وضع سیاسی و اجتماعی در دوره‌ی فئودالیته

جامعه قدیم در فاصله‌ی میان قرن پنجم و قرن نهم بکلی تغییر کرد. طبقه‌ی جدیدی از نجبا که، منشأ ژرمنی داشتند، جای هونستیورهای امپراتوری رم را گرفتند؛ غلامان (اسکلاو) از بین رفتند و انبوه عظیم مردم از دهقانان آزاد یا سرف‌ها
پنجشنبه، 21 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وضع سیاسی و اجتماعی در دوره‌ی فئودالیته
 وضع سیاسی و اجتماعی در دوره‌ی فئودالیته

 

نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

طبقات اجتماعی

جامعه قدیم در فاصله‌ی میان قرن پنجم و قرن نهم بکلی تغییر کرد. طبقه‌ی جدیدی از نجبا که، منشأ ژرمنی داشتند، جای هونستیورهای امپراتوری رم را گرفتند؛ غلامان (اسکلاو) از بین رفتند و انبوه عظیم مردم از دهقانان آزاد یا سرف‌ها که از همان غلامان و کشاورزان آزاد زمینهای اربابی بودند (کولون)، از خرده مالکان، و پلب‌های شهرنشین (عوام الناس) تشکیل یافت. غیر از نجبا و دهقانان طبقه جدیدی (سومین طبقه) که در قدیم وجود نداشت و عبارت از روحانیان بود، پیدا شد و طبقه دیگری هم به نام بورژوازی در شهرها تشکیل گردید.
فئودالیته از کلمه فیف (1) مشتق است و فیف زمینی بود که مالک آن (سوزرن= ولی نعمت) به یکی از نجبای دیگر (واسال= تابع) در ازای تعهد پاره‌ای خدمت‌ها از طرف واسال به وی می‌داد. به این ترتیب، در قرن نهم سیستم ملوک الطوایفی در فرانسه، آلمان و ایتالیا به وجود آمد و بعدها در اسپانیا، انگلیس و کشورهای اسکاندیناوی نیز معمول گشت.

