ادلهي وقوع رجعت (رجعت در قرآن)
1- رجعت در قرآن
الف) آياتي که بر وقوع رجعت در امتهاي گذشته دلالت ميکند.
ب) آياتي که از تحقق رجعت در آينده قبل از قيامت خبر ميدهد.
الف) رجعت در امّتهاي پيشين
در دهها حديث از رسول اکرم از طريق شيعه و سني نقل شده که ايشان فرمودند: «آنچه در امتهاي پيشين واقع شده همانگونه در امت من نيز واقع خواهد شد.»3 در زير به بيان آياتي که به رجعت در امّتهاي پيشين اشاره دارد، ميپردازيم:
آيهي اول: ثُمَّ بَعَثنا مِن بعد مَوتکم لعلّکم تشکرون؛4 آنگاه شما را پس از مرگتان برانگيختيم تا شايد سپاسگزار باشيد.
اين آيه در مورد هفتاد نفر از برگزيدگان قوم حضرت موسي (عليه السلام) است که حضرت موسي (عليه السلام) آنها را با خود به طور سينا برد تا بر جريان مکالمهاش با خدا و گرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند و در نتيجه بنياسرائيل صدور الـواح را از جانب خدا تکذيب نکنند. چون به طور رسيدند و مکالمهي حضرت موسي (عليه السلام) را با خدا مشاهده کردند، گفتند: لَن نؤمنَ لَکَ حتّی نَرَی اللهَ جَهرَةً؛5 «اي موسي، ما به تو ايمان نميآوريم مگر اينکه خداوند را آشکارا به ما بنماياني»، هر چه حضرت موسي (عليه السلام) آنها را از اين خواستهي جاهلانه منع کرد، آنها بر خواهش خود اصرار ورزيدند تا سرانجام صاعقه آمد و همهي آنها را نابود کرد. حضرت موسي (عليه السلام) عرضه داشت: «بار پروردگارا! اگر اين هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوي قوم بروم؟ آنها مرا به قتل متّهم خواهند کرد.» خداوند بر او منت نهاد و آنها را زنده کرد و همراه حضرت موسي (عليه السلام) به سوي خانه و کاشانهي خود بازگشتند.
در مورد سرگذشت اين هفتاد نفر هيچ اختلافي نيست و تصريح قرآن است که آنها در اثر صاعقه جان سپردند و به درخواست حضرت موسي (عليه السلام) از نو زنده شدند که معناي «رجعت» چيزي جز زنده شدن پس از مرگ نيست. در اين آيه، قرآن کريم تعبير «مرگ» را به کار برده تا تصور نشود که آنها مثلاً به خواب رفته بودند و يا از هوش رفته بودند، بلکه صريحاً ميفرمايد: «شما را پس از مرگتان برانگيختيم».
حضرت علي (عليه السلام) در مناظره با عبدالله بن ابي بکر يشکري - اولين انکار کنندهي رجعت- براي اثبات رجعت فرمودند:
«اين هفتاد نفر ـ برگزيدگان حضرت موسي ـ پس ازمرگ، زنده شدند و به خانههاي خود بازگشتند، آنگاه مدتي زندگي کردند، غذا خوردند، ازدواج کردند، صاحب اولاد شدند و پس از فرا رسيدن اجلشان از دنيا رفتند.»6
آيهي دوم: ألَم تَرَ إلی الذين خَرَجوا مِن ديارهم و هم أُلُوفٌ حَذَرَ الموتِ، فقال لهم اللهُ موتوا، ثُمَّ أحياهم، إنَّ اللهَ لذو فضلٍ علی النّاسِ وَلَکِنَّ أکثَرَ النّاسِ لا يشکُرون؛7 آيا نديدي آنان را که از بيم مرگ از خانههاي خود بيرون رفتند و آنها هزاران تن بودند پس خداوند به آنها گفت بميريد. سپس آنها را زنده کرد، بيگمان خدا بر مردم صاحب فضل است ولي بسياري از مردم سپاسگزاري نميکنند.
اين آيه در مورد قومي است که از ترس بيماري از وطن خود گريختند و خداوند آنها را مدتي طولاني بميراند و به سبب دعاي يکي از پيامبران به نام «حزقيل» همهي آنها را زنده کرد و روزگاري زندگي کردند و به اجل طبيعي از دنيا رفتند.8
آيهي سوم: وَکَذلِکَ بَعَثنا هُم لِيَتَسائَلُوا بَينهم، قال قائِلٌ مِنهُم کَم لَبِثتم قَالُوا يَوماً أو بعضَ يَومٍ قَالُوا ربُّکُم أعلَمُ بما لَبِثتُم؛9 اينچنين آنان را برانگيختيم تا از يکديگر بپرسند. يکي از آنها گفت چقدر درنگ کردهايد؟ گفتند: يک روز يا قسمتي از يک روز. گفتند: پروردگارتان داناتر است که چه قدر درنگ کردهايد.
