛ به ديگر سخن، واژه موجودى تكبعدى نيست كه فقط بتوان از يك منظر آن را مشاهده كرد. موجودى اسرارآميز است كه بدان وسيله مىتوان به حقيقتى متعالى دست يافت؛ و اين گونه است كه در لسان عرب مىگويند: «المجاز قنطره الحقيقه.»
گوته اين موضوع را از ميان اشعار حافظ دريافته است كه نشان از قريحه سرشار وى دارد.
علاوه بر اين گوته از پند نامه عطار نيشابورى نيز در سرودن برخى از اشعار متأثر گرديده و همچنين معاشيق متدوال در ادبيات فارسى را ذكر كرده است.
برداشت گوته از سخن سعدى در آغاز گلستان «در هر نفسى كه فرو مىرود...» نيز بسيار جالب است:
خداى را سپاس گو وقتى تو را بساطت مىدهد در هر نفسى كه مىكشى
و نيز شكر گو آنگاه كه تو را مىفشرد وقتى بازدم مىنمايى
گوته شعر را به اين شيوه بيان مىكند كه نشان دهد زندگى داراى تضادهايى است كه جهتى يكسان ندارند و هر «دمى» در جهت عكس خود «باز دمى» را نيز به دنبال دارد. البته از نگاه اسلام شناسان نيز خداوند هم جمال دارد و هم جلال و اين دو صفت هر دو از مظاهر قدرت الاهى هستند. اگر از منظر عرفا به اين شعر بنگريم، اين شعر ما را به ياد «قبض» و «بسط» مىاندازد. گوته در بيان خود از واژههاى فشرده شدن و بساطت يافتن استفاده كرده است تا بيان كند زندگى هم سنتز دارد و هم آناليز و اين دو بايد همگام باشند.
گوته در شعرى ديگر نيز برداشتى بسيار زيبا از مفاهيم عرفان اسلامى دارد:
راز را مگو جز به خردمندان
چر كه تو را به سخره مىگيرند...
و در ادامه مىسرايد:
بمير و بشو
گوته، بى آن كه بداند، با برداشت از اشعار حافظ تصوير شمع و پروانه را در اشعار خود ارائه مىدهد
«رسواى راز خلوتيان خواست كرد شمع
شكر خدا كه سر دلش در زبان گرفت»
و در واقع (مردن و شدن) به فناى فى اللّه در عرفان اسلامى اشاره دارد.
گوته در بخش خلدنامه نيز به زنان بهشتى مىپردازد و در آن تصويرى زيبا از حضرت فاطمه(س) ارائه مىدهد. علاوه بر آن، در بخش «يادداشتها و مقالاتى براى فهم بهتر ديوان» مطالبى ارزنده درباره شرقشناسى، تاريخ مشرق زمين و ادبيات و مردمانش ارائه مىدهد. برداشت او از شرق بسيار اعجابانگيز است و حتى اطلاعات او مطابق آن چيزى است كه امروزه ما پس از مطالعات فراوان به آن دست يافتهايم. گوته از پيامبرانى چون ابراهيم(ع) و عيسى(ع) و موسى(ع) ياد مىكند؛ اما نقطه اشتراك آنها را در توحيد مىداند. اعتقاد به اصل توحيد در مركز توجه گوته قرار دارد و به همين سبب است كه او اديانى چو هندوييزم يا اديان مصر باستان را رد مىكند و درباره اسلام چنين مىسرايد:
اگر اسلام به معناى تسليم شدن در برابر خدا باشد،
ما همه در اسلام به دنيا مىآييم
و به اسلام مىميريم
اين روشنترين بيان گوته درباره اسلام است. برداشت گوته از دين تسليم بودن در برابر اراده مطلق خداوندى است و اين مهمترين اصلى است كه يك انسان دين دار به آن معتقد است و همين اصل نيز گوته را مجذوب اسلام ساخته است. اين اسلامى است كه گوته شناخته و در بخشهاى مختلف ديوانش آن را تصوير كرده است كه راز آن نيز در وحدت و تسليم متبلور است؛ يعنى وحدتى كه در تصاويرى بىنهايت متجلى گشته است.
گوته در فاوست مىگويد:
زندگى را در تبلورى رنگارنگ مىيابم.
اگر گوته را شخصيتى متأثر و شيفته اسلام بدانيم، قضاوتى ناصواب نداشتهايم.
و اينك با شعرى از گوته كه از آيه شريفه «و للّه المشرق و المغرب» متأثر است، اين گفتار را پايان مىدهيم:
شرق از آن خدا است
غرب از آن خدا است
سرزمينهاى شمالى و جنوبى
در دستان لطيف او آرميدهاند
پینوشتها:
1. الفجر، سال شانزدهم، 10 سپتامبر 1999 م.
2. خانم ممسن كه در حال حاضر استاد دانشگاه استانفرد كاليفرنيا است، كتابى با عنوان «گوته و اسلام» به رشته تحرير در آورده است.
3. گوته در بخش دوم ديوان شرقى به سفرنامههاى شاردن، اولئاريوس، ماركوپولو و... اشاره مىكند.
4. گوتفريد هردر Gottfried Herder انديشمند آلمانى است كه كتابهاى فراوانى در زمينه ادبيات ملل و فرهنگ آنها نوشته است.
5. ولتر نويسنده فرانسوى در نمايشنامهاى به نام«محمد» به نقد كليسا پرداخته است.
6. اولين شعر ديوان شرقى گوته «هجرت» نام دارد و گوته عنوان آن را از هجرت پيامبر اسلام(ص) اقتباس كرده است.
7. نام آلمانى مجله مخزن الكنوز الشرقيه كه بالاى آن آيه شريفه و للّه المشرق و المغرب آمده بود، چنين است: Fundgrubendes oriants.
/خ