نجبا

منشأ و سابقه نجبا را باید در ژرمن‌هائی که مصاحب و همکار پادشاهان بودند و بعدها به صورت خدمتگزار و عمال آنها درآمدند جستجو کرد. سایر نجبا بازماندگان مالکان بزرگ رومی می‌باشند. در زمان شارلمانی پیشکش (2) و پشتیبانی (3) رسم بود.
پیشکش این بود که پادشاه زمین را به یکی از نجبا می‌بخشید و او تعهد می‌کرد که با وفاداری وظایف نظامی خود را نسبت به پادشاه انجام دهد و پشتیبانی عبارت از این بود که شخص تعهد خدمت به یکی از نجبا و ارباب ملک می‌سپرد به این شرط که تحت حمایت و مورد پشتیبانی او باشد. این دو رسم در دوره‌ی ضعف امپراتوری کارلنژین رواج بسیار یافت و موجب ظهور فئودالیته شد. در اوایل پادشاه می‌توانست زمینی را بدهد و سپس آن را پس بگیرد ولی عادت بر این شد که زمین در اختیار مالک آن بماند مگر در صورتی که خیانتی از او سر بزند و بعدها پادشاه به واسال وعده داد که فیف او را به پسر ارشد وی ببخشد. موروثی بودن فیف‌ها از زمان شارل لوشوو با فرمان کیرسی (4) (877) رسمیت یافت و هرجا که سیستم فئودال رایج بود این رسم مورد قبول قرار گرفت.
واسال شدن تشربفاتی داشت به این ترتیب که واسال در برابر پادشاه زانو می‌زد دستهای خود را در دست او می‌گذاشت و سوگند وفاداری یاد می‌کرد. این مراسم را اماژ (5) می‌نامیدند. در پایان این مراسم، سوزرن، فیف را به تصرف واسال درمی آورد (6) و از آن پس این دو شخص متحد و وابسته به هم بودند. واسال، قبل از هر چیز مجبور بود به سوزرن خود کمک نظامی بکند. این کمک در آغاز غیرمحدود بود ولی بعد به روزهای معینی محدود گشت؛ همچنین در مخارج ولی نعمت خود سهمی می‌پرداخت (عروسی دختر او، در مراسمی که برای شوالیه شدن پسر او انجام می‌گرفت، شرکت او در جنگهای صلیبی، فدیه یا سربها...). در مجامعی که ولی نعمت تشکیل می‌داد حضور می‌یافت، اگر مطلبی به نظر او می‌رسید اظهار می‌داشت، در محاکم قضائی و همچنین در جشن‌ها شرکت می‌کرد. فیف قابل تقسیم نبود و پسر ارشد واسال در اداره‌ی آن جانشین پدر می‌شد. در برخی از کشورها، در صورتی که وارث ذکور نبود؛ دختر، آن ملک را به دست می‌گرفت والا مجدداً به تملک سوزرن در می‌آمد و او آن فیف را به هر کس که می‌خواست، می‌بخشید.
در میان نجبا نیز درجات و سلسله مراتبی به وجود آمد؛ این درجات از دوره‌ی مروونژین‌ها پیدا شد و در دوره‌ی کارلنژین‌ها صورت ثابتی به خود گرفت. بالاترین مقام، مخصوص زمامدار مملکت، یعنی پادشاه بود و پس از او دوک‌ها، مارکی‌ها، مارگراوها، کنت‌ها، بارون‌ها، شوالیه‌ها و نجیب زادگانی که هنوز شوالیه نشده (سپردار) بودند (7) قرار داشتند. بتدریج در روابط فئودالی پیچیدگی و تفصیلی پیش آمد. اصولاً دوک باید تابع پادشاه و مارکی تابع یک دوک (و به همین ترتیب نسبت به سایر مقام‌ها) باشد ولی عملاً این طور نبود و اشراف و نجیب زادگانی که مرتبه و مقامی عالی داشتند در این درجه‌بندی‌ها تابع و دست نشانده مالکان پائین‌تر از خود می‌شدند. پادشاه هم ممکن بود تابع پادشاه دیگر باشد.
نجبا نمی‌توانستند کار بکنند و از هر نوح فعالیت بازرگانی و صنعتی ممنوع بودند. تنها شغل و سرگرمی آنها جنگ و تنها وظیفه‌ی آنها دفاع از مملکت و پادشاه بود. نجیب زادگان جوان طرز به کار بردن اسلحه و سواری را معمولاً نزد یکی از نجبای دیگر می‌آموختند و به صورت غلام و پیشخدمت در دستگاه او انجام وظیفه می‌کردند و در جنگ‌ها همراه او بودند. در این موقع آنها را سپردار می‌خواندند و می‌توانستند پس از انجام تشریفاتی، شوالیه (آزاده سوار) بشوند؛ به این ترتیب که نجیب زاده‌ی حامل سپر پس از آنکه یک شب را به عبادت و دعا می‌گذرانید و موعظه و اندرزهائی درباره‌ی وظایف شوالیه‌ها می‌شنید، (درستکاری، شجاعت، دفاع از کلیسا و ضعفا) جوشن و زره پوشیده شمشیری را که معرف یا پدرخوانده او به وی می‌داد (در حالی که ضربه‌ای به پشت گردن او می‌زد) به کمر می‌بست. بسیاری از نجبای کم بضاعت تمام عمر در مقام سپرداری یا شوالیه‌ای باقی می‌ماندند.