اين آيه در مورد اصحاب کهف است که مدت 309 سال در غاري به سر بردند. داستان اصحاب کهف از شگفتيهاي تاريخ است و خود گواه روشني از قدرت بينهايت حضرت احديت و سند زندهاي بر امکان بازگشت انسان به اين جهان است.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند:
«گروه بسياري از مردگان به اين جهان بازگشتهاند که اصحاب کهف از آنها هستند. مدّت 309 سال خدا آنها را بميراند و سپس آنها را در زمان قومي که رستاخيز را نميپذيرفتند برانگيخت تا حجت بر آنها تمام شود.»10
ب) وقوع رجعت در آينده (قبل از قيامت)
در زير به چند نمونه از اين آيات اشاره ميکنيم:
آيهي اول: و يوم نحشُرُ مِن کلِّ أُمّةٍ فَوجاً مِمَّن يُکَذِّبِ بِآياتنا فَهم يوزَعون؛11 به ياد آور روزي را که از هر امت يک گروه از کساني که آيات ما را تکذيب ميکردند، محشور ميکنيم پس آنها نگه داشته ميشوند.
اين آيه يکي از روشنترين آيات قرآن است که بر رجعت دلالت ميکند، زيرا مراد از حشر در آيه، حشر عمومي و قيامت کبري نيست. در حديثي از امام صادق (عليه السلام) آمده است آن حضرت با اشاره به اين آيه فرمودند:
«اي حماد! مردم از اين آيه چه دريافت ميكنند؟ عرض كرد: حشر قيامت را. حضرت فرمودند: اينگونه نيست. اين آيه مربوط به رجعت است. آيا خداوند در قيامت گروهي را محشور و بقيهي مردم را رها ميکند؟ حشر قيامت در آيهي 47 سورهي كهف بيان شده است: و حَشَرناهُم فَلَم نُغادِر منهم أحداً؛12 همه را محشور ميكنيم، حتي يك نفررا رها نميکنيم. »
همچنين کلمهي «فوجاً» در آيه دلالت بر حشر گروهي از مردم ميکند نه همهي مردم.13
آيهي دوم: إنّ الّذي فَرَضَ عَليکَ القُرآنَ لَرَآدُّک إلی معاد؛14 به راستي خداوندي که قرآن را بر تو فرض گردانيد، تو را به جايگاهت بازگرداند.
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده که «منظور از اين آيه عالم رجعت است».15
ابوخالد کابلي از امام سجاد (عليه السلام) روايت ميکند که در تفسير اين آيه فرمودند:
«رسول اکرم ، امير مؤمنان (عليه السلام) و امامان(عليهم السلام) به سوي شما بازميگردند.»16
آيهي سوم: إنّا لننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذينَ امَنوا في الْحَيوةِ الدُّنيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهادُ؛17 همانا ما فرستادگان خويش و مؤمنان را در دنيا، آن روزي كه شاهدان اقامه شوند، ياري خواهيم کرد.
اين آيه يادآوري ميکند، وعدهي الهي بر آن تعلق گرفته است كه همهي انبيا و مؤمنان را در همين دنيا ياري خواهد كرد. اين ياري و نصرت تاکنون به طور کامل تحقّق نيافته است و از طرفي خداوند هرگز خلف وعده نميکند. پس در آينده زماني فرا ميرسد که نصرت خداوند به طور تام و کامل شامل حال انبيا و ائمهي اطهار(عليهم السلام) خواهد شد. امام باقر (عليه السلام) در تفسير اين آيه ميفرمايند:
«حسين بن علي (عليه السلام) از آنهاست. او هنوز ياري نشده است. آري قاتلان او کشته شدند ولي هنوز انتقام او گرفته نشده است.»18
از طرفي، لفظ نصرت در جايي به کار ميرود كه دو گروه مشغول مخاصمه باشند و بعد شخصي يا گروهي يكي از طرفهاي مخاصمه را كمك كند تا بر طرف مقابل چيره شود و طبيعي است كه چنين معنايي با رجعت سازگاري دارد. امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند:
«وَالله ذلکَ فِي الرَّجَعْةِ اَما عَلِمتَ انَّ اَنبياءَ اللهِ كَثيرٌ لَمْ يُنْصَرُوا فِي الدّنيا وَ قُتِلُوا و الأئِمَةُ مِنْ بَعدِهِمْ قُتِلوُا وَ لَمْ يُنْصَروا ذلِكَ فِي الرَّجْعَةِِ»؛19 «به خدا سوگند اين (آيه) دربارهي رجعت است. مگر نميدانيد كه پيامبران بسياري و امامان بعد از ايشان هم در دنيا ياري نشدند و کشته شدند. اين آيه در رجعت محقّق خواهد شد.»
