حكم اعدام امام هادی (ع)
نويسنده:محمد محمدي اشتهاردي
منبع:داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)
منبع:داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)
ابن اورمه نقل مي كند در عصر خلافت متوكل ، به سامره رفتم ، اطلاع يافتم كه او، حضرت امام هادي (ع) را زير نظر يكي از درباريانش بنام سعيد حاجب زنداني نموده ، و حكم اعدام آن حضرت را به سعيد داده است . نزد سعيد رفتم ، از روي مسخره به من گفت : آيا مي خواهي خداي خود را بنگري ؟ گفتم : خداوند پاك و منزه از آن است كه چشمها او را ببينند. گفت : منظورم اين شخص - امام هادي (ع) - است كه شما مي پنداريد او امام شما است . گفتم : بي ميل نيستم آن حضرت را ديدار كنم . گفت : من مامور اعدام او هستم ، فردا او را اعدام مي كنم ، رئيس پست در نزد سعيد بود، واسطه شد تا من به خدمت امام (ع) برسم ، به آن اطاقي كه امام در آنجا بود رفتم ، ناگاه ديدم در مقابل آن حضرت قبري كنده اند، سلام كردم و گريه سخت نمودم . حضرت فرمود: چرا گريه مي كني ؟ گفتم : به خاطر آنچه مي نگرم .
فرمود: گريه نكن ، آنها به مراد خود نخواهند رسيد، قلبم آرام گرفت ، دو روز بعد خبر كشته شدن متوكل و همدمش (فتح بن خاقان) را شنيدم ، آري سوگند به خدا، بيش از دو روز از ديدار من با امام نگذشته بود كه آنها كشته شدند (عجيب اينكه حادثه كشته شدن متوكل و فتح بن خاقان ، بدست پسر متوكل ، اجرا شد).
فرمود: گريه نكن ، آنها به مراد خود نخواهند رسيد، قلبم آرام گرفت ، دو روز بعد خبر كشته شدن متوكل و همدمش (فتح بن خاقان) را شنيدم ، آري سوگند به خدا، بيش از دو روز از ديدار من با امام نگذشته بود كه آنها كشته شدند (عجيب اينكه حادثه كشته شدن متوكل و فتح بن خاقان ، بدست پسر متوكل ، اجرا شد).