در قرون وسطی قسمت اصلی ارتش از نجبا تشکیل می‌شد. آنها بیشتر سواره می‌جنگیدند و سلاح تعرضی آنها شمشیر و نیزه بود و برای حفظ خود از کلاه خود آهنی و نیم تنه چرمی که با قطعات فلز پوشیده شده بود استفاده می‌کردند و سپری داشتند که از چوب یا چرم و پوشیده از فلز و گرد یا دراز یا سه گوش بود و از قرن دوازدهم به بعد بر روی آن علائم مخصوص خانوادگی یا تیول خود را نقش می‌کردند. این لوازم و سلاح که برای دفاع به کار می‌رفت کافی به نظر نمی‌رسبد و بنابراین تا قرن چهاردهم تغییراتی در آن راه یافت. کلاه‌خودها طوری ساخته شد که قسمتی از آن را می‌توانستند در موقع ضروری بالا یا پائین ببرند. نیم تنه‌ی چرمی به زرهی فلزی مبدل شد که تمام بدن را می‌پوشاند و از نیم تنه، بازوبند، دستکش و قطعاتی که مخصوص حفاظت ران و ساق پا بود، تشکیل می‌یافت. به این صورت شوالیه‌ها روئین تن به نظر می‌آمدند، منتهی زره آنها آنقدر سنگین بود که فقط سواره می‌جنگیدند و اگر از زین می‌افتادند دیگر توانائی جنگ نداشتند. سپرداران تجهیزاتی سبک‌تر از نجیب زادگان داشتند و با نیزه یا تبر به جنگ می‌رفتند و برای محافظت خود سپری در اختیار داشتند. گذشته از این عده‌ای هم که در شمار نجیب زادگان نبودند در ارتش خدمت می‌کردند و پیاده نظام معمولاً از آنها تشکیل می‌شد، آنها فاقد جوشن و مسلح به نیزه، تبر، شمشیر، چماق یا تبرزین بودند و گروهی هم با تیروکمان، آربالت (8) و فلاخن می‌جنگیدند. در فن محاصره تغییر مختصری نسبت به قدیم صورت گرفت. استفاده از برج‌های متحرک برای شکستن دروازه‌ها و دیوارها و منجنیق برای پرتاب سنگ همچنان معمول بود.
نجبا اغلب در دهات و ییلاق‌ها سکنی می‌کردند و خانه‌هائی از چوب یا سنگ می‌ساختند که دارای یک برج، دونژون (9)، بود. مسکن خدمتکاران، اصطبل‌ها و انبارهای خواروبار در اطراف قرار داشت و دورادور همه این بناها را یک طارمی یا یک خندق فرا می‌گرفت. از قرن یازدهم چون این خانه‌ها کافی به نظر نمی‌رسید قصرها و خانه‌های بزرگتری (10) بنا شد. خانه‌های بزرگ مخصوص نجبای کم بضاعت‌تر و در عین عظمت و استحکام فاقد برج و بارو بود. قصرها برجی سنگی و چند طبقه در مرکز، یک حیاط اندرون و خانه‌هائی وسیع داشت که اطراف آنها را دیواری بلند و ضخیم فرا گرفته بود. در این دیوارها روزنه‌هائی کوچک در زبر ایوانها و کنگره‌های بالای برج تعبیه می‌شد تا در موقع دفاع از آنها استفاده شود، از این روزنه‌ها و کنگره‌ها برای ریختن روغن جوش یا تیراندازی به مهاجمان استفاده می‌شد. دروازه قصر را به وسیله یک پنجره سنگین آهنی که بالا و پائین می‌رفت، می‌بستند. عبور از خندق‌ها که دورادور قصر کشیده شده و پر از آب بود به وسیله یک پل متحرک ( که هر وقت لازم بود آن را روی خندق می‌گذاشتند)، انجام می‌گرفت. در آن سوی خندق هم استحکاماتی وجود داشت. به این ترتیب مسکن نجبا قلعه مستحکمی بود و خطر جنگ همیشه آنها را تهدید می‌کرد، با این حال مالک و خانواده او عمر خود را در همین مساکن می‌گذراندند.
نجبا، درباری کم و بیش مفصل داشتند که از واسال‌های آنها تشکیل می‌شد و عده‌ای از این واسال‌ها با صاحب ملک در یک جا زندگی می‌کردند. در زمان صلح تفریحاتی از قبیل شکار، شمشیربازی، جنگ با نیزه در حال سواری و جنگ با سلاحهائی که مخصوصاً کند می‌شد معمول بود. سرکشی به املاک و حضور در جلسات محاکم فئودال نیز مدتی آنها را مشغول می‌کرد. گذشته از این پذیرائی از مهمانها، شرکت در ضیافت‌ها و مجالس آواز و نقالی از سرگرمی‌های متداول بود. در آن ایام قصه‌گوهای دوره گرد از قصری به قصر دیگر می‌رفتند و از این راه تأمین معاش می‌کردند. با وجود این سرگرمیها زندگی تیولداران و نجبا یکنواخت می‌گذشت و باید دانست که جنگ کار اصلی آنها بود.