آيهي چهارم: و إذا وقع القَولُ عَليهم أخرَجنا لهم دابّةً مِن الارض تُکَلِّمُهُم أنَّ النّاسَ کانوا بِآياتنا لايَوقِنون؛20 چون سخن بر آنها فرود آيد، از زمين جنبندهاي برايشان بيرون ميآوريم که با آنها سخن گويد به درستي که مردم به آيههاي ما يقين ندارند.
امام رضا (عليه السلام) در تفسير آيهي فوق فرمودند:
«دابة الأرض علي بن ابيطالب (عليه السلام) است.»21
امام صادق (عليه السلام) از رسول اکرم نقل ميکنند که در شب معراج گفته شد:
«اي محمد! علي اول است، زيرا او نخستين امامي است که پيمان مرا پذيرفتهاست. علي آخر است، زيرا او آخرين امامي است که روحش را قبض ميکنيم. او همان «دابّه» است که با مردم سخن ميگويد.»22
خود وجود مقدس اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز در بيانات خويش ميفرمايند:
«إنّي دابّة الله الّتي تُکَلِّمُ النّاس»؛23 «من همان دابهاي هستم که با مردم سخن ميگويم.»
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند:
«رسول خدا در مسجد النبي به سراغ علي (عليه السلام) آمدند. ايشان را در حال استراحت ديدند. خطاب به وي فرمودند: قُم يا دابة الله! فَقالَ رجلٌ من اصحابِه: يا رسولَ الله! انسَميُّ بعضُنا بعضاً بهذا الاسم؟ فقال: لا والله ما هُوُ الّا لَه خاصّةِ وَ هُوَ دابّة التي ذَكَرَها في كتابه و اذَا وَقَعَ القَولُ ...؛24 بلند شو اي دابة الله ! مردي با شنيدن اين لقب گفت: اي پيامبر خدا! ما نيز ميتوانيم با اين لقب يكديگر را صدا بزنيم؟ فرمودند: نه اين لقب مخصوص علي (عليه السلام) است كه خداوند در قرآن به وي مرحمت فرموده و سپس آيهي مذكور را قرائت كرد، آنگاه به علي (عليه السلام) فرمود: در آخر الزمان خداوند تو را از زمين به صورت زيبايي خارج ميكند و وسيلهاي در اختيار تو قرار ميدهد تا به آن وسيله، دشمنان را علامت گذاري.»
پي نوشت ها:
1. حر عاملي، الايقاظ، ص 97 و 72 .
2. طبسي، الشيعه و الرجعه، ج 2 .
3. حر عاملي، الايقاظ ص 41 و 99 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 59 .
4. بقره (2)، 56 .
5. بقره (2)، 55 .
6. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، صص73 و 129 .
7. بقره (2)، 243 .
8. طباطبايی، الميزان، ج 2، ص283 / تفسير برهان، ج 1، ص234 .
9. کهف (18)، 19 .
10. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 53، ص 129 / کاشاني، تفسير صافي،ج 3، ص 237 .
11. نمل/ 83
12. بحارالانوار، ج 52، ص 326/ تفسير برهان، سيد هاشم بحراني، ج 3، ص 210
13. فوج به معنای دسته و گروهی است که از جايی به جايی ديگر به سرعت حرکت و عبور میکنند. (مفردات راغب، مادهی فوج) .
14. قصص (28)، 85 .
15. مستدرک سفينه، ج 4، ص 120 .
16. تفسير برهان، ج 3، ص 239ريال نورالثقلين، ج 4، ص144 .
17. غافر (40)، 51 .
18. قولويه، کامل الزيارات، ص 63 / فخر رازی، تفسير برهان، ج 4، ص 101 .
19. حائريی يزدی، الزام الناصب، ج 2، ص 338 .
20. نمل (8)، 82 .
21. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابيطالب، ج1، ص 579 / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 242 .
22. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 40، ص 38 .
23. کلينی، اصول کافي، ج 1، ص 197 .
24. طباطبايی، الميزان، ج 15، ص 445 / علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 53، ص 52 .