دهقانان

دهقانان و روستائیان را ویلن (11) (از کلمه لاتینی ویلا، خانه روستائی) می‌گفتند و از دو دسته، آزاد (12) و سرف تشکیل می‌یافتند؛ تعداد روستائیان آزاد کم و بر اثر بی چیزی و تعدی نجبا روز به روز کمتر می‌شدند. اینها قطعه زمینی را می‌کاشتند و مبلغ معینی به مالک می‌پرداختند ولی آزاد بودند و هر وقت می‌خواستند این زمین را ترک می‌کردند. جمعی هم خرده مالک و کاملاً مستقل بودند و بیشتر در نواحی کوهستانی به سر می‌بردند.
بیشترین تعداد روستائیان را سرف‌ها (از کلمه لاتینی Eseclave= Servus= غلام) تشکیل می‌دادند. اینان وابسته به زمینی بودند که در آن به دنیا می‌آمدند و نمی‌توانستند آن را ترک کنند؛ وضع آنها بهتر از غلامان قدیم بود چون ارباب و مالک نمی‌توانست آنها را بفروشد یا از خانواده‌شان جدا کند ولی وظایف متعددی از قبیل مالیات‌های جنسی یا نقدی به ارباب، استفاده الزامی از وسایل ارباب، تهیه مسکن برای او و بیگاری‌های مختلف به عهده آنها بود. بدهی‌های جنسی یا نقدی شامل مالیاتهای نقدی، برداشت از محصول و عوارض فروش وارث می‌شد. استفاده الزامی از وسایل ارباب عبارت از این بود که سرف گندم خود را در آسیای او آرد کند، نان خود را در تنور او بپزد و آب انگور خود را در چرخ او بگیرد، همچنین مجبور بود برای قطع چوب، صید ماهی و حق مرتع مالیاتی بپردازد. سرف‌ها وظیفه داشتند برای سکونت ارباب در روزهائی که در ده آنها به سر می‌برد خانه و وسایل مورد نیاز را تهیه کنند و ارباب از این بابت هر قدر می‌خواست به میل خود به آنها می‌پرداخت. بیکاری کارهائی بود که سرف بدون دریافت حقی انجام می‌داد از قبیل شخم، درو، حمل چوب، نگاهداری قصر و راهها و خدمت نظامی؛ به طورکلی روزهای بیگاری محدود و معین بود.گذشته از این اگر سرف با زنی خارج از قلمرو ارباب خود وصلت می‌کرد حقی به ارباب می‌پرداخت و اگر سرف بدون اولاد می‌مرد، دارائی او به ارباب می‌رسید. با توجه به این نکات وضع نابسامان سرف‌ها که هیچ گونه حقی نداشتند و مطیع اراده ارباب بودند بخوبی معلوم می‌شد، ولی باید دانست که ارباب املاک به مقتضای خوی و خلق خود، رفتار متفاوتی با سرف‌ها داشت.
سرف‌ها هم مانند غلامان قدیم می‌توانستند آزاد شوند، لیکن آزادی آنها در سده‌های اول قرون وسطی نادر بود. تیولداران نفعی در آزاد کردن سرف‌ها نداشتند و سرف‌ها هم پس از آزاد شدن امتیازی به دست نمی‌آوردند جز اینکه از وسیله تأمین معیشت محروم شوند و در فقر و مسکنت به سر برند. با این حال در قرن دوازدهم برخی نجبا و ارباب ملک سرف‌های خود را آزاد می‌کردند و این افراد که در شمار روستائیان آزاد محسوب می‌شدند در ملک ارباب سکنی می‌گزیدند و مالیاتی به او می‌پرداختند. این نهضت آزادیبخش بخصوص در ایتالیا و جنوب فرانسه ظهور کرد و بتدریج توسعه یافت.

روحانیان

در حالی که بین مشرکان قدیم هیأت مخصوصی از روحانیان وجود نداشت یا آنکه علمای مذهبی با سایر افراد جامعه مخلوط بودند، در اروپای مسیحی، روحانیان یکی از طبقات اجتماعی و دارای درجات و مراتبی مخصوص بودند. در رأس روحانیانی که به فرقه خاصی بستگی نداشتند (13)، شخص پاپ و پس از او به ترتیب بطریق‌ها، آرشوک‌ها (اسقف اعظم)، اسقف‌ها و کشیش‌ها (14) قرار داشتند. روحانیانی که وابسته به فرفه مذهبی مخصوصی (15) بودند از پیشوا و رئیس دیر و صومعه خود (16) اطاعت می‌کردند.
روحانیان تنها به امور مذهبی نمی‌پرداختند و با دخالت در کارهای غیرمذهبی، در زندگی فئودال قرون وسطی مقامی کسب کردند. نه تنها پاپ صاحب ملکی در ایتالیا بود بلکه آرشوک‌ها، اوک‌ها و روسای دیرها هم املاکی می‌گرفتند و به زیردستان خود املاکی می‌دادند. به این ترتیب آنها به انجام وظایف فئودال، بخصوص شرکت در جنگ‌ها به نفع کسی که تیولی به آنها داده بود مجبور شدند. مقامات عالی روحانیت مخصوص اعضای خانواده‌های بزرگ بود، در صورتی که کشیشان و راهبان از بین افراد عادی انتخاب می‌شدند.

بورژوازی

سقوط امپراتوری رم موجب از میان رفتن بسیاری از شهرها که به دست بربرها ویران شده یا به صورت دیه‌ها و روستاهائی در آمده بودند، گشت. دیگر شهرها سازمان‌های بلدی خود را از دست دادند و توسط یک مالک یا اسقف اداره می‌شدند.
بتدریج شهرهای جدیدی، که معمولاً در اطراف یک قصر یا یک صومعه قرار داشتند، به وجود آمد؛ این شهرها پناهگاههائی در مقابل حملات اعراب، نورمان‌ها یا هونگرواها (17) محسوب می‌شدند و در عین کوچکی، استحکاماتی داشتند و مسکن اشخاصی بودند که در زمینهای اطراف به کشت می‌پرداختند و از هر نوع آزادی بی بهره بودند.
مع ذلک این شهرها وسعت یافتند و روستائیان را به دلیل امنیتی که در این نقاط وجود داشت به خود جلب کردند. سکنه این شهرها از راه تجارت و صنعت، سرمایه‌ای به هم زدند و درصدد شکستن یوغ اطاعت نجبا و تحصیل آزادی برآمدند؛ این جنبش را انقلاب کمونی (18) نام داده‌اند. این انقلابات در قرن یازدهم در ایتالیا آغاز شده، در قرن دوازدهم، جنوب فرانسه و بعد شمال این کشور و در قرن سیزدهم آلمان و انگلیس را فرا گرفت. استقلال طلبان گاه از راه صلح و با پرداخت مبلغی پول به نجبا و زمانی به وسیله‌ی جنگ و خونریزی و کشتارهای بزرگ، به آزادی نائل شدند.
شهرهائی که آزادی خود را به دست آوردند کمون (19) خوانده می‌شدند و دارای فرمانی بودند که حقوق ساکنان یا بورژواها را تعیین می‌کرد. این شهرها غالباً ولی نعمت و مالک را محترم می‌شناختنه و مالیاتی (جنسی یا نقدی) به او می‌پرداختند و او در ازاء حمایت و دفاع شهر را به عهده می‌گرفت. بورژواها گاهی هم مجبور به انجام خدمت نظام بودند. در فرانسه و انگلیس و آلمان کمون‌ها خود را اداره می‌کردند و حق دادرسی و قضاوت داشتند. در ایتالیا کاملاً آزاد و مستقل شدند و حق اعلان جنگ و عقد صلح را به خود اختصاص دادند و از تمام حقوق و امتیازات اربابی برخوردار بوده برخی از آنها جمهوری‌های نیرومندی تشکیل دادند، مانند ونیز، ژن و فلورانس. برخی دیگر با همسایگان خود متحد شدند و همین سازش‌ها اتحادیه‌هائی از قبیل اتحادیه لمبارد به وجود آورد.
یک کمون شامل تمام سکنه یک شهر یا فقط قسمتی از آنها می‌شد. سرف‌ها به طور کلی و گاهی نجبا و کارگران در آن راه نداشتند. اعضای کمون، بورژوا خوانده می‌شدند و برای انتخاب عمال کشوری و قضائی خود، برای وضع مالیات‌ها و برای اتخاذ تصمیم‌های مهم انجمن می‌کردند. به این مأموران در ایتالیا و در جنوب فرانسه کنسول می‌گفتند و در شمال فرانسه مر (20) یا اشوون (21) می‌نامیدند؛ تعداد آنها از یک تا بیست و چهار تن بود و شوراهائی که از غنی‌ترین بورژواها تشکیل می‌یافت به آنها کمک می‌کرد. این طرز حکومت، جمهوری‌های قدیم را، با همان مبارزاتی که میان اغنیا و فقرا جریان داشت، به خاطر می‌آورد و به طور کلی آریستوکراسی در آن زمان پیروز بود.
اختیارات اجرائی، قضائی و قانونگذاری در دست این مأموران و از هم متمایز بود. این مأموران وظایف قضائی خود را با مشارکت مالک بزرگ انجام می‌دادند و حق قضاوت درباره‌ی نجبا و روحانیان نداشتند. مهمترین وظیفه آنها، کارهای اداری و سرپرستی امور مالی، انتظامات و ارتش بود.
انقلابات کمونی به مبارزه علیه نجبا یا کلیسا که در پی محدود ساختن امتیازات نجبا بودند خاتمه نداد و بورژواها درصدد توسعه‌ی امتیازات خود بودند. پادشاهان در این کشمکش‌ها به نفع شهرها و گاهی به نفع دشمنان آنها مداخله کردند. مشاجرات میان بورژواها را نیز باید به این مبارزات افزود و چنانکه خواهیم دید شهرها آرام‌تر از روستاها نبودند.

جنگ

بزرگترین عیب حکومت فئودال، حق جنگ خصوصی بود. در دوره امپراتوری رم و زمامداری بربرها که جانشین رم شدند، تا زمان شارلمانی، تنها دولت حق اعلان جنگ داشت ولی تجزیه‌ی امپراتوری کارلنژین به حدی از قدرت پادشاهان کاست که نجبا این حق را به خود اختصاص دادند. از این پس اروپا وضعی ناپایدار و دشوار داشت. بر جنگهای میان دولت‌ها، جنگ‌های دائم فئودال، جنگ میان نجبا، جنگ میان تیولدار و تیول‌گیر افزوده شد و روحانیان و شهرها هم ناچار در این تصادمات دائمی که ملت را از پا درمی آورد وارد شدند.
جنگ با چپاول و تاراج شروع می‌شد؛ گله‌ها را می‌ربودند، روستاها را آتش می‌زدند و روستانشینان را می‌کشتند؛ سپس قصر را محاصره می‌کردند و چون معمولاً تصرف آن دشوار بود و نجبا سلاح کاملتری داشتند جنگ‌های مهمی صورت نمی‌گرفت ولی به هرحال سرف‌ها از این جنگ‌ها بیش از همه مشقت می‌دیدند. برای تخفیف این جنگ‌ها کوشش‌هائی مبذول شد. کلیسا از قرن دهم صلح الهی را که حمله بر غیرنجبا را ممنوع می‌کرد، معمول داشت سپس از قرن یازدهم متارکه‌ی الهی معمول گشت و به موجب آن اقدام به جنگ از پنجشنبه تا دوشنبه هر هفته حرام بود. لیکن این تصمیمات رعایت نمی‌شد. پادشاهان هم برای جلوگیری از جنگهای خصوصی کوشش‌هائی کردند ولی آنها هم جز در مواقعی که قدرت کافی نداشتند، مانند انگلیس، توفیقی به دست نیاوردند.

دادگستری

در زمان امپراتوری رم به وسیله قوانین مدون می‌توانستند به وضعی عادلانه درباره‌ی مردان آزاد قضاوت کنند ولی هجوم ژرمن‌ها این وضع را تغییر داد و افکار جدیدی جانشین قوانین سابق شد. یکی از مشخصات دولت‌های بربر وجود قوانین مختلف برای غالب و مغلوب بود. در امپراتوری شارلمانی هر ملت آداب خود را محفوظ نگاه داشت. پس از انهدام امپراتوری کارلنژبن، قضاوت فئودال معمول شد و از مختصات آن این بود که جنبه شخصی و خصوصی داشت و مبتنی بر آداب و رسوم بود و برای همه یکسان اجرا نمی‌شد. نجبا توسط ولی نعمت و مافوق خود محاکمه می‌شدند، بورژواها توسط قضاتی که خود انتساب کرده بودند و سرف‌ها، توسط ارباب خود. تصمیم درباره‌ی متهم و ختم مرافعه به وسیله‌ی سوگند، گواهی و شهود، جنگ تن به تن، قضاوت الهی (22)، صورت می‌گرفت و قضاوت اخیر در مورد افرادی که از نجبا نبودند معمول بود؛ متهم مجبور بود دست خود را در آب جوش فرو برد یا آنکه قطعه آهن گداخته‌ای در دست گیرد؛ اگر پس از چند روز آثار سوختگی و جراحت در دست او نبود تبرئه می‌شد. گذشته از این برای گرفتن اقرار، شکنجه نیز رسم شد و برای این کار وسایلی از قبیل چرخ، سه پایه و آتش معمول بود. تنبیهات هم بر حسب وضع اجتماعی خطاکار تغییر می‌کرد و نجبا به پرداخت جریمه یا اعدام به شکل سر بریدن محکوم می‌شدند. مجازات غیر نجبا، زندان، تازیانه، دار، آتش، زنده در خاک مدفون ساختن و ناقص کردن یکی از اعضای بدن بود.
روحانیان آداب و عادات رومی را حفظ کردند و اعضای این طبقه فقط در محاکم روحانی محاکمه می‌شدند. روحانیان گذشته از قضاوت درباره‌ی مسائل مذهبی در سایر موارد، عرفی یا جنائی نیز مداخله می‌کردند و در این کار کشیشان مبتدی نیز شرکت داشتند. محاکم کلیسائی به وضعی عادلانه‌تر قضاوت می‌کردند و حکمی که می‌دادند چندان شدید نبود (جریمه، زندان، دعا و نماز و توبه)، منتهی می‌توانستند قضاوت درباره‌ی متهم را به عهده‌ی محاکم عرف بگذارند و به این ترتیب متهم ممکن بود محکوم به مرگ شود. بتدریج و در نتیجه فرامین پاپ‌ها و شوراهای مذهبی، حقوق مذهبی و قوانین کلیسائی مخصوص به وجود آمد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Fief
2- Bénefice
3- Recommandation
4- Kiersy
5- Hommage
6- این عمل را Investiture می‌گفتند.
7- Ecuyer
8- Arbalète
9- Donjon
10- Manoir
11- Vilains
12 - زمینی که در اختیار این دسته بود Alleu نام داشت.
13- Clergé- Séculier
14- Curè
15- Abbé
16- Clergé Régulier و افراد این دسته را Moine می‌گفتند.
17- Hongrois
18- Révolution- Communale
19- Commune
20- Maire
21- Echevin
22- Ordalie

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط